92تشکر
-
30
Post By Vahid
-
5
Post By Navid7h
-
39
Post By tavafi
-
17
Post By Vahid
-
Wednesday 21 December 2011, 00:32
#1
عکس هفته ـ موضوع شماره 18 ـ شب چله
عجب شبی!
بیبی همه را دعوت کرده. عمو علی و زنعمو با اون بچههای شرشون هم میان. هر وقت یاد اومدن پارسالشون میفتم کُفرم میگیره؛ تا یه هفته از گوشه ـ کنارِ خونه کشمش و تخمه پیدا میشد.
راستش هیچوقت نفهمیدم چرا بزرگترا باید حتماً دعوت کنن!؟ مثلاً یه سال عمو علی ما رو دعوت کنه، چی میشه مگه؟! آخه بدجور خونه به هم ریختن بدهکارم بهشون!!!
داشتم اینارو تو ذهنم مرور میکردم که بیبی صدام زد:
ـ بچه کجا رفتی باز؟ هندونههارو که هنوز نشستی... انار دون نکردی. پسرۀ سر به هوا آجیلت کو؟
یه دفه یادم افتاد جاشون گذاشتم تو میوهفروشی. جلدی پریدم تو کوچه، تا خود دکون حسن آقا یه کله دوییدم؛ نفسزنون دنبال کیسه آجیل بودم: «حسن آقا یه زنبیل پارچهای، توش آجیل بود، اینجا جا گذاشتمش...» یکم مثلاً اینور و انورو نگاه کرد، گفت: «اینجا چیزی نیست، جای دیگه گذاشتیش»، بگی نگی شاکیم کرد چون یادمه اونجا جا گذاشتم! دوباره گفتم: «حسن آقا پایینِ انارا گذاشتمش». اصلاً گوش نمیکرد چی میگم. یه سرِ کلش طرف ملت بود هی میگفت: «هندونه، چند کیلو؟ شد انقد تومن...» پسر واقعاً کلافم کرد. تو دلم فحشش دادم.
برگشتم خونه پول وردارم دوباره برم بخرم. بیبی منو دید دوباره پرسید: «پس آجیل کو؟» گفتم: «دارم میرم بخرم»، اصلاً حوصله نداشتم بهش بگم چی شده چون قیافه حسن آقا میومد جلو چشمم که هی میگفت چند کیلو؟ شد اینقد تومن...
آجیلو دوباره خریدم برگشتم خونه. بازم بیبی صدام کرد:
ـ هندونه رو شستم خودم، شلنگو وردار حیاطو بشور!
از اون چیزا بود که رژه میرفت رو مخم... بیبی همچین میگفت حیاطو بشور انگار دومترِ کلاً...
شلنگو ورداشتم افتادم به کف سابی، دو سه ساعتی درگیرش بودم.
داشتم پامو خشک میکردم دیدم بیبی با یه سبد انارِ ترو تمیز جلوم واستاده:
ـ اینا رو هم خودم شستم. تو بشین دونش کن لااقل که الان میان.
چارهای نداشتم، ساعت شده بود هشتونیم، اینم یعنی اوضاعِ بد، کمکم میومدن مهمونا.
رفتم لباسامو عوض کردم. شلوار کرممو با پیرهن سفیدِ که بیبی تازه خریده بود پوشیدم. پسر شازده بودم واقعاً تو اون لباس.
رفتم سراغ انارا، حسابی تو فکر بودم. یعنی حمید آقا هم میاد؟ حمید آقا همسایه قدیمیمون بود. البته خودش مهم نبود منتهی اومدنش چرا، چون حتماً با اهل خونه میومد! اهل خونه هم که خوب، میشد خودشون به انضمام دوست بچگیام سارا ....
ــــ
موضوع این هفته «شب چله» است.
این تاپیک از فردا شب تا پایان هفتم دیماه 1390 برای عکسهای شما با موضوع «شب چله» گشوده است.
منتظر عکسهای زیبای شما از این شب به یاد ماندنی هستیم.
پینوشت:
1. لطفاً تاپیک عکس هفته ـ معرفی، قوانین و مقررات را بخوانید.
2. به دلیل مقارن شدن «شب چله» با چهارشنبه، موضوع این هفته یک روز زودتر اعلام شد.
شاد باشید و در پناه یزدان
-
Thursday 22 December 2011, 00:31
#2
Forum Moderator
سلام
تاپیک تا پایان هفتم دیماه 1390 باز خواهد بود.
منتظر عکس های زیبا شما هستیم.
شاد باشید.
-
Saturday 24 December 2011, 22:09
#3
يلدا
-
Thursday 29 December 2011, 00:40
#4
ضمن تشکر از همۀ دوستان!!!
این تاپیک طبق روال سابق بسته شده! و بنا به دلایل معلوم!!! در پست دیگری ذیل این موضوع در خدمتتان نخواهیم بود!!!!
قربان شما!
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن