صفحه 2 از 2 نخستنخست 1 2
نمایش نتایج : از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
Like Tree93تشکر

موضوع: یک عکس، یک عکاس

  1. #11
    كاربر همراه vargha آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2006
    محل سکونت
    Finland
    نوشته ها
    281
    تشکر شده
    412
    تشکر کرده
    161

    پیش فرض پاسخ: یک عکس، یک عکاس

    ممنون کاوه جان. مثل همیشه مطلب جالبی بود.

    فقط یک نکته را عرض کنم که فنلاندیها Minkkinen را یک فنلاندی می دونند. ایشان در هلسینکی هم متولد شدند. پسوند Inen هم پسوندیست که در فامیلی های فنلاندی فقط دیده می شود.
    در مورد اصل و نسب ایشان که آیا هلندی هستد یا خیر اطلاعی ندارم.

    باز هم تشکر
    kakooch تشکر می‌کند.

  2. #12
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    December 2006
    نوشته ها
    676
    تشکر شده
    4097
    تشکر کرده
    285

    پیش فرض پاسخ: یک عکس، یک عکاس

    نقل قول نوشته اصلی توسط vargha نمایش پست ها
    ...فقط یک نکته را عرض کنم که فنلاندیها Minkkinen را یک فنلاندی می دونند. ...
    سلام،
    شما لطف دارید، بله، اشتباه از بنده بود، البته پایین‌تر به هلسینکی و فنلاند اشاره کرده بودم اما این بالا عجله کردم و از زیر دستم در رفت. پست قبلی رو اصلاح کردم. بازهم معذرت خواهی بخاطر عجله‌ی بیش از حد و متشکر از دقت نظر شما.

    ممنونم.

    پ.ن: برای جلوگیری از ازدیاد پستها، عکس اسکن شده رو به همین پست Attach می‌کنم، متاسفانه بخاطر شیرازه‌ی کتاب کمی از سمت چپ عکس حذف شده که من عذرخواهی می‌کنم. این بهترین عکسی بود که تو این فرصت می‌شد اسکن کرد!
    تصاویر پیوست شده تصاویر پیوست شده
    ویرایش توسط kakooch : Sunday 15 July 2007 در ساعت 20:43 دلیل: افزودن عکس اسکن شده
    eksir تشکر می‌کند.
    کاوه!
    [EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]

  3. #13
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    December 2006
    نوشته ها
    676
    تشکر شده
    4097
    تشکر کرده
    285

    پیش فرض Snowdon و پرتره‌ی Nureyev

    Antony Armstrong-Jones یا اونطور که در جامعه‌ی هنری مشهور است Snowdon (که البته رابطه‌ی مستقیمی با املاک خانوادگی ایشون و لقب سلطنیشون هم داره! ایشون شوالیه اعظم در سیستم سلطنتی انگلستان هم هست) از اون عکاسهایی است که خیلی‌ها آرزو دارن جاش باشن!
    آقای Snowdon متولد 1930 هستن (به عبارتی 77-78 ساله!) و بسیار متمول، عکاس انگلیسی، مستند ساز معتبر و طراح صنعتی سلطنتی (RDI رو جامعه‌ی سلطنتی هنر انگلستان برای ارج نهادن کار طراحان صنعتی بنا کرده) و برای اینکه بهتر بشه شرایط ایشون رو تصویر کرد، عرض می‌کنم که همسر اول ایشون خواهر ملکه انگلستان بودن :)

    با اینکه پدر ایشون وکیل بوده ولی در کل خانواده‌ی بسیار هنرمند و هنردوستی داشتن، جد ایشون یکی از کاریکاتوریستهای مجله‌ی معروف و جنجالی Punch بوده، دایی کبیرشون یکی از معماران بزرگ برلین بوده و دایی‌شون هم یک معمار، طراح صحنه و طراح لباس معروف بوده.

    ایشون تحصیلاتشون رو در رشته‌ی معماری در دانشگاه Cambridge شروع کردن و کار رو با عکاسی Fashion و تیاتر ادامه دادن. در همون سالها (1955 تا 1958 ) ایشون بخاطر عکسهایی که از اعضای خانواده سلطنتی، به خصوص ملکه الیزابت و دوک ادینبرو گرفتن شهرت زیادی پیدا کردن و بعد از ادامه‌ی فعالیت در نشریه‌ی Sunday Times به یکی از مشهورترین عکاسهای انگلیسی در دهه‌ی 70 تبدیل شدن.

    آقای جونز، کارهای مختلفی در زمینه‌های Fashion و یا عکسهای شهری یا بیماران روانی داره، اما شهرت اصلی ایشون بخاطر پرتره‌هایی هستش که از اشخاص مهم گرفته و در مجلاتی مانند Vouge، Vanity Fair و Daily Telegraph منتشر شده‌اند.

    ازدواج اول ایشون سال 1960 با خواهر ملکه‌ی انگلیس، پرنسس مارگارت، بود. لقب Earl of Snowdon حدود یک سال بعد، وقتی که انتظار می‌رفت همسر ایشون باردار باشه و همه نگران این بودن که یک بچه بدون لقب در خانواده‌ی سلطنتی به دنیا بیاد به ایشون اعطا شد. بعد از حدود 18 سال و دعواهایی که دست‌مایه مجلات مختلف انگلیسی هم شده بودن (و هنوز هم خیلی از انگلیسیها اونها رو مثال می‌زنن!) این ازدواج پایان یافت. اونطور که در ویکی‌پدیا درباره‌ی ایشون اومده، این دعواها بعضی وقتها خیلی جالب می‌شدن، برای مثال یکبار آقای اسنودون برای خواهرِ ملکه -همسرش- یک نوشته گذاشته بوده که «تو شبیه یه مانیکوریست جهود می‌مونی و من از تو متنفرم!» یا اینکه به ظاهر بانو هم خیلی وقتها خانواده غیر اصیل ایشون رو به رخشون می‌کشیده و استاد رو تحقیر می‌کرده، برای مثال یکبار در حضور همه استفاده‌ی آقای جونز از کلمه‌ی بی‌کلاس «Material» برای البسه رو که در انگلیسی باکلاس (انگلیسی واقعاً باکلاس و بی‌کلاس داره، زبون باکلاس و شیک زبونیه که اشراف و خاندان سلطنتی به کار می‌برن) بهش به طور مستقیم اشاره نمی‌کنن و «Stuff» می‌گن، رو به ایشون گوشزد کرده. یک‌بار دیگه هم مثل اینکه استاد در مهمونی سال نو، جلوی اعضای خاندان سلطنتی می‌ره روی میز و Strip Tease می‌کنه و خانم اینقدر عصبانی می‌شن که برای 18 ماه با ایشون صحبت نمی‌کنن.

    حالا از خاله زنک بازی به‌دور، زن دوم ایشون هم که از سال 1979 تا 1999 با ایشون بود، خانم Lucy Lindsay-Hogg بوده که سر اینکه معلوم شد ایشون یواشکی پدری پسری رو که مادرش ادیتور یک مجله است را برعهده دارند! این ازدواج دوم هم به طلاق انجامید.

    کار آقای Snowdon -که از سال 1999 برای عضویت دایم در مجلس لردهای انگلیس هم پذیرفته شدند- بخاطر این خاصه که پرتره‌های فاخری از آدمهای مهم می‌گیره. پرتره‌هایی که عناصر دیگه‌ای علاوه بر خودِ سوژه هم توشون نقش مهمی دارن، پرتره‌هایی که برای آدم عامی همونقدر جذابن که برای آدم خاص و به اصطلاح روشنفکر.

    این چیزیه که مشابه‌ش رو تو ایران تقریباً نداریم، مشهورترین عکاس(های) پرتره‌ی‌ما، تمام شهرتشون رو مدیون ثبت چهره‌ی آدمهایی هستن که از قبل مشهور بودن (همون کاری که Snowdon می‌کنه) و تمام توانشون رو روی ثبت چهره و فقط اون چهره گذاشتن (کاری که Snodon‌ نمی‌کنه!) در نهایت‌هم اگه قبول کنیم که عکاس(های) ایرانی موفق بوده‌(ان) که درون و بیرون چهره‌ رو اونطوری که لازمه نشون بدن، تنها چیزی که از هنرشون باقی می‌مونه چاپ خوب اثر هست. به نظر بنده -که البته به خودی خود نظر بی‌ارزشی است- عکاسی پرتره‌ی ایرانی با تمام مشاهیر (یا همان یک عکاس زبانزدش!) بسیار عقب‌افتاده و خالی است، نمایشی تکنیکی که به جرات می‌توان گفت بیش از نیم‌قرن است که بقیه‌ی دنیا آن را کنار گذاشته‌اند.

    نظرات شخصی من هم بمانند برای خودم، برسیم به عکسی که قرار است ببینیم، این پرتره رو سال 1986 جناب اسنودون از Rudolf Nureyev گرفتن. دوستانی که به باله علاقه‌مند باشن حتماً ایشون رو می‌شناسن. از مشهور‌ترین بالرین‌های قرن بیستم و به معنای واقعی از هنرمندهای اصیل 500 سال اخیر. رقصهای ایشون که فیلم خیلی از اونها رو می‌تونید روی اینترنت پیدا کنید با فاصله‌ی زیادی از رقبا، فوق‌العاده بودن و هر آدمی رو به تحسین وا می‌دارن. از اون کارهایی که مهم نیست کسی علاقه‌مندشون باشه یا نه و به هر حال مو رو روی تن آدم سیخ می‌کنه!

    آقای نوریو، متولد سال 1938 بودن و سال 1993، دوسال بعد از فردی مرکوری و به دلایل مشابهی به خاطر ابتلا به ایدز از دنیا رفتن. این رقاص تاتار، بسیار آدم تاثیرگذاری بوده (و مثل Snowdon ایشون هم از قهرمانهای مورد علاقه‌ی منه!) که علاوه بر ظاهر خوب و قدرت ارایه‌ی قوی روی صحنه (که باید به اینها موقع دیدن عکس توجه کرد) آدمی عصبانی و بی‌حوصله بوده که خیلی نمی‌تونسته روابط دراز مدتی با دوستاش داشته باشه، البته به ظاهر دوستان قدیمی و مشهورش رو خوب نگه می‌داشته (برای مثال با Mick Jagger و حضرت Andy Warhol دوست بوده، و البته نکته‌ای که جای تحقیق برای مجلات زرد داره اینه که شوهر اولِ زنِ دوم آقای Snowdon یک Documentary معروف درباره‌ی Rolling Stones (گروه آقای Jagger) ساخته، کسی اگه علاقه‌منده می‌تونه تحقیق کنه بیشتر، فکر کنم استاد Emailهاشو جواب بده!) ولی با آدمهای جدید یا غیر معروف بد برخورد می‌کرده و اگه رقاصی روی صحنه اشتباه می‌کرده حساب طرف رو می‌رسیده، به سلسه مراتب کارگردانی و رهبر گروه و اینها هم احترام نمی‌گذاشته و ... .

    عکسی که می‌بینید، به نظر من یک پرتره‌ی فوق‌العاده است، همونطور که گفتم سال 1986 گرفته شده، آقای Nureyev رو نشون می‌ده که توی یک لباس شرقی روی یک مبل شیک لم داده و پشت سرش کهن‌نمادی فانتزی و طناز از اندیشه‌ی غرب نصبه. جایی که Cupid (همون کودکی که تیر عشق رو شلیک می‌کنه) در خواب داره توسط یک فرشته از شر دشمنان عشق محافظت می‌شه و عشق واقعیش هم با اینکه خوابیده اما نگرانشه. Irony (که یک چیزی یبن کنایه و تضاد و یک وضعیت کمدی هستش و من هیچ جا ترجمه‌ی مناسب فارسی براش ندیدم) این کار بین لباس ابریشم چینی و حالت سوژه، در مقابل سستی غرب (تیرهایی که به جایی نمی‌رسن) و در نهایت کره‌ای که نقشه‌ای روش نیست در یک کمپوزوسیون ایده‌آل با انتخاب رنگ فوق‌العاده! است. قول می‌دم اگه ساعتها به این عکس نگاه کنید باز هم بتونید از توش چیزهای جدید و تازه دربیارید و همیشه هم دیدنش براتون جذاب و تازه باشه.
    آقای Snowdon و کلاً هم نسلهای هنری ایشون مثل Robert Frank و Rene Burry به این Ironyها خیلی علاقه داشتن، اولین کتاب عکس آقای Snowdon هم که London نام داره تمام پر از این Ironyهاست که در محله‌ها و خیابونهای شهر لندن ثبت شدن (یک عکس معروف عکس رولز رویزی در گاراژ مخروبه‌ای در لندن است).

    این پست کمی متفاوت با بقیه پستها بود، نظرات شخصی من و بیوگرافی نامرتبط توش زیاد بود ولی خوب فکر می‌کنم بخاطر وضعیت خاص عکاس و سوژه لازم بود :) امیدوارم منو ببخشید.

    لینکهای زیر هم مرتبط با این نوشته هستند:
    کد:
    http://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Armstrong-Jones%2C_1st_Earl_of_Snowdon
    http://en.wikipedia.org/wiki/Rudolf_Nureyev
    http://en.wikipedia.org/wiki/Cupid (این رو دقیق‌تر اگه خواستید بخونید، بخاطر محدودیتهایی نشد کامل توضیح بدم!)
    http://www.imdb.com/name/nm0811375/
    http://www.questia.com/library/encyclopedia/snowdon_antony_armstrong_jones_1st_earl_of.jsp
    http://gallery.royalarchive.com/thumbnails.php?album=84
    http://www.factmonster.com/ce6/world/A0845716.html
    http://youtube.com/results?search_query=Rudolf+Nureyev&search=
    تصاویر پیوست شده تصاویر پیوست شده
    ویرایش توسط kakooch : Monday 16 July 2007 در ساعت 10:16 دلیل: افزودن لینکها
    nmroshan، infinity، Daruosha و 6 نفر دیگر تشکر می‌کنند.
    کاوه!
    [EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]

  4. #14
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    December 2006
    نوشته ها
    676
    تشکر شده
    4097
    تشکر کرده
    285

    پیش فرض Margaret Bourke-White

    پست این دفعه، درباره‌ی یک خانم عکاس بسیار مشهور است و عکسی که انتخاب کرده‌ام عکسی‌است بسیار ترسناک.
    خانم مارگارت بورکه‌وایت (Margaret Bourke-White) عکاس مشهور آمریکایی، متولد سال 1904 در محله‌ی برانکس نیویورک. تحصیلاتش رو در سال 1922 در رشته‌ی جانورشناسی در دانشگاه کلمبیا شروع کرد و همونجا زیر دست استاد Clarence White علاقه‌مند به عکاسی شد و کار عکاسی رو شروع کرد و در نهایت بعد از کلی جابجایی در سال 1927 از دانشگاه کُرنل فارق‌التحصیل شد و یک‌سال بعد به کلیولندِ اوهایو مهاجرت کرد و کارش رو به عنوان عکاس صنعتیِ کارخانه‌ی فولاد اوتیس شروع کرد.
    در سال 1929 همکاری خود رو با مجله‌ی Fortune آغاز کرد و در سال 1930 اولین عکاس غربی بود که اجازه‌ی ورود به اتحاد جماهیر شوروی رو پیدا کرد. در همان دوران و هنگام تولد مجله‌ی Life به عنوان اولین فوتوجورنالیست زن کار خود رو شروع کرد.
    یکی از عکسهای ایشون از مراحل ساخت سدِ فورت‌پِک روی جلد اولین شماره‌ی Life رفت که هنوز هم جزو محبوب‌ترین عکسهای روی جلد Life‌ محسوب می‌شود!
    بعد از کارهای مختلف، به عنوان اولین خبرنگار زن در جنگ جهانی دوم، فعالیت خود رو در خط مقدم جنگ شروع کرد و در سال 1941، درست وقتی که آلمان پیمان عدم حمله به روسیه رو زیرپا گذاشت به مسکو سفر کرد و به عنوان تنها خبرنگار خارجی حاضر در مسکو عکسهای فوق‌العاده‌ی از حمله‌ی آلمانها تهیه کرد، بعد از اون به همراه نیروی هوایی ارتش آمریکا به آفریقای شمالی بعد ایتالیا و بعد هم آلمان سفر کرد و چندین و چند بار زیر آتش مستقیم جنگ مشغول عکاسی شد! اونطور که درباره‌ی ایشون گفتن: «زنی که در مدیترانه به سمتش اژدر شلیک شد، توسط نیروی هوایی آلمان به زیر رگبار گلوله قرار گرفت، در جزیره‌ی قطبی گیر افتاد، در مسکو بمباران شد و بعد از سقوط هلیکوپترش به کمک هواپیمای جنگی از مخمصه خارج شد، پیش کارکنان Life با نام مگیِ نابودنشدنی شناخته می‌شد!».
    در سال 1945 و هنگام سقوط آلمان، ایشون به همراه ژنرال Patton معروف (که اگه اشتباه نکنم از پرنشان‌ترین نظامی‌های تاریخ بوده) اون کشور رو گشت و عکسهای بسیار مهمی از آلمان پس از جنگ ثبت کرد.
    خانم بورکه‌وایت، چند ساعت قبل از ترور گاندی با او مصاحبه کرد و از او عکس گرفت (و عکس معروف گاندی کنار چرخ نخ ریسی اثر ایشون هستش، توی فیلم گاندی هم اگه دقت کنید، ایشون را به تصویر کشیدن) و اون عکس معروف آقای محمدعلی جناح رو هم که خیلی‌ها دیدیم، ایشون گرفتن.
    جناب Eisenstaedt، که قبلتر خیلی مختصر توی یک پست در موردشون صحبت شد یار قدیمی و دوست خانم بورکه‌وایت بودن و خیلی از جاها همراه ایشون بودن جایی گفتن که یکی از مهمترین نقاط قوت ایشون این بوده که هیچ مسوولیت و هیچ عکسی براشون بی‌اهمیت نبوده.
    به هر ترتیب، عکسهای ایشون از اختلافات پاکستان و هند هم بسیار دیدنی و مشهور هستن و تا فراموش نکردم بگم که به جز فوتوژورنالیسم از خانم بورکه‌وایت عکسهای خیلی جالبی از معماری شهری به جا مونده که همه در جای خود دیدنی هستن.
    سالهای 50 (میلادی) ایشون به کره‌جنوبی سفر کردن و شروع به عکاسی از جنگ کره (بین سالهای 50 تا 53) کردن، این جنگ که بعد از جدایی دو کره و تقسیم کره به دو قسمت شمالی (کمونیستی) و جنوبی (در آن زمان تحت کنترل آمریکا) بوجود اومد باعث شد که کره‌ای‌ها تعداد متنابهی از هم‌میهنان خودشون رو بکشن که البته بحث جنگ کره از حوصله‌ی این نوشته خارجه. مهم اینه که همیشه از حضور آمریکا و دیگر متحدین آمریکا در این جنگ به عنوان عملیات پلیسی یاد شده و رسانه‌های غربی (بنا به اسنادی که امروزه آزاد شده‌اند و تعداد متنابهی شاهد و فیلم و سریال! مرتبط) مجبور بودن تا جنگ رو یک درگیری ابتدایی که نیاز به عملیات پلیسی غرب داره نشون بدن. به هر حال عکسهای خانم بورکه‌وایت و به طور خاص این عکس که در سال 1952 و در اوج جنگ (و اوج بی‌خبری غربی‌ها) گرفته شده خلاف این رو نشون می‌ده.
    عکسی که ایشون روی دست گرفته و تصویر بسیار دردناکی رو از جنگ کره نشون می‌ده، سربازهای کره‌ی جنوبی با افتخار کله‌ی جدا شده‌ی یک هموطن شمالی خود را نشان می‌دهند و جالب‌تر اینکه سربازی که به طور کامل در تصویر دیده می‌شود پتکی نیز بر دوش دارد! در مورد، قدرت، درد، ترس، گیرایی و ترکیب خاص عکس سکوت می‌کنم ولی به جرات می‌توان گفت این عکس به بیننده درس می‌دهد، این عکس به بیننده تلنگر می‌زند که هستند همنوعانی که جور دیگری از زندگی لذت می‌برند و هستند کسانی که این همنوعان را به چنین لذت بردن ترغیب می‌کنند. این عکس فریاد می‌زند که «انسان» چه مفهوم وسیعی است و عیان می‌کند که این مفهوم حداقل در سمت مخالف تعالی می‌تواند تا بی‌نهایت پیش‌رود.
    ببخشید که طولانی می‌شه، ولی یاد این شعر مرحوم شاملو افتادم که:
    ...
    در این جا چار زندان است
    به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره،
    در هرحجره چندین مرد در زنجیر

    از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه‌ای کشته است .
    از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را،
    بر سر برزن، به خون نان فروشِ سخت دندان گرد آغشته است .
    از اینان، چند کس، در خلوت یک روزِ باران ریز، بر راه ربا خواری نشسته‌اند
    کسانی، در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته‌اند،
    کسانی نیم شب، در گورهای تازه دندان طلای مردگان را شکسته‌اند،

    من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته‌ام
    من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته‌ام،
    من اما نیمه های شب زِ بامی بر سر بامی نجسته‌ام .

    در این جا چار زندان است
    به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره،
    در هر حجره چندین مرد در زنجیر

    در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند،
    در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در
    وحشت مرگ از جگر بر می‌کشد فریاد .
    ...
    بازهم ببخشید برای حاشیه رفتن. خب، چند سال بعد (سال 1956) مشخص می‌شه که خانم بورکه‌وایت مبتلا به بیماری پارکینسون هستن (که خودشون اعتقاد داشتن باعثش نگرانی‌های دوران جنگ کره بوده) و دو سال بعد طی یک عمل آزمایشی مغز سلامتی نسبیشون رو بدست میارن و از اون به بعد به جای عکاسی مشغول نوشتن خبر می‌شن و عکسهاشون رو جناب Alfred Eisenstaedt براشون می‌گرفته، سال 1961 دوباره پارکینسون حمله می‌کنه و ایندفعه سمت راست بدن رو هدف می‌گیره، دوباره عمل و نتیجه به نسبت موفقیت آمیز بوده ولی مشکلات گفتاری برای ایشون پیش میاد. به هر ترتیب توی اون دوره ایشون کتاب زندگینامه‌ی خودش رو به اسم «پرتره‌ی خودم» نوشت و درنهایت هم سال 1971، بر اثر زمین خوردن به شدت زخمی می‌شن و بعد هم این زخمها مشکلات دیگه‌ای ایجاد می‌کنه و درنهایت در سن 67 سالگی در بیمارستان فوت می‌شن خانمِ بورکه‌وایت.
    دیگه چه می‌شه گفت؟

    این‌هم یکسری لینک:
    کد:
    http://en.wikipedia.org/wiki/Margaret_Bourke-White
    http://www.photo-seminars.com/Fame/MargaretWhite.htm
    http://www.uiowa.edu/policult/assets/bourke-white/Life0_Bourke-White.jpg
    http://www.gallerym.com/artist.cfm?ID=17  (اینجا عکسهای جالبی از ایشون هست، روی گزینه‌ی مربوط کلیک کنید و هر پنج صفحه رو ببینید)
    http://bushlibrary.tamu.edu/pastexhibits/womenofourtimephoto.php?file=73
    http://en.wikipedia.org/wiki/Korean_War
    و البته روی اینترنت درباره‌ی ایشون لینک زیاد می‌بینید. عکس رو مطابق معمول اسکن کردم و بخاطر شیرازه کمی (خیلی زیاد) سمت راست تصویر سیاه شده که از تنبلی من هست در واقع، فقط می‌خواستم بدونید که تو عکس واقعی اینطوری تیره‌تر نیست یک قسمت تصویر. حتماً این عکس با کیفیت خوب روی اینترنت هست اما من تو Search دم دستی ندیدمش.

    ممنونم،
    تصاویر پیوست شده تصاویر پیوست شده
    • نوع فایل: jpg bw-1.jpg‏ (26.6 کیلو بایت, 122 بازدید)
    A_Maddah، infinity، Kaveh Ghobadi و 13 نفر دیگر تشکر می‌کنند.
    کاوه!
    [EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]

  5. #15
    كاربر همراه lastframes آواتار ها
    تاریخ عضویت
    June 2004
    محل سکونت
    tehran
    نوشته ها
    208
    تشکر شده
    25
    تشکر کرده
    5

    پیش فرض David Burnett to speak online

    - دیوید برنِت

    این فتوژورنالیست خبره ، بیش از چهل سال است در این حرفه مشغول است و به عنوان یکی از چشمان دنیا ، از بسیاری افراد شناخته شده ، ناشناس ، جنگ ، قحطی ، اندوه و شادی زندگی و ... عکس می گیرد.
    او اولین عکس هایش را اینگونه به یاد می آورد : " من عکس گرفتن را وقتی آغاز کردم که برای کتاب سال دبیرستانمان به تعدادی عکس نیاز داشتیم. و این آغاز برایم کشف بسیار مهمی بود."
    هنگامی که او برای تحصیل در دانشگاه به مدت سه سال به نیویورک رفت ، شانس در خانه اش را زد و در نشریه ی تایم استخدام شد. او می گوید : "در طول تابستان 1967 ، 11 عدد از عکسهایم منتشر شد و این برای من بسیار بسیار هیجان انگیز بود."
    او در سال 1968 با مدرک لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه کالورادو فارغ التحصیل شد ، ابتدا در شهر کلن و سپس در میامی به طور آزاد کار با نشریه هایی همچون تایم و لایف را آغاز کرد. ادامه ...
    از خبرنامه ی World Press Photo :

    David Burnett to speak online

    On Thursday 8 November at 16.00 hours CET, people inside and outside
    the profession are invited to go to the World Press Photo website for
    a presentation by David Burnett, one of this year's masters and a
    photographer with Contact Press Images. On this occasion we will use
    live streaming for the first time. Burnett's subject, tracking the
    photographer's career through the decades, has been specially
    selected to appeal to a broad audience. Don't miss this unique
    opportunity to be a masterclass participant.
    عيسی

  6. #16
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    December 2006
    نوشته ها
    676
    تشکر شده
    4097
    تشکر کرده
    285

    پیش فرض George Lawrence

    سلام،

    امروز به یکی از جذاب‌ترین عکاس‌های تاریخ یعنی جرج لاورنس و عکس بی‌نهایت مشهورش -San Francisco in Ruins- می‌پردازیم.

    George Raymond Lawrence در ۲۴ فوریه ۱۸۶۸ از پدری آلمانی‌الاصل‌ در شهر اوتاوای ایالت ایلی‌نوی آمریکا متولد شد و بعد از پایان تحصیلات متوسطه به شیکاگو نقل مکان کرد و در حدود ۱۸۹۰ ازدواج کرد و در یک شرکت کالسکه‌سازی مشغول به‌کار شد (که آن‌جا یک شیوه‌ی جدید برای وصل کردن حلقه‌های فلزی روی چرخ‌های چوبی ابداع کرد!) و در کمتر از دو سال با یک عکاس به نام Irwin Powell شریک شد و یک عکاسی در شهر شیکاگو تاسیس کرد.

    در ۱۹۰۰، یعنی چند سال بعد از این‌که عکاسی شغل تمام وقت آقای Lawrence شده‌بود بزرگ‌ترین دوربین تاریخ را با وزن ۶۴۰ کیلوگرم برای عکاسی از یک لوکوموتیو ساخت. این عکس در نمایشگاه Exposition Universelle سال ۱۹۰۰ که نمایشگاهی برای نماش دست‌اوردهای قرن گذشته بود نمایش داده‌شد و توجه بسیاری را به‌خود جلب کرد.

    برای اطلاعات بیشتر و تصویری از دوربین مورد نظر این لینک را ببینید:
    کد:
    http://robroy.dyndns.info/lawrence/mammoth.html
    در ۱۸ آپریل ۱۹۰۶، یعنی همان دورانی که آقای لاورنس با دوربین‌های عظیم مشق پانوراما می‌کرد، زلزله‌ای با شدتی معادل ۷.۷ در مقیاس ریشتر‌ شهر سانفرانسیسکو را لرزاند و تقریباً کل شهر را از بین برد، در کمتر از شش هفته سر و کله‌ی آقای لاورنس با یکی از آن دوربین‌های خاص‌اش برای ثبت این واقعه پیدا شد و این‌چنین بود که San Francisco in Ruins ثبت شد.

    برای ثبت این عکس آقای لاورنس کایتی را تا ارتفاع ۵۸۰ متری به هوا فرستاد (در اصل یک کایت اصلی و ۱۵ بادبادک فرعی) تا بتواند دوربین ۲۰ کیلویی و وزنه‌ی ۴ کیلویی برای ثابت نگه‌داشتن دوربین را در آسمان نگه‌دارد!

    این‌جا می‌توانید نقشه‌ای از سیستم آقای لاورنس را ببینید:
    کد:
    http://activetectonics.asu.edu/kites/06eq.html
    دوربین مورد نظر برای عکاسی این تصویر یک دوربین با لنز ۴۸ میلی‌متر چرخان (شبیه به دوربین‌های Horizon امروزی که پیش‌تر در این فروم درباره‌ی آن‌ها صحبت شده‌است) بوده که به‌طور مستقیم نگاتیو ۵۵ در ۱۴۰ سانتی‌متری قبول می‌کرده و آقای لاورنس از روی همین نگاتیوها کنتاکت‌هایی با عرض ۴۳ سانتی‌متر و طول ۱۲۰ سانتی‌متر تولید می‌کرده است! یعنی پانورامای ۱.۲ متری در سال ۱۹۰۶ بدون چسباندن عکسها و با کیفیتی فوق‌العاده (چون چاپ مستقیم از روی نگاتیو بوده و بزرگ‌نمایی وجود نداشته‌ است.) به‌ظاهر آقای لاورنس هر نسخه را ۱۲۵ دلار می‌فروخته و فقط از کپی و فروش همین یک قطعه عکس ۱۵.۰۰۰ دلار (به پول صد سال پیش!) به‌جیب زده. ایشان از یک دکلانشور منحصر به‌فرد الکتریکی برای زدن شاتر استفاده می‌کرده است.
    این هم دوربین مورد استفاده:

    کد:
    http://robroy.dyndns.info/lawrence/Images/yanul-coll.jpg
    بعدها،‌اقای لارنس -که مرد آزمایشات عجیب و پیچیده هم بوده و برای مثال یک‌بار چنان یک اتاق را منفجر کرده که پسرش از پنجره به بیرون پرت شده‌است!- عمرش را صررف ساخت کایت و بالن و نردبان‌های عجیب و قریب می‌کند و به سفرهای بسیار خطرناک و پرهزینه‌ای برای عکاسی از حیوانات وحشی می‌رود و در طول یکی از همین سفرها، همسر محترمش، خانم Alice Herenden کاشف به‌عمل می‌آورد که عکاس ما با یکی از منشی‌هایش سر و سری دارد و عکاس هم که در سفر از لو رفتن ماجرا با خبر می‌شود با دو پسرش یک‌سره به کالیفرنیا متواری می‌شود و در نهایت در ۱۹۱۳ از همسرش جدا می‌شود (و البته بعدها، در ۵۵ سالگی با دختر ۲۲ ساله‌ی یک یک معمار ازدواج می‌کند).

    بعد از ماجرای فرار در ۱۹۰۹، لاورنس تقریباً عکاسی را کنار گذاشته و وارد هوانوردی و ساخت تجهیزات هوایی می‌شود و تا ۱۹۱۹ که شرکت هوانوردی‌اش تعطیل می‌شود بیش از ۱۰۰ اختراع در زمینه‌ی کاری‌اش ثبت می‌کند.

    جناب آقای لاورنس در سال ۱۹۳۸ در ۷۰ سالگی از دنیا می‌روند!

    آقای دکتر سیمون بیکر تحقیقات خوبی روی کارهای عکاسی لاورنس انجام داده‌اند که می‌توانید آنها را اینجا ببینید:
    کد:
    http://robroy.dyndns.info/lawrence/
    در ضمن، ۱۰۰ سال بعد از لاورنس، در سال ۲۰۰۶ یک آلاسکایی با حوصله به Rephotography یا تصویربرداری مجدد به سبک لاورنس از همان صحنه‌ی سانفرانسیسکو پرداخت. یعنی دوربینی مثل دوربین آقای لاورنس ساخت و با لنز و فیلمی مابه اقدام به ثبت عکسی مشابه کرد. فقط این‌دفعه به جای بادبادک از هلیکوپتر برای عکاسی استفاده کرد :)
    این هم سایت Ronald Klein:
    کد:
    http://www.ronkleinphotos.com/Lawrence.html
    شعار آقای آتلیه عکاسی آقای لاورنس این بوده:

    «غیر ممکن‌های دست نیافتنی در عکاسی، تخصص ما هستند»

    عکس مورد بحث را با کیفیت خوب در ویکی‌پدیا ببینید:
    کد:
    http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/b/b3/San_Francisco_in_ruin_edit2.jpg
    و یا برای چاپ با کیفیت خیلی بالا در دو قسمت -به‌همراه دیگر کارهای استاد- از این‌جا بگیرید:
    کد:
    http://robroy.dyndns.info/lawrence/1906_panoramas/printing_posters.php
    ممنونم.
    تصاویر پیوست شده تصاویر پیوست شده
    nmroshan، yasin-m، bf  و 10 نفر دیگر تشکر می‌کنند.
    کاوه!
    [EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]

  7. #17
    كاربر همراه sprants آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2006
    نوشته ها
    148
    تشکر شده
    160
    تشکر کرده
    311

    پیش فرض پاسخ: George Lawrence

    خب اول از همه از کاوه خان عزیز معذرت می خوام که جسارت می کنم و تو این تاپیک پربار پست میدم . دوم هم باید بگم تصمیم داشتم برای این عکس و عکس هایی که بعدا این جا قرار می دهم تاپیک جداگانه ای باز کنم که وقتی در حال سرچ برای اینکه ببینم عکس رو قبلا دوستان نگذاشته باشند بودم ، به این تاپیک پربار برخوردم و واقعا لذت بردم . عالیه کاوه خان . ممنون.
    حالا بر اساس توضیحات شما

    امیدوارم دوستان هم شرکت کنند و عکسها و کارهای مهم رو -همراه با توضیحات- ارسال کنن. اصولاً تفاوت این سری عکسها با تاپیکهایی مثل بهترین عکسهایی که می*بینیم همین توضیحات در مورد عکاس یا شرایط عکاسی هست وگرنه که عکس خوب رو می*شه به اون تاپیکها فرستاد.
    و با اجازه شما و اساتید محترم این عکس رو قرار میدم . ابتدای همه توضیحات با عرض معذرت فراوان از دوستان خواهش می کنم برای عکس های این چنینی که قرار می دهم طبق مقررات سایت از هرگونه ابراز احساس ، نظر و توضیح سیاسی و ... در مورد شخص عکاس یا سوژه عکس و یا هر مطلب جنجال برانگیزی جدا خودداری کنند که سوء تفاهمی پیش نیاد و مشکلی ایجاد نشه.زیرا ما فقط به دید یک عکاس به یک عکس مهم به این عکس ها می پردازیم. ( باز هم معذرت می خوام ) .



    شاید بتوان محمود عبدالحسینی را خوش شانس ترین عکاس ایرانی دانست. زیرا در جریان تشییع جنازه امام خمینی وی توانست در یک شکار کاملاً اتفاقی، صحنه تکه پاره شدن کفن امام به دست انبوه عزاداران را در تاریخ ثبت کند. ماهنامه سپیده دانایی که از سوی دکتر محمود گلزاری روانشناس برجسته کشورمان منتشر می شود، در شماره اخیرش به گفتگو با این عکاس خوش شانس پرداخته است. عبدالحسینی پس از ظاهر کردن آن عکس و مشاهده آن شوکه می شود! او در این باره به سپیده دانایی گفته است:«تنم لرزید! عجیب بود! مثل تابلوی نقاشی حضرت مسیح شده بود. زمانی که او را از صلیب پایین می آوردند. سر و صورت و گردن و پاها تماماً شبیه به تصویر مسیح شده بود!» او می گوید حتی خیلی از خارجی هایی که عکس را دیده بودند از شباهت فوق العاده جنازه امام به جنازه نقاشی شده مسیح حیرت زده شده بودند. به گفته عبدالحسینی، آقای خامنه ای نیز پس از دیدن این عکس گفته: «عجب!چه مسیح گونه است!» عبدالحسینی همان نوزده سال پیش حاضر نشده این عکس را به مشتری های دو میلیون تومانی خارجی هم بفروشد. می گوید رهبر به وی توصیه کرده از انتشار آن خودداری کند. ولی این عکس در بسیاری از وبلاگ ها و سایت ها منتشر شده و ممنوعیتش بی اثر شده است! مجاهدین خلق در همان روزها ادعا کردند که اعضای آنها اقدام به تکه پاره کردن کفن امام کرده اند! اگرچه بر واقع بینان، سستی این ادعا پوشیده نیست، ولی دلیلی بر توجیه کار کسانی که کفن را به این حال و روز درآورده اند نیز وجود ندارد. جنازه مرده از نگاه دینی و انسانی محترم دانسته می شود و عشق و اندوه نیز نباید سبب بی احترامی این چنینی شود. این را هم باید گفت که پس از این اتفاق تأسف بار، جنازه امام مجدداً به جماران منتقل شد و این بار کفنی که آقای خامنه ای از مکه برای خود آورده بود، نصیب پیکر امام شد. امری که بسیاری مثل آقای ناطق نوری (در برنامه فوق العاده بهمن 85) و آقای صادقی رشاد آن را نوعی اعجاز محسوب می کنند! زیرا رهبر قبلی با کفن رهبر بعدی به خاک سپرده شده است!!(این جمله، عین عبارت آقای ناطق بود!)

  8. #18
    كاربر همراه kindlinessangel آواتار ها
    تاریخ عضویت
    November 2007
    محل سکونت
    Tehran - Iran
    نوشته ها
    192
    تشکر شده
    378
    تشکر کرده
    509

    Post آنسل آدامز و THE TETONS & THE SNAKE RIVER

    با عرض سلام

    ببخشید که پا برهنه وارد بحث اساتید شدم.

    اما دلم نمی اومد از این عکاس حرفی زده نشده. من خودم شاید اطلاعات زیادی راجع به عکس و عکاسی و اساتید اون نداشته باشم. ولی شدیدا مجذوب کنتراست خیره کننده و محیط وهم انگیز کارهای این عکاس بزرگم.
    اگه جایی از حرف هام ایراد داره دوستان و سروران گرامی لطف کنند کمک برسونند.

    انسل آدامز ۲۰ فوریه ۱۹۰۲ در سانفرانسیسكو به دنیا آمد. ۱۲ ساله بود كه پدر و مادرش به استعداد او در موسیقی پی‌بردند و مشغول مشق پیانو شد. چند سال بعد با عكاسی آشنا شد. اولین گزارش تصویری‌اش را در ۲۰ سالگی به چاپ رساند. اما هنوز آن قدر شیفته عكاسی نبود كه پیانو را رها كند، تا آن جا كه در ۲۳ سالگی هنوز مصمم بود یك پیانیست شود. ۵ سال بعد با عكاس برجسته آمریكایی پل استراند ملاقات كرد. مصمم شد عكاس شود. از آن به بعد نمایشگاه‌های زیادی گذاشت و مجموعه‌ها و گزارش‌های تصویری متنوعی از آمریكا به چاپ رساند. چاپ كتاب مقدمه‌ای بر عكاسی، تأسیس بخش عكاسی موزه هنرهای مدرن نیویورك و برگزاری نمایشگاه انفرادی مكان آمریكایی از فصل‌های كارنامه عكاسی او هستند. موضوع عكس‌های انسل آدامز، بیشتر طبیعت و چشم اندازهای غرب آمریكا بود. فرم بیانی در تصویر برای آدامز اهمیت بیشتری از واقعیت داشت. او نگاتیو را مواد خام عكاسی می‌دانست و به چاپ به عنوان مرحله اجرا و به ثمر رساندن اثر، اهمیت بسیاری می‌داد. این حركت قبلا توسط استیگلیتز شروع شده بود و نگاه آدامز متأثر از آشنایی با او بود. آدامز دخل و تصرفی كه به قابلیت‌های اساسی نگاتیو آسیب نزند را در عكاسی پی می‌گرفت و در همین راستا ابداعات زیاد برای تحول در چاپ و دستكاری نور و قابلیت های بصری داشت. او خودش می‌گوید: من یك كنتراست و زمان نوردهی معینی را به عنوان پایه و اساس به دست آوردم بعد با تغییرات نور و عمل سوزاندن و بعضی اوقات با استفاده از فیلترهای گوناگون كنتراست، نگاتیو را چاپ كردم.
    آدامز با تأكید بر فرایند چاپ، راه‌های تازه‌ای را در تكنیك چاپ عكس، پیش پای عكاسان گذاشت. از او به عنوان مردی كه علاوه بر هنرمند بودن، یك تكنیسین خلاق چاپ عكس هم بود، یاد می‌شود.
    آنسل آدامز پدید آورنده ی شکوهمند ترین عکسهای مناظر آمریکا است. عکاسان دیگر آمریکایی نیز که ازمنزلت هنری بسیار بالایی برخوردار بودند ، بر روی همین موضوع کار می کردند با این همه ، تصاویر آدامز ویژگی های خاص خود را داشت. او همواره در جست و جوی عظمت بود و شکل هایی را می یافت که مفهوم گستردگی را به بهترین وجه نمایان می ساختند. او غالبا برای آن که به این گستردگی برجستگی بخشد، اجزای کوچک اما گویایی را در زمینه های نزدیک تصویر وارد می ساخت ، مثلا اسبی را که نزدیک درختی در زیر هاله ی نور خورشید در حال چریدن بود ، در پایین رشته کوهی پر چین و شکن قرار می داد و یا خانه های ظریف روستای ارناندس را در چارچوب منظره ای عظیم هویدا می ساخت.
    آدامز با تصور ویژه ای که از مفهوم تعادل داشت ، کار می کرد . آمریکای او سرزمینی پهناور بود که از ضایعات دنیای نو مصون مانده بود و با این همه ، چندان هم وحشی به نظر نمی رسید . او مناطقی را می یافت و می نمایاند که در آنها، خشونت صخره ها و برف ها را لطافت آب های ساکن و سبزه ها تلطیف کرده بود...
    عکسهای آدامز دارای وضوح زیادی هستند و ریزترین جزئیات را نمایان می سازند. او این ویژگی را "شیوه واضح و مستقیم عکاسی " می نامید و اظهار می داشت که مفهومی بسیار عمیق تر از دقت ساده فنی در آن نهفته است.
    در اواخر سالهای 1920 برخی از هنرمندان می اندیشیدند که عکاسی به طرز نامناسبی مورد استفاده قرار می گیرد و عکاسی پیرو سبک "نگاره نمایی" – یعنی عکاسی که در آن از اسلوب نقاشی و حکاکی تقلید می شود – خیانتی به قابلیت های این وسیله ی بیانی محسوب می گردد که قادر است طبیعت را با امانت و به صورتی حقیقی بنمایاند. و آدامز در 1910 آخرین عکسهای خود را به شیوه نگاره نمایی گرفت و از از آثار خود تا سال 1930 با آنکه برای او موفقیتی بزرگ را به ارمغان آورده بودند ، رضایتی نداشت
    در 1931 آدامز تصمیم گرفت همه چیز را از نو آغاز کند و به اصالت بی پیرایه عکس های چاپ شده بر روی کاغذ براق اعتماد کند و استفاده از کاغذهای بافت دار عکاسی را کنار بگذارد . از آن پس ، به تعبیر خود ، آگاهی دقیقی زا "زیبایی پایدار چیزهایی که وجود دارد" پیدا کرد و تلقی خود را دیگر تغییر نداد.
    در 1932 در ایجاد گروه معروف F.64 مشارکت کرد. نام این گروه برگرفته از کوچک ترین دیافراگم قابل استفاده در دوربین های قطع بزرگ بود که تصویری با وضوع بسیار زیاد پدید می آورد. این گروه متشکل از یازده عکاس بود و تنها یک نمایشگاه گروهی برگزار کردند و فعالیت غیر رسمی آنها تا سال 1935 ادامه پیدا کرد.
    هنگامی که به کارنامه هنری آدامز نظر می افکنیم ، آنچه قطعی می نماید این است که زیبایی های طبیعی سرزمین آمریکا ، ستایشگر خود را در وجود او طلبیده و یافته است . البته آدامز در 1930 ، هنوز در سبک و انتخاب موضوع های خود به قطعیت نرسیده بود . در واقع هنرمندان آمریکایی آن دوران تمامی توجه خود را به مردم و جامعه آمریکا معطوف می ساختند و برای آگاهی از وضع مردم و ارتقای زندگی اجتماعی کار می کردند؛ در نتیجه، تنها اقلیتی از عکاسان به عکاسی نابی که آدامز اجرا گر آن بود و آلفرد استیگلیتز سالخورده در کالیفرنیا و نیویورک از آن دفاع می کرد، روی آوردند. تا حدودی به مدد کارهای آدامز بود که سنت عکاسی ناب منظره در آمریکا دوام یافت و در سال های 1950 قوت گرفت . در میان عکاسان آمریکایی پس از استیگلیتز احتمالا آدامز بیشترین تاثیر را به عنوان سخنران ، متخصص و هنرمند عکاسی از خود بر جای گذاشت و عکاسی منظره را درکانون عکاسی آمریکا قرار داد ، آنچه تا به امروز نیز کما بیش در همان جایگاه باقی مانده است.

    و برای پایان این مطلب یک جمله از این عکاس آمریکایی :
    من نمي دانم آن هايي كه مي گويند خدا كجا است، تا حالا چرا پايشان را از شهر بيرون نگذاشته اند.

    انسل آدامز در ۱۹۸۴در اثر ناراحتی قلبی و سرطان درگذشت.

    سایت او :
    http://www.anseladams.com
    لینک مربوط به عکس:
    http://upload.wikimedia.org/wikipedi...nake_River.jpg
    منابع :
    http://www.chilick.com/
    http://fa.wikipedia.org
    تصاویر پیوست شده تصاویر پیوست شده
    Minoosepehr، Delbaz، A. Mohammadi و 2 نفر دیگر تشکر می‌کنند.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 1 2

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •