[1] دنیای امروز ، دنیای اسمارتفونها ، گجتها ، تبلتها و انواع و اقسام دستگاههای مجهز به سیستمهای هوشمند است ، و رشد و پیشرفت روزافزون این سیستمها و نرمافزارهای وابستهشان ، سرسامآور . در میان این رشدِ بیتوقف و درهمتنیده علوم کامپیوتری و الکترونیکی ، مدتها پس از حضور اولین لنزها و سنسورها در تلفنهای همراه ، پیشرفتهای صورت گرفته در زمینه دوربینهای عکاسی این دستگاهها به قدری تأثیرگذار و کاربردی بوده است که عکاسی با موبایل را از تفننی سرگرمکننده به ابزار جدیدی در دست دوستدارن عکاسی یا حتی عکاسان حرفهای بدل کرده است . دسترسی آسان ، سادگی عملکرد ، کیفیت قابل قبول و پذیرش عمومی جوامع نسبت به این پدیده ، سبب رشد و شکوفایی این رشته نوظهور در عکاسی شده است . تا آنجا که حتا شرکتهایی مشغول ساخت تجهیزات جانبی برای این دوربینها (موبایلها) شده اند .
[2] از دورانِ آنالوگِ عکاسی برای خیلی از ما ، تنها خاطراتی خوب و آلبومهایی نوستالژیک باقی مانده است ، و میلی شدید به خلق عکسهایی که همزمان ، هم حال را نشان دهند هم اشارهای باشد به گذشته ، به آن حالت نوستالژیک فراموش ناشدنی . شاید به این دلیل باشد که "پروژه غیر ممکن" در عرصه جهانی به موفقت میرسد ؛ و هر روز نرمافزارهای عکاسی مختلفی در دسترس کاربران بیشمار سیستمهای هوشمند همراه ، مثل iOS و Android قرار میگیرند . در این میان Instagram همانقدری محبوب است که دوربین پولاروید رنگینکمان در دهه 80 میلادی ؛ بواقع همه تلاش سازندگان این برنامه نیز همین بوده تا عکسهای گرفته شده توسط دوربین تلفنهای همراه را به شکل و شمایل عکسهای پولاروید درآورند : قاب مربعی و امکان اعمال فیلترهای متنوعی که بیشترین تغییرات را در حال و هوای رنگی عکس ایجاد و آنرا شبیه به رنگهای بهمپیوستهی (Integral) عکسهای پولاروید میکنند . حس نوستالژیک عکسها ، سادگی کار با نرم افزار ، و امکان به اشتراک گذاری بیدرنگ عکسها تولید شده در شبکههای اجتماعی از دلایل محبوبیت Instagram است .
[3] در تهرانِ امروز ، عکاسی با دوربین SLR همانقدر سخت است که پیدا کردن جای پارک در خیابانهای مرکزی شهر . فوبیای عکاسی شدن همشهریان از یکسو ، و ساز و کارهای بشدت سختگیرانه مراجع ذیصلاح از سوی دیگر ، عکاسی در خیابانهای این شهر را بشدت سخت و برای قشر هنرمند دور از دسترس میکند . اما در این میان ، در بحبوحههای همیشگی تهران ، و در خلال زندگی سراسر پر هیاهوی مردم شهر ، دو عکاس تصمیم میگیرند ، بلندترین خیابان پایتخت را از منظر دوربینهای کوچک تلفن خود به تصاویری اینستاگرامی بدل کنند . این میتواند برخاسته از شرایط موجود باشد یا پاسخی به امواج همهگیر و جهانی عکاسی با موبایل . خانمها نصیری و نعمت ، برای خلق مجموعه تصاویر خود از خیابان ولیعصر سه ماه زمان صرف نموده و از میان تمامی عکسهای ثبت شده ، بعد از گزینشی اولیه توسط ایشان ، آقای سیفاله صمدیان انتخاب 69 اثر نهایی نمایشگاهِ "یک خیابان،دو عکاس" ، که از هفتم تا دوازدهم مهرماه در نگارخانه شیلا برگزار گردید را بهعهده داشتهاند . انتخاب عکسهای نهایی توسط جناب صمدیان هرچند میتواند اعتباری برای نمایشگاه این دو عکاس جوان بهشمار آید و موجب تشویق برخی افراد برای بازدید از نمایشگاه گردد ، لکن استقلال بیان و ارائه هنرمندان را مخدوش میکند و به ایشان اجازه نمیدهد تا در این آوردگاه ، که به گفته خودشان تجربهای غیرحرفه است ، تجربهای حرفهای کسب کنند : که انتخاب آثار نهایی ، نوع ویرایش ، اندازه آثار و مواردی از این دست همگی بخشی از توانایی یک هنرمند است .
عکسها در اندازه کوچک 20 در 20 سانتیمتر چاپ شدهاند و به نحوی خلاق در بالا و پایین خطوط کروکی خیابان ولیعصر که همچون نخی بلند دیوارهای کوچک نگارخانه را بهم متصل نمودهاند ، قرار گرفته اند ؛ آنچنان که عکسهای گرفته شده در هر محله ، در همان حدود روی کروکی نصب شده است . نحوه ارائه ، اندازه و تعداد زیاد عکسهای به نمایش درآمده ، این نمایشگاه را تا حدود زیادی از نمایشگاههای عکس متداول متفاوت نموده است .
[4] خیابان ولیعصر ، از میدان راهآهن تا میدان تجریش ، پر است از انواع و اقسام موضوعات مختلف در حوزههای متنوع هنری ، فرهنگی ، اقتصادی ، جامهشناختی و غیره ، که هرکدام به تنهایی میتواند موضوع پروژه عکاسی جداگانهای باشد ، اما عکاسان این نمایشگاه به همه موضوعات پرداخته و آنها را از دید خود ثبت نمودهاند : تصاویری از آدمها ، ماشینها ، ساختمانها ، ویترین مغازهها ، بروشورها و غیره . جنبه مثبت این وسعت موضوعی آن است که مخاطبان هر کدام ، از ظن خود با عکسها همراه شده ، و در دریافت خود بخشی از دیدگاه هنرمند(ان) را بازمیتابانند . ولی این پراکندهگویی ، نشان از عدم وجود یک خط فکری مشخص ، ورای خیابان ولیعصر است : گویی دوربین خانمها نصیری و نعمت ، بیش از آنکه روایتگر باشد ، نمایشگر است و فقط چیزها را نشان میدهد ؛ سوژههایی که شاید با هربار عبور از این خیابان دیده و با آنها آشناییم : گاه در حد نگاهی گذرا و گاه در حدود خویشاوندی .
[5] هرچند این مجموعه عکس تنها یکی از خیابانهای پایتخت را به تصویر میکشد ، ولیکن ، مخاطب آشنا را به یاد مجموعه عکس "تهران،بدون تاریخ" آقای مهاجر میاندازد ، بخصوص در برخی قابها و موضوعات عکاسی شده ؛ با این تفاوت که در مجموعه آقای مهاجر ، تصاویر روایتگر حالتی آخرالزمانی ، سرد و فسرده است و در مجموعه خانمها نصیری و نعمت ، همانطور که قبلاً بیان شد ، دوربین نمایشگر است و برخلاف نگاه آشناییزدایِ آقای مهاجر از خیابانها و در و دیوار شهر ، همه چیز در راستای آشنایی همیشگی ما از خیابان ولیعصر قرار دارد : آنجا ، میان آن قابهای کوچک ابدی ، همان زندگیِ ملموس ، با همان سرعت و ناپایداری همیشگی در جریان است . همچنین میتوان این پروژه عکاسی را با پروژه "اکباتان،غرب تهران" آقای بهنام صدیقی مقایسه کرد : چه آنکه آنجا هم محلهای از محلههای شهر تهران به تصویر کشیده شده است ؛ اما در آنجا به نحوی هنرمندانه اکباتان از حالت ابژکتیو تبدیل به سوبژکتیو شده و عکسها روایتگر تنهایی و انزوای انسان مدرن در این عصر ارتباطات است هرچند اصلاً انسانی در عکسها حضور ندارد .
[6] "یک خیابان،دو عکاس" جلوهایست از زندگی در قلب پایتخت چند میلیونی ایران همانطور که هست ؛ نمایشی که بهطور قطعی به هیچ ژانری تعلق ندارد : گاهی خیابانیست ، گاهی شهری میشود ، گاهی ژورنالیستی و زمانی به عکاسی صادق (Candid Photography) نزدیک میشود ؛ اما همه عکسها به نوعی دارای یک سر راستی و صداقت هستند و این یکدستی ، خود حسی مثبت را ایجاد کرده است ؛ عکسها صمیمی و بیادعایند . "یک خیابان،دو عکاس" سفر کوتاهی است از ایستگاه راهآهن تهران تا میدان تجریش و مخاطب همچون مسافریست که به اشاره راهنمای خود (عکاس) در برخی جزییات دقیق میشود و گاهی توقف میکند .
نوشته : احمد آبایی
لطفاً نظرتون رو در مورد این مقاله بفرمایید .