عکس منتخب این هفته برای نقد و بررسی:
فایل پیوست 13577
مشتاق خواندن نوشتههای دوستان هستیم...
Printable View
عکس منتخب این هفته برای نقد و بررسی:
فایل پیوست 13577
مشتاق خواندن نوشتههای دوستان هستیم...
من اين عكس رو دوست دارم. نه به خاطر فلسفه يا هدفي كه در ذهن هنرمند بوده، بلكه به خاطر مهارت عكاس و بهره گيري از فنون عكاسي به صورت استادانه و با آگاهي كامل.
چنين عكسهايي هستند كه مخاطب متوسط (غير حرفه اي) علاقه مند را به اين پرسش وا ميدارد كه اين عكس چگونه گرفته شده؛ كه همين يعني مهارت عكاس.
يادمه وقتي جوانتر بودم يك بار عكسي را به پدرم نشان دادم و از او نظرش را پرسيدم. به من گفت منظره قشنگي است ولي عكس خوبي نيست. اين حرفش هيچ وقت يادم نميره.
در مورد اين عكس بايد گفت صحنه زيبايي نيست و ولي عكس خوبي از همين صحنه معمولي گرفته شده است.
در مورد محتواي عكس حرفي نمي زنم؛ چون ميدانم در پستهاي بعدي به صورت كامل و جامع در اين مورد صحبت خواهد شد.
درود
این عکس به نظر من از بهترین عکس هایی است که در این فروم دیدم.
هم از لحا فنی و هم مفهومی در سطح خیلی خوبی قرار داره و جای بحث بسیار ،
مهمترین نقطه قوت عکس کادربندی هوشمندانه و دقیق اثر هست که تمام عناصر
درون کادر درهارمونی باهم و در خدمت و داستان و مفهوم اثر عمل می کنند
خطوط مبهم واگن های فلو شده در اثر استفاده از سرعت شاتر پایین و مناسب ،
پشت زمینه تاریک و ناپیدا، خطوط سقف شیب دار همه چشم
رو به سمت سوژه اصلی یعنی انسانی که در مناسبترین جای کادر قرار داده شده هدایت میکنه.
درین عکس یکی از بهترین استفاده های مود سیاه و سفید رو میبینیم
که با حذف رنگ ها (که کاملااضافی هستند برای چنین کسی) توجه بیننده
به چرایی و چگونگی داستان و مفهوم عکس معطوف میشه.
موزاییک های دو ستون گیت ورودی هم به درک عمق و scale اثر کمک می کنند.
از لحاظ مفهومی هم جای صحبت بسیاره ، میشه از انسان گرفتار روزمرگی
و ماشینیسم تا انسانی منتظربرای گودویی که هیچ وقت نخواهد آمد نوشت.
ولی مفهوم عکس به نظر من جمع همه اینها هست و اون انسان گرفتار سکون امروزیست
، انسانی که از صبح که بلند میشه تا شب درحال دویدنه ولی وقتی به خودش نگاهی میکنه
پیشرفتی نکرده! و جالب ترین نکته عکس که نظر من رو تقویت میکنه
فوکوس نبودن خود سوژه اصلیه.
درکل بااین که اثر زیباییست ، ولی وجود فضای خالی بالا سمت چپ کمکی
به اثر نمیکنه و هماهنگ با کل عکس نیست ، احتمالا هم فضا برای کادر بندی بهتر وجود نداشته
وگرنه اگر حجم بیشتری به این فضای خالی اختصاص داده میشدحضور سوژه
وکل فضای سمت راست تقویت میشد و اگر میشد گیت ورودی یا فضای دیگری
این حجم را اشغال می کرد به کامل تر شدن اثر کمک میکرد.:cool:
گذاشتن سوژه در منطقه یک سوم و محو بودن پس زمینه به خوبی در نگاه اول توجه بیننده رو به سوژه جلب می کنه. خط افقی حاصل از مسیر ترن هم به این کار کمک می کنه.
عکس به نوعی گذر زمان و زندگی رو نشون میده، محو بودن ترن نشان از گذر زندگی به سرعت و تکرار پنجره های اون و همچنین قاب بالای تصویر می تونه نشانگر تکرار اون باشه. خالی بودن فضای پشت سوژه این حس رو می ده که سوزه در مسیر این زندگی قرار داره، در واقع جزئی از هین عبور زمان هستش. انگار که قسمتی از بدنه برای دیدن سوژه حذف شده. پس از مدتی تماشای عکس، به فکر حضور انسان های دیگه در ترن افتادم، که اونها هم درگیر همین عبور هستند. در کل فضای خوبی برای بیان یک مفهوم کلی با استفاده از عناصر جزئی و کم ایجاد شده.
پ.ن: اول اینکه ممنون از دکتر روشن برای ایجاد همچین بخشی در فروم. یه پیشنهاد داشتم، و اون اینکه اگر امکانش هست دوستانی که از نقد و چگونگی اون اطلاعاتی دارن، نقد های کسانی مثل من رو هم نقد کنن! تا با چگونگی نقد هم آشنا بشیم. مرسی
با سلام
گفتنی ها رو دوستان و اساتید عزیز گفتن
اگه اجازه بدین من در مورد تکنیکه عکس یه چند چیه دیگه صحبت کنم
اول باید بگم این عکس مثل عکسای دیگه نیست، یا بهتر بگم تا جایی که یادم میاد یکی از ویژگی های یک عکس خوب این بود که چشم بیننده رو (حتی شده برای لحظه ای) به سوی خود بکشد که در این عکس دقیقا چنین کاری را هم به لحاظ مفهوم، هم به لحاظ خلاقیت، و هم به لحاظ رنگ انجام شده است.
سیاه و سفید در اینجا کمک قابل توجهی به عکس انجام داده (بنظره من) که گرفتگی عکس را تشدید می کند (یاد یه جمله ای افتادم که میگفت: عکس وقتی گرفته میشه سیاه و سفیده مگر اینکه نیاز به رنگ باشه).
نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم اینه که یکی از چیزایی که میتونه باعث خلاقیت و ابتکار در عکس بشه، بکارگیری سرعت شاتر مناسب است(که میتونید با سرعتهای مختلف، عکسهای مختلفی از یک سوژه پدید آوریم)، و نکته آخر اینکه همانطور که از عکس و سوژه پیداست بدست آوردن چنین عکسی، یا بهتر بگم درک لحظه ی قطعی نتیجه صبر عکاس بوده است که باید به آن آفرین گفت، کاری (صبر) که اکثره ماها انجام نمیدهیم تا دوتا عکس میگیریم(روی LCD دوربین با رنگای شاد می بینیم و کلی کیف میکنیم) سوژه رو بی خیال میشیم و میریم، اما غافل از اینکه ممکن است همین سوژه سکوی پرتابی برای ما عکاسان به سکوهای بعدی باشد.
خیلی پرحرفی کردم:biggrin:
موفق باشید......
حرکت ترن نشان گر گذر زمان است آن هم به جهت راست
انسانی افسرده با نگاه به جهت چپ یعنی گذشته
تاریکی قسمت چپ بالای ترن نشانگر گذشته شوم وبرعکس آن قسمت راست و آن دیوار روشن با سطح شبکه ای نشانگر آینده ای منظم وحساب شده است
فقط قاب بالای تصویر که ظاهرا نورگیر و یا......... نتوانستم ارتباط خوبی باهش برقرار کنم شاید بدلیل اینکه از موضوع اصلی تصویر فوکستر است و سوژه اصلی بدلیل سرعت پایین شاتر کمی فلو شده
تاریکی در کادر چپ بالای تصویر نشانگر گذشته نسبتا شوم می باشدنقل قول:
ولی وجود فضای خالی بالا سمت چپ کمکی
به اثر نمیکنه و هماهنگ با کل عکس نیست
در کل عکس زیبایی هست و تشکر می کنم از دکتر روشن برای فراهم کردن بستری برای محک زدن خودمان
سلام
به نظرم ، يکي از بهترين و مهمترين نقاط قوت اين عکس ، سياه و سفيد بودن آن است . ذهن بيننده درگير جزييات و رنگها نمي شود و عکاس با اين انتخاب ، آگاهانه ذهن و انديشه بيننده را بر آنچه که مي خواهد متمرکز مي کند . ترن در حال حرکت است و اينجا ايستگاهي ديگر . به نظرم مي رسد که مرد ، بايد براي ترني ديگر به انتظار بايستد . گذر قطار زندگي ، از ايستگاهي ديگر را در يک نگاه شايد به نظاره نشسته ايم . اما ، نکته اينجاست که هميشه قطار بعدي نيز خواهد آمد . من در انتظار مرد ، اميد به ادامه مسير را مي يابم ، او ايستاده است و اين يعني ، حرکت ، به زودي ادامه خواهد يافت ...
استفاده به جا از خطوط عمودي و افقي ، سرعت شاتر مناسب که به نمايش گذر قطار بسيار انديشمندانه کمک کرده است ، در کنار سرعت عمل مناسب به جهت ثبت مرد در بهترين زمان ممکن ، به ثبتي هنرمندانه منجر شده است .
روي هم رفته ، اين عکس را دوست دارم .
حوب من هم مثل دوستان دیگه حرکت ترن پشت سوژه رو زمان می دونم . نگاه سوژه ظاهرا بر خلاف جهت حرکت ترن هست ( یا شاید به دلیل قرار دادن سوژه در یک سوم راست اینچنین به نظر می آد) و انگار نگاه اون در این زندگی مدرن به گذشته است خطوط اطراف سوژه و داخل کادر کاملا سوژه رو محصور کرده مخصوصا اون به ظاهر نورگیر روی سر انسان خیلی خوب جانمایی شده حذف دیستورشنها و ایجاد تصویری تخت با فضای کلی کار خیلی سازگاره .
سلام
عکس خیلی جالبیست از آن عکسهاست که باید همه چیز را بررسی کنی و بعد هم نتیجه را به شانس بسپاری !
شاید اگر برای بار دوم بخواهی چنین عکسی را بگیری موفق نشوی یا حداقل با اختلاف زیادی عکس ثبت بشود، مخصوصا اگر سوژه یک رهگذر باشد.
ولی نمی توان سرعت عمل و قدرت فنی عکاس را در نظر نگرفت و تلاش و زحمت او را برای چنین ثبت زیبایی نستود.
مرد نقطه سنگین تصویر است و در لحظه اول چشم روی او تمرکز می کند و حتی بعد از حرکت روی تصویر باز به سوی او باز می گردد.
ژست و حالت او سرشار از آرامش است (تضادی در برابر حرکت سریع قطار) و نگاهش هر چند به سمت چپ است ولی زیاد گویا نیست و انگار در تفکرات خود غرق شده.
با وجود آنکه مرد در پشت قطار قرار دارد ولی به علت ثبت حرکت قطار مرد برجسته شده و گویی واگنها به کنار می روند تا مرد به صحنه بیآیید. لباس روشن او در برابر پس زمینه ای تاریک این حس جلو آمدن و برجسته شدن را نیز تشدید می کند.
مرد به سمت چپ ومنطقه تاریک نظر دارد و گویی قطار که نمادی از حرکت است نیز به آن سمت می رود(بدون در نظر گرفتن سمت اصلی حرکت قطار) و گویی بیان می دارد که در این زمان که همه چیز با سرعت در حرکت است انسان زمانی را باید به سکون و سکوت بگذراند تا آن آرامش از دست رفته را دوباره باز جوید.
در تصویر خطهای راست و زاویه های زیادی دیده می شود و همچنین مکعبهای متنوعی موجود است.
آیا این عکس را می شود در سبک کوبیسم قرار داد؟
این محیط مرا به یاد بازی های کامپیوتری در گذشته که بازی ها از گرافیک بالایی برخوردار نبودند، می اندازد
پیروز باشید
مودب در مقابل گذرها ، سختی ها و تقدیر
آرام نگاه در مقابل گذر سریع زندگی
بسیار زیبا و قویی عکس ثبت شده کادر کاملا دقیق انتخاب شده عبور سوژه سانویه از نقطه طلایی سمت چپ و سوژه اصلی در نقطه طلایی راست از قوت های عکسه
مود سیاه و سفید هم بسیار عالیه
تبریک به عکاس گلش رفیق خوبم
با سلام.
من هم مثل سایر دوستان بسیار از این عکس لذت بردم. اما بهنظرم این عکس از دیدی دیگر مفهوم انتظار را بهخوبی بهنمایش گذاشته است. مردی در انتظار (و رو به) ترنی برای حرکت از موجود به مطلوب!
ریزترین جزئیات این عکس و رنگهای متمایل به سفید همه و همه عبور از نوعی تاریکی به روشنی با ابزاری چون ترن رو به نمایش میگذارند.
عكس اتنخاب شده را به نوبه خودم يك عكس موفق مي دانم ، هم از جهت حس القا شده در عكس ، هم از لحاظ تكنيكي و هم از لحاظ قرار گرفتن در زمان و مكان مناسب.
از لحاظ حسي محيطي تاريك، لباس سفيد سوژه، ژست قرار گرفتنش، و نگاه به دنباله قطار احساس اظطراب را بر مي انگيزد . ايستگاهي خالي از مسافر و بدون تابلو راهنما يا سرنخي كه نشان دهنده موقعيت سوژه باشد چيزي نيست كه به ديدنش در چنين محيطي عادت داشته باشيم و همين امر بر اسرار آميز بودن و اظطراب مي افزايد. قطاري فلو شده كه ماهيتش بر ما معلوم نيست هم نمايانگر سفري مجهول به نظر مي آيد. مد سياه سفيد شايد نكته اي لازم براي چنين عكسي باشد كه بدون آن عكس از مفهوم و قدرت كنوني خود برخوردار نمي شد.
تنها نكته اي كه در اين عكس برايم عجيب مي آيد فلو شدن بيش از حد ستون چپ باشد. نمي دانم به چشم من اين طور مي آيد يا واقعا اين طور است، با اين كه ستون چپ و ادامه پنجره مشبك در يك فاصله تمام مي شود ولي به يك اندازه فلو نشده اند حتي به نظرم ديوار سمت راست هم به اين اندازه فلو نيست.
با عرض تبريك به جناب نامي براي ثبت اين اثر موفق
انگاره: اندیشه منجر به خلق عکس، آشکارا خود را می نمایاند. تصور اولیه که بتوان از چنان موقعیتی، عکسی خوب ساخت، لازمه این اثر بوده است. گواهش آنست هنرمند توانسته است راهی بیابد تا با سوژه هایی معمولی و روزمره، یک نگاه تخیلی و مشغولکننده فکر بسازد.
خلاقیت: عکس نشانههایی دارد که آن را واجد حالتی تازه و ابتکاری مینماید. بیننده دوست دارد به عکس نگاه کند و لذت ببرد.
زیباییشناسی: طراحی عناصر عکس به دقت صورت گرفته است. چیدمان یک درمیان سیاهی و روشنی، قرار دادن سوژه اصلی در موقعیت خوب، استفاده عالی از سایهها و همهگی در خدمت مفهومی و ایدهای که هنرمند قصد ارائه آن را داشته است.
تاویل: عکس بخوبی منظور خود را میفهماند. براحتی با بیننده ارتباط برقرار میکند. بیننده با دیدن عکس، پیغام و مفهوم عکس را درمی یابد: تنهایی انسان معاصر، روزمرهگی و همجواری مدرنیته، نیاز به رفتن، دشواری تصمیم، دشواری در انتخاب زمان رفتن، مفهوم زمان و ارتباط آن با تنهایی، جستجوی بیهوده در مظاهر پیشرو، فراموشی و غفلت از سرچشمه اصلی بالایی و در نهایت مرگ (به قرار گیری مناسب انسان در ناحیه تاریک عکس توجه کنید).
تاثیرگذاری عکس: عکس علاوه بر اینکه مفاهیم و ایدههای خود را در ذهن بیننده برمیانگیزاند، بیننده مشتاق را با خود همراه کرده و ومیزان تاثیرگذاریاش بیش از یک عکس زیبای معمولی است. از آن عکس هاست که مدتی با فکر و اندیشه ما بازی می کند.
کمال: به زحمت میتوان تصور کرد عکس چیز اضافه یا کمی داشته باشد. عکس همین گونه که هست، کامل و جامع است.
استقلال موجودیت: عکس به درجهای از بلوغ رسیده است که نیازی به توضیح اضافه ندارد. به صورت تکعکس و بدون عنوان، یک اثر جامع محسوب میگردد. میتوان عکس را به همین صورتی که هست، در چاپ بزرگ نمایشگاهی ارائه داد و باز هم تأثیر گذار خواهد بود.
با آرزوی موفقیت برای مهرداد نامی (merdax)برای این اثر خوب.
و با تشکر فراوان از همراهانی که در این بحث همراهیمان کردند.
از لحاظ تکنیکی تلاش و ممارست عکاس برای کادربندی و قرار دادن المان های مفید برای عکس و تعیین سرعت شاتر مناسب و زدن به موقع آن قابل تشکر و قدردانیست!
نگاه و نوع پوشش و محلقرار گیری سوژه اصلی(انسان) و وجود نورهای متفاوت در اطراف سوژه به زیبایی های عکس کمک کرده.
کلا عکس حسی و پر معنایی است که من به یک حسی که توی ذهنم هست بسنده میکنم:
نگاه انسان به حرکت قطار زندگی...
بنده نمره 8 از 10 را به این عکس میدم.
ممنون
با یاد او
به نظر بنده این تصویر می توانست به یک کانسپچوال فتو ارت بسیار عالی تبدیل شود ولیکن کاستی های بسیاری در المان های تداعی کننده معانی و ناقل های مفاهیم دارد. این تصویر تصویری نیست که به طور قطع بتوان در نگاه اول و حتی با کمی دقیق شدن دریافت که اینجا کجاست؟ این فرد کیست؟ این سیاهی ها و سپیدی ها به چه معناست و ... به طور مثال یکی از المان هایی که می توانست به این تصویر کمک بکند حضور یک چراغ بود! یا مشاهده مسافران در قطار (اگر این قطار باشد) و بسیاری از جزئیات دیگر که می توانستند اطلاعاتی بدهند... من حیث المجموع تصویر اطلاعات اندکی به مخاطب خود ارائه می کند و ان بخش هایی هم که مخاطب اطلاعات خود را نسبت به ان بیان می کند بسیار اندک و گنگ هستند و مخاطب احساس بلاتکلیفی دارد.
ما یک مترو داریم به احتمال، یک مرد داریم و دو واگن قطار که مرد میان دو واگن میان دو صندلی که پشت اوست قرار گرفته است و بالای سر وی نیز نورگیر ایستگاه مترو و سیستم تهویه (به احتمال) قرار دارد، یک ستون هم سمت چپ کادر داریم. این ها روی هم رفته برای بنده معنای خاص و برجسته ای را نمی سازند. به نظر بنده این تصویر تصویری است که باز بایستی از فرم ها، نورها و سایه ها و مسائل این چنینی ان بهره جست.
متاسفانه با نقد شما موافق نیستم
اگر شما مایلید هدف یک عکس کانسپچوال را با دریافت اطلاعات به طریق حداکثری از درون آن پیدا کنید، خود دانید ولی در جایی که من عکاسی میکنم به این طریق این اتفاق نمی افتد
المان هایی که از آنها به عنوان گنگ یاد کردید دقیقا گنگند و باید هم باشند! حتی سرعت شاتر و محو بودن چهره انسان روبرو هم بنابر ایجاد یک ماهیتِ کُلی ِانسانی و نه تنها یک تک-ماهیت دقیق فردی تنظیم شده است
حضور هر المان دیگری که این کار را از حالت نرمال و طبیعی خارج میکرد و به مدلینگ نزدیک میشد(مثل نورپردازی و فریز کردن سوژه یا اضافه و کم کردن چراغ یا مسافر یا هر چیزی که به طور طبیعی در صنحه در همان آن وجود نداشت) از وزن پیام و اصالت معنای این کار میکاست.
به طور کلی من معتقدم بیشترین وزن کانسپچوال زمانیست که شما به عنوان عکاس ِاین سبک، شکارچی باشید!
بایستید، رفتار انسانها را مطالعه کنید، مضامین شخصی یا اجتماعی ما فارغ از محیطی که در آن زندگی میکنیم شکل نمیگیرند، ما با این سیستم در حال تبادل دائمی هستیم
مینیمال و در عین حال، مفهومی بودنِ این عکس به وزن پیامیست که خود عکس، حامل آن است
من به طور دقیق نخواستم دریافت خودم را با شما به اشتراک بگذارم چون خود شمایید که در برداشت آزادید و عکس اگر شیوه انتقال مضمون یا خود پیام را به شما نرسانده، حتما ایراداتی دارد
اما برای یک عکس کانسپچوال ِ واقعی(چیزی که این روزها به شدت هرچه تمامتر نایاب شده) شما نباید دنبال چینش کلاسیک و المانهای نظمساز تکنیکی باشید
البته این نظر من است به عنوان عکاس، و حتما ایراداتی دارد ضمن اینکه حتی ممکن است به کلی اشتباه باشد
ممنون از این که عکس را دیدید و نظر مشخص خود را ارائه دادید
با یاد او
و با سلام به شما
چرا متاسف؟ تاسفی نیست و نباید هم باشد...
شما مگر کجا زندگی می کنید؟! در انجایی که شما زندگی می کنید به کدام طریق یک کانسپت هنری به وجود می اید؟ بنده از این کره خاکی کمی اطلاع دارم.
در مورد مدلینگ و عکاسی کنترل شده غرض ما هم این نبود...
فرموده اید: به طور کلی من معتقدم بیشترین وزن کانسپچوال زمانی است که شما به عنوان عکاس این سبک، شکارچی باشید.
اول این که بنده بخش هایی از این جمله ی شما رو بدون معنا می دانم، و در مجموع کاملا مخالف شما هستم، در هنر مفهومی زمانی که مفهوم اصالت می یابد نه تنها شکارچی بودن عکاس به عنوان هنرمند معنایی ندارد بلکه هنرمند عکاس می بایست از قوه خلاقانه خویش در عالم خیال، معنا و صور ذهنی چیزی اورده و در عالم واقع تبدیل به اثری بکند به خصوص در عالم مجسمه سازی، عکاسی و نقاشی و هنرهای نمایشی... هنر مفهومی کمال یافته ان هنری است که مراحل کمال و پختگی خویش را در روح و ضمیر هنرمند طی کرده باشد و این می تواند اثری محکم، منسجم و هدفمند بیافریند. شما می توانید از جایی گذر کنید ناگهان چشمتان را پشت ویزور برده قابتان را تنظیم کنید و یک تصویر خوب تهیه کنید ولیکن ان چه که به دست می اید اگر برداشت های معناگرایانه به دست دهد به اوج، کمال و پختگی نمی رسد مگر این که شما بدانید که چه کرده اید، اگاهانه یا نا اگاه چیزی که از ضمیر نا خود اگاه انسان می اید و این بایستی در کار مشهود باشد و باید گفت همان هم ریشه در خاکی دارد، اصالت دارد و حاصل درونیات و حالات انسان است. حاصل یک زندگی است. خلاصه این که بنده مخالف این چیزی هستم که شما فرمودید بعید هم می دانم ان جایی که شما زندگی می کنید تعریفی چون شما از هنر مفهومی داشته باشند. ولیکن در مورد هنر موافقم هستم که بخشی از هنر رهاست و قاعده و چهارچوب مندی بر ان حاکم نیست و این روح ازاد بایستی حاکم بر یک اثر هنرمندانه باشد. اثری که تمام و کمال کنترل شده باشد اگرچه درست باشد به لحاظ زیبایی شناسی محکم باشد و ... ولیکن ان روح را ندارد. گاهی یک اثر ضعیف تر پر روح بیشتر به دل می نشیند...
بله تصویر مینیمال است و باید گفت یک مینیمال عالی در فرم یک ماکزیمال عالی در مفهوم است. این تصویر شما برای بنده بخش اول را دارد بخش دوم تقریبا هیچ است. البته سخت نگیرید از ان جا که هرمنوتیک بر هنر حاکم است بنده برداشت و دریافت شخصی ام را گفتم، ممکن است کسی خلاف بنده دیده و درک کند. امیدوارم موفق باشید.
البته من معتقد نیستم تنها شکارچی بودن مهم است!
من دقیقا حرفی که شما الان به صورت تئوری کلاسیک بیان کردید را به مفهوم عام و روزانه خودمان گفتم
من پیامی داشتم،معتقد به چینش نبودم و با صبر و حوصله و تصویری که در ذهنم از نحوه پیاده کردن مفهوم مورد نظرم در قاب عکس داشتم، کادری را پیدا کردم و رفتاری را که متناسب با پیام من به عنوان عکاس بود
اینکه ما در این هنر باید خلاقیت داشته باشیم، نه تنها در آن شکی ندارم بلکه معتقدم اگر خلاق نباشیم عکاس هم نیستیم! گاهی کارهایی را باید مشق و تقلید کنیم اما همانها را هم با خلاقیت!
من معتقدم ما دو راه داریم! یا بچینیم یا چینشی را که مناسب میبینیم(به هر طریق و طبق هر نوع استانداردی) پیدا کنیم!
من مورد دوم را انتخاب کردم و فکر میکنم میتوانم نام این توانایی را شکارچی بودن بگذارم! چون از نظر من یک شکارچی خوب چند کار را خوب بلد است:
1.عکاس ِخوب، خوب میداند کجا بایستد
2.برای یک عکس ِخوب، باید بداند دنبال چیست
3.پیامی را که دارد، متناسب با عناصر بصری تنظیم کند و کشش عکس را بالا نگه دارد
4.کاری کند که عکس، حرف بزند! خودش را تبلیغ کند و به بیننده، حس خواننده بودن بدهد؛ به مفهوم کسی که کتابی را میخواند وقتی آن عکس را میبیند
و بسیاری کارهای دیگر
بنابر این من زیاد تفاوتی نمیبینم در اختلافی که ذکر کردید
ممنون که عکس را دیدید و حاضرید درباره آن هم-صجبت عکاس باشید
امیدوارم موفق باشید و
خواهش می کنم...
با سلام خدمت دوستان
عکس زیبا و قشنگی شده. یه جورایی به من حس واموندگی و استیصال انسان در زندگی روزمره رو نشون میده :-(که داره به گذر زندگی و زمان نگاه میکنه و قطعا نمی تونه خودش رو همراه رخدادها به جلو ببره
موفق باشید
احساسی که از دیدن این عکس به من دست داد:
تنهایی انسان مدرن در اوج شلوغی و تکاپوی محیط
رنگ سرد عکس هم به این مساله دامن زده و تنهایی و درماندگی انسان عصر ماشین را به زیبایی به تصویر کشیده است
زاویه عکاسی و لحظه ثبت اثر نیز جای بحث دارد بدین معنی که فرصت برای دیده شدن انسان امروزی بسیار ناچیز است: کسری از ثانیه! این تمام زمانی است که ما فرصت دیدن همدیگر را داریم.
به عکاس این عکس صمیمانه تبریک میگم