نهمین عکس انتخابی برای بررسی و نقد :
http://aaaaaaamir.persiangig.com/image/IMG_9487.jpg
فایل پیوست 21452
مشتاق خواندن نوشته های دوستان هستیم.
مرور عکسهای قبلی و نوشتههای مربوطه برای یادآوری نکات مهم می تواند کمک کننده باشد.
Printable View
نهمین عکس انتخابی برای بررسی و نقد :
http://aaaaaaamir.persiangig.com/image/IMG_9487.jpg
فایل پیوست 21452
مشتاق خواندن نوشته های دوستان هستیم.
مرور عکسهای قبلی و نوشتههای مربوطه برای یادآوری نکات مهم می تواند کمک کننده باشد.
من با کادر این عکس اساسا مشکل دارم علاوه بر اینکه دیستورشن زیاد هم شدیدا اذیتم میکنه از لحاظ زیبایی شناسی(فکر کنم سلیقه شخصیم باشه،عمومی نیس)
ولی کنتراست خوب و حس خوبی که پرنده(؟!) ها مخصوصا با رنگشون به من منتقل میکنند هم از نقاط قوت عکس هست از نظر من.
ولی در مجموع کار جالبی شده، یک چینش خاص داره که البته زیاد به چشم نمیاد و موانع زیادی برای کشف کردن این نظم موجود در عکس روبروی مخاطب هست.
به نظر من عکس حس جالبی را منتقل میکند. یک حس تعلیق و شناور بودن که با کمی کج بودن کادر تشدید هم شده است انگاری خود عکاس هم سوار بر یک کایت به دنبال پرنده ها باشد. استفاده از لنز الترا واید به عمق بیشتر و پرسپکتیو ان کمک کرده است. پرنده ها از سویی شبیه قایق های شناور بر روی رودخانه هم به نظر میرسند.
کنتراست بالا و خانه های قرار گرفته در حاشیه رودخانه القا کننده یک نوع حس اکسپرسیونیستی است. به هیچ روی رودخانه در اینجا به عنوان یک عنصر از طبیعت دیده نمیشود بلکه شبیه مرداب یا ابراهی است که محل تخلیه زباله های انسان ها است. شاید از عکس هایی است که بشود اتفاق نظر داشت که سیاه و سفید بودنش بهتر از رنگی بودنش است.
البته هر چه گفتم حس شخصی من است و ممکن است هیچ ارتباطی با دیدگاه عکاس نداشته باشد.
حس من اینه : آلفرد هیچکاک
من بودم اعوجاج رو اصلاح میکردم . عکس رو آورده پایین و حواس رو از حس غالب پرت می کنه.
برای من این عکس نشان دهنده حال و روز ما انسان هاست که در بلوای زندگی و در راه بدست آوردن روزی به هر نحو ممکن از خود بی خود شده ایم و هویت خود رو از دست داده ایم. چیزی که در این عکس میبینیم پرنده نیست، رد پایی است از یک موجود ناشناخته ، این پیش زمینه ذهنی ماست که به ما القا می کند این رد پا هامتعلق به پرنده ایست که نزدیکی آب زندگی می کند. همان طور که آن چه در شهر ها زندگی می کند هم دیگر انسان نیست، ما دوست داریم انسان صدایش کنیم
*: دوستان برای این که آب و هوایی عوض کرده باشند بد نیست هر از چند گاهی از قید و بند کادر بندی و کنتراست و شارپنس بیرون بزنند و کمی هوای تازه تنفس کنند
احساس هیاهو آشوب اولین حسی است که با نگاه به این تصویر به ذهن میرسد. کادر که به گمانی، ممکن است عمدا توسط عکاس کج بسته شده باشد، و کنتراست بالا در انتقال این حس کمک شایانی میکند. عکاس با زیر پا گذاشتن بسیاری از قواعد شاید تکراری عکاسی ، به خلق تصویری پرداخته که تقریبا کامل به نظر میرسد.
اما انچه که مبهم جلوه میکند، امتداد نگاهی است که مسیر رودخانه به دنبال خود میکشد... چشم به انتهای رود دوخته میشود و در حال که انتظار میرود در آنجا با عنصری روبرو شود که شاید کامل کننده این مسیر باشد، با نوعی فضای تهی روبرو میشود! که شاید سوالی را ایجاد کند... چرا؟
همیشه موفق باشید و سربلند...
تا اینجا نظر من به دیدگاه آقای غفاری نزدیکتر است.
من هم بهره گیری از فاصله ی کانونی 10mm و سرعت پایین شاتر را ابزار آفرینش چنین تصویری میدانم.
همچنین سیاه و سفید بودن تصویر، بایسته است.
کشیدگی خط پرواز پرندگان در هوا، خط شکافتن آب را که قایقها نقش میزنند نیز یادآور میشود.
و راستی که رودخانه ای در جریان نیست و این یک تالاب است.
اعوجاج یا کژی در ساختمانهای کناره ی تالاب، نگاه مرا نیز نخست به سوی خود کشانید.
اما نه تنها حس ناخوشایندی در من پدیدار نشد، که زود پی بردم کژی و خمیدگی بناها چنین مینمایاند که دامنه ی هجوم و هیاهو و جنبش مرکز کادر، چنان گسترده و فراگیر شده که انگار بر ساختمانهای دو سوی تالاب، زور آورده و همه چیز را واپس رانده است تا تنها خود را به نمایش بگذارد.
اشاره ی سینای گرامی هم شاید درخور درنگ باشد که اینها پرنده نیستند، چنانکه یکی دیگر از دوستان در برابر واژه ی پرنده، پرسشنماد (؟) گذاشت.
همه میدانیم که اینها در اصل، پرنده اند.
آری، اما سرعت پایین شاتر، آنها را در حال پرواز، به خطوطی روشن که روی سیاهی در پویش هستند واگردانده است.
پس اکنون چه بسا دیگر مهم نباشد که چه نامی بر آن بگذاریم. (از یک دیدگاه).
همین که میدانیم اینها نشانه های جنبش و پویایی اند، بسنده است.
تالاب چون رودخانه، روان نیست و بوی سکون گرفته است. خانه ها چون مردگان بر جای خود خشکیده اند. در آسمان دوردست نیز نشان از جنبشی، پیدا نیست.
زمین و آسمان در ایستایی، فرو مانده است و تنها این پرندگان یا خطوط روشن و پویا هستند که شور حرکت را به اندازه ای رسانده اند که گویی تالاب سیاه و مرده را از هم شکافته و بر سکون و ثبات پیرامونشان نیرومندانه فشار آورده اند.
اما بگذارید در پایان بجای پرندگان یا خطوط روشن یا رد قایقها بگویم: «مرغان دریایی».
پرندگانی زاده ی آبهای بی کران و موجهای بلند که واژه ی دریا را بر نام خود دارند،
آری همان ها آمده اند و بر فراز این تالاب خاموش و تیره و بویناک که ما انسانها خانه هایمان را در کناره هایش ساخته و پنجره هایمان را به روی آن گشوده ایم، شور زندگی بپا کرده و با خود بوی آن آبی آزاد و خروشان و یاد آن گسترده ترین و زیباترین چشم انداز را آورده اند.
برخیز، برخیز که به مهمانی دریا برویم.
...
ابتدا تشکر میکنم از دکتر روشن عزیز برای ایجاد این بخش و دوستان خوب برای نقدهای خوبشون.
من هنوز نه سواد نقد نوشتن رو دارم و نه خودم رو در حدی نمیدونم که بخوام نقدی بر عکسهای دوستان بنویسم. ممکنه نکات فنی به ذهنم برسه ولی از لحاظ درک هنری هنوز در ابتدای راهم. به همین خاطر تا الان فقط پیگیر و خواننده این بخش بودم. ولی این عکس رو که دیدم در مرحله اول به قول دوستان ایمپکت شدم و بعد هم خودم رو به موسیقی زیبای پرندگان و عکس سپردم. رد پرندگان، امواج آب، محیط و سیاه و سفید بودن عکس اونقدر قوی بود که این عکس رو جزو بهترین عکسهایی که تا حالا دیدم قرار بده ولی احساس میکردم که این عکس یک جورایی نامیزونه و ترکیب بندیش خیلی من رو راضی نمیکنه.
پس با اجازه عکاس محترم که نمیدونم چه شخصیست عکس رو به صورت زیر کراپ کردم. کمی از کج بودن عکس کاستم و کمی هم از سمت راست کراپ کردم که پرنده هایی که در یک نقطه جمع شدن بیشتر به سمت نقاط طلایی عکس هدایت بشن. قسمت سیاه پایین رو هم به علت اینکه خیلی چشم رو به سمت خودش هدایت میکرد کم کردم.
با همه این حرف ها باز عکس کراپ نشده رو هم دوست دارم. و هنوز با خودم دارم کلنجار میرم که آیا به یک عکس بدون کادربندی مناسب هم میشه نمره ۱۰۰ داد یا نه؟! و آیا اصلا نیازی به کراپ زیر بود یا نه؟!
نقل قول:
با همه این حرف ها باز عکس کراپ نشده رو هم دوست دارم. و هنوز با خودم دارم کلنجار میرم که آیا به یک عکس بدون کادربندی مناسب هم میشه نمره ۱۰۰ داد یا نه؟! و آیا اصلا نیازی به کراپ زیر بود یا نه؟!
این دو نکته که در نوشتههای دوستان ذکر شده بودند، به نوعی در ارتباط با یکدیگر هستند.نقل قول:
دوستان برای این که آب و هوایی عوض کرده باشند بد نیست هر از چند گاهی از قید و بند کادر بندی و کنتراست و شارپنس بیرون بزنند و کمی هوای تازه تنفس کنند
نظرتان در این زمینه چیست؟
۱- در مورد این عکس از لحاظ تکنیکی مشکلی مشاهده میکنید؟ برای پاسخ به این سوال، کادر و ... را نه با قوانین موجود، که با خود عکس در نظر بگیرید. آیا کادر عکس و یا دیستورشن این عکس، مشکلی محسوب میگردد؟
۲- در صورت مثبت بودن پاسخ فوق، این مساله در ارزشگذاری یک عکس چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
کاش این عکس رنگی بود و کاش دیستورشن (اینقدر زیاد) نداشت و کاش... سوژه پتانسیل بیشتری داشته به نسبت عکسی که میبینیم و البته نمیخوام از عکاس و عکسی که گرفته ایراد بی منطق بگیرم چون من در اون موقعیت نبودم.
به نظر من عکس مورد نقد، عکس منظره یا یک نمای شهری نست که دنبال قواعد ای که عادت کرده ایم در این نوع عکس ها ببینیم ، باشیم، این عکس سر تا سر صحنه آشوب و بی نظمی است، هیج چیز در این عکس عادی نیست، رد پای حرکت پرندگان در زمان، ساختمان های کج و معوج ، افق مورب و صحنه ای سیاه و سفید ، همین عوامل نا معمول به نظرم یک هم آهنگی در عکس بوجود آورده اند. با استفاده از سرعت شاتر پایین یک صحنه گرافیکی منحصر به فرد با مفهومی عمیق ایجاد شده که به نظرم قواعد معمولی که به آن عادت کرده ایم را در سایه خود محو میکند.
با تشکر
یکی از اهداف این قسمت فروم، آنست که هر عکس باعث ارتقاءی در برخورد فکری ما با عکسها گردد.
هر چند هنوز سوالات قبلی به قوت خود باقیست :
و حالا سوال جدید:نقل قول:
۱- در مورد این عکس از لحاظ تکنیکی مشکلی مشاهده میکنید؟ برای پاسخ به این سوال، کادر و ... را نه با قوانین موجود، که با خود عکس در نظر بگیرید. آیا کادر عکس و یا دیستورشن این عکس، مشکلی محسوب میگردد؟
۲- در صورت مثبت بودن پاسخ فوق، این مساله در ارزشگذاری یک عکس چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
آنچه که در این عکس برای شما جذاب است، فرم عکس است یا محتوا-مفهوم آن؟ کدام جنبه آن غالب است و تاثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد؟
چیزی که در این عکس برای من جذاب است رد زیبای پرندگان در یک محیط زیبا که به کمک سیاه و سفید شدن خوب این جذابیت چندین برابر شده. و فکر میکنم با توجه به سئوال شما من بیشتر فرم این عکس رو میپسندم و مفهوم اون برام زیاد مهم نیست. من فکر میکنم میتونیم از همه عکسها دو نوع برداشت داشته باشیم. یکی برداشت مفهمومی و یکی برداشت زیبایی شناسانه. و هر چقدر که مفهوم و محتوا قوی تر باشه خود به خود مشکلات تکنیکی عکس رو تحت تاثیر قرار میده و تماشاچی اون عکس به اونها توجه نمیکنه. ولی برای یک عکس که بار مفهومی کمی برامون داره و بیشتر جنبه زیبایی اون مطرحه این مشکلات تکنیکی بیشتر خودش رو نشون میده. و از اونجایی که برداشت همه اشخاص برابر نیست و یکی ممکنه از یک عکس فقط به مفهوم اون توجه کنه و یکی دیگه به زیبایی اون، اینجاست که عکاس موفق عکاسیست که عکسی گرفته باشه که به هر دو مورد به یک نسبت توجه کرده باشه. مگر اینکه سوژه و محتوا اونقدر قوی باشه که همه اشخاص بیشتر به مفهوم توجه کنند. :think:;
برای من فضای غالب مهمترین چیز این عکس است. فضای عکس به گونه ای است که فرهنگ خاصی را به یاد نمی آورد. می توان امتحان کرد. تو یک فروم بین المللی قراردهید و بپرسید کجاست. این عکس می تواند هرجایی باشد. هرجایی که رود هست و پرنده هست و خانه هست و می تواند هر زمانی باشد. اگر یک چاپ از این عکس ببینید و بگویند این یک چاپ جدید از عکسی است که 70 سال پیش ثبت شده باور خواهید کرد. اینجاست که محتوا شکل می گیرد.
فضا >> محتوا << فرم
فضا محتوا را شکل می دهد و از نظر من فرم باید در خدمت محتوا باشد. آیا این فرم کمک کرده یا خیر؟ شاید کرده باشد این نظر عکاس است من فکر می کنم اصلاح شده اش را هم امتحان کرده اند (اگر من بودم امتحان می کردم اما کدام را انتخاب می کردم نمی دانم) به نظر به نوعی نمایش ناهنجاری همراه با تاکید می آید. نکته این است که نمی توان به عنوان یک ایراد فنی به آن نگاه کرد بخشی جدا ناپذیر از این عکس است اگر می خواهید این عکس را ببینید اعوجاج هم جزئی از آن است. این یک تصمیم است.
یک اعلام
سلام
در مورد این عکس چشم جذب می شود ولی عنصر یا شکل خاصی نیست که چشم روی آن تمر کز کند(حداقل از دید من) کلا اگر بخواهم با یک کلمه عکس را معنی کنم از کلمه آنارشیسم استفاده می کنم چیزی هم که در عکس جلب توجه می کند ثبت زیبای حرکت پرندگان است که از هیچ قانونی تبعیت نمی کند، کار خلاقانه ای است مخصوصا که پرندگان را از حالت پرنده بودن خارج کرده.
ساختمانهای اطراف یک حس نقاشی بودن به عکس داده که من خوشم می آید فکر می کنم یک جدال بین خانه ها و پرندگان برای خودنمایی وجود دارد
در مورد سوالها:
من به شخصه با دیستورشن عکس زیاد مشکل ندارم حتی به مفهوم عکس هم کمک کرده.هر چند من خودم هنوز با عکس خوب ارتباط برقرار نکرده ام
اما در مورد کادر فکر می کنم اگر کادر کج نبود حس بهتری داشت. عکس از حالت توازن خارج شده .کراپ از پایین هم بد نیست.
عکس یک مقداری تاریکه،که زیاد جالب نیست حالا نمی دانم عکاس نظر خاصی داشته؟(شاید برای جلوه بیشتر پرنده ها عکس را تاریک کردند)
موفق باشید
کادر پیشنهادی فرساد گرامی نیز چشم نواز بود اما نه چندان که بتواند بر تصویر نخستین، سایه بیاندازد و اثرگذاری اش را کمرنگ کند.
کادر دوم، گستره ی دید و دل را (که پیوندی ژرف و شگرف با هم دارند) در تنگنا می نهد و دچار نفس گرفتگی میکند.
شاید هم این احساس اگر کادر اول را ندیده بودیم، به ما دست نمیداد! (تا این اندازه).
همان گونه که پیشتر هم اشاره کردم، در مرکز کادر، جنبش و فشاری هست که سرسختانه خود را می پراکند و بر کناره ها زور می آورد.
جای شگفتی نیست اگر که بیننده بخواهد دامنه و شعاع این انفجار را هر چه بیشتر ببیند و دنبال کند.
وقتی که کادر، کوچکتر و بسته تر میشود انگار که چیزی ناتمام می ماند.
اعوجاج بشکه ای در این عکس، ساختمانهای دو سوی تالاب را واپس رانده و در نمایاندن قدرت انفجار میانی کادر، کمک کرده است.
کمتر اعوجاجی میتواند اینگونه با درونمایه ی تصویر بیامیزد و هماهنگ شود.
گمان نکنیم که کژی، همیشه بد است و همه چیز باید راست باشد.
این عکس، نه سر معماری دارد، نه طبیعت نگاری، نه حیات وحش.
نه واقعیت را میخواهد ترسیم کند و نه عینیت را.
اگر عکاس میخواست در بند این چیزها باشد که سرعت شاتر را چندان کم نمیکرد که چهره ی واقعیت و عینیت را بخراشد.
چرا کند شدن حرکت مرغان دریایی و بجا ماندن رد پروازشان در تصویر (که هیچ واقعیتی در هنگام مشاهده ی عینی ندارد) عیب نیست، اما کژی ساختمانها باید یک ایراد قطعی و مسلم شمرده شود؟!!
چون قانون چنین است؟! کدام قانون؟! قانونی که میگوید ساختمانها همیشه و در هر تصویری باید راست و استوار باشند؟! حتا اگر مفهوم و مقصودی دیگرگونه در کار باشد؟! بی چون و چرا؟!
عجب! چه قانون لجباز و بی منطقی! این قانون در برابر لنز فیش آی که حتماً بد از کوره در میرود. بگذریم...
اما در مورد فرم و محتوا.
من فرم و محتوا را از هم جدا نمیدانم. نه تنها در عکاسی، که در هیچ هنری، هرگز نمیتوانم ساختار و درونمایه را جداگانه به تماشا بنشینم.
پرمغزترین مفهوم برای اینکه بتواند برخیزد و در بلندا گردن بیافرازد، باید بر پاهای خود بایستد.
فرم، پاهای اوست.
باید داربستی باشد که پیچک را بالا بکشد و به اوج برساند.
پیچکی که در گل و لای غلتیده و لگدمال شده، هرگز نمیتواند چشمگیر و زیبا باشد و داربست نیز به خودی خود، زیبایی و معنا ندارد.
تنها زمانی که هر دو با هم یکی شدند، میتوانند خیزشی را به نمایش بگذارند و شاهکاری شورانگیز را پدیدار سازند.
اگر بتوانید ساختار و درونمایه ی اثری را جدا جدا ببینید و بسنجید، پیش از هر چیز باید بدانید که آن اثر، همگون و یکپارچه نیست و سستی و لنگی و پریشانی اش باعث شده است که بتوانید هر جزئش را جداگانه و خارج از کل بنگرید.
البته گاهی هم سیستم ارزیابی نگاه ما درست کار نمیکند.
.
سلام
بنده نیز مانند دوستان بین کادر اول و کادر همراه کراپ به انضمام اصلاح فرم ساختمانها مردد بودم.
حتی خواستم دربارۀ این دو مورد پست بزنم که وقتی خودم اصلاح کردم، به نظرم ـ حداقل دربارۀ اصلاح زاویه ساختمانها ـ دیگر عکس اولی نبود.
پست جناب Amateur، نکات جالبی توجهی دارد. اینکه لزوماً همیشه نباید ساختمانها را جدای از دیگر عناصر با قواعد پیشفرض عمود بودن دید. همین قائم نبودن خود گیرایی عکس را افزایش میدهد.
پست مسعودخان:
به نظر دوستان عبارت "به نظر من مشکل به نظر میاد چون خیلی جلب توجه کرده و نگاه را مشغول می نماید" به پیشفرضهایی که لزومی در حفظشان در خاطر عکاسی نیست بر نمیگردد؟نقل قول:
به نظر در کل هر دیستروشنی در عکس رو لازم نیست اصلاح کرد.
در بعضی مواقع به اغراق آمیز شدن عکس کمک هم میکنه ولی در اینجا به نظر من مشکل به نظر میاد چون خیلی جلب توجه کرده و نگاه را مشغول می نماید.
خیلی دوست دارم بدانم بقیه دربارۀ این موضوع چه نظری دارند.
ممنون
در نوشته های دوستان نکات ارزشمندی در مورد عکس وجود داشت.
در مورد فرم و محتوا با نظر جناب Amateur موافقم که اینها قابل جداشدن نیستند. اما قصدم از مطرح کردن آن سوال، ایجاد تاکیدی بود بر توجه به جنبههای مختلف اثر. حس میکنم اکثر دوستان در برخورد با عکس، به ذهنشان اجازه پرواز نمیدهند. زنجیرهایی مانع پرواز فکرشان میگردد. توجه شان به نورسنجی و دیستورشن جلب میگردد بدون آنکه این موارد را همراه با کل ساختار اثر تحلیل کنند. دیستورشن، کادر، نورسنجی، فوکوس، همگی تعاریف مشخصی دارند. اما بیاد داشته باشید که این تعاریف همه جا صدق نمیکند. گاه وجود برخی از این ناهماهنگیها در عین هماهنگی با موجودیت کلی اثر است و کاملا آن را بالا میبَرَد.
غیر از مورد فوق (یعنی اشکالات تکنیکی که در خدمت عکس هستند) ممکن است در عکس خوبی، اشکالات دیگری نیز ببینید که بهتر بود نباشند. اما نکته مهم این است که در برخورد با عکس باید وزن هر معیار شما مشخص باشد. گاه کلیت یک اثر آنقدر خوب است که میتوان از برخی اشکالات صرفنظر کرد و یا حداقل، آنها را تبدیل به همان زنجیرهایی نکرد که مانع پرواز فکر میشوند.
اما این عکس. ساختار کلی اثر بر پایه یک نکته کلیدی مهم استوار شده است و آن، آشناییزدایی است. هنرمند، پرندگان را به گونهای تصویر کرده است که دیگر ماهیت اصلیشان مشخص نیست. این خطوط نامنظم سفید بر پهنه سیاه تالاب، خلق جدیدی است. چیزی که چشممان به طور طبیعی نمیبیند. این اغتشاش و نامنظمی را اضافه کنید بر کادر خوب عکس. از پیشزمینه به سمت پس زمینه. در راستای تالاب. همراه با کجی ساختمانها در همان راستا. کنتراست خوب. همه اینها فرم خوب عکس هستند که کاملا در خدمت مفهوم عکس عمل کردهاند.
حال میتوان فهمید که چرا عکس ما را با خود همراه میکند. عکس را میتوان یک اثر عالی دانست. چرا که حسی قوی در شما برمیانگیزد. حسی از دنیای پرآشوب در نگاه اول. با نگاه بیشتر، خطوط نامنظم پرندگان را در آسمان دوردست نیز مشاهده میکنیم. و شاید مفاهیم دیگری نیز به اذهان خطور کند. تلاش برای رهایی از سیاهی و رسیدن به روشنایی. آنان که تلاش کنند، سرانجام میرسند.
امیرعبدلپناه در یک سال گذشته پیشرفت خوبی در عکاسی داشته است. ابتدا تکنیک عکسهایش بهبود پیدا کرد و حال نوبت بهبود نگاهش است که در عکسهای اخیرش قابل مشاهده است. برای او آرزوی موفقیت بیشتر دارم.
گرچه بحث در مورد این اثر پایان یافته اما نکته ای به نظرم رسید که شاید مطرح کردنش لااقل برای خودم بد نباشه :). اولا این رو بگم که من عکاس نیستم و حدود یکساله که خودم عکاسی رو یاد گرفتم و تمام آثار ناقص ارسالیم هم بر اساس آنچه حس می کردم ایجاد شده و نه بر اساس دانش و اصول ...
به نظرم این حرکت مولکول وار پرنده ها و اون موشنها و دنباله شون مثل آشوب و بدو بدوهای این ور و آن ور انسان در طول زندگی است و می شه زندگی رو به این رود جاری تشبیه کرد کما اینکه محدوده پرواز تقریبا به همین رود محدوده . و بعد چشم می ره در انتهای رود و اونجا جز کمی روشنایی چیزی نیست . مبدا فقط نوری میهم داره و شاید مقصد هم همانجا باشه !؟ . در خصوص دیستورشن موجود و مود سیاه و سفید پر کنتراست عکس هم می تونه القایی باشه از سیاهی ها و کجی های محدود کننده این زندگی و سئوال این خواهد بود که پایان این رود و حرکت مولکول وار زندگی کجاست ؟
نیما مقیمی
این عکس از نوع عکس های حسی است.شاید مشکلاتی از نوع تکنیک عکاسی داشته باشد ولی وقتی به حس عکس فکر میکنم دیگه مشکلات ضعف تکنیکی عکس به چشمم نمیاد.به نظرم این یک نکته خیلی مهم بود که در این عکس بهش رسیدم!
حس شلوغی و جنب و جوش زندگی خاکی چه برای انسان ها با ان شکل ساخت و ساز و خانه های شلوغشان و چه این پرندگان که برای حداقل های زنگیشان تلاش زیادی دارند.
در کل به این عکس نمره 8 از 10 را میدم
ممنون
با یاد او
قطعا تصویر خوب و ارزشمندی بود و مورد علاقه ی شخص بنده ولیکن ترجیح بنده با این بود که این پرندگان به طور ثابت ثبت می شدند و حرکت هایشان امتداد پیدا نمی کرد. تصویر چشم را کم تر می ازرد و امکان بیشتر دیده شدن می یافت ضمن این که از انبوه فرم های پرندگان به رنگ سپید در چنین تصویری که تاریکی و سایه غالب است امکان بهره ی بردن بیشتری به لحاظ زیبایی شناختی وجود داشت و این کنتراست بالا هم چنین چیزی رو افزون می نموده است و کلید این تصویر همین کنتراست اش می گشت اگرچه اکنون هم همین طور است.
بله، همینطوره کمی تکراری تر بود و خالی از نو اوری ولیکن چشم ما انسان ها همین است گاهی با چیزهای عادی راحت تر کنار می اید، اگر چه گفتم این تصویر شما خوب و زیباست