آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناكش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سكوت پاك غمناكش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعلة زر، تار پودش باد
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا كه خواهد یا نمیخواهد،
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمیروید؛
باغ بیبرگی كه میگوید كه زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسایِ اینك خفته در تابوت پست خاك میگوید
باغ بیبرگی
خندهاش خونی است اشكآمیز
جاودان بر اسبِ یالافشانِ زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.
باغ بیبرگی/مهدی اخوان ثالث
هرچقدر که بهار پُر از زندگی و شوری دوباره است، و تابستان طعم میوههای آبدار میدهد و گوش آدم را پر از صدای بازی بچهها میکند و هرچقدر زمستان ساده و سرد عبور میکند، پاییز عجیب و پیچیده است؛ سرشار از ملاحت و خنکی است، رنگارنگ و خیس است، و طعم گس خرمالو میدهد.
پاییز فصل باران و باد و بیبرگی است؛ فصل عریانی است. فصل رها شدن در دستان سرنوشت است، فصل عاشق شدنهای طولانی است.
موضوع عکس این هفته
پاییز
است .
منتظر عکسهای خوب شما عزیزان هستیم