ارشد الدوله قبل از اعدام- عکاس ناشناس- ۱۳۲۹ قمری،۱۹۱۱ میلادی- امام زاده جعفر ورامین

اینکه ارشد الدوله که بوده و چه کرده، بحث مفصلی است که در تاریخ و در وب می توانید بیابید. اما به طور خلاصه در عصر مشروطه‌خواهی مردم ایران و فرار محمدعلی‌شاه به روسیه، پس از مدتی محمدعلی شاه مجددا به قصد فتح ایران با کمک روسیه لشکرکشی کرد. یکی از فرماندهانش همین ارشد الدوله بود که پیروزی‌هایی نیز کسب کرد و تا نزدیک تهران هم آمد. اما در یک نبرد در امام زاده جعفر ورامین مقهور مشروطه‌خواهان شد. و در همان میدان نبرد نیز به اعدام محکوم و تیرباران شد.

نکته جالب این قضیه، این عکس است. عکسی که به شهادت تاریخ درست قبل از اعدام از او گرفته شده است (البته عکسی نیز پس از اعدام از او گرفته‌اند). اینکه عکاسی همراه با تجهیزات سنگین عکاسی آن روزگار در سپاه مشروطه‌خواهان بوده است یک طرف، و اینکه از ارشد ادوله با این تیپ و ژست عکس گرفته‌اند، یک طرف دیگر!
خودتان را در آن روزگار مجسم کنید: ارشدالدوله با یک محاکمه سریع به اعدام محکوم شده است. کسی که تا روز قبل سودای فتح تهران را داشته است. از او می خواهند عکس بگیرند و او با چنین رضایتی که از عکس هویداست در کنار یک دیوار قرار می‌گیرد تا عکسش در تاریخ ثبت شود. از رضایت درونی او مطمئن نیستم اما ظاهر عکس بر چنین چیزی گواه است.

ارشد الدوله قبل از مرگ نامه‌ای نیز به همسرش می‌نویسد که برای تکمیل این داستان، جالب است :

خانم عزیز من؛ الان که نفس آخر من است و بعد از نوشتن این نامه تیرباران خواهم شد از دور با این حالت که با کمال استقامت و قوت قلب بجز تو یاد دیگری نیستم می میرم، در صورتی که تو در نظر منی. این کاغذ مرا صَفوت السلطنه به شما می رساند و یادگار آخر من است که پیش تو می ماند. نگوئی مرا فراموش کرده. زنجیری که تو در «وینه» به من یادگار داده بودی به گردن من است که زنجیر را خواهش کردم کسی از گردن من بیرون نیاورد. افسوس می خورم که دیدار تو را که بهترین آرزوی من بود در امامزاده جعفر ورامین در نفس آخر به گور بردم. از خدا سلامت تو را می خواهم و تو را به خدا می سپارم.
نعش مرا اگر به قولی که به من داده اند به شهر آوردند هر کجا که خودت میل داری بده دفن کنند. این بدن سوراخ سوراخ من با یک گرمی مفرطی تو را وداع می کند دره الدوله و سایر را از طرف من سلام برسان. چهل و هشت هزار تومان اسکناس، چهارده هزار مناط روسی در جیب دارم نمی دانم به تو خواهند داد یا خواهند برد.
دوست گرفتار تو علی