نوزدهمین عکس:
فایل پیوست 14157
بدون هیچ شرحی، منتظر نقدهای دوستان هستیم...
Printable View
نوزدهمین عکس:
فایل پیوست 14157
بدون هیچ شرحی، منتظر نقدهای دوستان هستیم...
آنقدر به این تصویرنگاه کردم و نگاه کردم تا آخر قاب زبان گشود ، آرامش و سکوت اولین دعوتنامه ای است که بعد از اندکی تامل از محیط به
دستم میرسد. از بین اجزای تصویر خط حائل دنیا و رویا را بیشتر دوست دارم و حضور انسان ها بر لبه همین خط ، آنی این سوی خط و آنی آن
سو . در ظاهر کنار هم و شاید در واقع در دو دنیای مختلف .همگونی نور زمین و لحظات ، زمان خاصی را برای ثبت اثر تداعی نمیکند و گپ و
گفتی فارغ از بعد زمان را برایم ترسیم میکند.
درختان ... آنها که هستند؛ اجازه دهید دست نخورده بپذیریمشان.
با سلام
عکس زیباییست
فضای منفی حاکم بر تصویر باعث ایجاد عمق و احساس و درک عمیقتر یک احساس است.
ضمن اینکه با قرارگیری صحیح سوژه در کادر در کنار فضای منفی تمرکز فراوانی را بر روی سوژه اصلی شاهدیم.
انتقال احساس تنهایی (غیر از سوژه اصلی سوژه انسانی دیگری در دورها هم نیست) بدلیل حالت واید عکس موفق است و حرفهایی که فقط در تنهاییهامان میتوانیم بگوییم.
سیاه وسفید یا خاکستری بودن حس نوستالژیک را همچنان تقویت کرده است آنچه که در خاطر میماند گاه رنگی نیست.
و اینکه مرزی بین زمین و آسمان نیست حالت معلق بودن در این فضای گفتگو را به همراه دارد.
کاش بیشتر میدانستم
جناب دکتر درود بر شمانقل قول:
با سلام
عکس زیباییست
فضای منفی حاکم بر تصویر باعث ایجاد عمق و احساس و درک عمیقتر یک احساس است.
ضمن اینکه با قرارگیری صحیح سوژه در کادر در کنار فضای منفی تمرکز فراوانی را بر روی سوژه اصلی شاهدیم.
میشه کمی بیشتر درباره ی فضای منفی ای که دربارش صحبت فرمودید توضیح بدید ؟ در مورد القای احساس تنهایی هم به نظر می رسه آنچه عکس قصد بیانش رو داره ، هم نشینی و تعامل و پیوند میان افراد باشه ؛ خوشحال می شم اگر در این مورد هم توضیح بیشتری در خصوص دیدگاهتون ارایه بفرمایید .
با آرزوی بهترین ها
پسر پارسی
سلام
منظور از فضای منفی(negative space) فضای خالی اطراف سوژه است که شامل بخش روشن عکس است. فکر کنم اصطلاحی رایج باشد.
منظور از تنهایی هم تنهایی و خلوت این دو فرد است همانطور که بعدا ذکر شده:در این فضای گفتگو
بسیاری از افراد بدنبال تنهایی هستند نه با خود بلکه با یک دوست همنشین و....
سلام
فضایی سرد و رنگ باخته که حتی با وجود انسان و درخت باز هم گرمایی در کار نیست. ارتباط نه چندان دوستانه دو انسان نقطه ثقل است ولی گویا قرار نیست اتفاق مثبتی رخ دهد.
چینش نامنظم درختان - اشکال غیر هندسی - کادربندی و در کل پیش زمینه تصویر همه و همه خبر از حس پریشانی و تشتت افکار انسان های موجود در صحنه را می دهد.
تلاش عکاس برای انتقال احساس موجود در تصویر قابل تقدیر است اما برای ایجاد توازن و تمرکز بیشتر بر روی سوژه اصلی (حتی با وجود فضای منفی) بازنگری در ترکیب بندی و انتخاب زاویه عکاسی ضروری به نظر می رسد.
درود
مدت زيادي گذشت تا بتوانم ميان عکس و ديدگانم ارتباطي منطقي بيابم . در نگاه اول ، حضور دو انسان مذکور در اين ثبت برايم حسّ هم نشيني و دوستي ميان افراد را القا کرد ؛ اين حس همواره تاکنون برايم تداعي گر فضاي مثبت بوده است . منتها ، عمق و تاکيد بر اين احساس نتوانست حضوری طولانی مدت در افکارم ایفا کند ؛ چرا که يکي از دوستان به بار منفي در عکس اشاره فرمود . از آن لحظه تاکنون در اين انديشه ام که چگونه چنين حسي مي تواند از اين عکس برداشت شود ... آيا گستردگي سطح تک کنتراست آسمان (آن هم با رنگ منفي خاکستري) توانسته تا اين حد ، به تخريب ديگر عوامل مثبت بپردازد ؟ آيا همنشینی طبیعی درختان (جدای از هم نشینی انسان) برای تقویت این حسّ مثبت ناکافی بوده ؟ و بسیاری سوالات دیگر که به شدت افکار دو سویه ام را پریشان کرده است ...
به شخصه با همه ی این اوصاف ، معتقدم فضای این عکس چه حامل بار مثبت باشد و چه منفی ، توانسته به تمام قدرت ، ذهن مخاطب را به چالشی اساسی بکشد . شاید مبسوط کردن این چالش ها در بندهای آتی بتواند به سوالاتی که مطرح شد ، پاسخی درخور داده یا حداقل ما را به نتیجه گیری کلی برساند .
در حیطه ی عناصر انسانی گرچه هر دو بسیار به هم نزدیکند و نگاهشان نیز یک کرانه ی مشخص را نشانه رفته است ، ولیکن آن برداشت قطعی که برای تایید همه ی جانبه ی فضای مثبت در میان این دو عنصر لازم است ، دیده نمی شود ؛ در واقع بیننده می ماند که دوستی را باور کند یا قهر و جدایی را ...
عناصر طبیعی نیز همین حالت را دارند ؛ درختان بی خزان همواره نمادی برای تقویت فضای مثبت و بیان مفاهیمی چون رویش ، هم زیستی ، صبر و بی ادعایی به شمار می رفته اند . با این حال سهم و ترس آسمان انگار توانسته با جدا کردن یکایک این عناصر از هم ، احساس مثبت را قویاٌ به حاشیه براند .
تنها یک عنصر دیگر می ماند که بسیار مرا کنجکاو کرده ؛ در دوردست ها ، همان جا که نگاه هر دو تن به سویش جهت گرفته است ، انگار دریا و آب است . جزییات اندک و رنگ بندی یکسان با آسمان مانع از آن شده تا بتوانم بر وجود این عنصر –یعنی دریا- مهر تایید بزنم ... منتها اگر واقعا دریایی در کار باشد ، می تواند بسیاری از فرضیات و بندها و برداشت های پیشین را تغییر دهد . دریا اگر در دوردست واقع شود ، مایه ی آرامش است . این آرامش و شستشوی ذهنی که به دنبال خود ، عناصر و مفهوم طبیعی شان را دگرگون ساخته ، به غایت می تواند از سهم منفی آسمان و نیز از بُعد منفی عناصر انسانی بکاهد .
آسمان ؛ همان گونه که پیشتر گفته شد ، توانسته میان سوژه های انسانی و گیاهی فاصله انداخته و باری منفی تلقین کند . اگر دریایی در کار باشد ، می تواند اولا جای آسمان را در میان درختان پر کرده و به جای غبار و ترس ، بذر نمناک رویش بر بالین درختان بپاشد . و ثانیا می تواند به افکار آن دو تن که نگاهشان به سویش نشانه رفته ، حسّ مثبت آرامش القا کند .
در مقام جمع بندی ، اگر در دور دست ها ، دریا باشد ، فضا و مفهوم این برداشت را کاملا مثبت ارزیابی می کنم . اما اگر بر خلاف آن چه حدس زده شد ، دریایی نباشد ، فضا به شدت در میان تفکرات مثبت و منفی به چالش کشیده می شود . در هر صورت ، من این ثبت را چه در بُعد مثبت و چه در بُعد چالش برانگیز ، اثری شایسته یافتم و آن را بیان مفاهیم متفاوت و متفکرانه ، حائز تقدیر می دانم .
با آرزوی بهترین ها
پسر پارسی
پی نوشت : خوشحال می شوم اگر وجود یا عدم وجود دریا مشخص شود تا بتوانیم جمع بندی و جهت گیری دقیق تری داشته باشیم .
نظر کاملا شخصی است...
من این عکس رو نپسندیدم. به نظر من درختها و انسانها به عنوان دو سوژه حاکم بر عکس تحت تاثیر همدیگر و قاب کلی اثر هیچکدام فرصت عرض اندام پیدا نکرده اند. نه میشود بر درختان تمرکز کرد و نه انسانهای عکس انقدر قدرتمندند که نگاه را هدایت کنند. آسمان هم حرفی برای گفتن ندارد. شاید تنها موفقیت عکس در حس سکون است و بی صدایی حاکم برآن....
با سلام و درود بر جناب روشن و عکاس عزیز
شرح عکس: یک عکس سیاه و سفید!!!!! در ارتفاعات خارج از شهر و دو انسان مشغول گفتگو هستند.
عکاس به نوعی در کادر بندی افقی به ترکیب بندی طلایی نزدیک شده است. کانون و هدف عکس خود را دو انسان در حال گفتگو قرار داده همچنین به نظر می رسد عکاس تمایل داشته است که با استفاده از ریتم و حرکت درختان در عمق و پرسپکتیو بر هدف اولیه خود تاکید مضاعفی داشته باشد.
سوال اینست که آیا عکاس در این تاکید مضاعف موفق شده یا خیر؟؟ نظر بنده اینست که خیر، زیرا:
1- محل عکاسی : خود عکس نشان دهنده اینست که درختان بدون نظارت برنامه ریزی شده ای رشد کرده اند و در ضمن به صورت پراکنده، که عملا امکان برنامه ریزی برای استفاده از چینش درختان در کادر با بهره گیری از ریتم و تکرار درختان و حرکت در پرسپکتیو را غیر ممکن می سازد. البته این فضا امکان دیگری را برای عکاس فراهم می سازد که به نظر نمی رسد مورد نظر عکاس بوده باشد وآن بکر بودن است.
2- زاویه دوربین عکاس: در حال حاضر زاویه دوربین عکاس و خط افق و دو انسان و درختان در یک راستا هستند ، که سبب یکسان شدن ارزش تصویری درخت و انسان شده و همین از ارزش تصویری هدف کاسته است.اگر عکاس خط افق را به سمت بالاتر حرکت می داد به نظر می رسد که ارزش تصویری انسان ها بیشتر از دیگر عناصر تصویر می شد زیرا فضای منفی بالای عکس امکان این عمل را به عکاس می داد.
در ادامه چند نکته در مورد متن عکس :
-وجود شهر در پس زمینه عکس و این جدا افتادگی این محل از ازدحام و شلوغی های شهر این امکان را به عکاس می دهد که از تقابل این دو استفاده کند اما این مورد باید هدفمند و با ارداه در عکس نمود داشته باشد تا اتفاقی......
- وجود فضای منفی زیاد آسمان که در این کادر و زاویه دوربین به هدف عکاس کمکی نمی کند.
- عدم وجود سفید خالص: گرچه از کل فضا و کادر عکس نزدیک دو سوم، به آسمان اختصاص یافته است اما به خاطر عدم وجود سفید خالص در عکس ، این عکس فضای بسته وگرفته و سردی را به مخاطب القاء می کند.
- دو انسان : یکی بر روی میز نشسته و و نفر دوم به صورت دست به سینه در مقابل او ایستاده.... این دو نوع فیگور به هیچ وجه تداعی کننده دو دلداده نیست.
- فضای گرفته و نوع فیگور فرد ایستاده در تقابل با محیط بکر( البته اگر با اغماض از صندلی و میز فلزی چشم پوشی کنیم) است گویا که مسائل شهر نشینی و معضلات آن ، انسان را در خود طبیعت نیز رها نمی کند و در مقابل همگام شدن انسان با طبیعت می ایستد...
مورد دیگری که به نظرم جای بحث داره بر خلاف نظر بعضی از دوستان که پایان عکاسی فشار دادن دکمه شاتر می دونند به نظرم مرحله پس از تولید هم خیلی مهم و ضروری است. البته این ویرایش رو در کمترین زمان انجام دادم البته با در نظر یک روایت داشتن روایت. منظور بنده ویرایش هدفمند است.
فایل پیوست 14179
نتیجه گیری بنده : این عکس، یک عکس ثبت لحظه از یک سفر است و به نظر نمی آید که هماهنگ شده باشد و عکاس با استفاده از بینش خود و دیدگاه زیبا شناختی خود به سرعت یک لحظه گذرا را پایدار ساخته است.
پ.ن: هدف از ویرایش عکس قصد جسارت به عکس عکاس عزیز نبوده بلکه با توجه به مسائلی و نظراتی که در فروم جاریست به نظرم این تاپیک و محل نقد عکس هاست محل مناسبی برای مطرح کردن این مطلب آمد که ویرایش عکس ، می تواند عنصر جدایی ناپذیر یک عکس محسوب گردد و با چند برش و ادیت مفهوم عکس اولیه تغییر کند.
پ.ن:بنده دریا ندیدم شهر دیدم ، این مورد هم می تواند جزو نقاط مثبت باشه یا منفی؟؟
با تشکر
درود
تا کنون 19 عکس در تاپیک نقد عکس به نمایش در آمده و مورد نقد قرار گرفته اما تغییر خاصی در نوع نقد نویسی دوستان (و از جمله خودم) به وحود نیامده اکثر نقدها به دلایلی (مثلا چون جناب روشن عکس رو انتخاب کرده یا صاحب اثر را می شناسیم و نمی خواهیم باعث رنجش او شویم یا ...) نقد نبوده وتمجید از عکس گرفته شده و اینکه چه نکات مثبتی در عکس هست (یا حتی نیست و ما خودمون نکته مثبت درش پیدا می کنیم) بوده.
نکته دیگر اینکه نقدها خود نقد نمی شوند و در حد نظری که گفته می شود و تشکری چند زیر پست باقی می ماند و تمام تا عکس بعدی! و عکاس هم تنها نظاره گر و خواننده نظرات دوستان هست و ....
امیدوارم ازین پست به بعد روال نقدها پیشرفتی بهتر از فبل داشته باشه. و برای شروع...
این عکس در کوهسار در غرب تهران گرفته شده در یک روز خلوت وسط هفته و خود من هم برای عکاسی پرتره از یکی از دوستان به اونجا رفته بودم . بعد از عکاسی توجهم به این دو نفر جلب شد که با اینکه خیلی وقت بود اونجا بودند ولی به هم نزدیک نمیشدند و فاصله خودشون رو نگه می داشتند (حالا راحت تر میشه نقد کرد...) من هم یک کادر ساده بستم و شات رو زدم .....
سکوت شاید ولی آرامش تنها چیزی بود که اونجا نبود و اینکه خط دنیا و رویا از کجای عکس پیداست ؟ یک آسمان سرد و خاکستری ؟نقل قول:
آرامش و سکوت اولین دعوتنامه ای است که بعد از اندکی تامل از محیط به
دستم میرسد. از بین اجزای تصویر خط حائل دنیا و رویا را بیشتر دوست دارم
آیا برای عکسی که فقط چند لحظه فرصت گرفتنش رو داشتم (با توجه به حرکت سوژه و حساس شدنشان به من عکاس) میشد در محیط گشت وگذار کرد و بعد به آن دو پوزهای مختلف را پیشنهاد کرد؟نقل قول:
اما برای ایجاد توازن و تمرکز بیشتر بر روی سوژه اصلی (حتی با وجود فضای منفی) بازنگری در ترکیب بندی و انتخاب زاویه عکاسی ضروری به نظر می رسد.
ممنون از نظر خوبتون اما شما هم مثل منتقدانی که مونالیزا را مونالیزا کردند به نکاتی اشاره کردید و مفاهیمی پیدا کردید که بعد از خواندن نقد شما گفتم اینقدر خوب بوده و من نمیدونستم ;) ! و اینکه دریایی در کار نیست و من هم تنها به ثبت حس آن لحظه بین آن دو نفر فکر می کردم.نقل قول:
به شخصه با همه ی این اوصاف ، معتقدم فضای این عکس چه حامل بار مثبت باشد و چه منفی ، توانسته به تمام قدرت ، ذهن مخاطب را به چالشی اساسی بکشد . شاید مبسوط کردن این چالش ها در بندهای آتی بتواند به سوالاتی که مطرح شد ، پاسخی درخور داده یا حداقل ما را به نتیجه گیری کلی برساند .
در حیطه ی عناصر انسانی گرچه هر دو بسیار به هم نزدیکند و نگاهشان نیز یک کرانه ی مشخص را نشانه رفته است ، ولیکن آن برداشت قطعی که برای تایید همه ی جانبه ی فضای مثبت در میان این دو عنصر لازم است ، دیده نمی شود ؛ در واقع بیننده می ماند که دوستی را باور کند یا قهر و جدایی را
در مقام جمع بندی ، اگر در دور دست ها ، دریا باشد ، فضا و مفهوم این برداشت را کاملا مثبت ارزیابی می کنم . اما اگر بر خلاف آن چه حدس زده شد ، دریایی نباشد ، فضا به شدت در میان تفکرات مثبت و منفی به چالش کشیده می شود . در هر صورت ، من این ثبت را چه در بُعد مثبت و چه در بُعد چالش برانگیز ، اثری شایسته یافتم و آن را بیان مفاهیم متفاوت و متفکرانه ، حائز تقدیر می دانم .
...
آیا ادیت شما لحظه گذارا بودن عکس را و حس عکس را با یک عکس مفهومی کلیشه ای که بارها دیدیم عوض نکرده ؟(همان طور که خودتون اشاره کردید.)نقل قول:
هدف از ویرایش عکس قصد جسارت به عکس عکاس عزیز نبوده بلکه با توجه به مسائلی و نظراتی که در فروم جاریست به نظرم این تاپیک و محل نقد عکس هاست محل مناسبی برای مطرح کردن این مطلب آمد که ویرایش عکس ، می تواند عنصر جدایی ناپذیر یک عکس محسوب گردد و با چند برش و ادیت مفهوم عکس اولیه تغییر کند.
البته نقد زیبایی داشتید.
باز هم میگم هدف پیشرفت نقد نویسی و نگاه به عکس است و از همه دوستان برای نظرات خوبشون تشکر می کنم.
جناب خلیلی سلام.
چه چیزی باعث شده آن آسمان سرد هیبت زده را همتراز با رویای مخاطب خود ندانید؟
این چکیده فصلیست که تا ساعاتی دیگر بر مکتوبات شما ارزانی میدارم.
با اجازه دکتر روشن عزیز و بقیه دوستان اگر اجازه بفرمایید بنده حقیر هم با زبان بی سوادانه خودم برداشت شخصیم رو از این عکس داشته باشم
البته دوستان نقطه نظرات جالبی رو فرمودند که شاید عرایض بنده تکرار مکررات باشه
کادر بندی به نظر من ناقص هست و هادی چشم بیننده به نقطه نظر عکاس نیست(اگر نقطه نظر عکاس انسانها باشند)
در دو سمت کادر درختان کاج به خوبی کادر بندی نشدند و به قول جناب فراصتی معروف تصویر شلخته شده و چشم مدام دنبال یک المانی در عکس میگرده تا بتونه روی اون فکوس کنه و درباره اون فکر کنه که با وجود دو انسان باز هم به هدف نمیرسه و در تمام پیکسل های تصویر سرک میکشه
تعداد زیادی کاج که هیچ هماهنگی هندسی با هم ندارند
پوزیشن انسانها هم حس زیبایی رو نشون نمیده.گویا دو نفر در حال گفتمانی جدی و خشک هستند و کسی که ایستاده از عصبینیت دیگر توان نشستن نداشته انگار استرس در اونها حاکم هست
شاید بهتر بود پوزیشن بهتری میگرفتند مثلا پشت به هم روی صندلی یا یکی روی زمین باز هم پشت به هم ولی با فاصله در نزدیکی نزدیک پرتگاه یا چیزی شبیه به لوگوی ورزشی کاپا
این مکان رو من در هفته چند بار میروم .پارک جنگلی کوهسار. در پشت سر افراد شهر کاملا هویداست شاید زیباتر بود اگر با پوزیشن های مذکور کمی هم از شهر در عکس ثبت میشد تا هماهنگی جالبی بین فاصله افراد / پشت به هم نشستن / و وجود ساختمانهای شهر به وجود بیاد و یا کمی از ابرهای در آسمان کمک گرفته میشد تا فضای یکدست سفید چشم رو خسته نکنه
کادر در پایین خیلی خفه شده .مدام منتظرم که عکس اضافه بشه تا فورگراند بیشتری در عکس ببینم تصویر از جای خیلی بدی کات شده
ترکیب بندی رنگ ها و کنتراست در عکاسی سیاه و سفید به مراتب حساس تر از عکس های رنگیست که در این عکس به خوبی انجام نشده.تصویر به گونه ایست که شما نمیتوانید حدس بزنید زمین برفیست یا خاکی؟؟؟ کنتراست در کاج ها نه آنقدر کم است که زیبایی درخت مشخص شود و نه آنقدر زیاد که بتوان گفت یک سیلوئیت زیباست
شاید با کنتراست بیشتر در درختان میشد از احجام درختان بهتر کمک گرفت
و در نهایت شارپنس کم و مات بودن عکس
این رو هم اضافه کنم که عرایضی که عرض کردم به صورت پویا بودند یعنی به طور فرضی میشد کادر رو تغییر داد یا افراد رو به پوزیشن های مختلف دعوت کرد و ...
با عرض پوزش :::blushing:::
ادیت و میروری که جناب Radiohedz انجام دادند خیلی زیباست و به لحاظ بصری به نظرم خلاقانه و خوبه . اما من شخصا فضای خود عکس رو هم دوست دارم
عکس مثل فیلمهای روسی می مونه سرد و بی روح و دو انسان که حالا با توضیحات جناب خلیلی حضورشون مشخص تره به نظرم در این عکس فضای کلی عکس یا استادیومه که حرف می زنه و پونکتوم که به نظرم انسانها هستند در رده دوم قرار داره عکس من رو یاد روزهای سرد و خاکستری کومونیست می اندازه .
بحث همین جاست. این رویای شماست و چیزی که در ذهن شماست نه چیزی که در عکس است.نقل قول:
چه چیزی باعث شده آن آسمان سرد هیبت زده را همتراز با رویای مخاطب خود ندانید؟
مهدی جان به توضیحات من در پستی که نوشتم مراجعه کنید. واقعا میشه به 2تا غریبه پیشنهاد پوزهای مختلف داد !!! مطمئنا اگر این شات برنامه ریزی شده بود و سر فرصت گرفته شده بود حتی قابل قبول هم نبود !نقل قول:
شاید بهتر بود پوزیشن بهتری میگرفتند مثلا پشت به هم روی صندلی یا یکی روی زمین باز هم پشت به هم ولی با فاصله در نزدیکی نزدیک پرتگاه یا چیزی شبیه به لوگوی ورزشی کاپا
این رو هم اضافه کنم که عرایضی که عرض کردم به صورت پویا بودند یعنی به طور فرضی میشد کادر رو تغییر داد یا افراد رو به پوزیشن های مختلف دعوت کرد و ...
اتفاقا بحث بنده هم همینجاست. چیزی که در عکس است را چه کسی تعیین میکند ؟ من، شما، دکتر روشن یا شاید هم هر چه اکثریت میبینند ؟نقل قول:
این رویای شماست و چیزی که در ذهن شماست نه چیزی که در عکس است.
فلسفه روی نیمکت ذخیره افکارم آماده نشسته ، فکر کنم باید بفرستمش گرم کنه ... گرچه مطمئن نیستم بتونم بدرستی مهارش کنم.
خواهش میکنم چه در این تاپیک و چه در کل فروم این نوع ادبیات را فراموش کنید.نقل قول:
با اجازه دکتر روشن عزیز و بقیه دوستان اگر اجازه بفرمایید بنده حقیر هم با زبان بی سوادانه خودم برداشت شخصیم رو از این عکس داشته باشم
با عکسی سیاه و سفید روبه رو هستیم که تعدادی درخت و دو نفر در کنار هم رو در اون می بینیم. به نظرم سیاه و سفید در اکثر عکس ها حس سردی رو منتقل می کنه و در این عکس هم از این قاعده جدا نیست. فضای بالای عکس خالی و نگاه بیشتر روی قسمت پایین عکس قرار می گیره.
دو نفر رو به روی هم هستند(به نظر زن و مرد میان)، با توجه به نوع ایستادن مرد و دست به سینه گرفتنش، حس مثبتی از این دو نفر منتقل نمی شه، بیشتر حالت شکایت رو داره (به طور عام حس منفی).
همه اینها در کنار درخت هایی هستند که نمی شه گفت بقیه تصویر رو اشغال کردن، ولی سهم زیادی در عکس دارن. درخت به نظرم نماد تنهاییه، حتی در این عکس که تعداد بالایی در کنار هم هستند.
در این عکس انسان دیگه ای مشاهده نمیشه، به نظرم یه جور جبر در با هم بودنشونه، یعنی کس دیگه ای نیست، و اینها برای فرار از تنهاییه که با هم هستند.
با برداشتی که بنده از عکس داشتم، به نظرم در انتقال حس موفق بوده، انتخاب مد سیاه و سفید، خالی گذاشتن عکس (به جرات می تونم بگم با عکس خشکی مواجهیم) حالت زن و مرد همگی در انتقال این حس موفق هستند.
به نظرم اگر از سمت چپ کمی کراپ می شد بهتر بود، شاخه گوشه سمت چپ پایین عکس اگر نبود کار بهتری میشد.
آقای مقیمی در گالری عکسی داشتند با نام "دیکتاتوری می آموزم" (اگر کامل گفته باشم) یک بچه چوپان به همراه گوسفندانش بود. حالا اگر عنوان رو در نظر نگیریم، از نظر خیلی از دوستان یک عکس با اثر مثبت (زندگی روستایی و کودک و ...) هستش، در حالی که یک سری دیگه از دوستان (و خود عکاس) برداشتشون از عکس همون چیزیه که در عنوان اومده، ممکنه برداشت های دیگه ای هم بشه.نقل قول:
اتفاقا بحث بنده هم همینجاست. چیزی که در عکس است را چه کسی تعیین میکند ؟ من، شما، دکتر روشن یا شاید هم هر چه اکثریت میبینند ؟
از طرف دیگه یک سری عکس ها هستند که همگی به طور نسبی برداشت نسبتا یکسانی از اون دارند (به خاطر المان ها و سوژه و ...)،(نداشتن مثال مناسب رو بذارید به حساب حافظه و تجربه کم :) )
به نظرم این دو مدل عکس هر کدوم ارزش های خودشون رو دارن، و نمی شه گفت کدوم با ارزش تره. در یک مدل ذهن بیننده باز گذاشته میشه، و این زیباست، چون هر آدمی با هر طرز تفکری می تونه از اون برداشتی برای خودش داشته باشه، از طرف دیگه با عکس هایی مواجهیم که ذهن بیننده رو به سمت خاصی می برند، این هم در جای خودش جای تقدیر داره، عکاس باید خیلی دقیق باشه تا هدفش رو برسونه.
به نظرم ما هر برداشتی که از یک عکس داریم، باید ببینیم عوامل عکس چقدر در راستای اون هستند، یعنی اگر نقد ما با دلایل مناسب باشه، نقد درستی به حساب میاد.
ای کاش کادر از پایین 10الی15 درصد بیشتر بود و باز تر، و از راست به همان میزان کمتر بود و تنگ تر
هارمونی رنگ و کنتراست که به نظر من وجود دارند و البته سردی محیط و سرد ایستادن همه ارکان عمودی عکس،از نظر من مطمئنا مفهومی سطحی ای رو در بر ندارند
سایز هدف به نظر من ایراد داره! محوطه شامل دو انسان و زیر انسان اول، به نظر من باید برای رساتر بودن یا دو برابر اندازه فعلی کادر میبود یا با همین اندازه،ولی تمام عکس رو به شدت به دو تُن تقسیم میکردند! سیاه سیاه و سفی سفید! یک مینیمال مونوتون تمام عیار!
کج و راستی، کنتراستی که سر به زنگاه دیگه بالاتر نرفته(در حالی که فقط یک لول بهتر بود بالاتر بره) و خالص نبودن هر دورنگ در هیچ منطقه ای از عکس، کمی حس تعلل به من القا کرد
عکس قاطعیتی برای رساندن مفهوم مورد نظر، هرچند خود اون مفهوم قاطعانه یا برداشت آزاد باشه، نداره از نظر من
اما میتونم حس کنم عکاس دقیقا بعد از دیدن چند ثانیه قبل از این تصویر، وقتی یکی از دو چشم و البته کادر رو بسته دقیقا حس گرفتن چه عکسی رو داره
عکس در مجموع ستودنیست! چون در حالی که از نظر فنی قبولش ندارم ولی درکش میکنم!موفق شد ارتباطی هرچند سست با من ایجاد کنه!
ممنون از عکاس
سلام
من فکر می کنم شما اشتباه می کنید . آنچه در نظر دیگران آشکار است ، ممکن است از نظر شخصی دیگر پنهان بماند. اگر بیست نفر عکسی را توصیف کنند، (جدا از مفاهیم عمومی قابل درک) هر کس به جنبه های مختلفی از آن خواهد پرداخت و این نیست که اگر عکاس مفاهیم درک شده توسط دیگران را نفی کند و بگوید که تفاسیر ارائه شده مد نظر وی نبوده پس نقدها هم بی ارزش هستند. درست است که اغلب عکاس با بیان این مطلب که عکس او دربارۀ چیست تکلیف مفهوم و معنای آن روشن می شود ولی آنچه عکاس دربارۀ تصویر می اندیشد تنها یکی از تفسیرهای ممکن دربارۀ عکس است ، و چه بسا بهترینشان هم نباشد، حتی اگر او با اقتدار و اعتماد به نفس بسیار این مفهوم را بیان دارد .
من فکر می کنم عکسهای نقد پذیر عموما دو دسته اند یک دسته اونهایی که معنی شان تقریبا معلومه و برداشت عموم نقادان و بیننده های اون عکس یکی هست مثلا فکر می کتم عکس شماره 15 من همینطوره چون تقریبا نظرات دوستان به هم نزدیک بود . اما عکسهای دیگری هستند که ممکن برداشتهای متفاوتی از اونها بشه اگر چنین عکسهایی رو به دست عده ای نقاد بدیم به نظرم نقد نهایی مثل خیلی از نقدهای اینچنینی چکیده ای از نظرات جمع باشه البته هنوز عکسهای مهم زیادی هستند که پس از سالها ، نقادان در مورد اونها اتفاق نظر ندارند اما همونطوریکه استاد روشن گفتند در این خصوص باید اصول نسانه شناسی رو مدنظر قرار داد گو اینکه این موضوع خودش دریایی است و بازهم می شه سلایق رو درش دخیل کرد .
موضوع بعدی برداشت و هدف عکاس و تقابل یا همخوانی اون با نظر بیننده است به نظرم گاهی عکاس و یا بیننده می تونن نظراتی راجعبه عکس داشته باشند که با هم فرق کنه و این به نظرم از خواص خلاقه هنره و شاید یکی از جدبه های بزرگ علم و هنر عکاسی ...
درود
احتمالا من در رساندن منظورم موفق نبودم.
این که برداشت ها از یک اثر متفاوت باشد و اثر با تمام برداشت ها هم همخوانی داشته باشد(یا نه) می تواند قدرت اثر را نیز تعیین کند و در این مسئله (آزاد بودن افراد در برداشت ها و نقدهایشان) شکی نیست.
منظور من برداشت هایی است که در عکس به هیچ عنوان مشهود نیست مثل یکی از دوستان که عکس را با وجود دریا نقد کرده بود وقتی عکاس از نحوه ومکان گرفته شدن عکس بگوید و دریایی نباشد خوب تکلیف این نقدو نظر چیست؟ یا نکات دیگری که بعد از پستی که گذاشتم درست نبودن قسمت هایی از نقدهای قبلی را در بر داشت.(امیدوارم منظورم را رسانده باشم)
خیر عکاس تعیین نمی کند نظر مخاطب چگونه باشد اما اینکه مخاطب برای عکس مفاهیم والا!! بسازد هم درست نیست نمونه حاضر هم بعضی نقدهای آنچنانی برای عکس هایی ضعیف در گالری!نقل قول:
یعنی عکاس میگوید برداشت شمای مخاطب در این چارچوب آزاد است و لاغیر؟ حال اگر احتمالاً عکس مورد نظر مفاهیم والاتری را در برداشت بی آنکه عکاس در پی آن بوده باشد باید عکس، نقد و نظر را در همان وضعیت فهم پایینتر نگه داشت؟
جناب خلیلی در پستهای قبل اشاره فرمودید " آرامش تنها چیزی بود که اونجا نبود " و انتظار دارید بیننده هم از آن اثر آرامشی نبیند.
آیا در عکس شما المان یا قرینه ای که گواه بر نقض آرامش باشد وجود دارد؟ اگر نه نباید انتظار داشته باشید بیننده تمام شرایط حاکم بر محیط را که شما در خارج از عکس تجربه کردید در آن کادر محدود ببیند.
و در مورد وجود یا عدم وجود ، امیدوارم بین اشیاء و احساسات تفاوتی قائل شوید.
فایل پیوست 14220
یک مثال ساده .... به این عکس نگاه کنید و بدون خواندن ادامه مطلب برداشت و مفهومی بیابید.
.
..
...
....
این عکس کار جناب عبدل پناه است حال نامی که ایشان برای عکس انتخاب کرده را بخوانید و دوباره عکس را ببینید
It's Empty
آیا چارچوبی برای برداشت شما درست نشد؟ آیا دید شما تغییری نکرد؟ تنها تعیین نام برای عکس جهت دهی نظر عکاس بر برداشت بیننده را به همراه دارد.
سری به تاپیک شرح نویسی بر عکس بزنید. بعد از خواندن شرح عکس بیننده قطعا نوع دیگری به عکس نگاه خواهد کرد؟
و البته نکته ای هست که بعدا به آن اشاره می کنم...
به نظر من عکسی ( به معنی ظاهر ) که از یک لحظه جدا و ثبت میشود هم میتواند نقد شود و الزامی برای کشف اصل ماهیت واقعی پیرامون آن لحظه وجود ندارد.
شما که هنوز نظری در مورد نقد بنده ندادید. جواب شما فقط بنده رو در مورد واقعیت اطراف شما راهنمایی کرد که در نقد اون عکس دخیل نیست.( چراکه نه از عکس قابل مشاهده است نه توضیحاتی برای آن ارائه شده) خب اگر قرار است نقدها به صورت مورد نظر شما باشد این توضیحات شما باید قبل از نقد برسند.نقل قول:
من ... نظر خود را درباره نقد شما دادم. پس از توضیحات من باز هم حس آرامش را از عکس می گیرید؟
لازم به ذکر است بنده از نقد خودم دفاع نمیکنم بلکه هدفم روشن شدن کم و کیف این شیوه نقد است.
بنده از عکسی که قرار دادید یک مفهوم خیره کننده میگیرم که شاید آقای عبدل پناه هم متعجب شود ؛ ارتباط با مردگان.
بعد از دیدن It's Empty ممکن بود نظرم عوض میشد ولی در این مورد ، به طور خیلی اتفاقی نظرم عوض نشد. خب اگر اثر شما هم با اسمش برای نقد قرار میگرفت 100 درصد نظرها متفاوت بود.
درود
با این صحبت کاملا موافقم . اگر نقد بر اساس و با پشتوانه ی عنصری باشه که وجود خارجی در برداشت عکاس نداره ، خب طبیعیه که اون نظر رد میشه . بنده هم دقیقا با علم به همین توضیح صحیح جناب خلیلی بود که نقدم رو تنها بر پایه ی وجود دریا بیان نکردم و در واقع در دو قالب به بررسی اثر پرداختم . در نهایت هم شاخه ای از نظراتم که بر حدس وجود دریا استوار بود ، به درستی رد شد و قسمت دگیر هم به عنوان نظر و برداشت شخصی من باقی ماند .نقل قول:
به نقل از جناب خلیلی
منظور من برداشت هایی است که در عکس به هیچ عنوان مشهود نیست مثل یکی از دوستان که عکس را با وجود دریا نقد کرده بود وقتی عکاس از نحوه ومکان گرفته شدن عکس بگوید و دریایی نباشد خوب تکلیف این نقدو نظر چیست؟ یا نکات دیگری که بعد از پستی که گذاشتم درست نبودن قسمت هایی از نقدهای قبلی را در بر داشت.(امیدوارم منظورم را رسانده باشم)
با این صحبت هم موافقم . در این عکس به نظرم "برداشت بر اساس آرامش" بر دیگر احساسات غلبه داره و نمی توان بیننده رو از پذیرش اون محروم کرد . همون طور که جناب اکبری فرمودن بهتره میان موجودیت احساسات با موجودیت اشیاء تفکیک قائل شد .نقل قول:
به نقل از جناب اکبری
جناب خلیلی در پستهای قبل اشاره فرمودید " آرامش تنها چیزی بود که اونجا نبود " و انتظار دارید بیننده هم از آن اثر آرامشی نبیند.آیا در عکس شما المان یا قرینه ای که گواه بر نقض آرامش باشد وجود دارد؟ اگر نه نباید انتظار داشته باشید بیننده تمام شرایط حاکم بر محیط را که شما در خارج از عکس تجربه کردید در آن کادر محدود ببیند.
با آرزوی بهترین ها
پسر پارسی
پی نوشت : من بین "نقد عناصر و پیام عناصر" با "نقد احساسات و عواطف انتقالی" تفاوت قائلم . چرا که نقد در مورد نخست بر پایه ی تک تک عناصره ولی در مورد دوم ، برداشت ما کلیه . درسته که مجموعه ی عناصر ، سازنده ی احساس کلی هستن ، ولیکن همواره این گونه نیست که با تغییر نقد عناصر ، نقد پیام و احساسات کلی هم تغییر کنه . در کل معتقدم باید بین این دو مطلب تفاوت قائل شد و هر کدوم رو به صورت جداگانه بررسی کرد .
سلام
منظور بنده هم این نبود که به زور مفهومی "والا" برای عکس ساخته شود.
قبول دارم، برخی نقدها، بیمورد تفسیری هستند و بیشتر داستانهای شخصیسازی شدهاند تا نقد. که این مورد البته بیشتر به خاطر عدم اطلاع از نقد و نقادی است.
بعضاً نظر دادن و نقد کردن اشتباه گرفته میشود و امیدوارم دوستانی که مطلب مینویسند (از جمله خود بنده) بتوانند بین این دو تفکیک قائل شوند.
منتهی نباید بیش از اندازه به این موضوع حساس شد چراکه باعث دلسردی افراد نسبت به بررسی عکسهای دیگران ـ و در وضعیت بدتر عکسهای فاخر تاریخ عکاسی ـ خواهد شد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مجلۀ دوربین عکاسی، در هر شماره یک عکس را بدون ذکر مشخصات چاپ میکند و از خوانندگان میخواهد که نقد خود را برای این عکس بنویسند و برای مجله ارسال کنند، سپس در شمارههای آتی بهترین نقد (البته بهترین با معیار خود آن مجله ) دربارۀ آن عکس را منتشر میکند. به دوستان توصیه میکنم آن نقدها را بخوانند. (نه اینکه بگویم کاملاً درستند و بی عیب اما برای تمرین نقد عکس مفیدند)
این تاپیک نسبت به قدمت فروم واقعا نوپا محسوب میشه و مطمئن باشید از بین کسانی که امروز نظرشان فقط یک نظر است ( مثل بنده ) چند سال دیگر تعدادی نقد کننده خواهیم داشت ( باز هم مثل بنده) البته با یاری دوستان منتقد و مشارکت و رسیدگی آنها.
با این نظر موافقم که نقد نباید بر اساس چیز هایی باشه که ما نمی بینیم. هر چه هست باید در خود عکس باشه (یا مثل چیز هایی که نبودشون معلومه، با یک نشونه از نبودشون خودشون رو نشون می دن!!) از طرف دیگه (هنوز بخش شرح نویسی برای عکس رو نخوندم) به نظر شما درسته که برای عکس شرح بنویسیم؟ این ضعف کار رو نشون میده، و یا محدود کردن ذهن بیننده (باز هم در مثالی برای محدود کردن، همون عکس آقای مقیمی، شخصا دوست داشتم عنوانی نداشت، زیادند عکس هایی که می پسندیم و بعد از دیدن عنوان دیدمون نسبت بهش عوض می شه، بنده همون حس اولیه رو ترجیح می دم)
عکس خوب به نظرم عکسیه که شرحی نداشته باشه، خودش همه چیز رو بگه (حتی چند برداشت مختلف)
بسیار زیبا و به جا بودنقل قول:
من بین "نقد عناصر و پیام عناصر" با "نقد احساسات و عواطف انتقالی" تفاوت قائلم
سلام
فکر می کنم بحث نقد خیلی فراتر از چیزیه که بیان می شود و خیلی مهم تر، یک اثر در زمان نقدش خیلی بیشتر رشد و نمو می کند وبه درجات بالاتری می رسد و فکر می کنم بعضی از منتقدان برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان حتی زمینه سازی هایی هم انجام می دهند و بحث نقد به یک سرمایه گذاری بزرگی چه از نظر مادی و چه معنوی تبدیل شده.
ما یک نقد فنی داریم که خیلی مشخص هست و چهار چوب خودش را دارد ولی زمانی که پای احساسات و عواطف یا برداشتهای درونی به میان می آید قضیه کلی فرق می کند و نمی شود مرز بندی دقیقی برایش قائل شد.
برای نمونه نگاهی بیندازید به نقد هایی که در باره آثار ون گوگ نوشته شده تا آنجایی که من خبر دارم ون گوگ اصلا آموزش آکادمیک در مورد نقاشی ندیده و حتی موفق به فروش آثارش نشده ولی چنان بحثهای فنی و تخصصی در مورد کارهایش بیان می شه که آدم شک می کند که آیا واقعا نقاش چنین منظوری داشته یا نه؟ مانند این موارد بیشماری را می شود نام برد.
ویا خیلی از مفاهیم زیبا شناسانه که امروزه دست خوش تغییراتی شده و تعاریفی جدید برای آن بیان می شود که به نظر من این تغییر بر می گردد به منتقدانی که ذائقه مردم را تحت تاثیر قرار دادند و هنرمند هم که تحت تاثیر جامعه و فرهنگش قرار دارد، پذیرای این تغییر می شود واین سه(هنرمند ، منتقد و مخاطب) بر روی هم تاثیرگذارند.
پیروز باشید
درست است الزامی نیست اما به عکس زیر توجه کنید (عکس ها مثال عکس هایست که از لحظه جدا و ثبت شده)نقل قول:
به نظر من عکسی ( به معنی ظاهر ) که از یک لحظه جدا و ثبت میشود هم میتواند نقد شود و الزامی برای کشف اصل ماهیت واقعی پیرامون آن لحظه وجود ندارد
فایل پیوست 14225
این عکس یکی از معروف ترین( شاید معروفترین) کارهای رابرت کاپا عکاس بزرگ است. چه برداشتی از عکس دارید؟ آیا سوالات بیشمار پیرامون چگونگی گرفته شدن عکس وماجرای آن برای شما به وجود نمی آید؟!
اگر ماجرای عکس را می دانید که هیچ اما با یک جستجوی مختصر (یک نام اثر How they fall ) و باخبر شدن از اصل ماهیت عکس و حتی حواشی چندین ساله آن دوباره به عکس بنگرید. آیا درک عمیق تر و زیباتری نسبت به حس و مفهوم اثر پیدا نکردید؟
یا این عکس بسیار معروف از جنگ ویتنام
فایل پیوست 14226
برعکس اثر قبلی عکس بسیار واضح است ... اما با این همه نمی خواهید از چرایی رسیدن این دو نفر به این لحظه عجیب خبر داشته باشید ؟
و تنها این مورد در عکس نیست در بقیه آثار هنری تفسیر خالق اثر چه نقاش ، مجسمه ساز ، فیلمساز و .... از اثر خود جز اثر شده و اغلب با نظر به آن، اثر نقد می شود.(دلیلی برای تایید نظر خالق اثر نیست و چه بسا با نقدی محکم و جامع نظر خود خالق تحت شعاع قرار گیرد(ولی رد یا حذف نمی شود)
اتفاقا اینجا بحث برعکس است و این تعدد مفاهیم درک شده توسط مخاطبین مختلف است که بعضا اختلاف شدید با هم دارند و به نظر من تفسیر و برداشت هنرمند هنگام خلق اثر خود می تواند راهگشا باشد.نقل قول:
من برعکس این را شنیدم:
اگر عکسی نتواند مفهوم مورد نظرش را برساند نقطه ضعفی است برای عکس.یکی از بزرگان گفتند
کاملا موافقم، بیشتر پست های این تاپیک از جمله پست های خودم به زحمت از یک نظر فراتر رفته و به نقد نزدیک می شود. و این جاست که حضور کم رنگ پیشکسوتان در این تاپیک بیشتر نمایان می شود که تا معلم آموزش ندهد شاگردان هرچند با میل و پشتکار با هم بحث کنند پیشرفت چندانی نخواهند داشت.نقل قول:
بعضاً نظر دادن و نقد کردن اشتباه گرفته میشود و امیدوارم دوستانی که مطلب مینویسند (از جمله خود بنده) بتوانند بین این دو تفکیک قائل شوند.
منتهی نباید بیش از اندازه به این موضوع حساس شد چراکه باعث دلسردی افراد نسبت به بررسی عکسهای دیگران ـ و در وضعیت بدتر عکسهای فاخر تاریخ عکاسی ـ خواهد شد.
نه به این غلضت که شما می گویید ولی دراینکه عکاس یا هر هنرمند دیگری برای مخاطب چارچوبی برای برداشت از اثرش فراهم می کند شکی نیست( در این باره توضیح خواهم داد...بگذارید مطلب کمی روشن تر شود)نقل قول:
یعنی عکاس میگوید برداشت شمای مخاطب در این چارچوب آزاد است و لاغیر؟
در تاپیک خودش این بحث انجام شده ولی بعضی آثار بدون شرح مفهوم آنچنانی ندارند.(مثال دقیقی نیست اما عکس های جیمز نچوی از حادثه 11 سپتامبر بدون شرح هایش مثل عکس هایی از یک حادثه طبیعی است)(والبته مثال مع الفارغ دیگری : معمولا نریشن - صدایی که فیلم با توضیحات او جلو می رود - یکی از ضعف های فیلم حساب می شود و گفته می شود فیلم باید قدرت تعریف بصری داشته باشد.اما توت فرنگی های وحشی برگمن شاهکار جاودانه سینما بدون نریشن و شرح آن واقعا غیر قابل تصور است)نقل قول:
به نظر شما درسته که برای عکس شرح بنویسیم؟
من هم موافق این هستم که عکاس یک توضیحی در مورد عکسش بدهد قبلا هم این پیشنهاد را داده ام (فکر کنم در نقد عکس شماره 2 بود بحثش پیش آمد )
البته باید در نظر داشت عکسها جنبه های مختلفی دارند که هر عکس با عکس دیگر فرق می کند
اما همه چیز هم دست عکاس نیست و نباید زیاد به حرف آن گوش داد، نمونه همان کار جناب رابرت کاپا که اگر اشتباه نکنم برخی به صحنه سازی متهم اش کردند .
اختلاف بین مخاطب هم فکر نمی کنم چیز بدی باشد وباعث بحث می شود در نتیجه با ذهنیات همدیگر بیشتر آشنا می شویم.نقل قول:
ینجا بحث برعکس است و این تعدد مفاهیم درک شده توسط مخاطبین مختلف است که بعضا اختلاف شدید با هم دارند و به نظر من تفسیر و برداشت هنرمند هنگام خلق اثر خود می تواند راهگشا باشد.
حتی در مورد این عکس شخصی دریا دیده بود که اگر آگاهانه این را گفته بود خیلی هم جذاب بود الآنه شهر ها هم به بزرگی دریا هستند، هم به خروشانی آن و بیشتر هم آدمها را غرق می کنند.
پیروز باشید
آنچه تاكنون در اين سري تاپيكها مشاهده كرديم قرار دادن عكس بدون هيچ شرح ويا اسمي توسط جناب دكتر روشن بوده است .ولذا اينگونه استنباط مي شود كه نظر بر اين است كه عكس بدون هيچ زمينه قبلي در معرض انواع واقسام نقدها و از ديدگاهاي مختلف بررسي شود .به هر حال همانطور كه جناب خليلي فرمودند بعضي عكسها با توضيح عكاس ارزش پيدا ميكنند وممكن است به خودي خود حرفي براي گفتن نداشته باشند.كما اينكه خود جناب خليلي بهترين مثال ممكن رو در اين مورد با عكس "لحظه مرگ سرباز شورشي" كاپا زدند. وشايد اگر خود عكاس در اين مورد توضيحي نميداد كسي متوجه داستان عكس نميشد(هرچند كه با توضيحات عكاس بازهم شبهات زيادي به اين عكس وارد است)
---------------------------------------------------------------
شكر خدا بعد از مدتها مشغله كاري و غير كاري فرصتي دست تا دوباره دانش ناقص خود را در نقد عكس به نقد دوستان بسپارم .
عكس شماره 19 :
عكس در مكاني خارج از شهر اما نزديك به شهر گرفته شده و اينرا مي توان از درختان كاج (كه معمولا در تپه هاي حوالي شهر كاشته ميشوندو هرچند نامنظم )و همچنين از اثرات ضعيفي از يك منظره شهري در دوردست كه عكاس سعي در محو كردن آن داشته و همچنين وجود يك سازه يا بنوعي نيمكت براي نشستن فهميد .عكس بسيار ساده و با اجزاي كم است و تمامي عناصر عكس در يك سوم پايين كادر قرار دارند خطوط عمودي درختان كه از دوطرف كادر شروع ميشوند تاحدودي چشم را به سمت نقطه طلايي پايين-راست(يعني انسانها) هدايت ميكند .سفيدي يك دستي تمام عكس را پوشانده بطوري كه محل تلاقي زمين و آسمان توسط آن محو شده و گويي كه كادر يك بوم سفيد نقاشي بوده كه عناصر ديگر يكي يكي به آن اضافه شده اند .وجود اين سفيدي با زمين تنك و انسانهاي كم تعداد نوعي احساس شديد سرما را در بيننده بوجود مي آورد .بطوري كه تا چند لحظه قبل و قبل از خواندن نقد دوستان فكر ميكردم كل زمين را برف پوشانده است.و البته اين احساس نقطه قوت عكس محسوب ميشود .
داستان عكس با حضور دو انسان در آن شكل ميگيرد كه عدم وجود آنها چيزي براي گفتن باقي نميگذاشت .گويي اين دو انسان خسته از هياهوي شهر به دنبال مكاني براي آسايش بوده اند و برحسب تصادف گذرشان به اينجا خورده است ، مكاني ظاهرا ساكت براي لحظه اي تفكر ......
اگر ديدن يك منظره پر هياهوي شهري را به ديدن يك فيلم توصيف كنيم كه در آن انسانها هر كدام نقشي برعهده دارند و به ناچار براي ادامه فيلم مجبور به بازي نقشهاي خود و قرائت ديالوگهاي كارگردان هستند .اينجا بيرون كادر است و هر دو انسان در نقش واقعي خود ظاهر شده اند .شايد در آنسوتر در هياهوي شهر ايندو نقش دو دشمن يا دو انسان مخالف يا دو دوست را بازي كنند اما اينجا يك حرف و يك هدف مشترك دارند و آن بهره بردن از ارامش اين مكان است .
بعنوان نظر شخصي اينكه :
حذف گوشه اي از درخت سمت راست و همچنين افزايش جزئيات دوردستي كه در فضاي بين درختهاي سمت چپ قرار دارند ميتوانست به بهتر شدن عكس كمك كند
شاد و سلامت باشيد.
درودی دیگر
عکسی که گذاشتید از بهترین مثالهای ممکن برای درگیر کردن ذهن بیننده با شرایطی است که عکس در آن گرفته شده اما شاید همواره وضع بر این منوال نباشد.
عکس زیر از خانم میشل کلمنت ( برنده spider awards در سال 2007 ) هم میتواند مشمول روی دیگری از نقد شود
http://forum.akkasee.com/attachment....1&d=1309988747
ممکن است شرایط زمانی و اندیشه های خاص عکاس برای عکس بتواند مفهوم مد نظر عکاس را بهتر بازگو کند اما شاید خودتان هم قبول دارید بدون توضیحات صاحب اثر هم میتوان نقدهای فنی و تفسیری مستقلی بر این عکس خاص و موارد مشابه ارائه داد.
کار جنابعالی هم از رسته ای بود که بنده بیشتر دوست داشتم خود عکس را ببینم تا واقعیت بیرون عکس.
http://forum.akkasee.com/attachment....7&d=1309545160
بحث های خوبی درباره این عکس انجام شد و مطمئنا برای علاقمندان این قسمت، جذاب و مفید بوده است.
عکس از لحاظ فرم، ساختار کلاسیکی دارد و این ساختار خود باعث احساس ثبات در بیننده میشود. قرار دادن موضوع اصلی عکس در نقطه مناسب و تقسیم بندی خوب کادر، از جمله ویژگیهای این عکس هستند.
نکته دیگر در مورد عکس شکل دو انسان هست. این شکل، خود باعث ایجاد داستانهایی در ذهن بیننده میشود. و همین مساله باعث میشود بیننده بیشتر عکس را ببیند و روی آن توقف بیشتری داشته باشد.
مساله جالب دیگر برای من، ایجاد احساس بی زمانی - بی مکانی در عکس است. یعنی میتوانم این عکس را در هر زمان و هر مکان مورد نظرم تصور کنم. شاید این تاثیر بخاطر المانهای موجود در عکس، وجود فضاهای خالی بسیار، جایگزینی المانها، سیاه و سفید بودن عکس و پس زمینه محو باشد. همان پس زمینه نقش مهمی در عکس بازی ميکند. عکس در نظر اول flat را به عکس جالبتری تبدیل میکند و ذهن را مشغول می کند.
به نظر من، مجموعه عوامل فرمیک و بخصوص شکل و حالت دو انسان موجود در عکس، عکس را ارزشمند کرده اند.
---
عکس فوق اثری از دوست عزیز آقای خلیلی است.
با تشکر از شما جناب روشننقل قول:
بحث های خوبی درباره این عکس انجام شد و مطمئنا برای علاقمندان این قسمت، جذاب و مفید بوده است.
خواهشا نظر خودتون رو هم راجع به مباحثی که مطرح شد بفرمائید.
خب در مورد عکس و ایدهآلهایمان خیلی میتوانیم صحبت کنیم. اما به نظرم بهتر است برای چنین عکسی، همان گونه که هست بررسی شود.نقل قول:
اما برای ایجاد توازن و تمرکز بیشتر بر روی سوژه اصلی (حتی با وجود فضای منفی) بازنگری در ترکیب بندی و انتخاب زاویه عکاسی ضروری به نظر می رسد.
واقعیت آن است که ارزش بسیاری از عکسها، همان ثبت یک لحظه گذرای زندگی است. لحظهای که با قبل و بعد خود متفاوت است. خودم چنین عکسهایی را دوست دارم. موقع نقد عکسها اما میبینم که بسیاری از دوستان، عکس را نه یک برش پویا زمان که یک قطع ثابت از آن در نظر می گیرند.نقل قول:
آیا ادیت شما لحظه گذارا بودن عکس را و حس عکس را با یک عکس مفهومی کلیشه ای که بارها دیدیم عوض نکرده ؟(همان طور که خودتون اشاره کردید.)
برای ارزیابی نقد معیارهایی وجود دارد مثل تطابق و ارتباط منطقی. اما واقعا وقتی نقدهای معروف بر عکسهای معروف را نیز بخوانید، میشود فهمید که این معیارها خیلی ثابت و مشخص و تعریف شده نیز نیستند. به هر حال مناسب است که هر کس موقع نقد بداند که یک آستانه مهم وجود دارد که گذر از آن، ارزش نقد را پایین می آورد. رویا پردازی یا بقولی فلسفه بافی های ناهمگون با جنس عکس، دامی است که هر کسی میتواند در آن بیفتد.نقل قول:
منظور من برداشت هایی است که در عکس به هیچ عنوان مشهود نیست مثل یکی از دوستان که عکس را با وجود دریا نقد کرده بود وقتی عکاس از نحوه ومکان گرفته شدن عکس بگوید و دریایی نباشد خوب تکلیف این نقدو نظر چیست؟ یا نکات دیگری که بعد از پستی که گذاشتم درست نبودن قسمت هایی از نقدهای قبلی را در بر داشت.(امیدوارم منظورم را رسانده باشم)
یعنی عکاس میگوید برداشت شمای مخاطب در این چارچوب آزاد است و لاغیر؟ حال اگر احتمالاً عکس مورد نظر مفاهیم والاتری را در برداشت بی آنکه عکاس در پی آن بوده باشد باید عکس، نقد و نظر را در همان وضعیت فهم پایینتر نگه داشت؟
خیر عکاس تعیین نمی کند نظر مخاطب چگونه باشد اما اینکه مخاطب برای عکس مفاهیم والا!! بسازد هم درست نیست نمونه حاضر هم بعضی نقدهای آنچنانی برای عکس هایی ضعیف در گالری!
این جا دو مساله وجود دارد:نقل قول:
تنها تعیین نام برای عکس جهت دهی نظر عکاس بر برداشت بیننده را به همراه دارد.
۱- جهت دهی به برداشت بیننده توسط هنرمند:
شرح نویسی یا اسم گذاری عکس میتواند با چنین هدفی صورت گیرد. هدف آنست که از پراکندگی برداشتها جلوگیری شود و با همسو نمودن آنها، بیننده را بهتر با عکس درگیر نماید. این ارتباط موثر میتواند در نهایت باعث ارزشگذاری بهتر عکس گردد.
۲- آیا همه عکس همان چیزی است که هنرمند میخواهد و دوست دارد که مخاطبانش نیز همان را درک کنند؟
به نظرم پاسخ این سوال مهم است. هر عکس بالذات دارای خصایص و مولفههایی است که بدون شرح عکس نیز قابلیت تاویل دارند. با این فرض، پاسخ سوال فوق منفی خواهد بود.
نکته دیگر. در مورد همه عکس ها نمیتوان قانون مشخصی را قرار داد که الزاما اگاهی از شرایط تهیه عکس یا نظر هنرمند، میتواند در درک آن عکس موثر باشد. برای برخی عکسها چنین است و در مورد بسیاری دیگر نیست.
مساله دیگری که مورد بحث بود، برداشتهای متفاوت از عکس است. یکی احساس آرامش دریافت کرده و دیگری چنین نظری ندارد. چرا برداشتهای ما متفاوت است؟
۱- تجربه افراد در دیدن آثار هنری و میزان تلاش فکری افراد در فهم و درک آثار متفاوت است. فرض کنید یک نمایش عمومی از فیلمی مانند پرسونا، سولاریس، داگ ویل و یا ماتریکس برای دوستان فعال در همین سلسله بحثها بگذاریم. آیا برداشتها و تحلیلهای افراد در پایان فیلم یکسان است؟
۲- یکی دیگر از علل تفاوت برداشتها، روش برخورد با آثار است. روشهای مختلفی برای نقد آثار می شناسیم: روشهای تحلیل متنی، تحلیل نظام. نتیجه این روشها الزاما یکی نیست.
۳- درک نشانهها و تحلیل آنها در نزد افراد مختلف متفاوت است.