هفته ۴۴ام با عکس زیر منتظر نوشتههای شماست:
هفته ۴۴ام با عکس زیر منتظر نوشتههای شماست:
تصویری از دو نفر در فضایی خاکستری به ظاهر سرد در کنار گودال آبی که نمی دانیم به جایی وصل است یا نه. آیا فقط تداعی رفتن است یا ابتدای یک سفر حقیقی؟ تصویر در یک خلاقیت بدیع چرخیده است و جای دنیای واقعی و آینه ای عوض شده است.
اولین جمله ای که با دیدن این عکس به ذهن من خطور کرد با این مضمون کلی است که کدام دنیا واقعی است؟ هنگامی که رویا می بینم یا هنگامی که رویا می بینم که رویایی می بینم؟ نمی توانیم مطمئن باشیم کدامیک.
اینکه انعکاس عکس و سوژه جایشان با هم عوض شده و انگار ما را به دنیای آینه ای این دو سوژه هدایت کرده است با این ابهام بزرگ که کدام دنیا واقعی است سر آغاز پرسش های بعدی است. چرا دو دنیای اینقدر متفاوت؟ یکی اینقدر مبهم و تاریک و دیگری روشن تر و آزاد تر.
عمیق ترین موضوعی که در عکس به چشم می خورد این است که سوژه زن در کنار گودال آب ایستاده، روی زمین با دلبستگی های ما به سکون و عدم تغییر در حالی که با چرخش عکس هر دو سوژه در افقی قرار می گیرند که می خواهد آنها را به سمت دیگری از سفر زندگی هدایت کند.
زن خیره به گودال آب است و لابد در فکر فرو رفته در عین انتظار اما در تصویر آینه ای زن به مرد که با ژست دویدن به سوی او می آید خیره شده در حالی که مرد از سوی روشنایی می آید نگاه زن به دورها اشاره رفته است.تصویر آینه ای به زمین کاری ندارد.
اما سوژه به واقع به مرد نمی نگرد و مرد نیز به واقع از سوی روشنایی نمی آید؛ حقیقت بالای سر هر دو می تابد و در واقع دو نفر در زمان حال در فضایی مبهم و خاکستری قرار دارند. باید برای رفتن و کندن از افق اینجا، به سوی دریچه ی کوچکی که روبروی آنها باز شده حرکت کنند.
زندگی را باید چطور گذراند؟ کنار گودالی خیره به سکون یا در لبه افق به سوی مرزهایی که منتظر مایند؟
"من مسافرم ای بادهای همواره ...
امیدوار بودم دوستان نقدهای خوبشون رو قرار بدن. قطعا استفاده های زیادی برای اعضای فروم داره. نقد عکس قبلی که برای من بسیار آموزنده بود.
فکر میکنم جدا از فرم این عکس یک نوستالژی رو به پاک شدنه.تصویر برعکس و ماتی که از دو نفر هست که شاید خاطراتی داشتند و حتی تم خاکستری هم به این خاطره بودن کمک کرده.شاید ترکیبی هست از تفکر مرد که زن رو بزرگتر از خودش میبینه.و شاید تو خاطراتش دنبال رسیدن به اون هست.به هر حال عکس مفهوم خوبی داره.یعنی خوب به تصویر کشیده شده اما تم غمناکی داره.
اگر بخوام با دید شخصی حرفی بزنم (مثل نوشته های بالا) در این تصویر مرد زن رو به صورت آرزویی میبینه که بزرگتر از توانش.در این که یک روز توانش به اندازه ی رسیدن به آرزوش بوده شک دارم اما حالا داره تلاش میکنه.به جای راه رفتن میدوه
تبریک به خالق این عکس
CACTUS.HOSSEIN=INSTAGRAM
CANON M5 + 15-45 / 50MM F1.8 STM / Yongnuo 600ex-rt*2 / Yongnuo YN-E3-RT
ای کاش در این تاپیک ها حتما نام عکاس ذکر بشود.
به نظرم ، این گونه عکسها را میتوان پیرو اصل « وارونگی » و همان توهم « مجاز » و « واقعیت » دید که در عکس قبلی هم مشهود بود ...
اینکه گاهی ما در زندگی ، سایهها یا اشکالی مجازی را به جای خود زندگی میبینیم و یا حتی « انتخاب میکنیم » ...
این تم ، یا مساله ، از لحاظ فلسفی ، بیشتر در زمان یا مکانهایی ، عمومیت پیدا میکند که اصول و چارچوب زندگی و ارزشها و باورها و نگاه مردم ، هم تیرهتر ، هم شکاکانهتر ، و هم متزلزلتر میشود ...
در دهههایی خاص در آمریکا ، این تم بسیار نمود پیدا کرد ...
به ویژه در فیلمهای ژانر علمی- تخیلی ، زیر شاخه « بیگانگان » و « تسخیر » ،جایی که بیگانگان ، ( موجودات غیرزمینی ) ، گهگاه به زمین حمله میکنند و ظاهر و شکل مردمان زمینی را میدزدند و دیگر بین انسان و غیرانسان تفاوتی قائل نیست
و جامعه به نوعی غرق یک جور بیاعتمادی و شک و تزلزل میشود
دیگر دوست از دشمن را نمیشود تشخیص داد
یا در زیرشاخه ، هوش مصنوعی ، همچون ماتریکس ، آنچه اصلی است ( زندگی واقعی ) از آنچه فرعی و دروغ است ( زندگی در شبکه ماتریکس که به دروغ به ذهن مردم تزریق می شود ) ، قابل شناخت و تصور نیست !
این مساله ترس هولناکی را ایجاد میکند که ریشه در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی هر عصر و دوره دارد
و برای من جالب است که در جامعه ما ، ایران ، من عکسهای بسیاری را ، ( حتی خودم هم دارم ! ) ، در این تم میبینم ...
گویا روح جامعه ما ، به نوعی آزرده است از شناخت اصل از فرع ، از دروغ از حقیقت ، و درگیر همین تم « وارونگی » شده است ...
اینکه تا کجا میتوان زندگی واقعی را از زندگی دروغین تشخیص داد وقتی تا این حد « سایه » و « تصویر » شبیه به اصل است و یا تا چه حد برای مردم ، « سایه » یا « تصویر » از اصل زندگی ، ملموس تر و پذیرفتنی تر ...
هميشه در پست آخر بحثهاي نقد عكس ، نام عكاس ذكر مي شود
-------------------
نكته ديگري كه در اكثر نقدهاي دوستان ( و نه همه آنها) ديده مي شود، اين است كه نقد عكس معادل استخراج مفهوم از عكس در نظر گرفته مي شود
واقعيت آن است كه بررسي مفهوم عكس يكي از روشهاي نقد عكس است كه الزاما براي همي عكسها نه قابل انجام است و نه ضرورتي دارد
نقد عكس، تحليلي فراتر از استخراج مفهوم از عكس است. بسياري از عكسها نيازي به بررسي معنا و مفهوم ندارند
زمينه هاي ديگري كه در نقد عكس مي توان به آنها پرداخت مي توان به نقد جامعه شناسانه، روانشناسانه، جريانهاي هنري، نشانه شناسي، نقد ساختارگرايانه و ... اشاره كرد
به عنوان نمونه به نقد جناب كوروش دقت كنيد كه بدون استخراج مفهوم عكس، به ابعاد جامعه شناسانه آن پرداخته اند
با عرض ادب خدمت دوستان عزیز
بنظر بنده ی حقیر در هر نوع از اثر هنری صرفنظر از مباحث تکنیکی باید یک "آن" ی وجود داشته باشد همان آنی که باعث میشه شما نتونید دلیل زیبایی یک اثر هنری را درست شرح بدی همان آنی که درونت رو لمس می کنه و غمی شیرین رو در دلت میاره و تو خودت رو در چیزی بزرگ سهیم احساس می کنی.
این عکی اون آن رو داره و من عامی هم با دیدن این عکس چیزی رو در درون خودم احساس می کنم و فکر می کنم این پیام حقیقی هنر هست.
دو تا نظر هم دارم که شاید در رساند پیام تصویر بیشتر کمک می کرد اول اگر حالت واید تری انتخاب می شد جوری که خط تصویر و انعکاس آب در افق یکی می شد کامل تر بود و در جایگذاری افراد اگر زن نزدیک به خانه و مرد نزدیک به دشت روبرو قرار می گرفت شاید پیام کاملتری بود.
زیباترین چیز در این عکس از نظر بنده این است که در حقیقت دو نفر در حال دور شدن و در مجاز در حال نزدیک شدن بهم هستند. و شاید برعکس!
موفق باشید.
اصرار عکاس به وارونه کردن عکس رو درک نمیکنم
در هنر های تجسمی از جمله عکاسی وقتی یک اثر از لحاظ ترکیب بندی و کادر بندی خوب باشد از هر طرفی که اون رو ببینیم می بایست عکس همچنان کیفیت بصری خود را حفظ کند، این عکس هم از نظر بنده حقیر از این قاعده مستثنا نیست.