عکس هجدهم:
از آن عکسهاست که میتواند با تحلیلهای متفاوت همراه باشد. کلید موفقیت، رعایت اصول نقد است.
عکس هجدهم:
از آن عکسهاست که میتواند با تحلیلهای متفاوت همراه باشد. کلید موفقیت، رعایت اصول نقد است.
ویرایش توسط nmroshan : Monday 23 January 2012 در ساعت 23:25 دلیل: انتقال عکس به داخل فروم
ببخشید بنده اول پست میزنم.قصدم نقد نیست.
فقط چیزی که اول به ذهنم رسید روتیت عمودی عکس هست.
خیلی خلاقانه صورت گرفته.نمونه های افقی زیاد دیده ایم ولی این چرخش عکس خیلی کار را هنرمندان تحویل مخاطب داده.
و یک سری المان که هرکدام حرفی برای گفتن داره
از رنگ پس زمینه و نحوه سر سوژه تا کلاه و محل قرار گیری کلاه و قاب و ...
ممنون
Nikon D90 l 18-105 l 105f2.8 l 50 f1.8D l SB700
سلام
انسانی محدود در یک قاب
قابی که ایستایی خود را وام دار همان کسی است که تمام تلاش خود را برای رهایی از چهارچوب و تا مرز وارونگی به پیش برده است.
جهد برای رهایی از دنیای کوچک و تیره فام به امید رسیدن به سرزمین آرزوها یعنی آزادی .
نشان امیدی که در راس قاب دیدنی است حاصل آخرین تلاش وی و قبل از بی جانی موقت است اما خبر از تلاش دوباره می دهد. خدایا کمکش کن !
تم رنگ عکس - گنجاندن انسان در یک چهارچوب - عمق ایجاد شده به واسطه وجود سایه و چرخش به جا و مناسب عکس از نقاط قوت عکس محسوب می شود.
عکاس به زیباترین شکل شخصیت خستگی ناپذیر خود را به تصویر کشیده است و جالب است که حس همزاد پنداری نیز به بیننده القا می شود.
ویرایش توسط Miri : Saturday 25 June 2011 در ساعت 02:23
با سلام
تشکر بابت عکس از جناب روشن و عکاسی که سعی داشته یک کار متفاوت و خوب را ثبت کند.
در مورد خلاقانه بودن موافق نیستم با توجه به مواردی که در ذیل میارم این عکس بیشتر متفاوت است تا خلاق.
1-کار کردن با فریم چوبی قاب عکس یکی از مواردی هست که می تونه بحث فلسفی رو پیش بکشه (مواردی مانند شکستن قاب و عبور فرد از قاب بسته چوبی.........) البته به نظرم در این عکس نباید دنبال موارد فلسفی باشیم یکی از علت هایی که به این نظر رسیدم وجود کلاه در بالای فریم چوبی هست که بیشتر برای پر کردن ترکیب بندی و ایجاد توازن در ترکیب بندی اضافه شده و بار معنایی که با توجه به آن به محتوی متن برسیم ندارد،
2- انسان سرگشته؟؟ اگر هدف این نوع انسان هست نوع پوشش و رنگ " صورتی"لباس با القاء این مفهوم سازگاری نداره. ایضا رابطه این فلسفه با سایه های سافت....
موارد فنی که به نظر می رسد :
1-نوع فیگور هست که بیشتر جلوه تصنعی آن به چشم مخاطب جلوه پیدا می کند ( البته این مورد در مرتبه دوم دیدن و کنکاش عکس به چشم بنده آمد)
2- عدم تنظیم قاب چوبی هست که اون رو در عکس تبدیل به ذوزنقه کرده( در سمت راست عکس ، در محل تلاقی قاب با زمین، کج بودن قاب بسیار مشهوده به نظرم از وظایف عکاس هست که این ایرادات رو قبل از عکس برداری اصلاح کند)
3- عدم تناسب رنگ لباس ها
4- کار بیش از حد روی عکس در نرم افزار!!!! سبب از بین رفتن جزییات تصویر ( یکی شدن اجزای بدن در قسمت جوراب پاهای سمت چپ و راست و ران پا .... که تبدیل به یک سطح سیاه شده و بافت و جنس اشیاء از بین رفته ) این مورد در بعضی قسمت های تی شرت هم صادق است.
5- عدم دقت در ویرایش و استفاده از نرم افزار: عکاس برای رسیدن به رنگ صورتی مورد نظر خود تلاش زیادی کرده اما از این نکته غافل شده که علاوه بر لباس رنگ پوست هم به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و فام رنگ پوست صورتی شده.. البته ممکن است دوستان استدلال کنند که شاید هدف هم صورتی کردن پوست بوده در صورت پذیرش این فرضیه سوال اینست که چگونه فقط بعضی از قسمت ها تحت تاثیر این عمل هستند یعنی پوست صورت صورتی شده و پشت گردن زرد یا آرنج و ساعد صورتی و بازو زرد و رنگ پوست؟؟؟
5- سایه ها به نظرم یک جای کارش درست نیست،اگر از دوستان کسی نظری داره در این مورد لطفا حتما نظر بده که استفاده کنیم.
نتیجه گیری که من بهش رسیدم این هست که امروزه با توجه به گسترش گرفتن عکس های متفاوت شخصی( به خصوص در قشر جوان و نوجوان) که از نعمت های دوربین و عکاسی دیجیتال هست، راه برای امتحان کردن زیاد( کادر بندی و آزمون و خطا و...) باز شده که از یک سوی سبب پویایی این نوع گونه عکاسی میشه از طرفی بار محتوی هم به نسبت پایین تر خواهد آمد البته در این بین نمیشه کارهای خوب رو که تولید میشه انکار کرد...
پ.ن1: کادر خاکستری با این ضخامت بسیار در دیدن و دیده شدن موثر هست، به نظرم ضخامتش خیلی زیاده ،دوستان یک بار این عکس رو بدون کادر هم ببینند خیلی براشون جالب خواهد بود از میزان تاثیری که کادر بر عکس دارد.
پ.ن2: امیدوارم کسی از این صراحت بنده، در تحلیل عکس آزرده نشه ....
تشکر
خراب رفاقت آنم که جان دهد در بهر دوست ... خط و خال لغو بر در نهاده و بی آرزوست
متاسفانه برای من رنگها،کنتراست،شارپنس، مفهوم، لزوم چرخش کادر و خود کادر نامفهومند
البته از نظر روشنی و نورپردازی فکر میکنم کم ایراد باشه و من میپسندم اما این طور کادر بندی چیزی رو برای من از نظر ادراکی درست نکرد
علاوه بر اینکه شدیدا معتقدم کاش اون قاب عمود بود! یعنی الان شکل متوازی الاضلاع داره ولی کاش مستطیل بود(پرسپکتیو)
این نکته نمیدونم چرا ولی خیلی منو اذیت کرد
دیتیل و جزئیات عکس به نظرم نه اونقدر کمه که بیننده رو از دقت به جزئیات مو،لباس،بکگراند و سطحی که کار روش انجام شده پشیمون کنه، و نه چنان دقیق و معلوم که بیننده رو با اطلاعات بیشتری برای درک بهتری همراهی کنه!
ضمن اینکه به نظرم رنگ لباس تمام تلاش هارمونیک کار رو برای ارائه یک نظم بصری از بین برده
اون ساعت مچی هم شدیدا اضافست به نظرمن و البته شست(؟) دست هم بهتر بود اگر روی قاب بود برای اینکه نشان دهنده تکیه ای تمام عیار بر چیزی باشه که پُشت خودش روی هواست!
کلاه البته جالب ایستاده! خیلی جالب! اصلا انگار عمود و افق براش مطرح نیست! این چینش قابل تقدیره
متاسفم اگر همش منفی بود،خیلی دست دست کردم برای نوشتن این نقد که نکنه باعث کدورت بشه ولی نهایتا بهتر دیدم مطرح کنم،هرچند شاید من علم و صلاحیت نقد این عکس رو نداشتم
نقد و نظر کاملا شخصی است.
من از دیدن این عکس حس بدی پیدا کردم. انگار خودم در وضعیت سوژه قرار دارم. یک جور درد عمیق در پشت و احساس سقوط دردناک
در میان اینهمه حس بد آن کلاه با آنهمه آرامش چکار میکند؟
با سقوط سوژه هرآنچه به او متصل است سقوط میکند
سوژه تمام هستی خود را به مرگ میکشد
Back for Good
آیا هنرمند توانسته است حس شخصی اش را به چیزی عمومی و قابل درک توسط دیگران گسترش دهد؟
آیا حاصل تلاش او، بر روی بیننده تاثیر میگذارد؟
سلام
از جنبه فنی در عکس حداقل از دو منبع نوری استفاده شده که من نور سمت پایین را نمی پسندم فکر می کنم اگر سمت پایین عکس (صورت و دست راست سوژه)تاریک تر بود حس بهتری می داشت.
دیتیل و ادیت عکس هم جالب نیست مخصوصا رنگ صورتی که روی گوش و صورت سوژه وجود دارد.
اما چرخش عکس را می پسندم قرار گرفتن کلاه در بالا حس بهتری می دهد
احساس من در مورد این عکس بر می گرده به شخصیت درون و بیرون هر کس، به طور سمبلیک که به عکس نگاه می کنم کلاه نمادی از شخصیت ظاهری فرد را تداعی می کند و مرد درون چهار چوب هم نمادی از درون انسان که در چهار چوبی از محدودیت ها اسیر شده هرچند قاب بیشتر القا کننده درون در کالبدی روحانی جسمانیست و ظاهری که شخص احساس مثبتی به آن ندارد وبا پشت کردن به آن حس تنفر را بیان می کند، حس ریا و دورویی حال نمی دانم عکاس دقیقا می خواسته چه حسی را انتقال بدهد؟
پیروز باشید
ویرایش توسط ahmad-d : Thursday 30 June 2011 در ساعت 18:37
بجای .............. ........ ، عکسی کافیست.
۱- در عکس چه میبینیم؟ قابی خالی، مردی در میانه قاب خالی و سر در گریبان، واژگونی کادر. این سه، اصلیتر به نظر میآیند و پس از آنها، کلاه و سایه ای که بر دیوار افتاده است.
۲- قابی بزرگ و خالی. در قاب چه میگذاریم؟ چیزی که دوستش داریم. چیزی که دوست داریم به آن بنگریم. قاب خالی نشانه چیست؟ چیزی نداریم که دوستش داشته باشیم؟ چیزی بوده که دوستش داشتهایم و از دست داده ایم؟ چیزی که قبلا دوستش داشتیم و اکنون از آن مهری بر دل نمانده؟ هر چه که هست، نشانه از دست دادن و از دست رفتن و حتی مرگ است. هر چه که هست، خوب نیست. خوشی نیست. شادی نیست.
این را حالت مرد نیز تایید میکند. مردی سر به زیر در میانه قاب. چرا در میانه قاب؟ آیا نشانه حسرت است و افسوس؟
۳- اما آنچه که عکس را خاصتر نموده است، واژگونی کادر است. کادری است نامعمول. ایجاد توهم می کند. میدانیم که چگونه حاصل شده است اما دوست داریم همین گونه آن را بپذیریم. گاه دوست داریم که به ما دروغ گفته شود. گاه میدانیم که صحنه ساختگی است اما دوست داریم همانگونه ببینیم و چشم بر امر واقع میبندیم. گاه دوست داریم که دنیای دیگرگون را ببینیم. از واقع به رویا پناه میبریم.
این عکس را نیز همین گونه دوست داریم. این واژگونی علاوه بر اینکه چنان تاثیری بر بیننده میگذارد، در انتقال پیام عکس نیز موثر است. آیا بدون این واژگونگی میتوانستید حس این مرد را تصور کنید؟ آیا دنیای غریب او با این عکس بهتر منتقل نمیشود؟
۴- علاوه بر عناصر اصلی فوق، صحنه آرایی عکس نیز بخوبی صورت گرفته است. نوری که از بالا به مرد تابیده است و سایه مشخصی بر دیوار ایجاد کرده است و وضعیت کلاه.
۵- آیا همه معنای عکس همین است؟ مطمئنا خیر. این یک تفسیر روانشناختی میتواند باشد ولی برخی از دوستان وارد حیطه فلسفه شدند. برای من این حس شخصی قویتر بود. خیلی نمیتوانم در مورد عکس وارد وادیهای عمیقتر شوم.
۶- آیا عکس موفق شده است حس مورد نظر را بخوبی منتقل کند؟ عکس در ایجاد یک حس خاص در بیننده موفق بوده است. اکثر دوستان مطمئنا حس عجیب عکس را دریافت کرده اند. اما بیشتر از آن، خیر. شاید علت صحبت کمتر در مورد عکس نیز همین باشد. یعنی اگر انتقال حس را در دو مرحله در نظر بگیریم، مرحله اول بخوبی طی میشود و بیننده را و فکرش را مشغول میکند. اما او را در همین جا رها میکند. آن مقصود اولیه هنرمند تبدیل به یک حس قابل درک عمومی نمیشود. چرا؟ به سختی میتوان به این سوال پاسخ داد. گاهی عکس حدودی دارد و ورای آن را نمی توان تصور کرد.
---
عکس حاصل کار دوست عزیز، آقای خدامی است. برای ایشان آرزوی موفقیت دارم.
هفته پیش بعد از ایجاد تاپیک عکس رو دیدم، ولی واقعا نمی تونستم چیزی در موردش بگم. در مقطعی حتی از این عکس زیاد خوشم نیومد!
تا امروز که نقد های دوستان رو خوندم. اشتباه از تجربه و دانش کم و توجه نکردن دقیق به عکس بود. عکس جزئیات کمی داره (و این جای تحسین داره) و نیاز به دقت خاصی نداشت، زیبایی کار در نوع چینش آنها در کنار هم بود. الان که بعد از خوندن نقدها به عکس نگاه می کنم، واقعا زیباست! (بنده بعضی از نکات منفی نقد دوستان رو هم قبول دارم، ولی در مقابل خود کار به نظرم بی ارزشن) تبریک به عکاس.