-
چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
هر صحنه یا موقعیتی که ما تصمیم می گیریم ازش عکاسی کنیم , حتما یه دلیلی داشته که ما رو ترغیب به تهیه تصویر از خودش بکنه.پس چرا معمولا ما واقعیتی رو که میبینیم عکاسی نمی کنیم؟ چرا همیشه اینقدر تنظیمات رو عوض میکنیم تا عکس به نظر خودممون زیبا بشه؟ اگه همینی که هست خوب نیست , پس چرا ازش عکس می گیریم؟
منظورم عکاسی هنری نیست,چه بسا در عکاسی هنری,عکاس عملا و عمدا بدنبال خلق صحنه ای نو میباشد.
دلیل اینکه عکسو نقد میکنیم چیه؟ اینکه چرا عکاس نتونسته کاملا واقعیت رو به تصویر بکشه؟ یا اینکه تصویر گرفته شده, مورد پسند ذهن انسانی نیست !
بازم تاکید میکنم,عکس هنری مورد بحث نیست. منظورم عکاسی از واقعیات دورو برمونه. مثل منظره, عکاسی از انسان, یا هر آفریده دیگه خدا که به ذات زیباست.دلیل اینکه در مورد میزان تاریکی در عکسی که شب هنگام گرفته شده نظر میدیم که مثلا باید روشنتر باشه یا تاریکتر ,رو متوجه نمیشم.
نظر اساتید را بیصبرانه خواستاریم...
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام
من اصلا در اندازه های جواب دادن به این سوال نیستم
اما فقط میخواستم بگم كه واقعیت اون چیزیه كه ما می بینیم نه اون چیزی كه وجود داره. اگه ما چیزی رو در ذهنمون قبول نكنیم اون چیز وجود نخواهد داشت ( حداقل برای ما )
باز هم معذرت كه پارازیت فرستادم
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
javanirani
سلام
من اصلا در اندازه های جواب دادن به این سوال نیستم
اما فقط میخواستم بگم كه واقعیت اون چیزیه كه ما می بینیم نه اون چیزی كه وجود داره. اگه ما چیزی رو در ذهنمون قبول نكنیم اون چیز وجود نخواهد داشت ( حداقل برای ما )
باز هم معذرت كه پارازیت فرستادم
دوست عزیز ,اینی که شما فرمودین فکر کنم بشه عنوان نقاشی رو بهش اطلاق کرد و نه عکاسی!
در ضمن منو ببخشید,اصلا از فلسفه سر در نمیارم !
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
در درجه اول عکس یک تصویر دو بعدی از سوژه ای سه بعدی است که به سبب بازتاب نور برخورد کرده به ان بر روی سنسور یا فیلم ثبت میشود.
هدفم از گفتن این بدیهیات این است که چند مشکل کوچک با بحث دارم.
در درجه نخست به وجود چیزی به عنوان واقعیت تصویر که حالا رفتار یا ثبت به گونه ای دیگر انحراف از ان باشد اعتقادی ندارم. عکاسی یک مدیا است یعنی عبور داده ها از درون ان و بازسازی مجدد ان در خارج به این معنا نیست که اگر به شکل خاصی از این مدیا خارج شود حقیقت است و به شکل دیگر نه.
اینکه میفرمایید چرا با تغییر تنظیمات میخواهیم واقعیت را عوض کنیم معنای ان چیست یعنی تنظیمات دیفالت دوربین نسبت بیشتری با واقعیت دارد یا مثلا نیم استاپ اکسپوژر بالا یا پایین؟ پس باید بپذیریم که اگر در عکاسی براکت کردیم دوتا از عکسها نسبت کمتر و یکی نسبت بیشتری با واقعیت دارد.
مسئله دیگر این است که واقعیت از چه منظری و از چه نگاهی. گاهی از یک موضوع میتوان به اشکالی عکس گرفت که زمین تا اسمان با هم متفاوت باشد.
برای مثال یک تظاهرات 100 نفری را میتوان به شکلی به تصویر کشید که بسیار عظیم تر یا بسیار حقیرتر از انچه بوده به نظر برسد و هیچکس هم نمیتواند عکاس را به قلب (تغییر) واقعیت متهم کند.
سوالهای دیگری مثل اینکه اگر از نور مصنوعی استفاده کردیم ایا واقعیت را عوض کردیم یا اگر پرسپکتیو و نما و ارتفاع دوربین را چه؟...
من شخصا با داستان نسبت خلوص عکس بر روی کلرور نقره یا فوتودید مشکل دارم و فکر میکنم مسئله از نگاهی میاید که از ابتدا در تناقض است و فکر کنم جز یک حس نوستالزیک چیز دیگری نیست.
مقاله ای در مجله نیوز ویک نوشته شده بود با عنوان مرگ عکاسی و در ان ادعا شده بود که ایا تبدیل اثر نور بر روی کلروور نقره به ثبت اطلاعات بر روی سنسور و امکان همه گونه دستکاری توسط کامپیوتر موجب مرگ عکاسی نشده.
اقایی جواب جالبی داده بود و گفته بود الان در اینترنت گروهی هستند که به جای نویسنده بلاگر نامیده میشوند و به جای کاغذ بر روی نرم افزارهای ادیتور مینویسند و غلطهای املایی انها را هم نرم افزار پیدا میکند و اصلاح میکند ایا کسی میتواند به این استناد ادعای مرگ نویسندگی را بکند.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
کد:
ظاهرا عکاسان درجه یکی هم بوده اند که در اواخر عمر به نقاشی روی آورده بودند.
( یعنی اینکه بعد از اینکه پوست عکاسی رو کنده بودند دیگه از این هنر ارضا نمیشدن) اگر اشتباه نکنم کارتیه برسون هم جزوشون بوده.
بابك جان اگر تقدم و تاخر را دخیل كنیم برسون اول پوست نقاشی را کند بعد عکاس شد :::big grin:::یعنی در درجه اول در دوران کودکی و جوانی نقاشی را یاد گرفت و بعد سراغ عکاسی رفت گرچه هیچگاه نقاشی را کنار نگذاشت و هر دو کار را با هم میکرد.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام: دوست من در یك بحث كلی تر عكاسی دایره ان وسیع تر است از انچیزی كه شما فرمودید. شما به قسمتی از این هنر اشاره داشته اید اما در اصل كار بعضی عكاس ها ثبت سوژه به معنای مطلق خوده سوژه است مثل عكس های خبرنگاری و ورزشی(بطوره عموم) ولی همیشه اینگونه نیست در خیلی موارد عكاس واقعیتی را به تصویر میكشد جهت ابرازه حقیقتی دیگر! كه در رده بندی به اصطلاح عكسهای مفهومی گنجانده میشود اصولا این همه تنوع در سبك نیز بخاطره همین موضوع بوده. بدیهی است جهت ثبت هر كدام از این اثار ما نیاز به به شناخت كافی از فنون و متدها خواهیم داشت تا در ارسال پیام به دیگران با ثبت یك اثر از بیشترین تاثیر گذاری برخوردار باشیم..... پس الزاما شناخت كافی از ابزار در هنگام ثبت یك اثر ضرورت داشته چون تنها با تنظیمات دقیق شما قادر به انتقال موضوعتان( انچنان كه میخواسته اید) به دیگران خواهید بود..... شاد باشید
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
dsc-h7
دوست عزیز ,اینی که شما فرمودین فکر کنم بشه عنوان نقاشی رو بهش اطلاق کرد و نه عکاسی!
در ضمن منو ببخشید,اصلا از فلسفه سر در نمیارم !
خواهش میكنم دوست عزیز
من هم قصدم جواب دادن به سوال شما نبود كه مسلما جوابی تخصصی میخواد و از ید قدرت من خارج
موفق باشید
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
شاید اگه کسی واقعیت رو برام تعریف میکرد میتونستم رو این سوال بیشتر فکر کنم...
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام
در درجه ی اول پیشنهاد می كنم این تاپیك با تاپیك " تاملاتی در باب عكاسی " ادغام شود.
به نظرم من این موضوع برمی گردد به همان دعوای قدیمی و همان دو دیدگاه از عكاسی كه آیا عكاسی هنر است و عكاس هنرمند است یا اینكه عكاسی صرفا یك تكنیك است و عكاس یك تكنیسین.
در واقع به نظر می رسد كه شما (H7) از طرفداران ایدئولوژی دوم هستید و به عنوان یك نفر با ایدئولوژی اول عرض می كنم كه به نظر من این هنر عكاس است كه از واقعیت یك تصویر واقعی دیگر خلق می كند.
اگر از چهره ای عكاسی می كنید و به قول شما نور آن را كم و زیاد می كنید به قول علیرضا قلب واقعیت نكرده اید بلكه موقعیتی را پدید آورده اید كه با امكانات گسترده تر در عمل هم قابل پدید آمدن بوده است.
البته بنده هم از مخالفان پراسس های اگزجره ( غلو شده) و نزدیك كردن عكاسی به گرافیك و نقاشی هستم ولی معتقدم مادامیكه تغییرات از نظر فیزیكی روح عكس رو دستخوش تغییر نكند مجاز است ( دوست ندارم یك برگ سبز رو در عكس بنفش ببینم یا تغییراتی در عكس بدم كه در عمل با هر گونه نورپردازی و تغییر ابزار غیر ممكن باشد از سوژه چنین تصویری داشت)
امیدوارم این زیان الكن تونسته باشه منظور مغزم رو برسونه :biggrin:
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نیک نیکولاس و یان نیکولز از عکاسان نشنال جئوگرافیک که بنده به خصوص از کارهای نیک نیکولاس بسیار لذت میبرم و اونها را دوست دارم معتقدند که حرکت جزیی از زندگی است و گاهی اوقات تبدیل این حرکت و ثبت ان به عنوان یک تصویر بی حرکت بر روی عکس نشان دهنده واقعیت ان نیست. یعنی چون سوژه حرکت دارد باید این حرکت در عکس هم حس شود حال این نظر ممکن است به نظر بعضی درست و به نظر برخی دیگر نادرست باشد.
منظور اینکه برداشتها از واقعیت متفاوت است که من معتقد به این نیستم که یک برداشت واقعی تر است.
البته بحث عکسهای خبری داستان دیگری است.
به قول فرهاد در صورتی که به این نگاه معتقد باشیم که عکاس تکنیسین است پس بهترین کار عکاس ثبت این همانی است اما اگر عکاسی را داری بعد هنری هم بدانیم پس عکاس مجاز است عکس را بر اساس باور خودش ثبت کند.
عکس زیر نمونه ای از کارهای یان نیکولز است.
http://img3.freeimagehosting.net/uploads/41de69e0fa.jpg
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
منم فكر نميكنم كه چون موقعيتهاي مختلف باعث ميشه تنظيمات دوربين رو عوض بكنيم پس واقعي رو غير واقعي جلوه داديم .
اتفاقآ" بنظرم براي ثبت واقيت بايد اينكارو كرد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farhad44
البته بنده هم از مخالفان پراسس های اگزجره ( غلو شده) و نزدیك كردن عكاسی به گرافیك و نقاشی هستم ولی معتقدم مادامیكه تغییرات از نظر فیزیكی روح عكس رو دستخوش تغییر نكند مجاز است ( دوست ندارم یك برگ سبز رو در عكس بنفش ببینم یا تغییراتی در عكس بدم كه در عمل با هر گونه نورپردازی و تغییر ابزار غیر ممكن باشد از سوژه چنین تصویری داشت)
:biggrin:
فرهاد جان من هم به طرز غير قابل باوري مخالف ويرايش زايد از حد عكس هستم و هميشه ديدن يه صحنه در دنياي واقعي رو به ديدن يه صحنه پردازش شده يا تخيلي ترجيح دادم . و تفاوت عكاسي با نقاشي رو هم درهمين ميدونم .
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
تا واقعیت رو در چی ببینیم. به نظر من بقول آقا فرهاد باید خط رو مشخص کنید. بعد هم هر کسی یک دیدگاهی داره. بعضی مواقع دیدگاه ما حکم می کنه بعضی وقتها قانون.
قانون در عکاسی می گه اگر عکسی رو برای استناد می خواهید استفاده کنید مثل عکسهای علمی و خبری که قابلیت استناد دارند نباید دست بخورند. البته در همین موارد هم استثنا هایی هست.
ولی در مورد عکاسی از مواردی قابلیت استناد ندارند. نظر شخصی من این است که محدودیتی نمی شود قائل شد. این نظر عکاس و جامعه بیننده ای است که عکسهای آن عکاس را مشاهده می کنند. نمی شود گفت که چیزی که ما می بینیم الزاما واقعیت است. خوب به این جمله فکر کنید.
یک مثال می آورم. شما با دوربین دید در شب Night Vision یک جایی را ببینید می توانید بگویید که این واقعیت نیست. یا مثلا با اشعه مادون قرمز یا مثلا عکسهایی که بوسیله رادیوگرافی تهیه می شود. می توانیم بگوییم چون ما به این شکل نمی بینیم پس واقعیت نیست. در حقیقت دنیای پیرامون ما دارای حقایقی است که یکی از راههای مشاهده این حقایق چشم انسان است. کما اینکه در قرآن هم اشاراتی در مورد بصیرت هست. بحث را فلسفی نکنم و سر دوستان را درد نیاورم. فقط این را بگویم که محدودیت ایجاد کردن در هر موردی موجب محدود شدن دید و محو واقعیت خواهد شد.
و اما در مورد عکاسی باید بگویم این عکاس و عکاسان بزرگ نیستند که دید خود را القا می کنند بلکه این بیننده عکس است که برداشت خود را به عکاس القا می کند. در کل اینها نظر شخصی بنده بود و امیدوارم که نظرم را فقط شخصی تلقی کنید و تعمیم داده نشود.
موفق باشید .
با احترام.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hjesmi
شاید اگه کسی واقعیت رو برام تعریف میکرد میتونستم رو این سوال بیشتر فکر کنم...
واقعیت اون چیزیه كه هست ولی نباید باشه اما حقیقت اون چیزیه كه باید باشه اما نیست
.
.
.
.
این نقل قولی بود از یكی از بزرگان. حال اگر كسی تعبیری دیگه داشته باشه هم ایرادی نیست اصولا خصلت ما آدما اینه كه زاده شدیم متفاوت باشیم و متفاوت بیاندیشیم. از تقابل اندیشه ها مواردی پدید میاد كه یكیش میتونه هنر باشه (در مفهوم عام).......... متفاوت اندیشدیدن و دیدن محیط پیرامون وقتی با ذوقه یه هنرمند امیخته بشه میتونه خلق یه اثر رو به همراه داشته باشه ............ كه البته ادامه این بحث از حوصله این تاپیك و این سایت خارج میشه باید در جایگاه های دیگه روش صحبت كرد شاد باشی
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
البته مجتبي جان همون طوري كه شما فرمودين اين يه مساله سليقه اي است كه حدو حدود ويرايش چقدر باشه و به نظر صاحب عكس بستگي داره .
بحث من اينه كه گاهي در ويرايش يه عكس اونقدر اغراق ميشه كه باور كردن اوون عكس رو مشكل ميكنه .
من خودم با ديدن عكس اولين مساله اي كه به بهش فكر ميكنم اينه كه آيا موضوع عكس با همون زيبايي يا شدت در گوشه اي از دنيا رخ داده و يا اينكه نه ، زيبايي يا شدت اوون موضوع در دنياي واقعي كمتر از چيزي هست كه نشون داده شده و هيچ وقت نميتوان اين زيبايي (يا زشتي يا شادي يا غم ...يا هر احساس ديگري كه از عكس به بيننده منتقل ميشه ) رو در واقعيت ديد .
ساده تر اينكه در نظر من اولي يه واقعيت موجود و دست يافتني و دومي زاييده ذهن ويرايشگر و در اكثر موارد دست نيافتني .
پ.ن : نميدونم شايد اينم يه نوع حس رئاليستي باشه.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
شاید.
فقط می تونم بگم که حرف من اینه که من می تونم بگم سیب دوست ندارم. اما نمی تونم بگم چون من دوست ندارم کسی هم حق خوردن سیب را ندارد. یا بعبارت دیگر هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد ما نمی توانیم بگوییم که فلان چیز نباید باشد. ما فقط می توانیم بگوییم که از نظر من اینطور نیست . البته منظورم این نیست که شما یا دیگر دوستان اینگونه می اندیشید. خواستم تاکیدی داشته باشم بر این مسئله .در ضمن برای هیچ هنری قانون نداریم.
البته اگر بحث ما راجع به یک کار تکنیکی است مثل عکاسی مستند که شامل عکاسی علمی خبری و ثبت با قابلیت استناد است که قانون را باید رعایت کنیم و در این موارد ما بیشتر تکنیسین هستیم تا هنرمند.
اما در بقیه موارد عکاسی یک کار هنری است. و کار هنری شامل قانون نمی شود. زیرا قانون هنر را محدود میسازد و نفس هنر با هرگونه هنجار و بند در تضاد است. هنر یعنی تعالی درون انسان که آنهم حد و مرز ندارد و بنظر من آن کسی که برگ سبز را بنفش نشان داده هم مرتکب خلافی نشده شاید او برگ را بنفش می بیند. این دید من و شماست که تعیین کننده است برای خودمان که کدام عکسها را ببینیم و کدامیک را بپسندیم. و از دیدن کدامیک احساس خوب یا بد داشته باشیم. به قول دوست عزیزم جناب قشقایی اساس خلقت ما بر این پایه است که هرکدام دنیا را از دید خود می نگریم. حال اشتباه بزرگ اینجاست که فکر کنیم آنجه که ما از دنیای پیرامون خود درک کرده ایم حقیقت محض است. آنوقت است که در جای خود ثابت می مانیم و پیشرفت در زندگی ما از دست می رود و جای خود را به سکون می دهد.این تقابل نظرات یک نعمت خدادادی است که باعث پیشرفت بشر می شود.نمی دانم چقدر با نظر من موافقید یا مخالف. به هر حال این نظر من شخصی من بود.
ارادتمند.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
اول از همه توصیه می كنم كه آخرین مقاله تاریكخانه دیجیتال نوشته جناب دكتر روشن رو حتما مطالعه بفرمایید...
http://www.akkasee.com/darkroom/archives/012242.php
و بعد اینكه واقعیت؟
این شب ها یه کتاب دستمه ، اسم جالبی داره ! به گزارش اداره هواشناسی : فردا این خورشید لعنتی... نوشته مهدی یزدانی خرم انتشارات ققنوس.مدت ها بود یک نوشته فارسی نخونده بودم ، به لطف عزیزی میسر شد ، توی یک جایی از کتاب یک چیزی نوشته بود که خیلی به دلم نشست
میگه : حقیقت آن چیزی نیست که تو آن را می بینی بلکه چیزی است که حسش می کنی
باید دید حس شما از محیط اطراف چیست.باید دید شما چه استنباطی از پیرامون خود دارید.دید شما همان چیزی است كه حقیقت دارد.ممكن است دید شما خیلی اگزجره ( همان غلو شده فرهاد خان ) باشد.ممكن است دید شما بسیار رئال باشد.
حقیقت دید شما است باقی همه حواشی است.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Kaveh Ghobadi
میگه : حقیقت آن چیزی نیست که تو آن را می بینی بلکه چیزی است که حسش می کنی
باید دید حس شما از محیط اطراف چیست.باید دید شما چه استنباطی از پیرامون خود دارید.دید شما همان چیزی است كه حقیقت دارد.ممكن است دید شما خیلی اگزجره ( همان غلو شده فرهاد خان ) باشد.ممكن است دید شما بسیار رئال باشد.
حقیقت دید شما است باقی همه حواشی است.
ببخشید که در میان اساتید سخن پرانی میکنم.پس با این تفاسیر بازم بر میگردیم سر این جمله که: چرا عکس همو نقد میکنیم؟ عکسی که گرفته شده ،دید ما رو نشون میده(شخص خودمون)،پس چه نیازی به نقد؟ !
اینکه:اگه یکم شارپ تر بود بهتر بود، کاش کادرو فلان میبستی ،...یعنی چه؟
اگه دید عکاس مهمه، که خوب نتیجش همینه که عکاسی شده.اگه قانونی در این رابطه وجود داره،پس تکلیف دید ما و احساسمون این وسط چی میشه؟ نمیخوام مطلبو بیخودی کش بدم اما برام نظرات دوستان جالبه.
:::happy
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
کد:
ببخشید که در میان اساتید سخن پرانی میکنم.پس با این تفاسیر بازم بر میگردیم سر این جمله که: چرا عکس همو نقد میکنیم؟ عکسی که گرفته شده ،دید ما رو نشون میده(شخص خودمون)،پس چه نیازی به نقد؟ !
اینکه:اگه یکم شارپ تر بود بهتر بود، کاش کادرو فلان میبستی ،...یعنی چه؟
اگه دید عکاس مهمه، که خوب نتیجش همینه که عکاسی شده.اگه قانونی در این رابطه وجود داره،پس تکلیف دید ما و احساسمون این وسط چی میشه؟ نمیخوام مطلبو بیخودی کش بدم اما برام نظرات دوستان جالبه.
تمام رفتارهای انسان ریشه در كنش و واكنش هایی است كه در طول زندگی گرفته. منظورم از كنش و واكنش معنای عام ان است یعنی اموزش و اموزاندن را هم جزیی از ان میدونم. تجربیات و تاثیر و تاثرات یك عمر با ماست یعنی ما هر لحظه به انسان جدیدی بدل میشیم كه با انسان چند لحظه قبل متفاوت است. احساسات ما هم به طور كامل متاثر از این تجربه هاست فکر میکنم در نقد ما هم از منتقد اثر میگیریم و هم بر او اثر میگذاریم معنای نقد هم به نظر من رسیدن به یك واقعیت مطلق كه نقاد قصد داشته باشد نقد شونده را به ان هدایت كند نیست نقاد و نقد شونده هر دو از منظر خود به سوژه و اثر نگاه میكنند و دقیقا چون واقعیت مطلق صادق نیست هر کس نظری میدهد و پیشنهادی.
اما.....البته یک تبصره باید گذاشت بحث زیبایی شناسی و هنری به این معنا نیست كه شهر بی صاحب است یعنی نقاشی كودكانه ای كه من بكشم با كارهای رامبراند یكی است چون او حرف دلش را نقاشی كرده من هم مال خودم و چون هنر است و نگاه شخصی پس هیچکس نمیتواند از نگاه مقایسه در بیاید.
در هنر هم قواعدی هست و حداقل اینکه قضاوت عام هم یک عامل براورد است گرچه کسانی بوده اند که زمان خودشان بر کارهایشان ارزشی گذاشته نمیشد اما پس از سالها نگاه مردم نسبت به انها عوض شد نمونه اش ونگوک.
مسلم است که صدایی که از تار حسین علیزاده در می اید با صدای مثلا تاری که یک هنرجوی ناشی مینوازد تفاوت دارد و دریافت ان دشوار نیست اما متاسفانه در عکاسی یک خورده ظاهر امر ساده به نظر میرسد و چون یک عکس تنها با فشار دادن شاتر بر روی سنسور یا فیلم ثبت میشود نو امدگانی مثل بنده میتوانند مشق نکرده دچار توهم استادی شوند اما انچه که قضاوتش کم و بیش درست خواهد بود گذشت زمان و به معرض نظر و نقد گذاشتن اثر است.
یعنی چندتا به به و چه چه میتواند بعضی ها را در عالم عکاسی دچار گراندوزیتی یا خود بزرگ بینی کند.
در انتها معتقدم قانون مهندسی و خط کشی علمی بر اثر هنری و عکس متصور نیست اما شهر بی قانون هم نیست و دود چراغ و سه پایی کشی حتما خودش را نشان خواهد داد:biggrin:.
نیک نیکولاس در این مورد که چگونه میشود به مجله نشنال جئوگرافیک راه پیدا کرد و عکسهایتان در ان منتشر شود میگوید:
Where you get your break in National Geographiv is shooting personal projects in your backyard, your home town, places you can go to repeatedly. Find something that we haven’t done, make it your own, and beat it to death. Put your blood and sweat in there. Work like that is how most new photgraphers come to National Geographic.It is how I got picked up — my work in caves is what opened the door for me.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
DSC-H7
ببخشید که در میان اساتید سخن پرانی میکنم.پس با این تفاسیر بازم بر میگردیم سر این جمله که: چرا عکس همو نقد میکنیم؟ عکسی که گرفته شده ،دید ما رو نشون میده(شخص خودمون)،پس چه نیازی به نقد؟ !
اینکه:اگه یکم شارپ تر بود بهتر بود، کاش کادرو فلان میبستی ،...یعنی چه؟
اگه دید عکاس مهمه، که خوب نتیجش همینه که عکاسی شده.اگه قانونی در این رابطه وجود داره،پس تکلیف دید ما و احساسمون این وسط چی میشه؟ نمیخوام مطلبو بیخودی کش بدم اما برام نظرات دوستان جالبه.
:::happy
این موضوع از چند منظر قابل بحث است...
اصولا نقد چیه و چرا نقد؟
اهمیت نقد چیست؟
آیا به نقد نیاز هست؟
ناقد كیست و چه كسی شایستگی انتقاد دارد؟
اصولا در جامعه ما نقد یعنی ایراد گرفتن و ایراد تراشی كردن از یك موضوع ( حالا اینجا هنر و به طور خاص عكاسی ) در صورتی نقد در قدیم یعنی سنجش عیار و اعتبار سنجی سكه و فرق قرار دادن بین سكه اصل و بدل.پس وقتی كاری و یا موضوعی نقد می شود یقینا بد و یا نامناسب نبود و ممكن است از آزمون نقد سر بلند بیرون بیاید.
ما می توانیم یك اثر را از جنبه های گوناگون نقد كنیم.
مثلا نقد جامعه شناختی ، نقد سیاسی ، نقد ادبی ، نقد مفهومی ، نقد علمی ، نقد اصولی و ......
حالا ناقد باید به موضوع اشراف داشته باشد و حداقل هم عرض مولف باشد، به زبان اثر تسلط داشته باشد، از قدرت تحليل و استنتاج بالايی برخوردار باشد و مشخض كند كه آيا همه اثر را نقد مي كند يا بخشی از آن را و از چه جنبه ای اثر را نقد می كند.
ممكن است بنده ناقد یك اثر باشم.ابتدا باید معین كنم كه كدام جنبه از اثر را نقد می كنم؟؟؟
اگر جنبه هنری آن پس باید خودم یك هنرمند باشم و به انواع هنر آشنایی كامل داشته باشم.
من می توانم تكنیك را نقد كنم . می تواند تاثیر اجتماعی و سیاسی اثر را نقد كنم می تواند اثر را با اصول علمی آن هنر مقایسه كنم اما آیا می توانم روح اثر را نقد كنم؟
نقد روح اثر ( كه مقوله بسیار پیچیده ای است ) یكی از شیوه های نقد است كه بسیار خطرناك و غیر ممكن است.
شاید هنرمند و خالق در مخلوق خود بدنبال یك اثر و یك موردی باشد كه به نگاه هیچ نقادی نیاید.آیا می توان خرده گرفت كه چرا ناقد روح اثر را نمی بیند؟یا آن را درك نمی كند؟
شما می توانید عكس بگیرید.نظر دیگران را جویا شوید.دیگران از جنبه هایی كه در آن تسلط دارند به نقد اثر شما بپردازند ( البته نقد ایراد گرفتن نیست ) و بعد به شما كمك كنند تا بهتر با مخلوق خود آشنا شوید.دید جدیدی به اثرتان داشته باشید.روح اثری را كه آنها درك كرده اند به شما معرفی كنند اما هیچ فردی نمی تواند روج اثر شما را نقد كند.
به این دلیل است كه می گویم : حقیقت آن چیزی نیست که تو آن را می بینی بلکه چیزی است که حسش می کنی
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Kaveh Ghobadi
شما می توانید عكس بگیرید.نظر دیگران را جویا شوید.دیگران از جنبه هایی كه در آن تسلط دارند به نقد اثر شما بپردازند ( البته نقد ایراد گرفتن نیست ) و بعد به شما كمك كنند تا بهتر با مخلوق خود آشنا شوید.دید جدیدی به اثرتان داشته باشید.روح اثری را كه آنها درك كرده اند به شما معرفی كنند اما هیچ فردی نمی تواند روج اثر شما را نقد كند.
به این دلیل است كه می گویم : حقیقت آن چیزی نیست که تو آن را می بینی بلکه چیزی است که حسش می کنی
این پست خیلی روشنم کرد.ممنون.
فهمیدم که به قول دوستمون ،بنده نوآمده حسابی دچار توهم استادی شده ام که بجای اینکه اول برم چهار تا عکس بگیرم ،دارم اول از نقد کردنش حرف میزنم. :::big grin:::
درست میفرمایید: بسیار سفر باید...
از همه ممنون.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام،
۱- متاسفانه این چند وقت کمی درگیر هستم، اما از پستهای دوستان نهایت استفاده رو میبرم، من هم با انتقال پستها به تاپیک «تاملاتی در باب عکاسی» موافقم، اگر جناب DSC-H7 که تاپیک را ایجاد کردهاند موافق باشند آن را انتقال دهیم.
۲- بحث از یک سوال خیلی کلی و البته مبهم (که تاکید میکنم بههیچ وجه از مهم بودن آن نمیکاهد) شروع شد. اگر بخواهیم دقیق بررسی کنیم، سوالِ اول، حداقل شامل سه یا چهار سوال اساسی دیگر است که هر یک از دوستان پاسخی به یکی از قسمتهای آن دادند.
۳- آنچه که الآن بهذهنم میرسد نقل دو قسمت مهم از کتاب معتبر Gerald Graff بهنام Literature against itself است:
الف: «مسالهی اساسی -مسالهای که منتقدان معاصر هیچوقت متوجه آن نبودهاند- این است که باید میان آثار واقعستیزی که ادراکات راستینی از ناواقعیت به دست میدهند و آثار واقعستیزی که صرفاً نشانگر ناواقعیت هستند تمایز قایل شد.» (صفحهی ۱۸۳ متن اصلی)
این در واقع پاسخی است به نگارش شسته و رفتهای از سوال اولیه. یعنی اگر بپرسیم چگونه باید خیز اول برای نقد آثاری که تصویری مغایر با واقعیت ارایه میکنند را برداشت، این پاسخ جواب کارآمدی است. اما حال سوال دیگری پیش میآید، اصولاً چرا باید چنین تفاوتی قایل شد؟ ناواقعیت که به هرحال ناواقعیت است؟! پاسخ در قسمت دیگری از کتاب نهفتهاست، که در زیر میآید:
ب: «درحالی که واقعیت ناواقعی شدهاست، هنر با واقعیتزدایی از خود راهنمای ما برای رسیدن به واقعیت میشود، نظریهی تقلید، به شیوهای ناسازهوار و نااستوار، همچنان زنده ماندهاست. هنر، آینهای رو به ناواقعیت میگیرد، قراردادهای خودانعکاسی و واقعستیزی، خود مقلد نوعی واقعیتِ ناواقعیاند که بهصورت واقعیت مدرن درآمده است، اما «ناواقعیت» بهاین مفهوم یک قصه نیست، بلکه عنصری است که ما با آن زندگی میکنیم» (صفحات ۱۷۹ و ۱۸۰ متن اصلی)
خیلی ساده و خودمانی، اینجا استاد میگویند (و صحیح هم میگویند) که در نقد مدرن این نمایش ناواقعیت با توجه بهدنیای ناواقعیِ مدرن عکسالعملی است که عمل ناواقعی بودن دنیا را خنثی میکند، یعنی منفی در منفی میشود مثبت!
۴- و البته، دوستان همهی جنبههای دیگر را دیدهبودند، اینکه واقعیت میتواند نسبی باشد. این که چرا اصولاً باید عکاسی واقعگرا را کاری غیرهنزی بدانیم؟ اینکه اساساً معیار چیست یا رمزگشای اثر هنری کیست (که یک پاسخ بارتی جانانههم بهآن دادهشده بود که شک ندارم جسم رولان خان را در قبر بَشاش کردهاست) و درنهایت هدف از این پرسش چیست؟ آنجه که عرض کردم صرفاً پاسخی محدود بود به یکی از جنبههای سوال اصلی، آنهم اگر بهشیوهی خاصی خوانده شود.
۵- درگیری، درگیری که نگویم، بحثهای لفظی که هر از چندگاهی بین دوستان در این فروم بهوجود میآید، با اینکه ممکن است چند ساعتی اوقات را برای دوطرف بحث و یا حتی خوانندگان تلخ کند، اما مزایایی هم دارد. یکی از این مزایا، جملاتی ارزشمند است که در میانهی بحث رد و بدل میشود و با توجه بهاینکه کانون توجه هنگام جدل جای دیگری است، اهمیت آنها فراموش میشود و کسی پیگیر آنها نمیشود. همین چندی پیش، یکی از دوستان طی چنین ماجرایی، جملهی مهم و جالبی گفتهبود که مضمون آن این بود که «لزومی ندارد که هر حرفی و عملی که دیگران گفتند -حتی اگر آن دیگران استاد بلامنازعهی یک شاخهی هنری باشند- صحیح باشد و ما ملزم به پیروی از آن باشیم». این جمله اگر درست خواندهشود بسیار مهم است. این نیست که چون آقای Graff یا آقای بارت یا صلاً شخص هگل و ایدهآلیسماش!، چیزی گفتهاند و چون آدمهای بزرگی بودهاند ما هم چشم بسته باید بگوییم چشم، نه. اما از طرفی این هم نیست که بدون آشنایی با آنها هرچه به ذهن میرسد را صحیح فرض کنیم و خط بطلانی بر نظر همهی آنها -به خصوص کانت!- بکشیم. بهنظر این حقیر، مطالعه و اظهار نظر در علوم انسانی کاری بسیار ظریف است که هم باید هوای علوماش را داشت و هم هوای انسانیتش را، از طرفی، اگر اصول آن رعایت شوند، کاری است بس جذاب و گیرا و به قول فرنگیها Self-Rewarding :)
ممنونم.
پ.ن.: قسمت اول مقالهی جالب آقای Brian McHale بهنام POSTcyberMODERNpunkISM که دراصل در Storming the Reality Studio: A Casebook of Cyberpunk and Postmodern Science Fiction نشر دانشگاه دوک، سال ۱۹۹۱ صفحات ۳۰۸ تا ۳۲۳ آمدهاست، توضیح جالبی دربارهی واقعیت و معنی امروزی آن میدهد (بههمراه دیگر مقالههای مجموعه البته) که جناب پیام یزدانجو هم زحمت کشیدهاند، آن را انتخاب کردهاند و به شیوهی نامرتب و ناسفتهی خودشان به فارسی ترجمه کرده و در صفحات ۱۴۷ تا ۱۷۹ ویراست دوم کتاب «ادبیات پسامدرن» چاپ نشر مرکز آوردهاند. باز دستشان درد نکند که اینچیزها را به فارسی زبانها معرفی میکنند ولی ایکاش که منظمتر و قابل استفادهتر اینکار را میکردند. متنهای بالا ترجمههایی از ایشان است که البته بنده آنها هم ویرایش و هم سو-ویرایش کردهام، ویرایشش که بهجای خود اما سو-ویرایش به چیزهایی مثل جایگزین کردن «هنر» به جای «ادبیات» میگویند!
برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
کد:
http://www.amazon.com/Literature-Against-Itself-Literary-Society/dp/1566630975
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=426076
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kakooch
سلام،
۱- متاسفانه این چند وقت کمی درگیر هستم، اما از پستهای دوستان نهایت استفاده رو میبرم، من هم با انتقال پستها به تاپیک «تاملاتی در باب عکاسی» موافقم، اگر جناب DSC-H7 که تاپیک را ایجاد کردهاند موافق باشند آن را انتقال دهیم.
آقا این انتقال تاپیک چه جورشه؟ من بیلمیرم.
خودم باید جاشو عوض کنم؟ چطوری؟ یا مدیران زحمتشو میکشن؟
جهت سازماندهی افکار عمومی و ایجاد نظم در فروم، بنده حاضر به هر گونه عملیات انتقالی،انتحاری، و یا پاکسازی میباشم.در صورت لزوم این امر ،بنده را مساعدت بفرمایید.
با کمال امتنان.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
ممنون از توضیحات همیشه شیرین كاوه عزیزم...
كاوه سوال؟
به شخصه دید شما از هنر چیست؟و اینكه كدام یك از نظریه های رایج در مورد هنر رو قبول داری؟سوال بیشتر برای شناخت نظر شما است و برداشت بهتر از نقل های شما.
مثلا نظریه ارسطو رو می پسندید و به تخنه اعتقاد دارید؟ و یا اینكه نظر افلاطون ( كه فكر نكنم ) كه هنرمند رو زیاد با ارزش و مهم نمی داند؟
یا به نظریه بیان اعتقاد دارید و معتقد هستید كه هنر بيان عواطف و يا تمنيات دروني انسان است
یا به نظریه زیبایی اعتقاد دارید و هنر را نوعي به تصوير کشيدن زيبايي طبيعي در بطن هستي مي دانید؟
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
همه کسانی که حرف های بزرگی زده اند , ابتدا کاری بزرگ انجام داده اند
با این اعتقاد اگر جلو بریم , پس حرف های من حرف های کوچکی است و تکراری است از آنچه گفته ایم و شندیدیم و خوانده ایم ( البته بدون این اعتقاد هم حرفهای من همیشه کوچیک هست )
Jean Cocteau ( فیلم ساز فرانسوی ) حدود صد سال پیش این جملات رو گفته :
(( عکاس واقعی همان قدر کمیاب است که نقاش یا شاعر واقعی . منظور لنز و دوربین نیست . بلکه مقصود آن پدیده ای است که عکاس را قادر می سازد با دوربین - که خود تنها یک اسباب واسطه است - تفاهمی بین ارتباط ناشناخته خودآگاهی و ناخودآگاهی بوجود آورد ))
اگر عکاسی را یک شاخه هنری بدانیم ( یعنی از جنبه لوازم عکاسی به آن نگاه نکنیم ) باید به قول Peter Adams بگیم :
Great Photgraphy is about depth of feeling , not depth of Field
اما به نظر میرسه از همین آغاز دچار سرگشتگی شدیم
اینکه هنر چیست ؟ اینکه احساس چیست ؟
شک نکنید که بشر با تمام بزرگانش , با تمام دانشمندان و متفکران جدید و قدیمش , هنوز پاسخ درستی در این مورد پیدا نکرده.
هر کدام از ما چیزی میشنویم از بزرگی ( یا به ظاهر بزرگی ) و شاید مدتی سرگرم و شیفته و بعد یا متوقف میشیم یا به دنبال گفته های دیگر ( یا دیگران )
فکر میکنم این پرسش به اندازه خود هنر ( دست کم هنر عکاسی ) بزرگ است.
پس جوابش هم باید به اندازه تعریف تمام هنر ( دست کم تمام هنر عکاسی ) بزرگ باشه . ( البته اگر تعریفی برای هنر داشته باشیم )
شاید Eric Demare در برخورد با پرسشی این چنین بود که جواب داد :
(( تلاش شما , هنگامی یک اثر هنری نامیده می شود که با کم کردن و یا اضافه کردن قسمتی از اجزای تشکیل دهنده آن , ساختمان آن کاملا به هم بریزد . یعنی مجموعه تشکیل شده از اجزا , باید چیزی بیش از هر جزء آن داشته باشد)
اینکه اجزای یک عکس پس از وحدت , یعنی پس از کنار هم قرار گرفتن تمام اجزای عکس , چیزی بیش از خودشان داشته باشند و چنان به کمال رسیده باشند که تغییر آن , آنرا به هم بریزد , شاید پاسخی کوتاه اما پر محتوا به این سوال مهم باشه.
چرا واقعیت را گاهی ( و فقط گاهی ) آنگونه که هست , عکاسی نمیکنیم ؟
چون گاهی عناصر تشکیل دهنده یک عکس , اگر به طور خاصی ثبت نشود و در کنار هم قرار نگیرد , نمی تواند مفهومی بیش از اجزاء خود داشته باشد
نمی تواند احساسی را منتقل کند
نمی تواند تفاهمی بین ارتباط خودآگاه و ناخودآگاه ما بوجود آورد
نمی تواند عمق احساس ما را بیان کند ( شاید تنها عمق میدان باشد و بس ! )
یعنی نمی تواند کمال داشته باشد . یعنی اگر چندین جزء دیگر به آن اضافه یا کم کنیم باز هم ساختمان کلی اثر آنگونه کمال نداشته تا به هم بریزد
اینکه میگوییم یک اثر هنری با اضافه یا کم کردن قسمتی از اجزاءش به هم میریزد, یک تعبیر عامیانه اما مبتنی بر حقیقت هم داره. حتما شنیدید که در مورد یک کار گفته میشه :
(( حرف نداره , کم و کسر نداره , دست بهش نزن خراب میشه ))
این یک تعبیر عامیانه از اثری است که به چشم ما دارای کمال شده ( البته فعلا فقط به چشم ما )
پس اگر گاهی صحنه ای به طور غیر معمول به تصویر کشیده میشه برای رسیدن به چنین جایگاهی بوده ( حداقل سعی هنرمند این بوده که اثرش را در چنین جایگاهی قرار دهد )
اما گیرم که همه اینها را قبول کرده باشیم ( که قاعدتا نباید اینگونه باشد و هنوز جای بحث فراوان است ) اینجا نکته های دیگری خودنمایی میکنند
فرض که به ترکیبی دست یافتیم تمام و کمال , که مفهموم کلی آن بالاتر از مفهوم تک تک اجزا آن باشد و چیزی نتوان به آن اضافه یا کم کرد تا بهتر شود ( حداقل از نظر صاحب هنر )
آیا این ترکیب همان اثری را بر دیگری دارد که برما یا صاحب اثر داشته؟
و اگر اینگونه است , یعنی اگر همه به یک برداشت مشترک رسیدیم , پس چرا به نقد آن اثر میپردازیم؟
اگر تخیل را یک جنبه از هنر و احساسات و عواطف را یک جنبه دیگر از آن در نظر داشته باشیم ( که صد البته جنبه های دیگری هم برای آن هست ) به مفهمومی میرسیم به نام : چند معنایی ( که شاید خود هنرمند هم نیز از درک تمامی معانی اثری که خود آنرا آفریده , بی خبر باشد )
از آنجا که تخیل هر فرد منحصر به فرد است و احساسات و عواطف او نیز گاهی با اطرافیانش متفاوت است پس احتمالا معنایی که او از یک اثر هنری دریافت میکند با درک و دریافت فرد دیگر متفاوت است ( یا دست کم تفاوت هایی دارد )
اما اگر من از یک غروب معنای انتظار را می فهمم و شما از همان غروب معنای غمگین بودن و شخص دیگر از همین منظره معنای ترس و هیبت و دیگری معنای عشق و دوست داشتن
و به طور کلی اگر همه چیز تا به این حد نسبی است که نمیتوان یک نظر واحد به یک تصویر داشت
پس چگونه میتوان یک اثر را به طور کلی خوب یا بد داتست
چرا هنرمندانی هستند که می گوییم آثار آنها به طور کلی خوب است و چرا به آثار شخص دیگری هنوز خام و ناپخته میگوییم ( آیا ما از روی غرض این حرفها را میزنیم یا اینکه چون دیگران اینگونه گفتند ما نیز به تقلید دیگران اینگونه میگوییم )
خوشبختانه انسان ابزاری در اختیار دارد که به آن (( مقایسه )) میگیم
و همین ابزار قادر است تمام حالات نسبی در برابر هم اندازه بگیرد ( حتی شده از روی غرض یا هدفی معین )
خوشبختانه من غروب های دیگه ای رو هم دیدم و شما هم همینطور
اکنون در مقام مقایسه میتوانم انتخاب کنم که کدام غروب برای من انتظار گونه تر بوده و شما نیز میتوانید انتخاب کنید که کدام غروب برای شما غم انگیز تر بوده و دیگری نیز در انتخاب غروبی مهیب تر یا محبوب تر دارای اختیاری است که بر اساس مقایسه بوجود آمده
پس اکنون میتوان نقد کنم چون
1- تخیل من از یک طرف و احساسات من از طری دیگر موجب میشه تا شاید برداشتی متفاوت از یک اثر داشته باشم
2 - قدرت مقایسه دارم و این مقایسه را بر اساس برداشت قبلی خودم انجام میدم
و خب مثل خیلی از امور وقتی بیشتر و بیشتر میبینید ( مشاهده میکنید ) و بیشتر و بیشتر مقایسه میکنید
, نقدتان دامنه دار تر و حکمتان منتقدانه تر میشود. به همین دلیل نقد یک فرد آگاه و با تحربه ( که بسیار دیده و مقایسه کرده ) با نقد یک نوآموز یا خردسال در آن امور گاهی تفاوت ( که گاهی بنیادین میشه ) داره
اما حداقل می توان اطمینان داشت که هر فردی در هر درجه از دانش و عقل و سن که باشه , میتواند نقد کند و نظر دهد
هنر خوبی نیست, به خوبی نمایش دادن است , حتی اگر بدی ها باشد تا تاثیر بیشتری بگذارد چرا که هدف به توازن رساندن جامعه ایست که همواره نامتوازن است
به قول Piet Mondrian ( نقاش هلندی ) اگر زندگی به طور کامل متوازن بشود , هنر نابود می شود
===================
1-هنر در زبان فارسی از دو ریشه هو + نر ( هو = خوبی و نر = مرد ) به معنای خوبمردی بوجود آمده
یعنی هرآنچه که در نهاد و فعل بشر بتوان به خوبی از آن یاد یا استفاده کرد.
و طبق تفسیر مستقیم کلمه اگر حتی مقاله ای با استادی تمام در رد هنر نوشته شود باید نویسنده را که با استادی سخن گفته هنرمند نامید
پس واژه هنر در پارسی خود به تنهایی دلیل و اثبات وجود هنر است و این حداقل شرافتی است که ریشه کلام پارسی بر زبان های همپایه خود دارد
2- هر چه گفتم نظرات شخصی من بوده امیدوارم اینها رو حکم کلی فرض نکنید و چنین قصدی هم نداشتم
3- وقتی من نیستم چقدر سوالای قشنگ قشنگ میپرسید:::big grin2::::::big grin2::::::big grin2:::
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
delbaz
3- وقتی من نیستم چقدر سوالای قشنگ قشنگ میپرسید:::big grin2::::::big grin2::::::big grin2:::
دلباز جان اینم من اضافه کنم که وقتی بعد از مدتی می آیی چه جوابهای قشنگی می دهی :::big grin2::::::big grin2:::
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
جالبه............ این عكس( با این حال كه دیده بودم و صرفه نظر از انكه ادیت بود یا نه) واسه من حكم یه تلاش بیهوده رو داشت یه تلاش زجرآور واسه یه هدف نامعلوم!. اما جالبه و دوست دارم بدونم آقای روشن چه منظوری داشتند از پاسخ به تاپیك با ارسال یك عكس؟! اطمینان دارم منطق قوی پشت این ارسال بوده خوشحال میشم بدونم.
تو این تاپیك سعی میكنم بیشتر شنونده باشم و از نظر اساتید بهره ببرم ممنون جناب روشن
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
فکر میکنم این کار ادیت هست رد اون سنگ روی کویر منظورم هست شاید هم اشتباه میکنم :::big grin:::
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
واقعیت و تفسیر از واقعیت میتواند متاثر از محیط، حواس پنجگانه و تفسیر اطلاعات این حواس توسط مغز باشد. در هر کدام از این مراحل، درک واقعیت بسادگی میتواند از یک شخص تا شخص دیگر متفاوت باشد.
مثلا تفسیر افراد از عکس فوق ممکن است متفاوت باشد: حقههای تصویری، حرکت دادن سنگ و ...
اما واقعیت چیست؟ چرا تفسیرها متفاوت است؟
سنگ (و سنگهای) متحرک درDeath Valley
کد:
http://geology.com/articles/racetrack-playa-sliding-rocks.shtml
http://sophia.smith.edu/~lfletche/deathvalley.html
http://geomaps.wr.usgs.gov/parks/deva/ftracPM.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Racetrack_Playa
http://geomaps.wr.usgs.gov/parks/deva/ftrac1.html
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
ممنون از جناب روشن عزیز ك با یك مثال بسیار خوب كلی مفهوم رو رساندند...
بله گاهی ذهن به سویی هدایت میشه ولی واقعیت و حقیقت آن چیزی نیست كه ذهن تصور میكنه.
مثلا بارها و بارها با سیاری از عزیزان ( حتی كسانی كه از سواد و دانش بالایی برخوردارند ) برخورد داشته ام كه تصور می كنند كه وقتی ماه در افق است بزرگ تر از هنگامی است كه در بالای سر ما و در وسط آسمان قرار گرفته است.
در صورتی كه اصلا اینطور نیست.ابعاد ماه هیچگاه تغییری نمی كند و این ما ( بشر ) هستیم كه در اثر خطای دید اینطور تصور می كنیم كه ماه وقتی در افق است بزرگ تر از ماه در وسط آسمان است.
برای اثبات این موضوع هم روش بسیار ساده است.یك تكه مقوا را لوله كرده و ماه در افق را با آن مشاهده كنید.بعد ابعاد را ثبت كنید و یا اینكه لوله را آنقدر كوچك كنید كه ماه كاملا آن را بپوشاند.بعد وقتی ماه به بالای سرتان رسید با آن لوله ماه را رصد كنید.می بینید كه ابعاد همان است.اما چشم چون ماه را با اجسام و مناظر افق مقایسه می كند آن را بزرگ تر تصور می كند.
عین این قضیه برای خورشید در افق هم مشاهده می شود...
مثلا از نظر علمی دیدن این تصویر به هیچ وجه غیر ممكن نیست.كافی است شما یك لنز تله 1000 م م ( شاید تلسكوپ ) داشته باشید و بتوانید اینچنین تصویری را خلق كنید.حالا یك نفر هم از طریق نرم افزار آن را خلق می كند كه به نظرم اشكالی به آن وارد نیست....
http://new.iranupload.net/photo/img/...43a0/moon4.jpg
.................................................. ............................................
خیلی دوست دارم جناب كهنسال در مورد این سنگ های متحرك برایمان بیشتر توضیح دهند.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nmroshan
آقای دکتر روشن .واقعا شگفت انگیز ترین چیزی بود که در عمرم دیدم .
خوب بود اسم این تصویر رو میگذاشت سفر سنگ
واقعا حض بردم
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Kaveh Ghobadi
خیلی دوست دارم جناب كهنسال در مورد این سنگ های متحرك برایمان بیشتر توضیح دهند.
با تشکر از دوستان به خاطر مطالب ارزشمندشان و با سپاس از کاوه ی عزیز، چون توضیح علمی این پدیده ارتباطی با موضوع تاپیک ندارد، مطالبی را به صورت پیام خصوصی خدمت کاوه ارسال نمودم.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Nader Kohansal
با تشکر از دوستان به خاطر مطالب ارزشمندشان و با سپاس از کاوه ی عزیز، چون توضیح علمی این پدیده ارتباطی با موضوع تاپیک ندارد، مطالبی را به صورت پیام خصوصی خدمت کاوه ارسال نمودم.
جناب كهنسال عزیز،
نه تنها کاوه عزیز،بلکه تمامی دوستان در این فروم تشنه علم اند.در صورت صلاحدید خودتان ،ما را نیز در همین تاپیک از توضیحات علمی در مورد پدیده مذکور،هر چند به صورت مختصر ،بهره مند نمایید.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
از لطف شما ممنونم دوست عزیز. چشم، اطاعت امر.
همان گونه که می دانید، پدیده سنگ های متحرک در پلایاها دیده می شود. پلایاها دریاچه های موقت در مناطق گرم و خشک هستند و تنها در ایام کوتاهی از سال، سطح آن ها توسط آب به طور موقت و با عمق بسیار کم پوشیده می شود.
این دریاچه های موقت ممکن است در مناطق هموار و کویری دیده شوند و یا امکان دارد در نواحی پست و همواری واقع شوند که به وسیله ی ارتفاعات احاطه شده اند.
نمونه ی بسیار خوب و جالبی از پلایاها، دریاچه نمک در ایران (در شرق قم) است که اغلب خالی از آب بوده و سطح آن توسط چند ضلعی های نمک (در فصول شدیدا" خشک) و یا چند ضلعی های گلی (در ایام مرطوب تر) پوشیده می شود:
در اطراف پلایاها، گاه ارتفاعات و نواحی کوهستانی وجود دارد که سنگ های موجود در این ارتفاعات به دلیل گرمای زیاد در طول روز و سرمای شدید در شب، دچار هوازدگی و فرسایش از نوع تخریب فیزیکی می شوند. حاصل این تخریب، تولید خرده سنگ های درشت از یک سو و مواد تخریبی ریزتر در اندازه سیلت و رس از سوی دیگر است. این مواد توسط عوامل حمل و نقل، از جمله آب های سطحی و باد، به سمت مناطق پست تر یعنی بخش های داخلی پلایاها منتقل می شوند. ذرات درشت و سنگین، کمتر جا به جا می شوند و در حاشیه ی پلایا باقی می مانند؛ اما مواد ریزتر به خود پلایا می رسند.
هنگام بارش های موقت و ناگهانی، سطح پلایا از آب پوشیده می شود و مواد رسوبی دانه ریز، به صورت گل و لای در می آیند. سپس در ایام خشک، با تبخیر آب از سطح پلایا، این گل و لای منقبض می شوند و به صورت چند ضلعی ها ترک می خورند.
قطعات و خرده های سنگی که در حاشیه پلایا هستند در زمان بارندگی و تشکیل گل و لای در سطح پلایا، در اثر لغزنده و سر بودن سطح پلایا به تدریج در نتیجه نیروی وزن به حرکت در می آیند و در جهت شیب سطح پلایا، به سمت مرکز آن منتقل می شوند. احتمالا" بادها نیز در این امر دخالت دارند زیرا مسیر حرکت سنگ ها اغلب به موازات جهت وزش بادهاست. یخ زدگی در سطح پلایا و اطراف قطعات سنگی نیز می تواند از دلایل و عوامل دیگر حرکت سنگ ها باشد. همچنین به نظر می رسد نوسانات سطح آب های زیرزمینی نیز در این ارتباط، مؤثر باشد. زیرا در اثر بارندگی در مناطق مجاور، سطح آب های زیرزمینی بالا می آید و رسوبات سطح پلایا مرطوب و لغزنده می شود. عده ای بر این باور هستند که حتی ممکن است پدیده ی جزر و مد آب، هر جند دامنه ی آن بسیار ناچیز باشد، می تواند باعث بالا و پایین رفتن سطح آب در پلایا شده و به حرکت سنگ ها شدت ببخشد. بدیهی است که در اثر حرکت سنگ ها، رد آن ها در سطح پلایا باقی خواهد ماند.
در هر حال همان طور که لینک های معرفی شده توسط جناب دکتر روشن نیز نشان می دهد، هنوز هیچ کس به طور مستقیم، حرکت عینی این سنگ ها را ندیده است و دلایل قطعی این پدیده هنوز به درستی روشن نیست. برای هر کدام از فرضیه ها موارد نقضی دیده می شود و این موضوع هنوز یک راز است!
امیدوارم کمک ناچیزی کرده باشم.
-
پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام
هیچ ربطی شاید به موضوع نداشته باشه ولی از جهت اینكه بدونید مملكت ما به علت وسعتش و تنوع آب و هواییش بی نظیره این مطلب رو هم بخونید :
گرم ترین نقطه کره زمین با دمای نزدیک به 70درجه در سایه، در دشت لوت ایران(کویر شهداد کرمان) قرار گرفته است. دکتر پرویز کردوانی بیابان شناس معروف ایرانی با اعلام این مطلب گفت: منطقه گندم بریان در دشت لوت که در80کیلومتری شهداد و در شرق رود بیرجند قرار گرفته است منطقه ای با پوشش آتشفشانی است و همین پوشش سیاه آتشفشانی موجب بالا رفتن شدید گرما در این منطقه می شود .
به گفته وی این منطقه همچنین پست ترین منطقه داخلی ایران نیز محسوب میشود و این موضوع نیز از دیگر دلایل گرمای شدید آن است. کردوانی معتقد است که در گندم بریان در منطقه ای به طول 200 کیلومتر و عرض150 کیلومتر هیچ موجود زنده ای زندگی نمی کند و شرایط به گونه ای است که امکان زیست هیچ گیاه یا حیوانی وجود ندارد. گواه کردوانی بر این موضوع این است که در تحقیقات خود مشاهده کرده است که گاو و گوسفند مرده ای که توسط کامیون های عبوری در گندم بریان رها شده بودند تجزیه نشده و نگندیده بودند بلکه فقط در اثر حرارت خورشید خشک شده بودند. به گفته وی این موضوع نشان می دهد که در این منطقه حتی باکتری هم امکان حیات ندارد .
کردوانی اضافه کرد: در نزدیکی گندم بریان پدیده های طبیعی بسیار زیبایی از جمله کلوت های بیابان لوت قرار دارد. این کلوت ها رشته دالان های موازی هستند که بر اثر باران و باد شدید به مرور زمان ایجاد شده است و ارتفاع دیواره های آنها به 200 متر می رسد .
دکتر کردوانی گفت: پیش از اعلام میزان گرمای گندم بریان گمان می شد صحرای لیبی در شمال صحرای آفریقا با 57/7 درجه سانتی گراد حرارت گرم ترین منطقه کره زمین باشد، اما امروز مشخص شده است که گندم بریان در بیابان لوت با دمایی بیش از 67 درجه سانتی گراد در سایه، گرم ترین نقطه کره خاکی است .
-
پاسخ : پاسخ: چرا واقعیت رو عکاسی نمی کنیم؟!!!
سلام دوستان، حرفی که می زنم شاید عجیب باشه، حداقل جواب این سوال را نمی دانم! چرا ما از انواع فیلتر ها استفاده می کنیم؟ مگه اینه فیاتر ها رنگ بندی و ... در عکی را تغییر نمی دن؟ خوب چشم آدم که نه فیلتر uv داره نه polarize! خوب وقتی در عکاسی داریم از فیلتر استفاده می کنیم این تغییرات رو به طبیعت عکسمون می دیم؟؟ یا که نه تلاش می کنیم عکسون واقعی بشه؟
-
سلام. من مدت زیادی بود اینجا سر نزده بودم. حالا اگر یکی دوتا هر زیر خاکی پیدا کردم، بهم خرده نگیرید.
ذر پاسخ شما دوست گرامی که در مورد علت استفاده فیلتر ها در عکاسی پرسیده بودید، مایل هستم دلایل زیر را یادآور شوم:
1- فیلتر های رنگی عموما در عکاسی سیاه و سفید استفاده می شوند و عموما هدف از اینکار بدست آوردن کنتراست مطلوب است. شخصا مشکلی بین واقعیت و عکس های سیاه و سفید ندارم البته!
2- فیتر های N Grad هم برای اصلاح Dynamic Range به کار می روند. خیلی از مواقع دوربین یا فیلم عکاسی قادر به ثبت صحنه با دامنه دینامیکی چشم نمی باشند و نتیجه استفاده از فیلتر عکس را حتی واقی تر هم جلوه می دهد.
3- فیلتر های Polarizer نیز برای رفع انعکاس های مزاحم و مبارزه با محدودیت هایی که ممکن است در عکاسی با آنها مواجه شویم به کار می روند. در مورد اشبع شدن بیشتر رنگ ها توسط این فیلتر هم بر میگریدم به قضیه Color Accuracy و محدودیت Dynamic Range که این فیلتر گاهی به عکاس کمک می کنه تا با این محدودیت ها راحت تر کنار بیاد.
4- فیلتر های دیگری مثل مادون قرمز و .. نیز کاربرد خاص خود را دارند که عکاس با برداشت شخصی از صحنه و هدف از پیش تعیین شده از آنها استفاده میکنه تا جلوه مورد نظرش در عکس نمود بیشتری پیدا کنه.
البته مطمئن هستم که شما در مورد این موارد آشنایی کاملی دارید. هدف تکمیل و گردآوری پاسخ شما در انتهای این تاپیک بود.
موفق باشید.
-
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
piromoplus
سلام دوستان، حرفی که می زنم شاید عجیب باشه، حداقل جواب این سوال را نمی دانم! چرا ما از انواع فیلتر ها استفاده می کنیم؟ مگه اینه فیاتر ها رنگ بندی و ... در عکی را تغییر نمی دن؟ خوب چشم آدم که نه فیلتر uv داره نه polarize! خوب وقتی در عکاسی داریم از فیلتر استفاده می کنیم این تغییرات رو به طبیعت عکسمون می دیم؟؟ یا که نه تلاش می کنیم عکسون واقعی بشه؟
سلام
همیشه واقعیت را میگیریم اما گاهی به دلایلی میحواهیم اغراق کنیم و یا واقعیت کمتر جلوه کنه و این همیشگی نیست
-
ببخشید به عنوان یک کوچکتر حرفی برای گفتن دارم:
بیشتر این رفتارها به ذهنیت ما ادم ها بر میگرده.مثلا چرا ما توی یک مهمونی لباس رسمی میپوشیم و توی یک مهمونی لباس اسپورت؟ من نوعی همون ادمم چه دلیلی داره لباسم را عوض کنم؟ همه من را میشناسند چه با این لباس چه با اون لباس!
چند بحث به ذهنم میرسه.یکی نگرش و ذهنیت هر فرد یکی توجه به زیبایی و زیبا نگری و یکی علاقه به مورد توجه قرار گرفت
مثلا اگه ما یک عکس از یک کلاغ یا کبوتر بگیریم هیچکس ازش خوشش نمیاد چون هم نگرش ما نسبت به این دو پرنده منفی هست و نه زیبا هستند و نه مورد توجه چون یک چیز عادی هستش.
نمیدونم.نظر شخصیم را گفتم.
ممنونم.
-
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
piromoplus
سلام دوستان، حرفی که می زنم شاید عجیب باشه، حداقل جواب این سوال را نمی دانم! چرا ما از انواع فیلتر ها استفاده می کنیم؟ مگه اینه فیاتر ها رنگ بندی و ... در عکی را تغییر نمی دن؟ خوب چشم آدم که نه فیلتر uv داره نه polarize! خوب وقتی در عکاسی داریم از فیلتر استفاده می کنیم این تغییرات رو به طبیعت عکسمون می دیم؟؟ یا که نه تلاش می کنیم عکسون واقعی بشه؟
سلام
موردی که من فکر میکنم باعث استفاده از این فیلتر ها میشود شاید گاهی به محدودیت های دوربین بر میگردد. نمی توانیم بگوییم عکسی که با دوربین میگیریم 100% با واقعیت منطبق است ( از لحاظ رنگ ، داینامک رنج و...) همانطور که داریوش خان می فرمایند، این فیلتر ها (گاهی) برای جبران ضعف عکس به کار میرود...
در ضمن به قول آقای عاشوری نیا ، واقعیت هم یقینا سیاه و سفید نیست!