عکس منتخب برای نقد هفته پیش رو، عکس زیر است:
منتظر خواندن نقدها و تحلیلهای دوستان بر این عکس هستیم...
Printable View
عکس منتخب برای نقد هفته پیش رو، عکس زیر است:
منتظر خواندن نقدها و تحلیلهای دوستان بر این عکس هستیم...
با عرض سلام خدمت جناب دکتر روشن و تمامی اساتید و دوستان گرامی
من در مقامی نیستم که بتونم عکس رو نقد کنم فقط برای دوستانی که نمیدونن این عکس در مورد چیه و دوست دارن قبل نقد بدونن:
این عکس از مجتمع تجاری الماس شرق ( مشهد ) گرفته شده که یک دختر اقدام به خودکشی کرده. این مجتمع به صورت یک راهرو تا 5 طبقه ( اگه اشتباه نکنم ) دواری شکل بالا میره و همه از هر طبقه ای میتونین طبقه همکف ببینن ( که تو عکس مشخصه مردم از طبقات مختلف و عکاس از بالاترین طبقه نسبت به بقیه عکس گرفته ) . بی صبرانه منتظر نقد اساتید و دوستان گرامی هستم بلکه در محضر شما اطلاعات بنده حقیر از نقد و عکس بیشتر بشه.
سپاسگذارم
یاحق
درود
ممنون از شما که مکان عکس رو به ما گفتید اما اتفاقی که در حال رخ دادنست که بی هیچ توضیحی قابل لمس است ...... عناصر زیادی در عکس وجود دارد که به راحتی داستان غم بار و تاسف بار این قصه را بازگو می کند وجود نیروهای پلیس در هر سو، مردمی ایستاده و نظاره گر (با ژستی که گویا در حال تاسف و ناباوری و شوکی انی) حلقه ای که دور زن کشیده شده ،زنی در میان حلقه افتاده و نگاهی(زاویه دوربین) که گویا نقطه شروع حادثه است
وجود حلقه های انسانی به صورت دایره وار که شعاع ان کوچک تر و کوچک تر می شود حلقه از در دور زن زاویه دوربین و کادر دقیقا چشم را خیره به سمت سوژه هدایت میکند
ترکیب رنگی و نوع خطوط موجود در عکس مخصوصا کاشی های زمین و شکل 6 یا 8 ضلعی وسط رنگبندز زمین همه و همه به خوبی به کمک تصویر شتافته و قدرت انتقال حس را بیشتر کرده
وجود خطوط رنگی مختلف و جای گیری افرادی در این خطوط گویی مرزبندی میان افکار افراد و میزان نزدیکی یا دوریشان به داستان است که طبقه بندی جامعه را مانند است
نکته جالب فردی در گدشه تصویر در حال عبور......عبوری راحت از کنار حوادثی که شاید یک جامعه را به مخاطره بیندازد....به همین راحتی
زا ویه دوربین و پرسپکتیو ایجاد شده مخاطب را یکی از عناصر داستان قرار میدهد و نگاه افسر به بالا به خوبی حس استرس و نوع فضای موجود در صحنه را القا می کند
تک تک عناصر دست به دست هم دهند تا یک عکس با داستانی قوی را ببینیم گویا وز قبل همه در جایشان چیده شده اند... دختری که در وسط انبوهی از ادمان افتاده و با چادری پوشانده شده که گویی شاید تا دقیقه ای قبل کسی حتی به نیازهایش هم پاسخ نمیداد چه رسد به سوال هایش ، توجهی که تا لحظه ای قبل از کسی نمی دید حتی نگاهی که او را تعقیب کند ولی حال در مرکز دایره و توجه و همه نگاه ها خیره به او و صحنه بعد شاید همه مانند فرد رهگذر دوباره به ماشینی شدن و تکرار روزمره هروزه زندگی باز می گردنند و دخترانی باز بی انکه صدایشان شنیده شود و یا خواسته شان هر روز در دلشان می میرند......و وجود چادر بر سر دختر که حجابیست شاید برای گناهانش و یا اینبار حجابی برای نگفته ها و پرده ای برای سکوت جاودانه اش
ثبت هوشمندانه و تاثیر گذاری بود
هرچند عکس ثبتی است به نظر من موفق ولی داستانش بسیار تلخ
کاش زندگی را میشد جور دیگر دید.....
هر انسان یک انسانیت مطلق است! (شاملوی بزرگ)
سلام به شما و سپاس بی کران به خاطر این تصویر زشتِ زیبا! تصویری که زشتی تضاد ها را به زیبایی به تصویر می کشد!
در و دیوارها و ویترین های زیبا که هر روزِ این روزها برای ما خودنمایی می کنند یا از صدا و سیمای خ ی ا ن ت پیشه ی ما به صورت آبستره و اگزجره در قالب پیام تبلیغاتی و فیلم و ... به خورد من و شما می روند، اگر امثال شما بیش تر شوند، دیگر نمی توانند به آسانی گندپوشانی کنند.
این چادر رنگی در کنار این فضای مملو از رنگ های پوشالی، خود به تنهایی گویای همه چیز است!
داستان هر چه بوده، برآیندش همین است!
از سوی دیگر، در این فضای پر تنش، این عکس نوعی آرامش را هم در خود دارد. دخترک به آسودگی به خواب ابدی فرو رفته و با حصاری از جامعه جدایی اختیار کرده! (اختیار کرده!). در مردم هم تکاپو و تحرک تنش آفرینی مشاهده نمی شود. گویی فیلم تماشا می کنند. که به واقع هم همین است. در این مورد آقای Moty، شما کامل گفتید و من چیزی اضافه نمی کنم (متشکرم).
سپاس از دکتر روشن عزیز به خاطر این عکس که بعد از مدت ها تعطیلی این تالار را تکان غریبی داد. خواهش می کنم بعد از این به همین روند تنوع آفرین ادامه دهید. جهان به تمام مغزها و بینش ها نیازمند است و عکاسی هم خارج از جهان نیست.
در آخر باز هم سپاس، سپاس از عکاس این اثر که به زیبایی، زشتی را تصویر کرده است! بدون تردید و بدون اغراق، در یک سال اخیر اثری به این خوبی ندیده بودم. دست مریزاد، همین طور ادامه دهید.
چيز جالبي كه در اين عكس نظر من را جلب كرده رعايت فاصله تماشاچيان با حصار است. به نظر مياد اونها ميترسند كه خانم متوفي اونها رو هم با خودش ببرد.
خیلی دلم میخواد با این نمادها و نشانه هایی که عموم هنرمندان درهنگام نگاه کردن به یک موضوع هنری یا خَلق یک اثر هُنَری (در اینجا بطور اَخَص عکس منظور می باشد) بدان توجه می کنند آشنا بشوم، چراکه معتقدم این آشنایی می تواند دید علاقه مندان به مسایل یا کارهای هنری را به باورهای عموم جامعه نزدیکتر و نهایتاً هنرمند را از خطر مُنزوی شدن بِرَهانَد.
پس بدینوسیله از همه عزیزانی که در این راستا فعالیت می کنند تشکر می کنم
خطوط نرده ها، حفاظ گرد و قرمزرنگ، استفاده بهینه از نقطه طلایی، جهت دید مردم و ... همه و همه نظر بیننده را به راحتی به متوفی جلب می کند.
توضیح آن مامور با اشاره به طبقات فوقانی، نحوه وقوع حادثه را هرچند کمرنگ، القا می کند (کمرنگی القا شاید بخاطر این باشد که گویا خود آن افسر پلیس نیز هنوز به علت اصلی حادثه اشراف پیدا نکرده)
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی بازگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
نمی دانم به کارتون ها، تصاویر و یا نقاشی های مخصوص کودکان چقدر توجه کرده اید؟ به اینکه برای تداعی دنیای رویا گونه و آرامش شیرین از چه تصاویری استفاده می کنند!
خطوط منحنی وار کف مجتمع تجاری بخصوص ته رنگ آبی آن منو دقیقاً یاد همان دنیای رویاییِ سرشار از آرامش میندازه، طوری که تَوَهُم گونه دارم لبخند آن دختر معصوم را می بینم و احساس می کنم به آرامشی رفته وصف ناشدنی. گویی راحت شده از همه مشکلات و دارد در دنیای آرزوهایش مانند پری های دریایی میرقصد و باخودش می گوید:
آنقدر زيباست اين بي بازگشت كز برايش مي توان از جان گذشت
نگاه سردِ بی روح و بی تفاوت مردم به دختر شوربخت (شاید هم خوشبخت بِجَهَت فرار موفقیت آمیز از دنیایی که برایش دیگر تحمل ناپذیر شده بود) در همان نگاه اول به عکس، خود را نشان می دهد و چه بسا در دید بیننده غم بزرگی از این راحتی رفتار مردم ایجاد می شود، گویا برایشان اتفاقیست عادی:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند
راستی کسی میدونه بیچاره قبل از پریدن چی با خودش تَرَنُم می کرده؟ من فکر میکنم میخونده که:
ز پیشم مرگ،
نقابی سهمگین بر چهره میآید.
به هر گام هراس افکن،
مرا با دیدهٔ خون بار میپاید.
به بال کرکسان گرد سرم پرواز میگیرد،
به راهم مینشیند، راه میبندد؛
حیف که دیگه تصمیم گرفتم تو نوشتن زیاده روی نکنم تا حوصله خواننده سَر نره و گرنه باری که این عکس با خودش حمل می کنه میتونه خیلی حرف برای گفتن داشته باشه. در نهایت نیز از ثبت کننده این عکس خواهش دارم خودش نیز به مواردی که هنگام ثبت موضوع دقت کرده اشاراتی بِنَمایَد.
باتشکر
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شعرها از اخوان،ه.ا. سایه، نیما و کسرایی
در ضمن نه من و نه مطمیناً شُعَرایی که من از شِعرشون برای زیباتر شدن نوشته ام استفاده کردم، با خودکشی یا فرار بی بازگشت از واقعیت موافق نیستیم
با سلام
خود عکس به لحاظ فنی که زیاد جالب نیست یعنی میتونست بهتر باشه اما خوب اگر بخواهیم منصفانه نقد کنیم باید شرایط عکاس رو هم در نظر گرفت . نکته قابل توجه موضوع عکسه که جای بسی تاسف داره...
از نظر زیبایی شناسی تجمیع رنگهای زمینه است که باعث میشه خباثت موضوع تا حدی تعدیل بشه... قرار گرفتن آدمها با یه هارمونی خاص که علت اون نوع معماری ساختمونه هم جلوه ی خوبی داده...
سپاس
نکته ی بسیار خوبی است. معتقدم که هنرمند در سفر روحی و فکری خود در وهله ی اول در کنار مردم، در وهله ی دوم دور از مردم و در وهله ی سوم (اگر به این مرحله برسد البته) باز با نگاهی جدید در کنار مردم خواهد بود و می شود کسی که هم عوام و هم خواص هم حرفش هستند و پیامش را می پذیرند (البته این با هم رنگ جماعت شدن به هر وسیله ای از نظر بنده متفاوت است). اسفار اربعه ی ملاصدرا هم البته در وادی دیگری اما با قابلیت تعمیم تا حدی مبین همین مسأله است (سفر از مردم تا خدا، سفر با خدا درباره ی خدا، سفر از خدا تا مردم با خدا و سفر در میان مردم همراه خدا).
از اساتید به خصوص جناب روشن خواهش می کنم در جمع بندی ها در مورد این عکس و عکس های مشابه در این تالار به این نکته هم بپردازند: من هم مشتاقم درک کنم که چه مؤلفه هایی (بی آن که هنرمند لازم باشد دست به خلق هنر نازل بزند تا رضایت همگانی را به دست آورد)، در میان هستند که یک هنرمند اثری خلق می کند در منتها درجه ی کمال که هم اهل آن هنر و هم توده ی جامعه (به عنوان مخاطبان اصلی هنر) زیبایی آن را درک می کنند و تأثیر می پذیرند.
با سلام
نمیخوام یک نقد مدون و جامع بنویسم که از توصیف فضا و ترکیب بندی به عمق عکس بروم و... میخوام خیلی ساده نظرم رو بگم
عکس خیلی معمولیه . ثبت اتفاقی که رخ داده . کاری که اصولاً کار عکاسی و دوربینه . شاید برای بخش حوادث روزنامه های صبح خراسان مناسب باشد ، در کنار تیتری از خودکشی یک دختر در فلان پاساژ مشهد . توضیحات عکاس عکس هم که در پست دوم امد ، جنبه خبری و توضیحی داشت(ممنون)
چیزی که از این تصویر برمیاد اینه که عکاس هم یکی از همین مردمه ، یکی از همین مردمی که روی نرده یله دادن و دارن جسد یه آدم رو میبینن . و تنها فرقش اینه که دوربینی برای ثبت به امتداد نگاهش اضافه کرده و چلیک!تصویری که میدیده رو ثبت کرده . هیچ حس متفاوتی در این تصویر وجود نداره مگر همونی که احتمالاً در ذهن دیگر بیننده ها وجود داشته : خوشبحال من که انقدر بدبخت نیستم که مجبور بشم خودکشی کنم! یا حتا عامتر : خوشبحال من که زندهام !
این تصویر نه تنها حسی از همنوع دوستی در بیینده ایجاد نمیکنه،و نه تنها رفتار منفعلانه شهروندان رو به چالش نمیکشه بلکه خودش هم بینندهای منفعله که یکجور واپسگرایی و بی تفاوتی و دوریگزینی نسبت به دیگر انسانها رو تبلیغ میکنه .
با تشکر از احمد عزیز. من فقط با این قسمت نظر شما خیلی موافق نیستم.
یعنی شما اگه جای این عکاس بودین از این تصویر هیچ عکسی نمی گرفتین؟ به نظر من این عکس خیلی خاصه. یک جورایی این عکس داره با آدم حرف میزنه. درسته یک صحنه زشته ولی به نظر من تفاوت دو نفر موفق و ناموفق تو عکاسی، در ثبت همچین صحنه هاییه. مثل خیلی از عکس هایی که عکاس تو لحظه تصمیم میگیره عکس بگیره ولی همون تصمیم در لحظه، میتونه یک عکس موفق حتی در سطح بین المللی برای عکاس به ارمغان بیاره.
بازم ممنون از جناب دکتر روشن که به نظرم دست رو عکس هایی واسه نقد میذارن که اکثرا نقدهای متفاوتی رو به دنبال داره. مثل عکسی که برای نقد شماره 34 استفاده شد.
به نظرم نظرات و نقدهای متفاوت = بزرگ تر شدن و عوض شدن دید منِ عکاس به اطرافم و پیشرفت در عکاسی
یا حق
سلام
احمد جان عكاس اين عكس، مهدي جهانگير هستش پست ٣٨٥ تاپيك مستند اجتماعي و فتوژورناليسم. در خصوص اين عكس من هم تا حدودي با شما موافقم، به نظر اين واقعه رو ميشد به صورت يك مجموعه ارايه كرد تا تاثير گذاري اون رو صد برابر ميكرد، مجموعه اي كه در آن نمايي از افراد مختلف كه نظاره گر اين واقعه تلخ بودن كنجانده ميشد كه بي شك احساساتي كه در چهره هاي آنها به واسطه تماشا كردن اين واقعه به وجود آمده ميتوانست ان را به يك مجموعه ماندگار و قوي تبديل كنه
سلام؛
احمد جان نظرت مثل یک چپ سنگین (برازنده ی همین آواتاری که از محمد علی گذاشتی) وارد شد و حال و هوای تاپیک را عوض کرد. البته تا حد زیادی و نا کاملاً با نظرت مخالفم.
کاری که اصولاً هر عکاس و دوربینی انجام می دهد ثبت عکس است و این وسط البته به نظرم لازم نیست که همیشه شعار شما در عکس کاملاً واضخ و گویا باشد. این عکس دارای شعار زدگی نیست و درست همان طوری که اشاره کردی، عکاس را هم در همان جایگاه منفعلانه قرار می دهد. اما به نظر من این انفعال در آن لحظه به هیچ وجه قرار نیست نکوهش شود. بله یک جا یک نفر خودش را برای اعتراض به این که نان شب ندارد آتش می زند و یک انقلاب رخ می دهد اما قرار نیست هر جا هر کس خودکشی کرد در همان لحظه مردم بی آن که دلیل ماجرا را بدانند واکنش شدید نشان دهند (این با بی تفاوتی فرق می کند). همین بهت و سکونی که در عکس هست اصلاً همین برای من زیباست.
از سوی دیگر این عکس ژورنالی نیست و بعید می دانم که با این کادر بندی استادیومی که دارد و مضمون تلخی که بیان می کند، در هیچ ژورنال شهرستانی با آن محدودیت های عجیب و غریبی که دارند، چاپ شود.
این را قبول دارم که این عکس به لحاظ فضا و فرم کمی با مضمون خود غریبه است یا دست کم با آن هنجارها و فرم هایی که ما می شناسیم سازگار نیست و شاید این بدان سبب بوده که عکاس در این زمینه ی به خصوص، مشاهدات خوبی پیش از این در میان آثار مشابه نداشته با چیزی شبیه به این. عکس هم به لحاظ فنی کاملاً معمولی است، این را هم قبول می کنم اما این تفسیری که شما از ندای درونی اشخاص و خود عکاس در عکس می کنی خیلی صحیح نیست. اشخاص منفعل هستند، یک نفر مرده و همه از بالا دارند او را می نگرند، این آدم را اذیت می کند اما این دال بر هیچ تفسیری از هیچ رفتاری در آن دم نیست. درباره ی این که عکاس تصویر را از این نما گرفته (یا این یکی را انتخاب کرده)، من در همان دید اول از عکس در ذهن داشتم که شاید بد نبود از کنار صورت جسد و با زاویه به سمت بالا یک عکس گرفته می شد که یک گروگان گیری احساسی حسابی ایجاد شود اما نه. آن عکس این عکس نمی شد. جای عکس های معمولی این چنینی که احتمالاً از بین 10 تا 12 عکس با شات های سریع انتخاب شده اند، اتفاقاً این روزها خالی است. چنین عکس هایی لازم اند چون مخاطب به راحتی چشمش را می تواند جای لنز دوربین بگذارد و صحنه را باور کند. یک عکس معمولی از یک اتفاق غیرمعمول که می توانستی آن جا باشی و دقیقاً همین را ببینی بدون آن که نیاز داشته باشی زاویه ی خوبی برای مشاهده ات پیدا کنی که اصلاً در آن لحظه نمی توانی به این فکر کنی. چنین عکسی به نظر ینده خود واقعه است و این عکس با عکس هدف دار ژورنالی به کلی تفاوت دارد.
در مجموع انتظار داشتم که یک نفر این را در این تاپیک بگوید و خوب شد که از زبان شما و با نگرش شما مطرح شد.
منتظر هوک شما هستم احمد جان. بزن تا شاید از یک جدل این چنینی یک چیزی بیرون آوریم.
ببینید دقیقاً موضوع همینه : عکس گرفتن به خودی خود یک عمل مکانیکیه و جز ثبت برشی از زمان کار دیگری نمیکنه . همونطور که در صحبتهام گفتم،این ماهیت عکاسیه . چیزی که هر شخص آشنا به دوربین عکاسی به عنوان یک تکنسین میتونه انجام بده صرفاً همین ثبت درست مکانیکیه!(که بنظر من در اینجا،ادیت میتونست بهتر از این هم باشه)
چیزی که عکس رو از یه ثبت مکانیکی به یک تصویرگری ارتقاء میده ، وجوه متافیزیکیه که به کمک عامل انسانی به عکس اضافه میشه . چیزهایی که با وجود اینکه نمیشه عکاسیشون کرد اما در تصویر حضور داشته باشند و حس بشند (مثلاً شما نمیتونید از غم یک آدم عکاسی کنید اما میتونید عکسی از آدمی بگیرید که بشه غمش رو در عکس حس کرد)
هدف از عکاسی مشخص کننده موفقیت عکسه!من عرض کردم این یه عکس خبری خوب واسه صفحه حوادث روزنامه میتونه باشه
اما اینقدی که برخی دوستان عکس رو به لحاظ حسی تأثیرگذار دونستن،نه،به نظر من نه تنها تأثیرگذار نیست،که معکوسی و منفعل عمل میکنه .
شما اشاره داشتید که عکس خاصیه، من فکر میکنم این عکس نیست که خاصه،بلکه موقعیته که خاصه،مگه چقدر برای ما پیش میاد که در صحنه خودکشی باشیم؟!حقیقتاً برای من که تا به حال اتفاق نیفتاده ؛ فکر میکنیم خاص بودن موقعیت سبب هیجانی میشه که اشتباهاً تصویرش رو خاص درنظر میگیریم .
سلام از ماست یوسف جان . فکر نمیکنم عکس مهدی باشه چون یادمه موقعی که عکس آپلود شده بود هم دیدمش!
بهرحال نظرم رو در مورد عکس گفتم :)
شاید!شاید ارائه عکس به صورت مجموعه،میتونست اثری متفاوت داشته باشه...مهمترین چیز در مورد مجموعه عکس کار کردن هم اینه که آدم بدونه میخواد چیکار کنه!هدف گذاری داشته باشه و برای نیل به هدف عکسهای هوشمندانه بگیره که فکر میکنم در مورد این عکس و بی مقدمه اتفاق افتادنش همچین فرصتی رو به عکاس نمیده .
سلام ودرود
ببخشید این فقط یک نظرهستش،لطفا به حساب نقدنحوانید،باتوجه به شکل زیبایی که مرکزخرید الماس شرق دارد، حداقل کاش عکاس برای زیباترکردن قاب از معماری محل چیزی در قاب جای میداد. گرچه عکسی نیست که برای لذت بصری برداشت شده باشد ولیکن میشد قاب زیباتری را شکل داد. من فکرمیکنم اینکه قابی انتخاب شود که بازاویه دید عادی و روزانه ما متفاوت باشدجدای ازموضوعش ،بصورت ناخوداگاه ، نگاه مارا حتی برای لحظه ای شده، درگیرخواهدکرد.جدای ازقاب، من فکرمیکنم حتی اگر توضیحات عکاس در تاپیک عکسهای خیابانی نمیبود(اگرنام تاپیک رااشتباه نکرده باشم)، حتی متوجه نمیشدیم که این خانم خودکشی کرده یاحتی جان به جان افرین تسلیم کرده است.شایدیک مجموعه عکس یا نمایش المان و یا زاویه خاصی که بتواند این قصه را کاملتر در عکس تعریف کند، بهترمیتوانست تاثیربگذارد.ببخشید
باعرض پوزش ازخدمت سروران و اساتیدی که ارجح هستند.
سلام
از تعابیر مشتزنی که استفاده کردی خوشم اومد،جالب بود ;-)
در مورد فرامایشات شما ، باید عرض کنم ، من نمیگم که حتماً تصویر باید یه بار احساسی و عاطفی خیلی سنگینی داشته باشه...دیدم دوستان خیلی به یه طرف رفتن،خواستم نشون بدم که میشه ، کاملاً میشه خلافش هم رفت .
حقیقت اینه که من فکر میکنم همچین عکسی اصلاً قابل نقد نیست!یعنی ممکنه بشه در مورد مبانی بصریش نقد نوشت اما معناش انقدری به رویه اش چسبیده که نمیشه نقدش کرد!شاید یه جامه شناس بتونه یه مقاله در مورد رفتار مردم در این تصویر بنویسه (مثلاً نگاه کنید به این مقاله ) و کلی هم تز بده اما جا برای نقد هنری بسیار کمه .
خیلی تصاویر بهتر از این عکس هم هستن که نقد شدنشون کار بعیدیه!میشه روشون نقد نوشت اما یه سری چیز ساختگی از آب درمیاد که ربطی به تصویر نداره (مثل نوشته های من،هان؟)
مثلاً این تصویر خیلی معروف از استنلی فورمن که برنده پولیتزر هم شده رو نقد کنید :
میدونید چی میخوام بگم؟بعضی تصاویر لایه ندارن،معنا و مفهوم و نشانهشون همه رو شده و چسبیده به خود تصویر . چیزی وجود نداره که بشه یا بخوای کشفش کنی!چیزی که بیننده عام در همون نگاه اول دستگیرش نشه!(مگر همونطور که گفتم بخوای نقدی جز نقد هنری بنویسی و مشخصاً در اینجا نقدی جامهشناسانه)
درود
کیاوش عزیز
به نظر شما اگر توضیح عکاس نبود جز نامعلوم بودن مکان که از اهمیت زیادی برخوردار نیست اتفاق گویا نیست? المان های زیادی در عکس وجود دارد که مخاطب اینگونه تصور کند و این زیرکی عکاس است.... شاید این بانو بر اثر سنگوب یا هر دلیل دیگری جز سقوط این انتفاق برایش افتاده ولی نگاه عکاس مارا به کدام سو می کشاند....1.زاویه دید دوربین 2.نگاه افسر به بالا 2.نوع نگاه و چیدمان مردم3.تکه ای از میله در طبقات فوقانی4.نوار قرمز
بر فرض که اتفاق دیگری رخ داده باشد عکاس و نشانه هایی که در عکس وجود دارد در اولین نگاه ذهن را به سقوط می برد هرچند وقتی اتفاق دیگری بی افتد مردم اینگونه خیره و بهت زده نمی شوند مثلا اگر سنکوب بود همه دور مصدوم جمع بودند و شاید تلاش برای نجات
اگر این عکس را هم اتفاقی نگاه کنیم باید بگم عکاس در بهترین وضیت بود و ممکن بود در هر طبقه دیگر و زاویه دیگری جز امتداد سقوط دختر می بود پس شاید عکاس خیلی خوش شانس بود یا جسور و زیرک در ضمن با فضای حضور پلیس بهت و وحشت حداقل اگر من می بودم شوک شده می ایستادم نه در پی فرصتی برای عکس ان هم در ان شرایط....بهتر است فضای عکس و شرایط عکس و عکاس هم در نظر بگیریم ...که هر لحظه ممکن است به هر دلیلی مورد بازخواست نیروی محترم انتظامی قرار بگیره پس در این شرایط تک شات ها تعیین کننده هست و شما فرصت برای تنظیم و ..... نخواهید داشت که به نظر من این تک شات عالیست هرچند تلخ
دوست عزیز
نشانه هایی که شمردین ابداً دال بر سقوط نیست،دال بر مردن کسی است حالا به هر ترتیبی که بوده!چیزی که مشخص است این است که کسی مرده!همین!باقی حاصل ذهن شما و ناشی از دانسته هایتان در مورد عکس است.
شما از کجا متوجه شدید که دختر دقیقاً از همان جایی سقوط کرده که عکس گرفته شده؟
در ضمن اگر بیشتر در عکس دقت کنید متوجه میشوید که پلیسی در کار نیست و کسانی که حضور دارند مأموران انتظامات پاساژ هستند و گویا هنوز نه پلیسی به محل رسیده و نه اورژانسی!
سلام دوباره؛
خب هنرمندان هم می توانند ورزشکار باشند و اگر راستش را بخواهی احمد جان من می گویم بهتر است باشند.
بگدریم. شما موارد خوبی را مطرح کردی و من از مطالعه ی استدلال های شما لذت بردم و یاد گرفتم. اما مواردی که به ذهنم می رسند:
اول این که باید مواظب بود که اگر ما بتوانیم با اتکا به قدرت قلم یک مطلب را ثابت کنیم تنها با این انگیزه که توانمان در نشان دادن آن را ثابت کنیم، نباید پا به عرصه بگذاریم . باید دید آیا آن چیزی که قلم ما ثابت می کند، خود ما هم در جدل با خودمان برای خودمان می توانیم ثابت کنیم (کار سختی است البته با خود رو راست بودن). این جا همان جایی است که امروز نقد ما از آن رنج می برد (در پاسخ سطر اول نقل قول بالا که کمی هراس انگیز است).
در مورد نقد عکس هم تصور شخصی من این است که در مورد یک اثر می توان یک نقد فنی داشت که نیاز به تخصص دارد، یک نقد مضمون نوشت که نیاز به مطالعه و تخصص دارد و در نهایت یک نقد معنا که این یکی نیاز به هیچ چیز ندارد و شما ممکن است در این یکی بیایی یک اثر هنری را طوری برداشت کنی که شاید منظور خود صاحب اثر هم نبوده باشد و اصلاً همین در هنر زیباست. همین که شما به لحاظ معنایی چیزی می بینی که من وارون آن را می بینم (به شرطی که واقعاً ببینیم نه این که بتوانیم ثابت کنیم) همین برای من شگفت آور است و معیاری برای رد و تأیید هیچ کدام نیست جز این که بگوییم جهان به همه ی مغزها نیاز دارد.
عکسی که اشاره کردید هم عکس بسیار خوبی است و از عکس هایی است که خود من خیلی دوست دارم. اما این عکس تنها چیزی که اضافه دارد این است که فرم دارد. وگرنه در همین عکس شما چه چیز اضافه ای می بینی که به قول خودت شخص عام در همان نگاه اول کشف نکند. از این دیدی که شما روی آن تکیه داری باید گفت بسیاری عکس ها لایه ندارند. من فکر می کنم ایراد از آن جاست که شما انتظار فرم روایی از این تصویر داری ولی من معتقدم که این عکس مبتدی که خارج از فرم عکس های روتین حوادث است، به خودی خود و جدای از ساختارها و دسته بندی ها قابل بررسی است.
حالا بعد از این همه ساز مخالف این را هم در تأیید حرف شما اضافه کنم که من هم معتقدم این عکس در نگاه اول شرایط وقوع را القا نمی کند. شاید حالا که این بحث ها را کردیم بتوانم اضافه کنم که مثلاً یک مات سازی حاشیه و کشیدگی آن باعث می شد که نوعی حالت سقوط در عکس القا شود. بیش از این به نظرم اگر این عکس در قالب مجموعه بود یا هر زاویه ی دیگری می داشت این حالت ساده ی قابل همزادپنداری که دارد را نمی داشت. من الان می بینم که اگر جای این دختر باشم وضعیت همین است که هست و این کمی اضطراب آور است که مرگ یا زندگی یک نفر هر دو در اطرافش بی تأثیر باشد و می رود توی آن بحث های سنت و مدرنیته و ....
مرگ هم یک سوژه است . شاید یکی از مهمترین سوژه هایی که از ابتدای خلقت بشر ذهن اون رو به خودش مشغول کرده . چنانچه برخی تفاوت انسان با جانداران دیگر را خودآگاهی او از مرگ می دانند و البته تنها جانداری که می تواند به میل خود ، چرخه زندگی را قطع کند .
لذا خودکشی هم همیشه یکی از پرمناقشه ترین موضوعات بشری بوده که همواره بحثهای چالشی بسیار عمیقی رو در پی داشته . به ویژه اینکه دین ، به عنوان یک نهاد قدرتمند ، موضع مشخصی در این زمینه داشته که باعث بحث بسیار پرمناقشه ای با اومانیست هایی که بر اختیار بشر بر زندگی او معتقدند ، شده است .
با این توضیح کوتاه می خواستم بگم که صرف بیان اینکه این یک صحنه مرگ است و نه سقوط ، نمی توان اهمیت سوژه را کم اثر محسوب کرد .
البته از سقوط می توان تعابیر متعدد دیگری را نیز استخراج کرد و معانی تمثیلی بیشتری گرفت ، اما همچنان مرگ مهمترین سوژه بشری است .
جناب آیدین مطلب جالبی رو بیان کردند که کوتاه بود ولی جالب . اینکه مردم از ترس به حصار نزدیک نمی شوند . از ترس اینکه مبادا مرگ یقه آنها را بگیرد .
دقیقا نکته درستی است .
یک تناقض در این مطالب وجود دارد . از سویی وقتی به تاریخ فلسفه نگاه می کنیم ، می بینیم که اندیشه مرگ و مرگ اندیشی یک بخش بسیار بسیار مهم در اندیشه بشری است که جایگاه ویژه ای دارد و نه فقط در اندیشه فلسفی که نوع جدیدی از تفکر است . بلکه در آیین ها و سنتهای کهن همه اقوام مرگ اندیشی و آیین های مرگ را فراوان و با قدرتی باورنکردنی داریم .
اما از سویی ، این موضوع ( نمایش صریح آن ) کمتر دیده می شود و یا کمتر مورد استقبال قرار میگیرد !
چرا ؟
نکته ای که در گفته جناب آیدین وجود دارد . قاطبه مردم از مرگ به عنوان یک ناشناخته که از مویی به آنها نزدیک تر است ، هراس دارند . و از رویارویی با آن احساس ناخوشایندی .
.
حال خودکشی مشکلی دوچندان دارد ! چون مرگی است خودخواسته و بر خلاف باور و عرف و سنتها و عقاید دینی و ...
.
اما در مورد عکس . در اینکه عکس قدرتمند است هیچ شکی نیست . نه فقط برای سوژه و موضوع آن که مرگ است . بلکه به خاطر به تصویر کشیدن مرگ به سادگی و بدون هر گونه ترفندهای تکنیکی یا هنری آشکار . اما حضور دارند .
می شود از خطوط صحبت کرد . از تقابل رنگها گفت . از معماری گفت . از جایگاه سوژه در کادر و کادربندی گفت . از دیگر عناصر موجود در عکس ( شاهدان ، ماموران و ... ) گفت .
می توان از بهت حضار گفت . بهتی که در عکس جاری است . سکوتی مرگبار و بهتی که نشاندهنده همان مطالب بالاست . که از اتفاق زاویه دید عکاس که از زاویه دید حضار است ، این بهت و شاهد عینی بودن را تقویت می کند . اگر این عکس از هر جای دیگری گرفته می شد این از بین می رفت .
.
اما با همه اینها ، می شود از مهمترین آنها گفت که همان سوژه است ! دختری با پوششی مشخص که نشاندهنده طبقه اجتماعی اوست و حدس و گمانهایی و داستانی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد ؟ او کیست ؟ چه بر سرش آمده ؟ چه داستانی داشته ؟ چرا به اینجا رسیده ؟ اقوامش کجایند ؟ و کلی پرسش که در فضای سرد و موهوم عکس معلق و سرگردان می مانند .
.
ببخشید اگه بد منظورمو بیان کردم
قرار نیست دختر از همان طبقه سقوط کرده باشد یا اصلا سقوط کرده باشد یا انها ماموران نیروی انتظامی باشند این نشانه ها ذهن را به این سو میکشد شاید دلیل اتفاق چیز دیگری باشد و یا از طبقه ای یا سمت دیگری سقوط کرده باشد اما وجود این نشانه ها در اولین مواجه مخاطب با عکس اینگونه تداعی می کند و این به نظر من تیز هوشی عکاس بوده
ما پلیس نیستیم و قرار هم نیست کاشف حقیقت باشیم که چه شده و به نظر من به این عکس هم نباید به دید یک عکس خبری نگاه کرد که ما مخاطبان صفحه حوادث روزنامه نیستیم .... اینجا جای دیگریست و ما هم برای کار دیگری جمع شده ایم.... صد البته که نظر هر کس در جای خود مقتنم و ارزشمند است و اینها همه نظرات بنده است و این عکس این گونه در دید من که یکی از مخاطبان این عکس بوده ام جلوه کرده در دید شما ان طور و دیگران طور دیگر مهم این است که ما بتوانیم ارتباطمان را با عکس به گونه ای روشن توضیح دهیم .....اگر اینگونه بود در هنر جز سبک رءال سبک دیگری وجود نداشت....من این عکس را بدون هیچ توضیحی به چند نفر نشان دادم ..با اندکی تامل همه به اتفاق نظر بر پرت شدن سوژه داشتند......ولی فرض کنید شما یک صحنه سقوط را می خواهید تداعی کنید صحنه تان را چگونه می چینید.حال انکه ما جمع نشده ایم علت حادثه را مشخص کنیم بلکه ارتباط بصری حسی ذهنی و...عکس با خود را بیان کنیم ......امیدوارم توانسته باشم متظورم را توضیح دهم ....
درود
در ابتدا میخوام عرض کنم که حرف برخی دوستان رو متوجه نمیشم...مجموع نظرات رو عرض میکنم و پاسخهایی به عرایض بنده به طور مستقیم یا غیر مستقیم داده میشه که نشون میده برداشت و دریافت درستی از اونها نداشتن...
بگذریم...
در مورد نکته هراس انگیزی که فرمودید،به شما تضمین میدم که برداشت خودم رو گفتم و اگر بخوام نظر معنایی در مورد عکس بنویسم،نظرم همون خواهد بود و برخلاف دوستان.
بعد اما به این نتیجه رسیدم که اصولاً نقد کردن در مورد این دست عکسها ممکنه گمراه کننده باشه و تبدیل بشه به چیزی ساختگی که با عکس هم نسبتی نداره .(و نظرات خودم رو هم مثال زدم) و این دقیقاً همون چیزیه که شما هم میفرمایید که نظرات موثق باشن و نه چیزهایی ساختگی و جدا از خود تصویر .(که به اعتقاد بنده در نظرات دوستان نمونه تزهای بیربط به تصویر کم نبوده)
در مورد تصویری که مثال زدم اما،گویا شما اشتباه برداشت کرده اید(یا شاید من نفهمیدم) اما منظور این بوده که این دو تصویر از یک جنس و یک خانواده هستن [و عکس فورمن مثال نقض نبوده] بلکه تأییدی بوده بر اینکه این عکسها قابل نقد معنایی آنچنانی نیستند و شما هم که تأیید کردید . این قبیل عکسها به نوعی بیانگر حادثه ای هولناکند و همین برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب کافی است .
(با کمال احترام به نظر شما،عکسهای مذبور فرم خیلی ویژه ایی هم نداند و بجز بافتهای محیطی اثری از فرم وجود ندارد،اصلاً در عکسِ هولانگیز فورمن ، چه کسی به فرم اهمیت میدهد؟دغدغه چیز دیگری است،چه در نزد عکاس و چه در نزد مخاطب)
در مورد محو سازی و اینها هم کاملاً مخالفم،چون همین وجه استنادی عکس را هم مخدوش میکرد
خوب باشید
http://forum.akkasee.com/attachments...dscf6002-s.jpg
به نظرم از دو وجه، عکسی است که می توان در موردش صحبت کرد:
- ترکیببندی بصری : عکس از زاویه خاصی تهیه شده است. زاویه دید از بالا به پایین همیشه عکسهای خاصی را باعث میشود. این زاویه دید چون به طور معمول دیده نمیشود، توجه بیننده را به خود جلب میکند. این زاویه دید، باعث تاکید و توجه بیشتر بر اَشکال و فرم عکس میشود. در همین عکس بخوبی این مساله دیده می شود که تمام اشکال، خطوط و فرمها واضح و مشخص هستند. از سوی دیگر این زاویه دید باعث ایجاد نوعی فضای خاص میگردد. فضایی ماورایی، زاویه دید مسلط و توانا بر صحنه، زاویه دید قادر.
با آنکه عکس لحظهای بوده است اما تقسیم کادر و جایگزینی المانها به خوبی صورت گرفته است. به نظرم از لحاظ ترکیب بندی عکس خوبی است.
- اما وجه اصلی عکس که همان تاثیر معنایی عکس است.که البته اگر تاثیری دارد بدون ارتباط با قوت عکس در بند قبلی نیست. یعنی همان نقاط قوت است که چنین تاثیری را باعث میگردد. اگر عکس به هر صورت دیگری تهیه میشد چنین تاثیری نمی داشت.
قوی ترین عوامل تاثیرگذار عکس، جنسیت جسد، پوشش و شکل قرارگیری آن است. این سه عامل است که عکس را تاثیرگذار کرده است. فاصلهای که بین جسد و نظاره کنندگان آن، به واسطه زاویه دید خاص عکس، ایجاد شده است، جنبه مهم دیگر عکس است.
----
این عکس کاری است از آقای مهدی جهانگیر که برای ایشان آرزوی موفقیت دارم.
ممنون از همه دوستانی که در بحث شرکت کردند و باعث شدند که دقیقتر به این عکس نگاه کنیم.
ممنون از همه دوستان از نوشته هاتون استفاده کردم هرچند به نظرم در زمینه ی نقد عکس هیچ وقت 2-2 تا چهار نمیشود به نظرم به تعداد مخاطبین هر عکس میشه ذهنیت و نقد وارد کرد به دنیای عکس و از طرف دیگه نمیشه به هیچ برداشتی خرده گرفت هرچند تجربه ثابت کرده که اطلاعات و تفسیر ما از یک عکس در گذر زمان ثابت نخواهد بود و گاهی به برخوردهایمان نسبت به تفسیر یک عکس در گذشته میخندیم از این جهت نقد معنایی نقطه ی اوجی نخواهد داشت اما باز هم راهگشا تر و مفید تر از نقد ساختاری خواهد بود به شخصه نقد ساختاری رو کاری عبث و بیهوده میدونم چون چهارچوب و فرمول دارد این یکی 2-2 تایش چهار میشود نقطه طلایی فرم کادر شتاب تکنیک ادیت و یه سری قوانین تعریف شده که واژه نقد برای قامتش گشاد و بی قواره است
روده درازی رو کنار بذارم دوست خوبم کوروش به نکته ی کلیدی اشاره کرد که منو ترغیب کرد به ثبت
هنگام ثبت دو مورد در ذهنم بود اول از همه نگاه سنگین مردم و اون خانم که با موبایل بالای سر جنازه در حال فیلمبرداری بود که چند وقتیه روی این موضوع کار میکنم و دوم تقابل رنگها رنگهای سرد که چشم رو به سمت سوژه اصلی هدایت میکنه و نور زرد رنگ و گرمی که پشت سر مردم هست روی شانه هایشان زیر پاها و ....نقل قول:
می شود از خطوط صحبت کرد . از تقابل رنگها گفت
این تقابل برایم ارزش فشردن شاتر را داشت وگرنه نه همچین سوژه ای باعث وسوسه ی ثبت بود که بارها دوربین به دست دیده بودم و حتی دوربین رو درنیاوردم و نه ارزش خبری عکس
ممنون :)
ماشالا چقدر دوستان خوش روحیه ان!بعضی از نظرات اینو میرسونه که انگار ولشون کنی با این خانومه میپریدن پائین!من تنها چیزی که میبینم نگاه عاقل اندر سفیه به فردیه که وسط دایره روی زمینه!!!همه به یک نقطه نگاه میکنند و با تاسف هم نگاه میکنند!کل عکس جون داره غیر جسدی که وسط عکسه.
بی ادبی نباشه ولی فقط مثال میزنم،یه حسی با دیدن اینجور عکسها به من دست میده،دیدید وقتی عقاب موشهای افریقائی رو که روی پاهاشون وایمسیتند شکار میکنه؟یکیشون که میمیره و شکار میشه همه دقیقا با این حالت ترحم بار به اون شکار شدهه نگاه میکنند!تمام کله ها به سمت شکار شدهه چرخیده...اینقدرم بعضیا ناامید صحبت نکنن دلمون گرفت بابا.