عکس منتخب این هفته برای نقد و بررسی، عکس زیر است:
http://rouzbehehsani.persiangig.com/image/Akkasee-4.jpg
فرصت دیگری است برای خوب دیدن، تفکر و نوشتن در هفته اول اردیبهشت ...
فایل پیوست 21457
Printable View
عکس منتخب این هفته برای نقد و بررسی، عکس زیر است:
http://rouzbehehsani.persiangig.com/image/Akkasee-4.jpg
فرصت دیگری است برای خوب دیدن، تفکر و نوشتن در هفته اول اردیبهشت ...
فایل پیوست 21457
من در این عکس، همجواری دو عنصر متضاد را می بینم. سنت و مدرنیته. و البته کلمات دیگری را هم میتوان جایگزین کرد.
نکته ی دیگری که می بینم دگرگونی است.
معماری بنا گواهی میدهد که این یک جایگاه مذهبی و مقدس باید باشد. مسجدی بزرگ و قدیمی در شهری که دارالعباده نیز خوانده میشود. به گمانم همان بناست.
چادرهای بانوان پیداست که مجوزی برای ورود به این مکان می باشد و در هر حال، نشان از اجبار دارد.
پس خانمها اهل این نوع پوشش نیستند، چه اگر بودند چادر مشکی به سر میکردند، نه چادرنماز گلدار.
بانویی که پیش روی ماست، اگرچه با گوشه ی چادر، چهره می پوشاند اما این رفتارش نه تنها یک نماد اعتقادی نیست، که یک نوع کرشمه و ناز در خود نهفته دارد.
حالت نشستن و جاگیری اندامش نیز همین را میگویند.
وانگهی، بانویی چادرپوش در مسجد که سفت و سخت هم میخواهد رو بگیرد، نخست موهایش را پنهان میکند.
پس اینجا بر عنصر انسانی تصویر، چادر پوشانده اند اما نتوانسته اند آن را چنان که باید همرنگ محیط کنند.
بانوی دیگری (با همین پوشش)، دورتر ایستاده و سه پایه ی عکاسی استوار کرده است.
او نیز چادرش رو جلو کشیده تا سایبانی در برابر تابش تند خورشید، درست کند و بهتر بتواند به کار عکسبرداری بپردازد.
گمان نمیکنم بیش از این نیاز به توضیح باشد که این بانوان با این پوشش و این مکان که چنین پوششی میطلبد، هماهنگی و همگونی ندارند.
سه پایه و دوربین و نشانه های دیگری در این دو بانو هستند که امروزی اند و با بافت سنتی و قدیمی مسجد، همخوانی ندارند.
سخن بر سر این نیست که عکاس میخواسته دقیقاً چه بگوید. چه بسا اصلاً در بند چنین معنایی نیز نبوده باشد.
اما آنچه که من می بینم: تبدیل شدن آستان یک پرستشگاه به جایی برای بازدید و گذار است.
به معنای دیگر: کارکرد راستین خود را از دست دادن و نمایشگاه شدن.
سخن از نیک و بد در کار نیست و از باد و مباد نیز. تنها عکس را باید دید و این دگرگونی ناگزیر را.
.
نظري بيشتر از صحبتهاي كامل جناب آماتور(با معذرت) ندارم عكس به خوبي گوياي همه چيز است . يك مكان مذهبي (و شايد تاريخي مذهبي) + چادر كه معمولا براي خانمها مجوز ورود به اين اماكن است براي همه ما آشناست .در نگاه اول سوژه جلويي توجه را به خود جلب مي كند ، فلسفه سركردن چادر پوشاندن زن و جلوگيري از توجه جنس مخالف است كه در اين عكس با حالت نشستن و ژست گرفتن سوژه گوياي نيتجه اي معكوس داشته است بنظر كنار زدن چادر براي او نوعي فرار از جامعه سنتي محسوب ميشود . و همچنين قرار دادن دوربين عكاسي كه نشاني از مدرنيته دارد و خانمي پشت آن با يك چادر ديگر تاكيدي برهمان تصور است.
بنظرم اين يك عكس كامل و گويا در نوع خود است كه به خوبي با بيننده و حتي مردم عادي حرف ميزند و مدتها چشم را به بازي ميگيرد .حتي عكس خوبي براي كساني است كه با فرهنگ ما آشنايي ندارند .
اول یک سوال: مبنای انتخاب این عکسها از شماره یک تا اینجا چیز خاصی هست یا رندوم انتخاب میشه؟ آیا این عکسها قبلا جایی بررسی شده اند یا گالری شخص خاصی هستند؟
البته دلیل آن را همانطور که جناب دکتر روشن فرمودند متوجه شدممنظور بنده در مورد انتخاب خود عکسهاست.نقل قول:
بهترین تمرین برای خوب دیدن است
در مورد این عکس البته باز هم عرض می کنم نظر شخصی و غیر حرفه ای: اصلا امکان برقراری ارتباط ندارم به دل نمی نشیند اگر سوژه برای عکس ژست تصنعی و فان نمی گرفت شاید مفهمم بیشتری داشت. به عنوان مثال اگر دید سوژه حتی با همین حالت لبخند تقریبا مخفی و چرخش سر به سمت یک شخص دیگر یا یک شخص فرضی خارج از کادر هم بود برای بنده قابل درک تر بود. اینطور که بر می آید (به قول سینمایی ها دکوپاژ) صحنه مطابق میل عکاس بوده و سعی شده با چیدن آیتمها از عنصر معماری سنتی موجود تضادی از سوژه با محل ایجاد شود که از دید بنده ناشیانه جلوه می کند. البته مواردی که ذکر می کنم مسلما برداشت شخصی خود بنده هست. به طور خلاصه از آنجا که زیبایی عکس ثبت صحنه های اتفاقی و نادر است اگر چیدمان در کار باشد و حس طبیعی بودن نداشته باشد جذابیت کمتری خواهد داشت.
البته ایراد گرفتن خیلی کار ساده ایست :biggrin: .
سلام
دوستان بخصوص جنابAmateur توضیحهای ارزنده ای را بیان کردند در ادامه من هم چیزهایی که به ذهنم می رسد را عرض می کنم
بانوان چادر پوش وزنه اصلی تصویر هستند مخصوصا بانویی که روی سکو نشسته است ولی به شخصه با بانوی دومی که به طرف دوربین و سه پایه حرکت می کند موافق نیستم به بیان ساده تر یک عنصر انحرافیست که چشم را از سوژه اصلی دور می کند،حال چه مفهومی را می رساند من زیاد متوجه نشدم.
همانطور که گفته شد بانو از چادر به طور مستمر استفاده نمی کند به غیر از آرایش و حالت سوژه، تازه گی و چروک نبودن چادر هم در تایید این نکته است.
دراینجا به طرز زیبا وطنز آمیزی وجود اجباری بودن چادر بیان شده ،هرچند مسجد خانه خداست و تا آنجا که می دانم خداوند هیچ کس را(با چادر یا بی چادر) بجز شیطان رجیم از درگاهش نرانده !
آنچه در این عکس به چشم می آید همان حالت و ژست بانوی سکو نشین است در مکانی تاریخی که با حالتی از ناز و کرشمه شرقی (هرچند به طور جدی به این ژست و حالت نمی پردازد)خود نمایی می کند. سوژه با نگاه خود رابطه شیرینی را نیز با عکاس و به دنبال آن با مخاطب برقرار می کند .
پ .ن .متاسفانه به علت نبود روش و سبکی بومی برای عکاسی مدلینگ و فیگور که به طور کامل و جامع وبا آموزش انجام شود، همانند عکاسی فشن و مدلینگ غرب در سرزمین ما ،تمام این نوع عکاسی به روش غربی انجام می شود که به نظر من یک همچین سبکی به روشهای شرقی و ایرانی در کنار سبک غربی جایش خالی می باشد که می تواند هم از نظر زیباشناسی از جایگاه در خور توجه ای بهرمند باشد و هم مخاطبان زیادی داشته باشد.
با آرزوی موفقیت
به نظر من عکس خیلی خوبیه . یعنی بدون اینکه بخوای با آسمون ریسمون دوختن براش مضمون بتراشیم باید بگیم که این عکس هوشمندانه داره حرفش رو میزنه .حرفش اینه : اجبار برای چادر سر کردن در مکان های مقدس برای احترام به اون مکان ها میتونه نتیحه عکس بده و باعث بوجود اومدن صحنه های مضحک (مثل بکگراند) یا سو استفاده توسط ویزیوتور های شیطان بشه . تنهای عیب عکس اینه که کاش عمق میدان داشت و سوژه بکگراند یه پرده تار تر میشد تا اینقدر واضح منظور عکاس از آوردنش توی کادر کشف نمیشد . شاید سیاه سفید شدن هم بد نمیشد . (والله و اعلم !!)
سلام
آنچه در نگاه اول مي بينم ، عکس يک عکس معمولي است که شايد اگر در شرايطي ديگر مي ديدم خيلي روي آن تمرکز نمي کردم . با ديد دقيقتر اولين چيزي که به نظرم مي رسد ، تضاد است . تضاد بين المانهاي عکس به شدت حکم فرماست . محيط سنتي و دوربين که در بک گراند سوژه قابل رويت است ، چهره سوژه ( هر چند که به صورت نيمه پوشيده است ) و چادرش ، در کنار کفشها . کتاني و جين خانم بک گراند سوژه به همراه چادر . شايد نيازي به دقت بيشتر نداشته باشم تا بفهمم که در کنار اين تضاد به ديد دومي هم در باره عکس مي رسم : "اجبار" . به نظر ميرسد که المانهاي انساني عکس ، تحت تاثير قانوني محيطي ، مجبور به استفاده از چادر در محيط شده اند که از فرم و رنگ چادر ها نيز اين مساله کاملا قابل درک است .
در باب خود عکس ، به نظرم با توجه به اينکه اين عکس ، اسنپ شات نيست ، عکاس مي توانست در بستن کادر ، فرم بهتري را براي نمايش طاق هاي بک گراند عکس انتخاب کند که البته اين مساله به شرايط محيطي نيز بر مي گردد که از آن اطلاع ندارم .
در کل فکر مي کنم عکاس در عکس تضاد را مد نظر قرار داشت و شايد خواسته يا ناخواسته جبر را نيز نمايش داده که به نظرم در کل در رسانيدن مفهوم عکس بد عمل نکرده است .
ممنون .
با عرض سلام و با اجازه اساتید
ایده جالبی هست ولی بیشتر به اسنپ شات شبیه است بخصوص نور محیط و تابش شدید خورشید در کل از آنجا که این عکس با چیدمان و حساب کتاب قبلی گرفته شده و حادثه ای نیست میشد بهتر از این باشه
لوکشن هم بیشتر جنبه باستانی دارد تا مذهبی
من درباره ابعاد فنی عکس اینبار صحبت نمیکنم فقط میخوام یک تشکر آبدار از عکاس بکنم به خاطر نهایت خلاقیتی که توی شکل دادن به ژست سوژه از خودش بروز داده
اگر به من فرصتی داده میشد تا چند عکس برتر ایرانی ای که در عمرم دیدم(عکسی که با دیدنش دقیقا میشه فهمید یک عکس ایرانیه،بدون کوچکترین احتمال رد) رو معرفی کنم قطعا یکی از اون عکسها همین عکس میبود.
واقعا با همین یک مورد،این عکس از یک عکس خیلی معمولی به سمت یک شاهکار دورخیز کرده،شرایط نوری،رنگهای سوژه،حتی طرح پارچه،حالت دست و فرم چشمها که حاکی از نوع به خصوصی از خنده هستند،اینا همه به نظر من فوق العادن!
باز هم یادآوری میکنم،به نظر من خلاقیت در مورد سوژه اونم به سبک ایرانی،خیلی کار سختیه و من فکر میکنم هرطور دیگه ای ما به سوژه دستور ژست میدادیم این عکس چند مرتبه پایین میرفت! تبریک میگم به عکاس محترم
اولین بار که این عکس رو دیدم به نظرم یک Snapshot ساده اومد که در موقع مناسبی گرفته شده و
زیرکی عکاس رو نشون میده (تضاد جالبی که سوژه و مکان و... به وجود آورده.)
ولی این بار که در این تاپیک و با دقت عکس رو نگاه کردم باز هم به نظرم یک snapshot اومد
که عکاس به عمد و با به جا این عکس رو به این صورت گرفته.
درباره بار فنی عکس نمبشه و نباید هم صحبت بشه چون بار مفهومی عکس نسبت به بار فنیش بسیار زیاده
درباره عکس باید بگم که احتمالا فقط ایرانی ها به جنبه های کلی مفهومش میرسن چرا که از روابط و قراردادها
و فرهنگ گذشته و حال خودشون آگاهند و تضاد جالب در عکس (مکان قدیمی و شاید مذهبی با دخترهای
عکای با تکنولوژی روز دنبا ، دختر با پوشش چادری ولی با تفکری کاملا متفاوت با چیزی که پوشیده و حتی
ژست ایرانی و البته باز هم متفاوت!)رو در می یابند.
سوژه و مفهومش در کل فضای جالبی رو درست کرده ولی از خود عکس زیاد لذت نبردم ، عکس میتونست به
صورت سیاه و سفید باشه یا کادربندی بهتری داشته باشه.
کاملا با جناب آماتور موافقم + اینکه سوژه با فیگوری که مخصوص بانوان حرمسرای ناصر الدین شاه است خواسته اجبار ناگفته و تحمیلی جامعه امروزی را که زن مدرن را را وادار به قبول افکار سنتی حاکم می کند به تمسخر بگیرد. نوعی اعتراض و تمسخر به خواسته سنتی که او را مجبور به اطاعتش کرده اند
من هرگز چنین عبارت ناپسندی را که شما به کار می برید، ننوشته ام و اکنون نیز تأیید نمیکنم!
قرار نیست به بانویی که در عکس هست، هیچگونه بی حرمتی بشود!
تقابل یا تضادی که در حالت این بانو و آستان مسجد هست، به ما این اجازه را نمیدهد که از کلمات سخیف، استفاده کنیم یا در مورد شخصیت کسی به قضاوت بنشینیم!
.
از نظر من این صرفاً یک اسنپ شات در حد یک عکس یادگاری است.
البته دلیلش این است که بسیاری از مواقع برای پروژه های دانشجویی در چنین شرایطی بوده ایم و از این عکس ها هم دیده ایم و هم گرفته ایم. آنقدر که می توانم نام یک ژانر عکاسی رو بهش بدم. مثلاً در مسجد-مدرسه آقابزرگ کاشان و . . . برای همین هم به نظرم یک عکس معمولی است. هرچند که می توان کلی در بارش فلسفه بافی کرد.
مفهومی که با دیدن عکس (هرچند تکراری) به ذهنم می رسد یک چیز بیشتر نیست : تضاد
۱- نکته مشترکی که در اکثر نوشته های دوستان وجود داشت، تاکید زیاد بر شرایطی بود که عکس در آن تهیه شده است. مکان خاص و شرایط ویژه ای که در آن مکان وجود داشت. در بحثهای نقد عکس چنین زمینهای را زمینه اصلی عکس میگویند و آن عبارت است از مکان و زمان و شرایطی که عکس در آن تهیه شده است. مشخصاً در مورد بسیاری از عکسها، تا زمانی که چنین اطلاعاتی توسط عکاس ارائه نگردد، بررسی عکس ممکن نخواهد بود و یا حداقل ممکن است راه درستی را نپیماید. مثال کلاسیک آن، عکس معروف نیک اوت از کودکانی است که پس از بمباران ناپالم ویتنام میگریزند.
در مورد این گونه عکسها توجه به زمینه اصلی عکس، برای بررسی و نقد آن ضروری است و البته این اطلاعات باید از عکاس و یا افرادی گرفته شود که اطلاعات دقیقی در مورد آن شرایط داشتهاند.
اما بسیاری از عکسها برای نقد و بررسی نیازی به این اطلاعات ندارند. در مورد این عکسها، توجه و تحلیل آنچه که در عکس وجود دارد، برای نقد و بررسی اش کافی است. این زمینه را زمینه درونی عکس مینامند.
در مورد عکس مورد بحث این تاپیک، هم میتوان عکس را با توجه به زمینه درونی عکس نقد و بررسی کرد و هم میتوان آن را با توجه به زمینه اصلی اش مورد بررسی قرار داد. نکته مهم اما آنست که باید بدانیم هر دوی این نقدها ارزش دارند و اصلا موجودیت دارند.
نوشتههای دوستان هر دو نوع نقدهای فوق را شامل میشد. اغلب بر اساس احتمالاتی که از زمینه اصلی عکس می دادند، عکس را نقد کردند و برخی نیز بر اساس زمینه درونی و بدون توجه به زمینه اصلی. مهم است که بدانیم هر دو این نقدها اهمیت دارند. اما در مورد نقدهای زمینه اصلی، اطلاعات باید موثق باشد. اگر عکاس بعدا بگوید که اصلا در چنان شرایطی عکس را تهیه نکرده است، نقدهای زمینه اصلی که بر اساس آن احتمال نوشته شده بودند، درستی خود را از دست خواهند داد.
۲- دوست عزیزی نوشت که عکس اسنپ شات است و از این عکسها زیاد وجود دارد و براحتی تهیه میشود و هر آنچه در موردش بگوییم فلسفه بافی است. نکته مهمی است که بدانیم بسیاری از عکسهای معروف و مشهور و شاهکار دنیای عکاسی ظاهرا همین مشخصات را دارند. یعنی یک سوژه معمولی، یک شرایط معمولی، یک تکنیک بسیار ساده. عکس فلفل ادوارد وستون یکی از مثالهای معروف این نوع عکسهاست. یا جای دور نرویم: عکسهای فرشید آذرنگ که از داخل خانه گرفته شده است. (اگر یکی از آنها را برای نقد در این تاپیک می گذاشتم احتمالا از فروم اخراج میشدم!)
در مورد این عکسها اما اگر دقت بیشتری کنیم و یا به نقدهای معروف آن توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که علیرغم اینکه در نگاه اول snapshot است اما دو ویژگی مهم دارند:
- جزئیات و ریزه کاریهایی در آن عکسها وجود دارد که یا ما ندیدهایم و یا قادر به دیدنشان نبودهایم و همانهاست که این عکسها را از snapshot دور میکند و به شاهکارهای عکاسی نزدیک.
-با اینکه ظاهرا ساده و معمولی به نظر میرسند اما یا نمیتوانیم شبیه آن عکسها را بگیریم و یا این کار به سختی ممکن است.
۳- این عکس چرا یک عکس ساده و بیارزش نیست؟ نمیگویم که با یک عکس شاهکار روبرو هستیم اما به جرات میگویم که عکس معمولی نیست و ارزش بارها دیدن را دارد.
الف- از لحاظ تکنیکی مشکلی ندارد. فوکوس و رنگ و جزئیات خوب است. جهت نور و ترکیب بندی عکس خوب است. سوژه اصلی و بافتهای عکس توجه را در ابتدا بخوبی جلب میکند. پس زمینه بعدا توجه را به خود جلب میکند.
ب- سوژه اصلی و بخصوص چهرهای نیمه پوشیده و طرز نگاهش در عکس، قویترین جنبه عکس است. آنچه که در همان ابتدا بیننده را نگه می دارد.
ج- پس زمینه دنیای دیگری است. اطلاعات و احتمالاتی از مکان میدهد.
د- یکی از نکات دقیق عکس، زنی دیگر است که با پوششی مشابه در پس زمینه مشغول عکاسی است یا حداقل کنار دوربین و سه پایه ایستاده است. چه چیزی این عکس را از یک عکس یادگاری معمولی باز هم بسیار دور می کند؟ با دست خود، روی زن دوم را بپوشانید و مجددا عکس را نگاه کنید. چه تغییری ایجاد میشود؟
قسمت زیادی از ارزش عکس در همین سوژه پس زمینه است. این زن دوم که کاری متفاوت از زن اول میکند. اصلا زن دومی وجود دارد؟ فکری به ذهنم خطور کرد که شاید عکاس با دوبل اکسپوز، خواسته دو چهره از یک زن را در یک عکس نشان دهد اما دقت به پوشش دو زن نشان میدهد که این احتمال مردود است. اما این فکر باقی میماند و رهایم نمیکند شاید آن زن دوم، نشانگر وجه دیگری از این زن باشد. یک شخصیت پویا و فعال که خود میخواهد دخالت کند. در برابر زن پیش زمینه که اصلا در دنیای دیگری است. یک تفاوت مشخص در شخصیت.
جالب آنکه چهره زن دوم را نمی بینیم. پوشش کامل دارد و حتی چهره اش نیز مشخص نیست. بر خلاف زن اول. یعنی شخصیت هر کدام نیز با نوع پوشش هر یک تناقض دارد. انتظارات قبلی ما را در رابطه با نوع پوشش و شخصیت ( فعال یا منفعل) منقلب میکند. و این یعنی تضاد در لایهای دیگر از عکس، خود بر جذابیتهای آن میافزاید.
عکس بحران و اغتشاشی در افکار ایجاد می کند. که شاید نشانگر بحران هویت زنانه در جامعه ما نیز باشد. پیش زمینه و پس زمینه کاملا مجزایند و هر یک حرفی میزنند. حرفهایی که در کنار یکدیگر معنا و اهمیت میيابد.
عکس فوق کار آقای روزبه احسانی است. بسیاری از کارهای دیگر ایشان نیز نشان از دقت و ریزبینی در عکاسی دارند. برای ایشان آرزوی موفقیت دارم و از اینکه اجازه دادند این عکس، علیرغم احتمالات ناگوار، موضوع بحث هفتگی ما باشد، بسیار تشکر می کنم/
-------
پینوشت: فصل مشترک عکسهایی که در این سلسله بحثها قرار داده میشوند، تنها قابلیت و گنجایش بحث هفتگی است. ادعایی نیست که همه این عکسها بسیار عالی و شاهکار هستند. این توضیح از آن جهت لازم بود که احساس میکنم برخی از دوستان با پیش زمینه ای از جبهه گیری به این سلسله بحثها مینگرند.
همه نوشتههای دوستان چه در رد و چه در تایید این عکسها ارزشمند و خواندنی هستند و همینجا از همه دوستان تشکر می کنم.
ضمن تشکر از جناب دکتر روشن
بنده تا اینجای این نقد خودم را برنده می دانم به این جهت که حداقل یکی 2 نکته اصولی از نقد عکس یا خود عکاسی یادگرفتم:
زمینه اصلی عکس
زمینه درونی عکس
نمی دانم شاید این موارد در رشته های هنر و عکاسی تدریس بشوند ولی یکی از مزایای این گونه مطالب آموزش مفاهیم اساسی به دسته بزرگی از علاقه مندان عکاسی است که گوش نا آشنایی با این مطالب دارند از جمله خود بنده.
جناب اماتور متاسفم ار سو برداشتی که از حرف بنده کردید. منظور من این بود که سوژه به عمد و برای نشان دادن تقابل فرهنگی بین انچه او می خواهد و انچه از او می خواهند این فیگور را گرفته.
سلام
ضمن تشکر از دکتر روشن و دوستانی که عکس بنده رو قابل دونستند و وقت گذاشتند.
با توجه به نقل قول بالا از جناب دکتر روشن، احساس میکنم وظیفه دارم برای تکمیل این تاپیک و رفع ابهام، توضیح کوچیکی (بدون ارائه تفسیر و هدفم ) تنها در مورد نحوه گرفتن عکس خدمت دوستان ارائه کنم:
همانطور که دوستان گفتند مکان یک مکان مذهبی تاریخی بود که برای بازدید از اون، خانمها باید چادر ( که هموشون هم گل گلی بود ! ) سرشون میکردند.
اون خانمی که در بک میبینید غریبه بود و مشغول عکاسی. در کنار تمام درگیریهایی که برای گرفتن یک عکس خوب و تنظیمات دوربینش داشت دائما مواظب چادر نه چندان اندازش بود. دائما پوزیشن عوض میکرد و فرصت چندانی برای ثبت نداشتم.
بانویی که به عنوان سوژه اصلی میبیند، آشنا بود و در فرصت کمی که وجود داشت در پیش زمینه قرار گرفت و با پوز اختیاری شات زده شد.
اگر فرصت بیشتری داشتم کادر بازتر را هم امتحان میکردم برای معرفی بهتر محیط ولی با توجه به نقد دوستان گویا همان طاقها و دیوار ها خدا رو شکر برای مذهبی- تاریخی بودن مکان کافی بوده است.
عکس دارای کیفیت و نور خوبی است.به نظر میاد عکس متشکل از 2 شات باشه(البته فکر نکنم چنین باشه) عکسی که از عکاس هنگام گرفتن عکس (بالا سمت راست) و سوژه (سمت چپ) هستش که به نوعی با استفاده از لایه ها در یک عکس ادغام شده است.
یک حس به ادم القا میشه که چادر را به نوعی متضاد میدونه باسوژه و حس اجبار وجود چادر بر سر سوژه و ناهمگون بودن ان با سوژه به چشم میاد!!! البته این نظر شخصی بنده هستش.
در کل بنده نمره 7.5 از10 را به این عکس اختصاص میدم.
ممنون
اگر باور داشته باشیم که هر جایی آداب خودش رو داره به این معنی نیست که این باعث محدودیت میشه.
اینکه فکر کنیم اجبار یا هر کلمه ای نتیجه عکس میده شاید تصور ذهنی هر کسی می تونه باشه اما نمی تونیم ادا کنیم همین است و ولاغیر.
تصور کنید در یک مجسل رسمی صندلی هر شخصی با توجه به جایگاهش از قبل تعیین شده باشد. آیا دیگرانی که در یک سطح باشند و جایگاه نشتنشان فرق داشته باشد باید تصور کنند به آنان بی احترامی شده و در دفعات دیگر در این مجالس مهم و رسمی شرکت نکنند؟ (بیانگر اعتراض)
اما به نظر می رسه رعایت کردن آداب هر مکانی احترام به خود است.
معابد دیگر، کلیساها معابد بودائیان و ... را تصور کنید. اگر آدابی برای دخول داشته باشند و شما ملزم به رعایت آن باشید آیا این کار از نگاه دیگران مضحک است؟
از این منظر نگاه کنیم که رعایت آداب هر مکان ولو ناخوشایند یعنی احترام به آن مکان
این بانوان هیچ اجباری به ورود به این مکان (که من نمی دانم کجاست) نداشتند. پس اگر به قوانین آن احترام گذاشتند به نظرم اعتبار خودشون رو بالا بردن. کما اینکه در نظرات دوستان مشهوده.
سنگ محک بهتر از این؟ اینکه می توانی در این مکان نباشی اما حرمت به قانونش می گذاری و در آخر بزرگ می شوی.
شیطنت عکس مختص ذات زنانگی است. اگر این شیطنت را یک مرد در این عکس داشت با فرض مدرنیته بودنش آنوقت نظرات متفاوت بود
مثال مجلس مثال مهمانی نبود. (اگر از نوشتارم اشتباه برداشت شد پوزش می خوام) منظورم جلسه رسمی که در آن، سخرانی در صدر قرار دارد و مدعوینی که برخی در یک Level از نظر سیکل اداری باشند اما در ترتیب نشستن ( توجه به جایگاهش ) بر روی صندلی که اجباراً جای آنها نه به اختیار اختصاص داده شده دچار سوء ذهن شوند که چرا صندلی اختصاصی آنها نامبر وان (number 1 ) نیست و دفعات بعدی با عدم حضور، اعتراض خود را رسانده باشند.
بله در این شکی نیست که پیروی از هر قانونی عزت و احترام نمی آورد. اما انسان بر خلاف حیوان دارای عقل و شعور است. با عقل خود تضاد بین درست و نادرست را درک می کند.
اینجا بحث در مورد این عکس و خانومهایی که به تعبیر دوست عزیزی اجبار به چادر سرکردن نتیجه معکوس می دهد بود. به نظرم اینجا در این مکان این نظر خیلی به واقعیت نزدیک نیست. ورود به این مکان آدابی دارد. این آداب قانون این مکان است (که من نمی دانم اینجا کجاست) اما به هر حال احترام به این آداب و قانون مطمئنا عزت و احترام برای صاحب عمل می آورد.