عکس دوم انتخابی برای بررسی، عکس زیر است که یکی از دوستان در تاپیک عکسهای پرتره آن را ارسال کرده بودند:
http://siamak1681.persiangig.com/image/IMG_6578.jpg
منتظر بررسیهای دوستان هستیم...
فایل پیوست 43002
Printable View
عکس دوم انتخابی برای بررسی، عکس زیر است که یکی از دوستان در تاپیک عکسهای پرتره آن را ارسال کرده بودند:
http://siamak1681.persiangig.com/image/IMG_6578.jpg
منتظر بررسیهای دوستان هستیم...
فایل پیوست 43002
سلام
این نوشته شاید به دور اصول نقد نویسی باشد اما سعی بر دستهبندی فکر و نگاهم به این عکس دارم:
مواردی که در این کادر متفاوت از رسم عروسی جالب بهنظرم میسد.
عدم وجود فیزیکی عروس اما در عین حال حس شدن حضور پیوند خوردهاش در نگاه آرمانی داماد؛
سیری که از تاریکی اطراف داخل کادر به روشنایی خارج از کادر وجود دارد و چراغهای فلو که هر کدام میتوانستند ایستگاه این نگاه مملو از حس تعلق باشند، اما خوب اینجا و زیر این نور باید ایستاد؛
کنتراست موجود بین روشنایی، شکل و در عین سادگی، لطیف بودن تزئین با تیرگی غالب بر کادر و به دنبال آن استفاده خلاقانه از نور چراغ به روی چهره جا افتاده و مصمم داماد نقطه تلاقی اتفاقات موجود است و شاید نقطه آغاز روایت ذهنی مخاطب.
این عکس و شیشههای عرق کرده روایت جالبی خواهند داشت و نشانگر گرمایی آشناست.
از نظر فنی جای کار وجود دارد؛ دست کم نویز رنگی میبایست حذف میشد.
به نظر من نکاتی که باعث می شود این عکس از یک عکس خیلی خوب فاصله بگیرد:
کادربندی نه چندان مناسب : وجود فضای خالی و خنثی در پشت سوژه و همچنین قسمت بالایی کادر و قطع شدن مچ دست راست
وجود رنگ نامناسب و نویز زیاد : استفاده از مد مونو کروم یا کاهش غلظت رنگ و همچنین نویزگیری
عدم وجود کنتراست های موضعی در عکس: کنتراست کلی عکس به نظر مناسب است
و پیشنهادی برای چراغ های در یک امتداد: با کمی جایگیری بهتر می توانستند از نقاط نورانی یاری بهتری بگیرند, وجود دو نقطه نورانی دقیقا در نزدیکی چشم, حواس را از سوژه اصلی منحرف می سازد.
همش بیان مشکلات عکس شد ... شرمنده
سلام
در مورد کادر بندی با امیر عبدال پناه موافقم .برش دست به نظر من جای مناسبی نیست .
یه نکته ای وجود ادره که وجود رطوبت و احیانا پودر اب هست که در فضا دیده میش و این عکاسی رو سخت میکنه..
حس خوبی از عکس دارم و وجود چراغها برام لذت بخشه اما در درجه اول نویز رنگی باعث شده از لذت بصری عکس کم بشه....
سلام
با تشکر از جناب دکتر روشن برای چراغ دوم
چیزایی که به ذهن من رسید:
عکس عمودیست، سوژه مردیست ایستاده ونظر به بالا و تیرهای چراغ برق استوارتر از آن قرار گرفتند.
سیاه و زرد رنگ غالب تصویرست. زمان شب است و چراغهای خیابان وظیفه خورشید را به عهده گرفتند.
سوژه دستش را روی ماشینی که گلی سفید و بزرگ از جنسی توری یا پارچه ای درست شده گذاشته، بدون آنکه وزنش را روی دستش انداخته باشد گویی قصدش لمس کردن ماشین یا اشاره به آنست..( انگار شیر آرم خودرو شست مرد را گرفته:::happy:::)
وقتی به عکس نگاه می کنم اول روی صورت سوژه فوکوس می کند ونگاهش چشمهایم را به طرف بالا و راست می کشد تا به روشن ترین چراغ در با لای سر برسد دوباره با پرتوهای نور به طرف سوژه برمیگردد تا دست سوژه را تعقیب کند و به یالی که از گل سفید روی کاپوت عقب ماشین افتاده برسد و از آن به گل و بعد دوباره خود آن مرد ..
البته با وجود رنگ زرد و نارنجی من احساس سرما می کنم شاید بخاطر شب و سکوت آن باشد . شیشه های عرق کرده هم نشان از سرماست واینکه تا چند دقیقه قبل به احتمال زیاد ماشین تعدادی سرنشین داشته و تازه به این مکان رسیده.
هاله های نور در اطراف چراغها حالتی رویا گونه به عکس دادند نگاه و سکون تصویر هم خود دلیلیست بر قوت این موضوع.
ماشین تداعی کننده یک مراسم عروسیست ولی مرد تصویر با وجود لباس فاخر آن حسی که نشان دهنده شخصیت داماد باشد را نمی رساند.( البته اینها همه نظر شخصیست امیدوارم باعث سوء تفاهم نشود)سمت نگاه و زاویه سر درست انتخاب شده، نوری که روی گوش افتاده باعث بهتر شدن حجم صورت و سر شده ولی نگاه سوژه آن عمق و ژرفا را که باید منتقل کند ندارد شاید دلیلش آن باشد که هدف یک عکس پرتره بوده!
نوری که به وسیله چراغ های خیابان بر صورت سوژه افتاده وچراغی که بالای سر سوژه قرار دارد یکی از نکات مثبت عکس است که حس امید را جلوه می دهد
اگر تعداد بیشتری از تیرهای چراغ برق را در تصویر داشتیم و حالت ردیفی آنها را نشان می داد به نظرم زیبا تر می شد مخصوصن که خط مسیر چراغ ها از چشم سوژه شروع شده.
پلاک ماشین را نپسندیدم از حس عکس کم کرده .
یک مقداری نور بنفش اگر اشتباه نکم روی سینه طرف چپ روی کت و حتی یک کمی روی گل سفید می بینم
هیچ وقت از نویز خوشم نیامده اما اینجا جلوه خوبی پیدا کرده یک جورایی مثل برف شده ( اونم برف رنگی.این هم بی ارتباط با وضعیت فعلی آب و هوا نیست)
در کل عکس خوبیه. نور چراغها یکم حواس بیننده رو پرت میکنه و به نظر من اگر این چراغها به نوعی در عکس حضور نداشتند و فقط تاثیرشون که همانا نور اونهاست در عکس دیده میشد عکس تمرکز بیشتری داشت. دست راست سوژه بی رحمانه کراپ شده که میتونست اینگونه نباشه و در آخر نظر شخصی من اینه که فضای کلی عکس کمی بیش از حد وهم الوده در صورتیکه تمام المانهای عکس بوی شادی میده، داماد ، ماشین عروس و حتی شیشه خیس ماشین. عکس یه جورایی سینماییه انگار و داستانی پشت قضیه این عکسه. از نویز عکس هم بگم؟؟؟
سلام.
بسیار خرسندم که چنین طرح هوشمندانه و مفیدی در این فروم به اجرا در آمده است. از همه اساتید و دوستان ممنونم.
با خواندن توضیحات آقای دکتر روشن در تاپیک عکس شماره یک، این اجازه را به خودم دادم تا نگاه خودم را بنویسم:
با دیدن عکس وجود رطوبت در محبط را احساس کردم. این حس در ترکیب با فضای مبهم پس زمینه، تم و تیرگی عکس، امتداد چراغهای فلو ، وجود نویز، غبار هوا و حتی نوع نگاه داماد، همگی نوعی احساس اضطراب را همراه دارد.
کادر بندی تعریفی ندارد و کراپ دست داماد هم که دوستان توضیح دادند.
فکر می کنم نقطه قوت این عکس، امتداد چراغها با نگاه داماد و نور روی چهره است که بسیار جالب شده است.
در کل کنترل نور خوب انجام شده است.
انشالله اساتید و دوستان اشتباهات احتمالی بنده در این چند خط را خواهند بخشید.
من در این عکس کمبود کنتراست و عمق میدان کافی رو نکات منفی میدونم به علاوه نویز شدید
معلوم بودن پلاک و آرم ماشین هم اضافه کنید به کراپ دست وبه علاوه سیمی که در کنار کابل اول شدیدا مشهود هست
ولی از حق نگذریم،همین ثبت هم کم پیش میاد در موقعیتش قرار بگیریم
حس خود فضا رو انتقال میده عکس،علاوه بر این که ژست سوژه هم به نظرم مناسبه
سلام
کلا فضا حس مبهم و دلشوره و نگرانی رو القا میکنه
مخصوصا اینکه مه الود بودن و شب هنگامی اون همچنین زیادی بودن حجم تاریکی پشت سر
و ظاهر نگرانی که این داماد داره همه با هم حس خوشحالی رو اصلا به من نرسوند
اون حسی که مراسم عروسی باید داشته باشه
شاید هدف عکس هم همین باشه
قدم گذاشتن به شرایط جدید و نامعلوم
سلام؛
اگر تاپيك ارسالي عكاس را در نظر نگيريم، به نظر من اين عكس مي توانست با رعايت برخي نكات در تاپيك عكاسي Mood عكس قوي باشد (هرچند شايد نتوان براي عكاسي حسي چارچوب خيلي خاصي قائل شد). نويز موجود و وايت بالانس نامتعارف (كه هرچند ظاهرا تعمدي نبوده) وجود چراغهاي برق، فضاي مه آلود موجود مخصوصا در عمق كادر، قطع مناسب كادر و امتداد نگاه سوژه از سمت راست همان حس اضطراب را به من منتقل ميكند. همان طور كه دوستان گفتند قطع شدن دست در پايين كادر مناسب نيست. مشكلي با محل قرار گرفتن سوژه در كادر ندارم. دوست داشتم سيم برق و پايه چراغ بدون نور در اديت حذف مي شد.
سلام
اولین مورد آزار دهنده که بسیاری از دوستان هم اشاره کردند همون وجود نویز زیاد در عکس هست که خب کمی از زیبایی بصری کار کم کرده.(البته در این مورد کمی سردرگم هستم.چون هم می شه اون رو زیبا دانست که حس مه آلود بودن فضا رو داره وهم می شه ایراد دانست که به نظر شبیه نویز زیاد هست!)دومین مورد وجود فضاهای بدون استفاده و خالی در کار هست.فضاهایی که اگر هم نبودند باز تاثیر زیادی در عکس نداشت.(فضای بالای کاروسمت چپ سوژه)مورد بعدی حالت ایستادن و نگاه دادماد هست.البته خب یقینا این یک ژست بوده تا یک عکس لحظه ای.چون دکمه های کت بسته هست و حالت شانه های پهن سوژه ،حالت فرد رو خیلی شق و رق نشون می ده ونوع کج بودن سر به سمت بالا هم خیلی طبیعی نیست.البته این مواردی رو که گفتم با توجه به فضا که کمی مرموز و نگران کننده هست به نظر می رسه.یعنی مثلا اگر فاصله با سوژه کمی بیشتر می بودونیز فضاهای خالی کار کمی کمتر و دکمه های کت فرد باز می بود یا یکی از دست ها در جیبش ،با توجه به فضا فکر می کنم واقعا عکس خاص تری می شد.
البته این نکته رو هم بگم که خب حتی جزئی ترین مسائل در مثلا عروسی برای خود افراد حکم خاطره رو خواهد داشت(مثل مدل ماشین و حتی پلاک ماشین)اما در یک عکس موفق که المان های زیادی هم نداره این مورد چشم رو آزار می ده.
البته واقعا پوزش که بسیار موشکافانه برخورد کردم.
سلام
عكس را يك لحظه بدون سوژه اصلي در نظر بگيريم و با كمي جايگيري با كاهش فضاي كادر از سمت راست (حذف آرم اتومبيل) و حذف اولين تير برق و كابل مزاحم در مرحله اديت به عكس نگاه كنيم. به نظرم تصوير فوقالعادهاي خواهيم داشت. حالا بهتر ميشه قضاوت كرد كه اضافه كردن اين آقا با اين پز (pose) به تركيب كمك ميكنه يا آسيب ميرسونه. به نظر من حالت سوژه بسيار غيرطبيعه و در جهت عكس تركيب بندي عمل ميكنه. چون دوستان ديگه, قبلا در اين مورد صحبت كردند من چيز ديگهاي اضافه نميكنم ولي به نظر من اگر روي سوژه به سمت راست بود و با حالت ريلكستري به ماشين تكيه مي داد(حالتهاي مختلفي را ميشه در نظر گرفت), ميتونست عكس خيلي موفقي باشه.
ببخشید وسط بحث عزیزان موضوعی به ذهنم رسید.
همانطور که قبلا صحبت شد، از آنجا که ممکن است برخی از دوستان نقاد حرفه ای عکس نباشند (مثل خودم که اصلا سواد عکس دیدن درست حسابی هم ندارم چه برسه به نقد) ، احتمالا اصطلاحات یا برداشت های نادرست و غیر فنی در برخی از نقدها (از جمله صحبت های خودم!) وجود دارد و ممکن است برخی از این اشتباهات ، به عنوان "غلط مصطلح" رایج شوند.
پیشنهاد می کنم یکی دو نفر از اساتید (مثل دکتر روشن) بعد از چند پست این نکات ناصحیح را اصلاح و توضیحات را کاملتر کنند.
فایل پیوست 12318
به سلیقه من :
پس زمینه خوش رنگ،فرم دار و ساده موجب گیرایی عکس شده
ممکن است نویز های رنگی دیده شوند اما دانه دانه شدن عکس موجب بافت دار شدن عکس شده که به عکس لطمه ای نمیزند..
جانمایی سوژه در عکس می توانست بهتر باشد کما اینکه در تصویر بالا پیشنهاد شده.
اونچه که نگاه من بیننده رو پس میزنه ماشین و حالت نمایش اون در عکس هست.
که شاید نبودنش به عکس کمک بیشتری می کرد تا به این شکل قرار گرفتنش.
هم موجب آشفتگی دیدگانی شده و هم حالت دیده شدنش در عکس به دلیل اریب نبودن به فرم سازی کمک نکرده.
در عکاسی به جز برخی از شاخه هایش ،پیراستگی صحنه کمک بیشتری میکند تا آرایش صحنه.
یعنی هر چه که ما از شلوغی عکس بکاهیم -با توجه به بستار و نماد به شرطی که پیام عکس آسیب نبیند- عکس زیباتری خواهیم داشت و تمرکز و حظ دیدگانی بیشتری برای بیننده وجود خواهد داشت.
سلام
شاید زاویه نمایش ماشین در عکس چندان مناسب نباشد , ولی ماشینی که در عکس هست به نظر من چند فاکتور جذاب و داستانساز دارد که در ادیت یاسین از بین رفتند :
- شیشه های خیس (حاصل از رطوبت زیاد هوای بیرون , نه شیشه های عرق کرده به قول بعضی از دوستان )
- گل پارچه ای (که تنها عامل بیان کنندهء داماد بودن سوژه است , کراوات و کت و شلوار براق به تنهایی گویا نیستند)
- خود ماشین به عنوان وسیله ای برای حرکت در این راه مه آلود , یا به عنوان وسیله ای برای بردن یک همراه (عروس) , یا وسیله ای که شاید در میانه راه خراب شده و داماد را از رسیدن به جایی باز نگه داشته یا .....
- از آن گذشته یاسین جان , الآن در این ادیت به نظرت طرز قرار گیری دست سوژه مبهم و سوال برانگیز نیست؟ انگار دستش را روی شعله آتش گرفته باشد :think:;
حذف کامل ماشین را درست نمیدانم , ولی با حذف پلاک به عنوان عنصر مزاحم موافقم (هر چند که دست راست سوژه بیشتر هم کات میشود)
پیشنهاد من چنین کراپی است (با اجازه صاحب عکس) :
ممنون (بخصوص از دکتر روشن عزیز بابت این حرکت جدید )
فایل پیوست 12324
مشهدی عزیز این اندازه ازش کار می کشم :cap:.
من دیگه نتونستم تو ادیت ماشین رو به شکل اریب قرار بدم و یا اینکه دست رو حذف کنم.
هدفم جانمایی مرد بود و البته با این فرمش نیاز به تکیه گاهی برای دست دارد....
نوشته ام می تونست حضور ماشین در عکس به فرم بهتری باشد یا با حذف ماشین و چیدمان جدید فضای جدید خلق کرد.
اولين كاراكتري كه توجه ام را جلب كرد حالت نگاه داماد بود كه حاكي از انبوه و انواع احساسات شايد ضد و نقيض در درون وي است.گويي داماد مصمم به ادامه راه زندگي با يك شريك يا همراه شده است . شريكي كه وي براي آمدنش لحظه شماري كرده و با شوق فراوان در انتظار مي كشد . امتداد چراغها بيانگر ادامه مسير و راه زندگي مشترك اين دو است و هر چراغ هم هدفي يا ايستگاهي در آينده مشترك . تاريكي ، سكوت و عمق مه آلود عكس به داماد مي گويد كه همه اين راه شناخته شده و بي خطر نيست و جهت قرار گرفتن ماشين در مسير چراغها نشان از مهيا بودن همه چيز براي شروع يك سفر دارد.
نقطه قوت عكس نگاه داماد است كه بسختي مي توان تصور كرد كه ساختگي باشد.اما ترجيح ميدادم فضاي پشت داماد كمتر و فضاي جلوي او بيشتر باشد .پلاك ماشين كمي جلب توجه مي كند و من هم موافق كراپ از پايين و كمي از پشت داماد هستم هرچند كه بازهم وضعيت دست راست سوژه نامناسب خواهد بود .وجود نويز در عكس به تشديد فضاي مه آلود كمك كرده است و لذا آنرا مفيد مي دانم اما بنظرم سيم برق سمت راست نوعي مزاحم است و بايد حذف ميشد.
منتظر انتقاد از نقد خودم هستم.
با تشكر وعرض معذرت از صاحب عكس
سلام.
به نظر من بزرگترین ایراد عکس این هست که تکلیفش مشخص نیست. یعنی معلوم نیست دقیقا می خواد چی بگه. تا حدی که در همین جند نظر پایین هم میشه به این موضوع پی برد. یه نفر از شادی و جشن عروسی یا مصمم بودن داماد صحبت می کنه و یک نفر دیگه به کل ماشین عروس و تزئیناتشو اضافه می دونه و ترجیح میده که حذف بشن.
نگاه سوژه بسیار ساختگی به نظر می رسه. زاویه و جهت نگاهش هم با زاویه ای که عکاس عکس رو گرفته همخونی نداره. برای نگاهی تا این حد رو به بالا, عکاسی از ارتفاع پایین و فاصله کمتر از سوژه و فاصله کانونی کوتاهتر مناسب تر بود. البته به شرطی که هدف عکاس نشون دادن یه حسی مثل اعتماد به نفس یا قدرت یا اینده نگری سوژه باشه.
در مورد کادر و نویز هم که دوستان توضیح دادند.
از نکات مثبت عکس هم میشه به کنترل خوب نور اشاره کرد. این مساله هم تا حد زیادی مرهون مه آلود بودن هواست. به علاوه عکس دارای عمق هست و حالت تخت و دو بعدی نداره.
کنتراست پایین عکس رو می پسندم.
ممنون از دکتر روشن عزیز بابت راه اندازی این تاپیک و اینکه عکس اینجانب رو بدین منظور انتخاب کردند.
من فقط یه توضیح راجع به نویز این عکس میخواستم بدم و بیشتر دوست دارم شنونده باشم.
این عکس در فضای کاملا مه آلود و در در نیمه های شب و با ایزوی 1600 گرفته شده که به نظرم این ایزو بالا باعث بیشتر نمودار شدن فضای مه آلود شده.
کراپ وحید رو می پسندم.
ممنون
این عکس دارای بعد روایی قوی است. اگر دقت کنید اکثر دوستان، با توجه به عکس، به این جنبه رسیدند. داستانی که در بطن عکس وجود دارد و میتواند توجه بیننده را جلب کند و این باعث میشود که بیننده مشتاق، به راحتی از عکس نگذرد.
مساله دیگر، ابهام در این جنبه روایی است. یکی از دوستان اشاره کرد که تکلیف عکس مشخص نیست. علت این احساس، مبهم بودن داستان است. عناصری که در عکس وجود دارند، زمان عکاسی، نورهای موجود، اتوموبیل عروس و غیاب عروس میتوانست منجر به یک داستان واضح شود. اما نشد. علت چیست؟ نوع نگاه و جهت نگاه داماد. فرضا اگر داماد مستقیم به جلو نگاه می کرد، داستان عکس سرراست تر میشد. اما نگاه به آسمان. چرا؟ مطمئنا عروس در آسمان نیست. پس چرا به آسمان نگاه می کند؟ این نگاه، همان چیزی است که عکس را از یک کلیشه دور می کند و به آن جنبه روایی با ارزشی میدهد. داستانی با روایتهای مختلف برای بینندگان مختلف. رسیدن به چنین هدفی در یک فریم عکس، کار با ارزشی است.
نقصی مانند نویز در چنین عکسی نباید توجه بینندهای که عکس را برای بررسی مفاهیمش مینگرد، پرت کند. اما ترکیب بندی میتوانست بهتر باشد که دوستان اشاره کردند. اما حذف هر کدام از عناصر عکس، مانند اتوموبیل، کلا عکس را بی خاصیت میکند.
سلام:
من در مورد عکس نظر خاصی ندارم اما در مورد این قسمت از فرمایشات شما من فکر میکنم بطور کل در این ثبت اگر اجزایی از آن حذف یا اضافه شوند ممکن است کلا مفهوم عکس چیز دیگری بشود. من زمانی که یک عکس را نگاه میکنم خیلی با حذف عناصر موجود در عکس موافق نیستم، ممکن است برای چیدمان پیشنهادی به ذهنم برسد اما حذف عناصر یک عکس آنهم در این شکل که به حذف ماشین منجر شود میتواند کلا روی مفهوم یک ثبت تاثیر گذار باشد. من بین این عکس و یک عکسی که ماشین در آن نباشد ممکن است دو برداشت کاملا متفاوتی از آن داشته باشم. این قسمت از صحبت های شما را میپذیرم که این صحنه دارای پتانسیل بالایی خواهد بود " یا میتواند باشد " اما دقت به این نکته که فرایند ذهنی عکاس ایجاب کرده این کادر با این عناصر درون آن انتخاب یک کادر فرضی باشد تغییر کلی یا حذف یکی از اجزا اصلی میتواند منجر به پیامی دیگر باشد.
از این رو من با حذف هیچ کدام از موارد فوق در عکس موافق نیستم. ولی شاید بتوان چیدمان بهتری یا رنگ دیگری یا .. برای آن در نظر گرفت. ( این موضوع نیاز به بررسی بیشتری خواهد داشت، که تا چه حد میتواند در راستای پیام عکس نظری داد یا کلا پیام عکس خیلی قوی نیست و میتوان با عوض کردن چیدمان حذف یا ... به پیامی دیگر رسید ) به هر شکل تاکید من روی این موضوع خواهد بود که حذف یا تغییر یکی از عناصر درون عکس میتواند پیام یا حس یا ماهیت کلی ثبت را تحت تاثیر خود قرار دهد. آیا این موضوع پذیرفتنی است؟ یا به چه اندازه میتوان یک عکاس را ملزم به رعایت این موارد دانست؟
فرضا من اگر فردی را بشناسم ( یک فرد شناخته شده و صاحب سبک مد نظر است ) و با کارهایش آشنا باشم، فقط از یک صفحه سیاه عکسی بگیرد و به عنوان سلف پرتره معرفی کند ممکن است فکر کنم و با پیشینه ای که از کارهایش سراغ دارم شروع به تحلیل یا تفسیر آن عکس کنم ولی از هر فردی یک عکس سیاه پذیرفتنی نیست.
سوال اینجاست که شما کلا این عکس را فاقد هر گونه نقطه قوتی میدانید که میباید ماهیت کلی آن تغییر پیدا کند یا در راستای هدف " فرضی عکاس " پیشنهاد حذف یا تغییر چیدمان توام با حذف میدهید؟
میباید نظر شما و دیگر دوستان فروم را در این خصوص جویا شد.
موفق باشید
سلام
به نظر من عکس خیلی خوبیه. قبلا اشاره شد اما اشکال نداره من هم با یه زبان دیگه بگم: در هر اثر بصری یک عصر مهم در اثر گذاری ، فضا یا اتمسفر موجود در آن تصویر است که البته از همان عناصر معروف بصری اعم از نقطه، خط، بافت و ... بوجود میاد، و در این عکس این اتمسفر یا فضا به بهترین شکل نقش اثر گذارش را ایفا میکند. محیط تیره و کم کنتراست، منوتون(تک رنگ) بودن و عدم حظور روابط رنگی، رتیم دور شونده چراغ ها (گویی این رشته افکار مرد هستند که با شکل حبابهای نورانی از سر او فاصله میگیرند و به آسمان می روند) و تیرکهای چراغ برق از جمله عناصر بصری هستند که در بوجود آمدن این فضای بصری نقش داشته اند. از سوی دیگه پز و حالت سوژه (نگاه رو به بالا و دست روی ماشین) از یک سو و اتومبیل تزیین شده عروس از سوی دیگه بار معنایی عکس رو از نوع درماتیک و روایی ، تشدید میکند. منظورم این است که عکاس از دو جهت بصری و روایی به غنای تصویرش افزوده و از این طریق (فرصت بی اعتنایی) را از مخاطبش می گیرد، و دروه انفجار تصویر و اطلاعات، این یکی از مهم ترین خصوصیتهای یک اثر بصری موفق می تواند باشد.
در کل من هم با جا نمایی مرد و فاصله اش با کادر سمت چپ موافق نیستم(تنها ایراد کار).
نکته ای که به نظرم میاید این است که بعضا دوستان در نقدو برسی آثار به سراغ انواع گزینه ها و تغییراتی در تصویر می روند که می تواند به تعداد آدم های روی کره زمین متنوع باشد، منظورم این است که در نقد یک عکس (حدالقل در بیشتر موارد) این مسیر صحیحی نیست که عوامل و عناصر عکس را با پیشنهادهای شخصی خود به سمت دلخواهمان ببریم حتی اگر این پیشنهادها خوب و درست باشند ( من فکر میکنم بیشتر این استیل نقد از کلاس های درس بیرون درز کرده، جایی که معلم به درستی جایگزین های بهتر را به شاگردش پیشنهاد میکند)، به نظرم بهتر است عکس را همان طور که عکاس دیده ببینیم و نقدکنیم نه آن طور که خودمان دوست داریم ببینیم.
با تشکر ایمان برادران
جناب قشقایی درسته که ممکن است عوض بشوند خوب چه ایرادی داره؟
این روایت ها از کجا میاد؟
عیر از برداشت های بییننده هست از عناصر درون عکس؟
شما چطور می فهمید منظور عکاس دقیقا" همین بوده که شما روایت می کنید؟ شاید اصلا" منظور ایشون این نبوده که برخی دوستان فرموده اند؟ جناب روشن نوشته اند که با حذف ماشین عکس بی خاصیت میشد و من سوال کردم که بر چه اساسی بی خاصیت میشد؟عیر از این که شما بر اساس اون چه تو تصویر برداشت کرده اید یک داستانی ساخته اید که خوب اگر یکی از این اجزا کم بشه پیداست که داستان شما لنگ میزنه.اما از کجا معلوم به پیام عکاس لطمه زده؟
من در وهله اول برایم حظ بصری مهم تر است -در این گونه موارد-و شما داستان عکس که این بحث دیگریست.
جناب برادران من با شما در کلیت حرفتون موافقم که باید همین عکسی که داریم رو بررسی کنیم و نه هزاران عکسی که در اون صحنه امکان گرفته شدنشون بوده.اما اگر من عکس اصلی رو ادیت کردم فقط برای بهتر نشون دادن منظورم بود که با برداشتن سوژه از وسط عکس و بردن اون به گوشه توازن رو برقرار کنم و از طرف دیگر نتونستم ماشین رو از حالتی که داشت به فرمی که دوست داشتم قرار بدم و ناچار اینو با نوشتن توضیح دادم.
و اینجا مسائل تکنیکی هم اگر کسی بهش قائل باشه میشه بررسی کرد و در راستای همین مسئله ما می تونیم پیشنهاد هایی برای عکاس داشته باشیم و ممکن هست در آینده و قرار گرفتن در صحنه های مشابه این پیشنهاد ها هم به تعدد کادر های ذهنیش اضافه بشه.
البته من همون اول هم نوشتم به سلیقه من و دقیقا" خواستم که سلیقه یکی از هزار بیننده رو ذکر کرده باشم و نه چیز دیگه.
درود
یک پیشنهاد
با توجه به اینکه من نمیدانم عکاس این عکس کیست این را عرض میکنم ( البته این عکس یادمه قبلا در سایت قرار گرفته بود حالا کجا یادم نیست )
بهتر است وقتی عکسی انتخاب میشود اول از همه خود عکاس در مورد مقصود و ایده اش در مورد این عکس توضیح دهد. بعدا کار ایشان مورد ارزیابی قرار بگیرد. ( حتی اگر عکس را بدون فکر قبلی گرفته باشد ) نه اینکه نقد هایی روی عکس گذاشته شود یا چیز هایی در عکس دیده شود که خود عکاس آنها رو ندیده و به عکاس بخاطر این دیدش هم تبریک بگوییم. ( تاکید میکنم منظورم این عکس نیست این اتفاقی است که به وفور در گالری می افتد)
گاهی اوقات عنوان یک عکس خود گویای ذهنیتی است که عکاس از عکس خود داشته و عکس بعضی عکسها عنوانهایی دارد که نشان میدهد خود عکاس اصلا چیزی رو که ما از عکس ایشان برداشت میکنیم خود ایشان ندیده اند و یا منظورش نبوده است. برای همین فکر میکنم مقدمتا خود عکاس شرحی حتی مختصر در مورد عکس خود داشته باشد. این باعث میشود زیاد هم از موضوع خارج نشویم .
با سپاس
انوش
کادر در سمت چپ و پشت سوژه اضافه است. به همین تناسب نصفه بودن پلاک برای من توجیهی ندارد. کمی جبجایی عکاس می توانست باعث مشخص شدن چراغ های دوردست و جذابیت بیشتر محیط به عنوان یک پرتره محیطی گردد. در حال خاضر قسمت بالای سمت راست کادر کاملاً تهی است.که با این جابجایی می توانستیم حد اقل یک چراغ در آن گوشه و یکی هم در دوردست داشته باشیم و ریتم و حرکت را بیشتر وارد کادر کنیم. با همین جابجایی پاپیون روی اتومبیل هم از حالت نصفه نیمه خارج و حضور عروس قوی تر می شد.
من با این پیشنهاد مخالفم
به نظرم کمکی به عکاس نمیکنیم (و هم به مخاطبان اثر) اگر بخواهیم خودش برای عکس شرحی را بنویسد. اگر میخواست در وبلاگ شخصیاش آن را نمایش بدهد بحث دیگری بود و شاید آنجا بهتر باشد شرحی هم برای مخاطباش (چه خاص و چه عام) بیان دارد ولی در جاهایی که در معرض نقد اثری قرار میگیرد که تعداد مخاطبین (در سطوح مختلف) زیادتری دارد بهتر این است که بگذاریم تاویلهای متفاوتی (چه نزدیک به ذهن هنرمند و چه دور از نگاه او) از اثر بیان شود تا هم برای مخاطبهای دیگر خوراک باشد و هم برای پدیدآورندهی اثر.
شنیدن نظرهای مختلف شیرینی و آموزشهای کمنظیری دارد که به نظر من با شرح عکاس زیر عکس این حلاوت و درس از بین میرود.
اتفاقا لازم نیست که عکاس چیزی بگوید. الزاما لازم نیست برداشت شما از عکس با منظور عکاس یکی باشد. اینطور بگویم که ارزش عکس به این نیست که برداشت مخاطب و هدف عکاسی یکی باشد. اصلا ممکن است عکاس، هدفی نداشته و یا فی البداهه عکسی گرفته باشد. این مساله نه از ارزش عکسش کم میکند و نه راه را برای نقد آن میبندد.
یاسین جان من با برخی قسمتهای حرف شما موافقم. اما همانطور که گفتم هدف عکاس در این بین کمترین اهمیت را دارد. بخصوص در چنین عکسی.
همچنین، درست است که میتوان با تغییر عکس، برداشتهای مختلفی داشت. اما دقت کنید که همان حظ بصری که شما نام بردید و همان ارزش ساختاری و مفهومی عکس، در یکی از این نسخه های عکس به اوج خود میرسد. این مساله بقیه روایتها را نفی نمی کند اما وجود اتوموبیل، شخص و ... در این عکس، ارزش بصری بیشتری نسبت به بقیه نسخه ها برای آن ایجاد می کند. دقت کنید که من اصلا داستانی برای عکس روایت نکردم. فقط گفتم یک داستان کاملا باز دارد و بیننده خود میتواند برداشت شخصی اش را داشته باشد.
درود
اگر خود ما جای یک عکاسی باشیم که اتفاقی دستمان روی دکمه شاتر رفته و عکسی ثبت کردیم
بعدا ببینیم عکسمان نقدهایی آنچنانی گرفته ! و تعاریفی شده که باید از کسی بخواهیم آن تعاریف را برای ما ترجمه کند ، در دل خود راجب به این نقد ها و نقاد چه فکر میکنیم؟!
انوش
نقل قول:
اتفاقا لازم نیست که عکاس چیزی بگوید. الزاما لازم نیست برداشت شما از عکس با منظور عکاس یکی باشد. اینطور بگویم که ارزش عکس به این نیست که برداشت مخاطب و هدف عکاسی یکی باشد. اصلا ممکن است عکاس، هدفی نداشته و یا فی البداهه عکسی گرفته باشد. این مساله نه از ارزش عکسش کم میکند و نه راه را برای نقد آن میبندد.
در تکمیل صحبت آقای روشن :
در مورد نقادی و برداشت از آثار هنری . . . نظریات مختلف است دوستانی که علاقه دارند می توانند کمی به نوشته های فوکو، هایدگر (و در ادامه دریدا)یا خلاصه نظریاتشان مراجعه کنند.
برای ساده شدن و میانبر! اگر عبارت " مرگ مؤلف" یا "رولان باروت" را در گوگل جستجو کنید فکر می کنم به نتایج ساده و سریع الدرک!ی برسیم. البته اصل قضیه در باره آثار و متون ادبی مطرح شد اما به نظر من قابل بسط برای آثار مفهومی در تمام هنر ها است.
نقل از ایزر >>> Iser, 1975, S. 232نقل قول:
"یک متنِ ادبی نه اشیا را به تصویر میکشد و نه آنها را می آفریند، بلکه در بهترین حالت، نمودی از واکنش
نسبت به اشیا ست که تشریح میشود. به همین علت ما عناصر بسیاری را در متن ادبی بازمیشناسیم که در
تجربهی ما نقش بازی میکنند. این عناصر منتها به گونهی دیگری درهمآمیختهاند؛ یعنی آنها یک جهان ظاهرا
آ شنا را به شکلِ خلاف آمد عادت میسازند. به همین علت، نیتِ یک متنِ ادبی با تجربهی ما کاملا همسان
نیست."
بحث بر سر هدف و منظور عکاس، انگیزه ای شد که بنویسم.
شاهکارهای هنری اغلب آثاری بوده اند که از ضمیر ناخودآگاه هنرمند و آنچه که در او شکلی از غریزه گرفته، برون تراویده اند.
تمام دانش و تجربه ای که هنرمند در طی فعالیتهای هنری اش می اندوزد، زمانی میرسد که با وجود او در می آمیزد و یکپارچه میشود و به یک معنا میتوان گفت که خودبخودی عمل میکند. یعنی چنین نیست که هنرمند دقیقاً آگاه باشد و از بیرون بر خود بنگرد که چه میکند و چه میخواهد و چه باید بشود. دیگر همه چیز در اوست و او نیاز ندارد که یک ناظر بیرونی بر رفتارهای خود بگمارد.
کسی را تصور کنید که در ابتدای آموزش رانندگی، همه ی حواسش را متمرکز بر کار خود میکند و هدفش را در پیش رو میگذارد و با اینهمه، امکان خطایش بسیار است. اما همین شخص، وقتی که راننده شد حواسش به هزار چیز دیگر است اما دست و پا و نگاهش درست میدانند که چه باید بکنند.
وقتی که جان اشتاین بک را در مورد شاهکار ادبی اش سوال پیچ میکنند، شگفت زده میگوید من نمیدانم این چه غوغایی است که برپا شده و این سوالها چیست! من فقط به سادگی، یک داستان نوشته ام و اکنون اینهمه تفسیر!
اما دیگران گمان میکنند که هنرمند باید مطلقاً بداند که چه کرده و تنها اوست که میتواند همه چیز را در مورد اثرش بگوید. حال آن که یک اثر هنری میتواند خالق آفریننده ی خود نیز باشد. یک اثر هنری میتواند به صاحب اثر نیز بسا درس بیاموزاند و پیام برساند.
چنین نیست که هنرمند از بالا مسلط بر اثر خود بنشیند و آن را چون کالا صادر کند. اثر هنری، برجوشیده از سرشاری شورها و انگیزشها و دردها و نیازها و ابهامهای وجودی یکپارچه است که چشم به راه خود نشسته و هر بار خود را خوشامد میگوید و بقول فیلسوفی بزرگ: شراره های خود را باز مینوشد.
.
در نظر اول پیام ساده این عکس حکایت از یک عروسی است، که ماشین در این خصوص نقش اصلی را بر عهده خواهد داشت. این موضوع در تمامی فرمایشاتی که دوستان پیرامون این عکس داشته اند مشهود است دقت بفرمایید.
بدون حضور ماشین غیر ممکن است پیام اولیه این عکس دیده شود هر چند منظور من این نیست بگویم عکاس حتما تصمیم داشته عکسی با این پیام ثبت کند. این موضوع میتواند اتفاق بیافتد که یک عکاس عکسی بگیرد با چیدمانی اولیه برای رسیدن به هدفی دیگر. اما به هر شکل، حذف آن ماشین هدف اولیه عکاس را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
دیگر دوستان خوب فروم هم که بیشتر از زاویه بصری به این عکس نگاه کرده اند.
خوب همانگونه که میبینید بنظر میآید این دوستان از زاویه زیبایی به این عکس پرداخته اند که البته به معنای اشتباه بودن این نظرات نیست زاویه دیدی متفاوت با جنبه های نمایشی آن عکس خواهد بود اما موردی که باعث شد من در قبال نوشته شما آن متن را ارسال کنم این قسمت از فرمایش شما بود.
صحبت دقیقا اینجاست که حذف ماشین دقیقا جهت عکس را عوض خواهد کرد یا به بیانی دیگر دامنه بیشتری از احساس، روبروی بیینده باز خواهد بود. بدون آن ماشین به سختی بتوان رد پایی از یک عروسی در آن دید اینجاست که وجود فردی با ظاهری آراسته میتواند تعابیر و احساس بیشتری روبروی ببنندگان بگذارد.
در اینکه جای ماشین به لحاظ بصری درست نیست من با شما موافقم الان که بیشتر به این عکس نگاه میکنم احساس میکنم توازن و تعادل در این کادر رعایت نشده تراکم عناصر این عکس بیشتر به سمت راست کادر است. که با تغییر زاویه شاید به تعادل یا توازن بهتری از ترکیب عناصر درون عکس بتوان رسید اما حذف ماشین همانگونه پیش تر گفته شد از نظر من کل ثبت را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد بگونه ای که ممکن است عکسی با برداشتی دیگر شود.
فضاهای تاریک و خالی پشت سوژه به ایجاد حس اضطراب کمک میکنه. نور بنفش روی کت و گل اگه نبود بهتر میشد. نویز موجود در عکس باعث ایجاد حس تشویش مشه که در نهایت به همون اضطراب میرسه(چه حس تو حسی شد!)
به نظرم اگه بجای سوژه(داماد) و ماشین عروس، یک نفر اسلحه به دست با کاپشن چرمی و ماشین شاسی بلند توی این عکس بود اونوقت میشد گفت عکس مرموز و پر وحشتیه. اما واقعاً جالبه که ترکیب دادکاد و ماشین عروس در چنین حال و هوایی بیشتر به جای اینکه حس شادی و سرور بده، حس اضطراب و ترس را بر بیننده غالب میکنه. یعنی جو محیط بر سوژه غلبه کرده. مخصوصاً نحوه تماس سوژه با اتومبیل که نمیشه گفت تکیه کرده. بلکه با سردی داره لمسش میکنه و انگار داره عقب عقب میره و دستش رو روی کاپوت میکشه. این حالت یه جور حس ترس و بی اعتمادی رو القا میکنه.
با کادر بندی مشهدی وحید موافقم
پ.ن: این قضیه هم میتونه صادق باشه که تفسیرهایی که از عکس میشه و پیام هایی رو که عکس یه مخاطب منتقل میکنه، ممکنه مد نظر عکاس نبوده باشه
ببخشید که فضولی کردم.
راجع به کادر بندی نظرتون رو به عکس ذیل جلب میکنم
http://siamak1681.persiangig.com/image/IMG_6581.jpg
به عنوان تست در همان زمان و مکان توسط یکی از دوستان گرفته شده. جهت احتراز از قرار گرفتن اون تپه خاک پشت سر در کادر و چراغانی جلوی منزل مجبور شدم کمی مدل رو در سمت راست کادر قرار بدم.
سلام
جناب انوش یک پیشنهاد جالب دادند آقای دکتر هم یک جواب منطقی
اما من یکمی مرددم عرایضم را با یک تجربه شخصی پی می گیرم(البته با اجازه):
چند سال پیش ما رفته بودیم به یکی از این نمایشگاه های هنر های تجسمی (انتزاعی) خوب همه به به وچه چه می کردند ولی من زیاد خوشم نیامد تا اینکه یکی از تابلوها توجه ام را جلب کرد، رنگ روغن روی بوم به شکل مربع مستطیل در ابعاد حدود 120 ما هم از خالق اثر بعد از خوش وبش توضیح خواستیم. بعد فهمیدم یکی از اشکال را اشتباه دیدم "تیر" (پیکان ازاین تیر و کمانهایی که در جنگهای قدیم استفاده می شد) را با "پارو" اشنباه گرفته بودم:::waw:::
طرف یک سیبل(آماج،نشانه) افتاده که دو پیکان به آن اصابت کرده بود را با اطراف پر از آتش رسم کرده بود (البته به این وضوح نبود) ومن یک قایق که پارو هایش را بالا گرفته بود به علامت تسلیم و عدم حرکت،در میان امواج آتش تصور کرده بودم (خیلی شبیه موج بودند تا شراره آتش باورکنید).
در عکس مورد بحث هم من شیشه عقب ماشین را عرق کرده دیده بودم وتصویرم از موقعیت این بود:
سوژه راننده ماشین عروس بوده و بعد از رفتن عروس و داماد که عکاسباشی هم چند تا عکس از ایشان گرفته بود دوربین را به طرف سوژه می گیرد طرف هم یک فیگور و دست را هم برای مالکیت خودرو روی آن می گذارد.
بعد که جناب مشهدی وحید فرمودند:
داستان هم برایم عوض شد(بنده را تصور کنید با سری کج روبه بالا که یک ابر بالای سر ذهنیتم را به صورت فیلمی سیاه و سفید نمایش می دهد):
از هیجانات مراسم کم شده، سوژه و عکاس که باهم آشنا هستن یک دوری در اطراف می زنند بعد تصمیم به گرفتن چند عکس می کنند، ماشین هم برای نشان دادن مراسم عروسی در صحنه جای می گیرد.
امیدوارم درباره IQ زیاد فکر بد نکنبد!
من هم اعتقاد دارم که یک اثر هنری از زمانی که در ذهن هنرمند جا می گیرد شروع می شود و تا زمانی که نقد یا مخاطبی دارد این فرایند آفرینش ادامه دارد(حتی برخی فرایند تولید را به تجربه های گذشته هنرمند ربط می دهند)
ولی فکر می کنم اگر خالق اثر در انتهای بحث و به طریقی که بر روی مخاطب اثر سوء نگذارد و برای حسن ختام یک توضیحی در مورد محیط و شرایط موجود بدهد بد نباشد
البته این فقط یک نظر شخصی بود. از نظرات دوستان هم استفاده کردیم.
با تشکر از همه
من مشکلی با توضیح دادن راجب این عکس ندارم ولی شخص داخل عکس چه داماد باشه و یا یه شخصی که اومده یه فیگوری هم گرفته و عکسی هم ثبت شده باشه آیا موضوع فرق میکنه؟یا بهتر بگم تاثیری روی خود عکس داره؟
به عنوان مثال اگر بگم این داماد در ازدواج قبلیش شکست خورده و حالا مونده که داره کار درستی انجام میده یا نه شما خیلی از این عکس خوشتون میاد و با اون رابطه بر قرار میکنید و عناصر اون رو مرتبط میدونید؟ از فضاهای خالی حس عدم اطمینان حاصل میشه؟نور حس یاس رو تداعی میکنه؟ و ....
حالا اگر بگم ایشون همینطوری جلوی دوربین ظاهر شده اونوقت به نظر فضای خالی عکس زیاده و نور نباید اینطوری باشه و ....
اگر این طور باشه به هیچ بازیگر فیلمی نباید جایزه داد چون داره ادای شخص خاصی رو در میاره و ممکنه فرسنگها هم ازون دور باشه پس کارش ارزش هنری نداره چون واقعی نیست.
درفیلم سکوت بره ها انتونی هاپکینز نقش یه روانشناس روانی آدم خوار رو بازی کرد و اونو جاودان کرد و به خاطرش اسکار رو گرفت و ملقب به Sir انتونی هاپکینز گردید ایا اون واقعا اینطوری بود؟!ولی واقعا قابل باور بود.
در عکس اصلی مدل واقعا داماد هست و واقعا هم کمی مضطرب بود به علت بعضی مسایل که در خلال مراسم و قبل از اون بوجود امده بود قرار نیست در تمام عروسی ها خوش بگذره.
سیامک گرامی
من بر این باورم که شرح نویسی بر عکس توسط عکاس، موجب فروکاستن آن میشود. حداکثر میتون عنوانی برای عکس گذاشت. همین و بس.
اما توضیحات جانبی و نمایش پشت صحنه و اقامه ی دلیل، عکس را محدود به سخنان شما میکند، حال آنکه عکس مورد نظر ممکن است قابلیتی فراتر از افشاگری یا استنباط عکاسش داشته باشد.
زمانی که تصویر، زبان میگشاید واژه ها باید خاموش باشند.
چند عکس از شما دیده و پسندیده ام. این عکس هم بقول دکتر روشن، روایتی نهفته در خود دارد و این نقطه ی قوت آن است. مهم نوع روایت نیست. بلکه ماهیت روایی آن است.
.
عرض کردم:نقل قول:
به عنوان مثال اگر بگم این داماد در ازدواج قبلیش شکست خورده و حالا مونده که داره کار درستی انجام میده یا نه شما خیلی از این عکس خوشتون میاد و با اون رابطه بر قرار میکنید و عناصر اون رو مرتبط میدونید؟ از فضاهای خالی حس عدم اطمینان حاصل میشه؟نور حس یاس رو تداعی میکنه؟ و ....
حالا اگر بگم ایشون همینطوری جلوی دوربین ظاهر شده اونوقت به نظر فضای خالی عکس زیاده و نور نباید اینطوری باشه و ....
همش برداشتهای شخصی اینجانب بود و ممکنه درست نباشه.نقل قول:
تفسیرهایی که از عکس میشه و پیام هایی رو که عکس یه مخاطب منتقل میکنه، ممکنه مد نظر عکاس نبوده باشه
اگه حافظ زنده میشد و میدید واسه دیوانش چقدر شرح و تفسیر و... نوشتن. فکر کنم خودش و دیوانش رو باهم آتیش میزد.
با سلام به همه دوستان
به نظر بنده فضای مه آلود و غبار گرفته صحنه و نیز شیشه خیس و عرق کرده خودرو که باعث شده نوعی ابهام برای ذهن مخاطب ایجاد شود می تواند تداعی کننده این مطلب باشد که سوژه موجود در صحنه یعنی داماد با توجه به زاویه نگاه و حالت چهره اش یا همسفر خویش را از دست داده و یا اینکه در شروع این مسیر دچار تردید شده است --- وجود چراغ های متعدد و نیز فلو شدن چراغ ها نمود این را دارد که ادامه مسیر کاملا مبهم می باشد( ادامه مسیر زندگی ) تکیه مرد به خودرو همانطور که دوستان گفتند تکیه کاملی نبوده یعنی وزن خود را بر روی دستش نیانداخته که این نیز می تواند نشانه این باشد که سوژه مردد است بین تکیه کردن به تکیه گاهش ( عروس داخل ماشین ) یا تکیه نکردن و نوعی پشیمانی از شروع این راه.
البته همانطور که دوستان فرمودند از لحاظ نکات فنی موارد بسیاری مورد اشاره است که مجال آنها در اینجا نیست
یا علی
سلام
نمی دانم باعث ناراحتی شدم یا نه؟ در این مکان مجازی سوء تفاهم اجتناب ناپذیرست ولی اگر باعث تکدر خاطری شدم همین جاعذرخواهی می کنم
جناب سیامک زرگریان عکس شما زیباست من هم از آن لذت می برم مسلما عکس شما دارای پتانسیلهایی بودست که موجب انتخابش برای این بحث شده و دست شما هم درد نکند و پایدار باشید.
وقتی چیزی زیباست در هر نگاه و هر حالت زیباست فرقی هم نمی کند قایق باشد یا سیبل در مثالی که خودم عرض کردم
اما در مورد توضیح عکس،مثل اینکه منظورم را درست نرساندم واین به لحاظ کمبود تجربست،منظوربیشتر همان بود که شما در پست 34 نشان دادید فضای محیط و محدودیت ها یا مسائل فنی بود. کسی هم خدایی ناکرده قصد ورود به حریم شخصی کسی را ندارد و اصلا اجازه همچین کاری را ندارد.
نیاز به دوباره گویی نیست که تمام آنچه گفته شد نظر شخصیست
با آرزوی موفقیت
با سلام
بنده قصد ورود به بحث (بالاخص این عکس) رو ندارم، اما باید عرض کنم با فرمایش شما موافق نیستم.
در مورد شخص خودم عرض میکنم که اگر اشتباه میکنم حکم کلی صادر نکرده باشم، مسلما برخی توضیحات میتونن کاملا نظر و احساس من رو نسبت به یه عکس عوض کنن. به عنوان مثال اون عکس معروف از کرکس و کودک آفریقایی در حال مرگ رو در نظر بگیرید، دیدن خود عکس به تنهایی یه احساسی به من میده، اما وقتی ماجرای زمان عکاسی و بال گشودن کرکس و خودکشی عکاس مدتی بعد(اگر ماجراها درست یادم مونده باشه) رو میشنونم احساس و دیدگاهام خیلی دچار تحول میشه. و مثالهای دیگه هم میتونم بزنم که دیگه اتلاف وقت خواهد بود (مثال سادهتر، پرش عکاس با دمپایی از صخرههای خیلی خیلی بلند که متعاقبا اعلام شد ارتفاع صخره ۱۰ متر هم نبود!).
حالا در مورد عکس شما. من هم مثل اکثر مخاطبین که شخص رو داماد فرض کردن و در مورد اون بحث کردن عکس رو دیدم. اما حالا اگر شما بفرمایید اون شخص داماد نبوده و یا بفرمایید در ازدواج قبلیاش شکست خورده، نظر و احساس بنده نسبت به عکس خیلی عوض میشه.
البته امیدوارم منظور بنده رو اشتباه متوجه نشید. این که واقعا اون شخص کیه و جریاناش چیه اصلا مهم نیست! مهم اینه که من که مخاطب هستم چطور فکر کنم. حالا این تصور بنده میتونه برداشت کاملا شخصی من بدون هیچ گونه توضیحی از عکس باشه ، یا میتونه حاصل دروغی باشه که عکاس بهم میگه، یا میتونه در اثر حقیقتی به وجود بیاد که باز هم عکاس در اختیارم میگذاره، در نهایت باور من از عکس احساس و دیدگاه من رو شکل میده. مثال سینمایی شما هم در همین جا قابل بحث هست، با اینکه همه میدونن این فقط یه فیلم داستانی هست و واقعیت نداره، بازیگرها به خاطر این جایزه میگیرن که تونستن داستان رو به مخاطب القاء کنند و اون احساسی رو که انتظار میرفت در مخاطب ایجاد کنند. اونا تونستن شخصیت غیرواقعی داستان رو باورپذیر کنند.
ارادتمند شما
سعید
اول از همه عذرخواهی می کنم بابت آف تایپیک.
دوستان دقت بفرمایید که هدف نقد در اینجا رفع اشکالات عکس و رسیدن به نکات مهم تر برای ایجاد یک عکس موفق هست.نه بحث روانشناسی و داستان سرایی در مورد عکس. این رو هم می گم که به هیچ عنوان قصد جسارت به کسی و نظر کسی رو ندارم اما دیدم که بیشتر از یک نقد تکنیکی و منطقی به سمت نوشتن یک سناریوی فیلم داریم پیش می ریم.از همه بزرگواران خواهش می کنم یک دور دیگر به نقدهایی که نوشتند مراجعه کنند و خودشون در مورد نقدهاشون قضاوت کنند.
باز هم خواهش می کنم که تمرکز اصلی روی چیزی که می بینیم باشه تا تصورات ما از حوادث احتمالی عکس.
موفق باشید
فایده این گونه بحثها همین آسیبشناسیهاست. مشخص میشود روش برخورد دوستان با عکسها چگونه است، به چه وجوهی از عکس توجه میکنند و نقد عکس را چگونه میبینند.
یک روش اکادمیک برای سطوح اولیه نقد، برخورد مرحلهای است. این روش باعث خواهد شد که افراد بدانند از کجا شروع کنند و به کجا باید برسند. همچنین ترس از نقد عکس در بین تازه واردان این وادی کاهش می یابد:
- مرحله اول: توصیف عکس
- مرحله دوم : تحلیل عکس از لحاظ تکنیک، دیزاین و کارکردهای مفهومی
- مرحله سوم: ترجمان و تفسیر معنای عکس
- مرحله چهارم : ارزشدهی به عکس
توصیف عکس ممکن است ظاهرا واضح باشد و بینیاز از شرح. اما توصیف عناصر عکس باعث ورود و شروع بحث خواهد شد بخصوص برای تازه کاران نقد. همچنین این فایده را دارد که مصالح خوبی برای مراحل بعد فراهم میکند.
در مرحله تحلیل عکس باید با توجه به توصیفی که از عکس انجام دادیم، عکس را از وجوه مختلف تحلیل کنیم. ابتدا به تکنیک توجه می شود و نقاط قوت و ضعف آن بررسی میشود. تغییر در تکنیک و آثار احتمالی آن بر عکس ممکن است در این مرحله بررسی شود. سپس دیزاین عناصر موجود در عکس بررسی میشود. اینکه ارتباط عناصر چگونه است و جایگذاری آنها چه تاثیری بر عکس داشته است. آیا این دیزاین منجر به ایجاد مفهوم شده است. آیا تغییری نیاز دارد تا مفهوم برجسته تر شود.
این مرحله بسیار مهم است. معمولا افراد کم تجربه تر بدون این الگوریتم، بیشتر توجه شان به ابعاد تکنیکی عکس جلب میشود اما با رعایت این روش، همه جنبهها بررسی میشود. توجه به کارکردهای مفهومی و روان شناختی که از بطن دیزاین عناصر عکس استخراج میشود، میتواند برای فرد این آموزش را نیز به دنبال داشته باشد که در عکسهای خودش نیز چنین رویکردی را دنبال کند. یعنی سعی کند چنان طراحی و دیزاینی داشته باشد که باعث ایجاد یک مفهوم در عکس شود و توجه بیننده را به خود جلب کند.
اگر مرحله اول ( توصیف) را به مثابه مصالح درنظر بگیریم، در مرحله تحلیل باید از آن مصالح یک بنا ساخته شود.
در مرحله سوم باید عکس از لحاظ معنا تفسیر گردد. این مرحله باید پس از تحلیل عکس باشد. اگر فی البداهه وارد این مرحله شویم امکان دارد که یا نتوانیم به معنای عکس دست پیدا کنیم و یا مفاهیمی غیر واقع و بی ارتباط با عکس را به عنوان مفهوم عکس استخراج کنیم. نقدهای حرفه ای ممکن است فاقد مراحل قبل باشد اما آن مراحل را به صورت ذهنی طی کرده اند. تفسیر معنا باید حاصل سیر منطقی تحلیل اجزا و دیزاین باشد. اگر این گونه باشد ما را از افتادن در ورطه داستان سرایی و مفاهیم عجیب و غریب باز خواهد داشت. اگر چنین برخوردی داشته باشیم، بسیاری از چیزهایی که در ذهن ما موقع نقد عکس باعث حواس پرتی میشود، از بین خواهد رفت: اینکه سوژه که بوده است و چه شغلی داشته است. اینکه سوژه و عکاسی چه هدفی داشته اند. اینکه بعد از اینکه عکس گرفته شده، چه اتفاقی افتاده است. اینکه قبل از عکاسی چه اتفاقاتی افتاده و مسايلی از این دست که اغلب در نقد جایگاهی ندارند و نباید باعث تاثیرگذاری در برداشت ما شوند.
مرحله آخر نیز ارزش دهی به عکس است. هر چند ممکن است در نقد مبتدی بتوان این مرحله را حذف کرد اما اساس آن بر پایه مراحل قبل است: تکنیک درست، دیزاین هدفمند برای رسیدن به مفهوم، کارکرد معنا و مفهوم، مجموعا باعث ارزش نهایی عکس خواهند شد.
البته این فقط یکی از روشهای نقد است که بیشتر در کلاس های آموزش اصول نقدنویسی اموزش داده می شود اما برای شروع کار بسیار مفید است چرا که اولا یک مسیر برای فرد معین میکند که در این راه گیج نشود و نیز به تمام اصول مهم نقد توجه میکند و از همه مهمتر اینکه تاکید میکند که برای تولید یک عکس خوب، چه باید کرد.
سلام
ضمن احترام به نوشتههای شما و تلاش برای "تعریف نقد" باید عرض کنم مواردی که شما در چند پست خود فرمودید قبلاً نیز اشاره شده، اما انتظار خالق اثر و دیگر دوستان به جای آن پستها، بر نقد عکسِ مورد بحث در تاپیکهای اینچنینی، توسط دیگر کاربران از جمله خود شما است. و نه تأکید بر اینکه چه چیز نقد است و چه چیز نیست.
اگر بخواهیم بر مبنای این خط کشی حرکت کنیم باید دوستان را ترغیب کنیم که مقالات و کتابهایی را بخوانند و بعد بیایند و پست بزنند.
نمیگویم که اشتباه میگویید اما قبول کنید که در فضای فعلی تأکید چندینباره بر این موضوع نمیتواند نقادان حرفهای بسازد بلکه منجر به دوری دوستان علاقمند به بحث خواهد شد.
به هر حال شما چگونگی نقد را میفرمایید (و کسی بالقوه آن را رد نمیکند)؛ بسیار عالی، خود بر مبنای همان تعاریف نقدی بنوسید.
حقیقتش انتظار شخصی من این است که رفته رفته به نقدهای خوبی برسیم. تأکیدات چند باره در همان بدو شروع راه بسیاری را خارج از گود نگاه میدارد.
درود
صحبت شما دارای تناقض اساسیه
اگر به قول شما در اینجا هدف نقد رفع اشکالات عکس و رسیدن به نکات مهم تر برای ایجاد یک عکس موفق هست، باید این رو بدونید که کمپوزیسیون یک کادر جزء مهمی از ساختار کیفی عکسه و اصلاحش قدم مهمی در بهبود کیفیت و کمیت اثرگذاری عکسه، که تا اینجا که من نظرات دوستان رو خوندم تماما در همین راستا بوده
از طرفی یک سوال هم دارم که یک اثر هنری بدون تاثیر گذاری روانی و حسی بر مخاطب چطور میتونه درک بشه که دوستان رو از بحث روانشناسانه درمورد عکس دور کنیم؟؟؟
من منظورتون رو از نقد تکنیکی متوجه نشدم، مگر نقد غیر تکنیکی هم داریم؟
گمان نمیکنم هیچ کسی درین فروم داعیه دار نقادی باشه، کار ما تلاشی جمعی برای رسیدن به یک آگاهی و دانش عمومی در سطح اعضای فرومه
حالا من نمیتونم بفهمم چطور میشه اسم این تلاش رو داستان سرایی گذاشت
بهتره هر چیزی رو که به مغزمون خطور میکنه به زبون نیاریم و اول از مفاهیم و کلماتی که بکار میبریم درک درستی بدست بیاریم...
همچنین نظرتون رو به گفته ی ریز بینانه ی دکتر روشن جلب میکنم:
چیزی که داریم تلاش میکنیم یادش بگیریم.
بنده هم هر چیزی رو که به مغزم می رسید عنوان نکردم.و در ضمن به هیچ عنوان هیچ ادعایی هم نکردم. در مورد چیزی هم که نوشتم چون در چندین مورد از نوشته ها چیزهایی رو خوندم که واقعا برام جالب بود!
داماد خوشبخت،داماد شکست خورده،عروس نیامده و نرفته و شکست عشقی و ...(این ها دقیقا کلمات بکار برده نیست و جنبه مثال دارند.لطفا پس سر این لغات هم بنده مورد عنایت قرار ندهید که چه کسی این لغات رو بکار برده).من هم ابدا منکر حس و درک احساسی از یک عکس نیستم و دقیقا همون انتقال یک حس هست که در مورد یک اثر هنری بسیار قابل اهمیت هست.
این مواردی رو هم که بیان کردم نظر شخصی من هست و لاغیر.اگر دوستان فکر می کنند که اشتباه هست و انقدر غلط که مستحق شنیدن هر حرفی باشم،چشم بنده دیگه صحبتی نمی کنم و اگر هم از دوستان کسی تصور می کند که بنده بی احترامی ای کردم باید بگم که به هیچ عنوان چنین قصدی نداشتم و ندارم و عذر خواهی می کنم.
پایان
در نوشتار پیشین، اشاره کردم که « عکاس » نباید به شرح عکس خود بنشیند. اگر عکس، گیرایی و کششی درآمیخته با ابهام داشته باشد دیگران خودبخود این کار را خواهند کرد و مهم نیست که چقدر به بیراهه بروند و یا از ظن خود یارش بشوند.
همین که عکسی بتواند هر کسی را به سراییدن داستان خود برانگیزد، نشان از اثرگذاری آن دارد و هنر جز این نیست.
باژگونه ی آنچه که گمان میرود، حافظ اگر برمیخاست و انبوه شرح و تفسیرهای گوناگون را بر اشعارش می دید، نه تنها خودش و دیوانش را آتش نمیزد، که از توفیق و قدرت فراگیر سخن خود، سرشار از شادکامی میشد.
اوج هنر حافظ در این است که هر کسی را با خود همراه میکند و هزاران چشم انداز در سخن خویش میگسترد تا همه را از پی خود بکشاند. این هنر چندان والاست که دیگر حافظ هم اگر برخیزد نمیتواند اثر خود را محدود به یک هدف و منظور مشخص بکند. چون اثر از صاحب اثر فراتر رفته است.
این در مورد هر هنری، صدق میکند.
چندی پیش سخن یک استاد هنرهای نمایشی در روسیه را از تلویزیون می شنیدم.
میگفت: اگر مردم آثار مرا ببینند و بتوانند بگویند سبکش (...)ایسم است، من خود را شکست خورده میدانم. من زمانی میتوانم یک هنرمند راستین باشم که فقط مردم را شگفتزده و حتی گیج بکنم. اگر مبهوت به اثر من بنگرند و هر کدام سخنی دگرگونه بگویند، آنگاه کامیاب شده ام.
عکس مورد بحث در این جستار با تمام نقطه های قوت و ضعفش، ماهیتی روایی دارد و میتواند بحث برانگیز باشد، چنان که شد.
این تصویر میتواند داستانهای گوناگون در خمیرمایه ی خویش بپرورد و این بستگی به نگرش هر بیننده ای دارد که چه برداشت کند.
هر کسی در رویارویی با هر اثری در جهان، دنیای درون خود را جلوه گر میکند و به سخن در می آورد. حتی رنگهایی که در یک عکس چاپ شده و در یک شرایط نوری وجود دارد در نگاه هر انسانی متفاوت است و دقیقاً همان نیست که دیگران مینگرند. چه رسد به مفاهیم و معنویات.
اگر عکسی، گفتگو را بر می انگیزد و از زبان هر کسی داستانی میسراید، این را باید نشانه ای خجسته بدانیم و بازدارنده ی این جریان نباشیم.
کلیشه ها را بشکنیم و آگاه باشیم که هیچ اصل مطلقی در هنر نیست و خاصیت هنر در همین شکستنها و از نو ساختنهاست.
تمرین جسارت کنیم و گاه خود را از بند تمام بایدها و نبایدها برهانیم و در راهی پا بگذاریم که باید گامهای ما آفریننده اش باشند.
اگر همیشه در چارچوب و در یک مسیر مشخص همگانی باشیم، چگونه نوآوری کنیم و هنر بیافرینیم و سخن خود را بگوییم؟!
همین که « نقد علمی! » امروزه در اکثر موارد اثری در مردم ندارد و خودش هم نمیداند که چه میخواهد و چه میکند، از این روست که خود را مقید به اصولی مطلق کرده و از هر گونه خلاقیت و پویایی و نواندیشی که لازمه ی زایش هنری و برخورد با پدیده های هنری میباشد، تهی است. (البته همین «نقد علمی» را باید آموخت تا بتوان بر آن چیره شد.)
امروزه « نقد » ریزه خوار خوان هنر شده و هنر را از منظری فارغ از هنر مینگرد! حال آن که نقد باید خودش هنر باشد و هنر هرگز پایبند کلیشه و قاعده و اصل نمیشود و خود راه خویش را باز میکند.
هنر با دل مردم حرف میزد، اما آنچه که امروزه به نام نقد میشناسیم اغلب با خودش هم قهر است!
.
سلام
با اینکه در جمع شما تازه وارد هستم اما من هم به عکاسی و نقد عکس علاقه دارم
نگاه داماد قطعا رو به آسمان نیست
نهایتا می تواند به طبقه دوم یک ساختمان چشم دوخته باشد
انتظار و کمی نگرانی در چهره داماد وجود دارد . چهره ای که عاری از شادی نشان میدهد.
فضای پشت هم مبهم و محو است و به علت قطراتی که روی شیشه ماشین هستند , فضا کمی بخار گرفته و دم کرده نشان می دهد و در نتیجه تشویش را افزایش می دهد
اینکه ماشین به طور کامل در کادر می بود یا نه فرقی در این داستان نمیکرد و چیزی به عکس اضافه نمی شد.
فضای پشت مرد هم به تنهایی و دلگیر بودن عکس کمک بیشتری کرده . اگر این فضا را برش دهیم , تنهایی مرد آنچنان حس نمی شد.
فقط دستی که از مچ قطع شده کمی چشم را آزار می دهد
اتفاقا عکس داستان سر راستی دارد . اختلاف دوستان در جزئی ترین مسائل هست
این عکس , شاهکار نیست یا خیلی زیبا نیست . اما روایتگر حالتی است که در آن مراسم بوجود آمده
========
در مورد اینکه خود عکاس , عکسش را تحلیل کند یا نه , من فکر میکنم این بستگی دارد به اینکه ما چه چیزی را میخواهیم نقد کنیم
فقط یک عکس را یا اینکه عکس و عکاسش را
اگر فقط یک عکس را میخواهیم نقد کنیم اصلا به تحلیل عکاس از عکس خودش نیاز نیست
اما اگر میخواهیم موفقیت یک عکاس را از هدفی که داشته و برای آن عکس گرفته , نقد کنیم آنگاه خود عکاس حتما باید بگوید که چه قصدی داشته
پایدار باشید
این سخن Christian Boltanski است که فرانسوی است با ریشه های اکراینی.نقل قول:
چندی پیش سخن یک استاد هنرهای نمایشی در روسیه را از تلویزیون می شنیدم.
میگفت: اگر مردم آثار مرا ببینند و بتوانند بگویند سبکش (...)ایسم است، من خود را شکست خورده میدانم. من زمانی میتوانم یک هنرمند راستین باشم که فقط مردم را شگفتزده و حتی گیج بکنم. اگر مبهوت به اثر من بنگرند و هر کدام سخنی دگرگونه بگویند، آنگاه کامیاب شده ام.
این عکس با رنگی که داره یه حس خاصی به ادم میده
من یه جورایی حس ناامیدی بهم دست داد: اخه داماد شب عروسی توی خیابون تنها باشه! اونم با این ژست غمناک و نگاه نگران به ایننده و این رنگ زرد عکس !!!
نمیدونم عکس دارای نویز هست یا عکاس از روی قصد نویز به عکس داده ولی عکس کیفیت خوبی نداره.
ولی اگه منه بیننده نمیدونستیم ایشون داماد هستند عکس ژست و نگاه زیبایی داره ولی من نمیتونم با شخصیت داماد عکس کنار بیام.
بنده به این عکس نمره 7 از 10 میدم
ممنون
با یاد او
ثبت خوب است و ایرادی ندارد. ولیکن ترکیب بندی به نظر بنده خوب نیست. تصویر از شانه به بالا با حذف قدری از ان نوارهای و پارچه های سفیدی که مشاهده می شود. به مراتبی بهتر می شود. نکته ای که وجود دارد نوری بوده است که از بالای کادر تامین شده و نقطه برجسته ی تصویر همین نور و دمای ان است و اگر نه تصویری معمولی است با ترکیب بندی ای که به ترکیب فرم های ان توجهی نشده است.