-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
از این كه مثال هایم معمولاَ در مورد ادبیات است و ربط چندانی به عكاسی ندارد عذر میخواهم
كلاَ صحبت كردن را خوب بلد نیستم اگر مطالب نا پخته من گنگ بود به بزرگی خود ببخشید و امر كنید تا سعی به بیشتر باز كردن این مطالب كنم
به نظر این حقیر (که صد مَن دلیل هم برایش دارم!) بیشترین ارزش را در مثالهای این تاپیک، مثالهای غیر عکاسی اش دارد. چون اولا موضوع فراتر از داستان عکاسی است و دوما هر چیزی با مترادف ها و متضادهایش بهتر شناخته می شود.
یه مطلب مهمی تو ذهنم بود، این بالایی ها رو که گفتم پاک یادم رفت. :redface:
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
آهان یادم اومد گفتید شاملو ....
وای از مرغ بارانش . وای از پریا. وای از ترجمه زیبای شازده کوچولو یش. اگر فقط همین ها بود هم کافی بود.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
در ایران برای اکثر ایرانی ها لذتی به اون معنای صوفیایی وجود ندارد.یا خیلی کم وجود دارد
مشکلاتی که خودمان برای خودمان درست میکنیم .اینکه دائم میگیم مرغ همسایه غاز است .اینکه مدهای جدید باعث شده به هرچیزی سرسری نگاه کنیم .لاابالی باشیم .درمورد چیزی فکر نکنیم .دائم از کمبود هامون ایراد بگیریم و نیمه خالی لیوان رو نکوهش کنیم .سر هم رو کلاه بگذاریم.چیزی داشته باشیم تا بدیگران فخر بفروشیم .از رنج دیگران فرار کنیم و سرخودمونو توی برف فرو بکنیم .یا رنج دیگران ببینیم و برای فخر فروشی با آنها همدردی کنیم و....تا بینهایت دلیل
باعث میشه تا از چیزی اصلا لذت نبریم.
کتاب خوندن توی کتابخونه خودش یک لذت است ولی وقتی اطرافیان رو میبینی که یا بر حسب وظیفه (دانشجو) یا افراد بیکار هستند .هیچ نوع همفکری وجود نداره .از هیچ کدوم انرژی مثبت نمیگیری.چه لذتی داره کتابخوندن
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
...
یکی رزمگاهی بیاراستند --- یلان هم نبردان همی خواستند
بکردند یک تیرباران نخست --- بسان تگرگ بهاران درست
بشد آفتاب از جهان ناپدید --- چه داند کسی کان شگفتی ندید
بپوشیده شد چشمهی آفتاب --- ز پیکانهاشان درفشان چو آب
تو گفتی جهان ابر دارد همی --- وزان ابر الماس بارد همی
وزان گرزداران و نیزهوران --- همی تاختند آن برینُ این بران
هوازی جهان بود شبگون شده --- زمین سربسر پاک گلگون شده
....
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
کتاب خوندن توی کتابخونه خودش یک لذت است ولی وقتی اطرافیان رو میبینی که یا بر حسب وظیفه (دانشجو) یا افراد بیکار هستند .هیچ نوع همفکری وجود نداره .از هیچ کدوم انرژی مثبت نمیگیری.چه لذتی داره کتابخوندن
منتونم تضمین بدم تو دانشگاه از علوم انسانی چیزی عاید نمیشه چون چیز مهمی درس داده نمیشه!
حد اقل ادبیات و فلسفه اینجوریه بقیه ها هم با توجه به شرایط آموزشی ما...
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
کد:
منتونم تضمین بدم تو دانشگاه از علوم انسانی چیزی عاید میشه چون چیز مهمی درس داده نمیشه
من نفهمیدم فكر كنم منظورتون چیزی عاید نمیشه باشه
حقیقت اینه که اگر افرادی با دانش از سیستم اموزشی خارج میشوند یا ادمهایی که به خواندن و اموختن علاقه دارند تنها جرقه های خود ساخته ای هستند که هیچ ربطی به سیستم اموزشی ندارند.
وقتی تیراژ کتاب 1500 نسخه است و مطالعه هم چیزی نزدیک صفر خیلی توقع از خودمان نداشته باشیم.
هنوز سیستم ارزش گذاری درستی برای یک دانشمند نداریم. هنوز انتظار داریم برای مثال استاد فیزیک شعر مولوی هم بخواند خوش خط هم باشد شعر هم بگوید حالا اگر از فیزیک چیزی نمیداند مهم نیست.
داستان اغراقهای عجیب در مورد دکتر حسابی را همه به یاد داریم.
از شمردن تعداد مدرکهای دانشگاهیش تا شاگردی انیشتین و.....
یکی نیومد بگه اقا ایشان در زمینه فیزیک چه حرکت علمی انجام داده یا چندتا مقاله معتبر داده یا چندتا ارجاع به مقاله های ایشان شده.
ما ملت هنوز به دنبال عالم شدن هستیم نه دانشمند شدن.
منظورم از عالم شدن بدل شدن به اقیانوسی با عمق یک وجب است.
خوشبختانه تعداد فراوان مراکز کیلویی اموزش عالی هم تمام عقده های نسلهای جدید و قدیم را تسکین داده. دکتر و مهندس و وکیل و....
در مجالس ترحیم نگاه کنید فقط بازماندگان مرحوم تلاش میکنند عناوین خودشان را به رخ مردم بکشند.
دخترت دکتر فلان ....
پسرت مهدس بهمان....
دامادت اقای رییس....
بالاخره از تمام فرصتها باید برای خودنمایی در برابر ملت استفاده کرد. فکر نکنم هیچ ملتی به اندازه ما قضاوت اطرافیان را مهم تلقی کنند. مهم نیست که در خانه گلوی هم را می جویم مهم این است که مردم بگویند به به چه زوج یا خانواده خوشبخت و با کلاسی:confused::confused::confused:
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
یک مسئله ای که ربط چندانی به عکاسی ندارد اما موضوع شایعی است این است که در میان برخی جوانان علاقه به هنر بهانه ای شده برای تنبلی و سستی و خمودی. یعنی بنده موها و ریشهایم را دراز کنم یک لنز درازتر هم روی دوربینم ببندم حالا اگر درس نمیخونم کار و تلاش هم نمیکنم اهمیتی ندارد چون بنده هنرمندم.
برادر یکی از دوستان بنده هر سال در دبیرستان 10 تا تجدیدی می اورد و یا رفوزه میشد وقتی با او صحبت میکردیم میگفت من عاشق موسیقی هستم. یک تنبک هم خریده بود روزی 10 دقیقه تمرین میکرد.
یادمان نرود هنر هم خاک خوردن و تلاش و زحمت دارد و تا جان کندن و تلاش نباشد تمام استعدادهای جهان هم کشک هستند ایا کاوه گلستان میدانید چقدر از اینجا به انجا میدوید و با سخترین شرایط برای ثبت یک صحنه به مسافرت میرفت.
یکی دیگر از مشکلات ما عدم ارزیابی درست کارهای هنری است.
سیستم درستی برای ارزیابی هنری افراد هم نداریم چه بسا افرادی با کارهای با ارزش شناخته شده نیستند و گروهی با شارلاتان بازی و شامورتی بازی ادعاهای بزرگ دارند.
گاهی شرایط برای حقه بازها هم فراهم میشود.
اگر تاریخ اتحاد شوروی را بخوانیم میبینیم که چگونه بحث هنر در خدمت ایدئولوژی اتش به ریشه هنر زد.
در حکومتهایی مثل المان هیتلری یا شوروی سابق هنری از سوی قدرتمداران با ارزش تلقی میشود که در خدمت پیشوا و ایدئولوزی او باشد .
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
در پیرو قسمتی از فرمایشات شما
در صحبتی كه با یك عكاس نسبتا شناخته شده داشتم میگفت در ایران و در تمام دنیا اینطوریه كه اسم عكاس خیلی مهمه یعنی این اسمه كه یك اثر رو مطرح میكنه
گفتم یعنی اگر یك عكس رو من بگیرم و مثلا عین همون رو شمابگیرید كسی به عكس من اهمیت نمیده ولی عكس شما قابلیت مطرح شدن پیدا میكنه ؟
گفت دقیقا همینطوره باید سعی كنی روابط زیاد داشته باشی ازت اینور و اونور زیاد اسم برده بشه و خلاصه اسمت تو دهان هاباشه
خلاصه اصلا خوشم نیومد حالا تو ایران كه همه چیز همینطوریه ولی اگر در دیگر نقاط هم اینگونه باشه اصلا خوب نیست.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
من هم همین نظر رو دارم.
80 در صد در ایران داوری بر اساس عکاس هست نه خود عکس.
یعنی مهم نیست که چی گرفته، مهم اینه که کی گرفته.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
پیرو صحبت های اقا نادر باید عرض کنم که روزی من پیش اقای هانیبال الخاص درس نقاشی میگرفتم .یک اتود از کارهای خودش رو به من داد تا از روی اون تمرین کنم .من هم نشستم اونقدر تمرین کردم تا عین نمونه کار دربیاد .در جلسه بعد به استاد اتود خودم رو نشون دادم .گفتم استاد من میتونم دقیقا مانند شما اتود بزنم.استاد گفت درسته که تو این یک کار رو دقیق انجام دادی ولی این یکی از میلیون ها اتودیست که من زدم
خلاصه فرق استاد و شاگرد رو من فهمیدم
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam_moghadam
منتونم تضمین بدم تو دانشگاه از علوم انسانی چیزی عاید میشه چون چیز مهمی درس داده نمیشه!
حد اقل ادبیات و فلسفه اینجوریه بقیه ها هم با توجه به شرایط آموزشی ما...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
persian
...حقیقت اینه که اگر افرادی با دانش از سیستم اموزشی خارج میشوند یا ادمهایی که به خواندن و اموختن علاقه دارند تنها جرقه های خود ساخته ای هستند که هیچ ربطی به سیستم اموزشی ندارند.
وقتی تیراژ کتاب 1500 نسخه است و مطالعه هم چیزی نزدیک صفر خیلی توقع از خودمان نداشته باشیم.
کاملاً با این موضوع که سیستم آموزش عالی کشور ما کهنه، ناکارآمد و بهدور از دانش روز است موافقم ولی به جرات میتوانم عرضکنم در همین اسکلت پوسیده، بهترینِ رشتهها برای تحصیل، شاخههای مرتبط با علوم انسانی هستند.
برای ادعایم هم دلایل تاریخی و اجتماعی زیادی دارم که از حوصلهی این بحث خارج است، آنچه مدتی بود میخواستم اینجا به آن اشاره کنم، بحثی بود که پیشتر هم مستقیم به آن اشاره شدهبود، اینکه مسایل علومِانسانی نسبی هستند و نمیشود نظری قطعی راجع به آنها داد. در بالا و در پایین هم رگههایی از چنین دیدگاهی یافت میشود که بندهی حقیر به طور کامل با آن مخالف هستم و علت را هم عرض میکنم.
مهمترین توضیح اینکه ما علوم انسانی را بیجهت «علم» نمینامیم. «علوم» انسانی هم -بهمانند تمام علوم دیگر- دارای روش علمی هستند و تمام گفتارها، جستارها، نظریات، دیدگاهها و قضایا هم باید براساس همین روش علمی تنظیمشده و دربارهی آنها قضاوت شود. اینکه برای مثال دیدگاه هایدگر با هابرماس دربارهی مابعدالطبیعه متفاوت است بهاین معنی نیست که فلسفه بهکل نسبی است و نمیشود درآن به یک نظر قطعی رسید (که البته جلوتر تایید میکنم که نمیشود، ولی اینکه «چرا؟» بحث کاملاً مجزایی از نسبی بودن است). هایدگر یک نظامِفکری منحصربهفرد دارد (معادل دستگاه اصل موضوعی در منطق کلاسیک) و با توجه به شالودههای فکری خود (اصول موضوعهي خود) مابعدالطبیعه را تعریفکرده و نتیجهای راجع بهآن میگیرد، فراموش نکنیم که تمام نتایجِ هایدگر در نظامِ فکری خودش صحیح هستند و منطقی.
درست مشابه همین حالت هابرماس را داریم، ایشان هم اول نظامِفکری خود را مشخص میکند، بعد در مورد مابعدالطبیعه، در دستگاه فکری خود نظریه میدهد، از تطابق نظریهها با اصول موضوعهی فکری خود اطمینان حاصل میکند و درنهایت بعد از اطمینان از صحت نظریهها با استفاده از آنها قضیه ثابت میکند.
فراموش نکنیم که وقتی مشغول اثبات گزارهای در یک دستگاه منطقی هستیم، اصول موضوعه را «صحیح» فرض میکنیم و در صحت آنها شک نمیکنیم.
پایهی مطالعه، تحصیل علم و فعالیت در علوم انسانی درکِ همین شیوهی استدلال منطقی و بهکار بردن صحیح و بهجای آن است. اگر تابهحال هریک از آثار دکتر فریدون آدمیت را مطالعه کردهباشید، منظور بنده را از فعالیت علمی در رشتهی علوم انسانی به خوبی متوجه میشوید، به عنوان نمونه کافی است هر کجای کتاب «امیر کبیر و ایران» را ورق بزنید. بدونِ بزرگنمایی، بهازای هر پاراگراف در این کتاب به طور میانگین دو منبع یا توضیح ذکر شدهاست و برای تمام استدلالها شیوهی منطقی بیان شدهاست. دکتر با نفوذ به شالودهیِ فکری هر یک از شارحان و مورخانِ گذشته، عبارات و نظرات ایشان را تحلیل کرده و نتیجهگیری نهایی را در دستگاه فکری آن شارح و همچنین از دیدگاه خود بیان کردهاست. این میشود یککار سترگ در حوزهی علوم انسانی. کاری که غربیها هم مشابه آن را کم دارند. همین است که کار خوب از کار بد مجزا میشود و مسیر آدم تنبل با آدم کاری به دوراهی میرسد. اینکه غربیان (یا شرقیان) در این موارد از ما بهترند را به تجربه قبول ندارم. به شخصه فکر میکنم هر کجا آدم کاری وجود داشته باشد، کار ارزشمند هم انجام میشود. حالا معیار ما اگر از غرب، اروپا و آمریکا باشد، به نسبت جمعیت، اگر از آنها کاریتر نباشیم، تنبلتر هم نیستیم. به عنوان نمونهی آماری، در کتابخانهام بیشاز 350 جلد کتاب فلسفی (یا مرتبط با دیگر علوم انسانی) به زبان انگلیسی (ترجمه یا تالیف) و نزدیک به 800 کتاب در همین زمینه بهزبان فارسی دارم و نکتهای که همیشه برایم جالب بوده است، تکراری بودن بسیاری از نویسندهها یا مترجمین انگلیسی زبان است. من –کاوه- کتابها را بر اساس عنوان خریدهام و همانچیزهایی که در ایران برایم جالب توجه بودهاند در اروپا هم نظرم را جلب کردهاند ولی همیشه، وقتی میبینم نزدیک به 10 کتاب کوچک و بزرگ از Ray Monk دارم ولی از هیچ نویسندهی یا مترجم ایرانی 10 عنوان کتاب ندارم، میبینم که جمعیت نزدیک به 750 تا 800 میلیونی انگلیسی زبانها (تازه اگر آنهایی که زبان مادری ایشان انگلیسی نیست ولی انگلیسی میفهمند را حساب نکنیم) به نسبت جمعیت 70 میلیونی ما (~100 میلیون فارسی زبان؟) مولف یا مترجم کم هم دارند. تازه با امکانات، بوجه و ادعایی که آقایان دارند! شاید من سلیقهی کجکی دارم یا بلد نیستم کتاب بخرم (بیشتر اوقات یا از مغازههای Blackwell خرید میکنم یا از B&N یا Amazon) ولی به همان بدیهم از ایران خرید میکنم و آمار اینچیزهایی که من میخرم اینطوری شدهاست. بله، انتشارات فوق تخصصی و دانشگاهی آنها بسیار بیشتر است و بسیار مفیدتر ولی آن قسمتی از دانش که به درون جامعه نفوذ میکند اینی است که در کتابفروشی معمولی در اختیار خواننده است. با توجهه به رشتهی تحصیلیام، در مورد شاخههای مهندسی میدانم که وضع به کل برعکس است. تولید علم در این شاخهها آنطرف مرزها اینقدر زیاد است که حتی در یک محیط خیلی بسته و محدود هم نمیشود آن را به طور دایم پیگیری کرد بدون اینکه هرازچندگاهی سررشته گم شود. جناب Persian عزیز و گرانقدر، بنده هم مثل شما به Stereotyping و تیپسازی اعتقادی ندارم و آن را مخرب میدانم و بهنظرم آنچه که مشکل ایرانیها میدانیم در واقع مشکل ایرانیها نیست، مشکل Exposureایست که ایرانیها (یا خیلیهای دیگر در این قسمت از دنیا) دریافت میکنند. وضع اروپا را که مطمئن هستم و آمریکا را هم با منابع ناقصی که دارم حدس میزنم فرق رویایی با اینجا یا هیچکجای دیگر ندارد. آدمها، همهجا آدم هستند، همه جا تنبل دارند و کاری، ساده و رِند، چاق و لاغر و همینطور تا آخر. شاید لحظهی اول آدم کلی تفاوت ببیند ولی گذر زمان خیلی چیزها را بهآدم نشان میدهد.
قرار بود توضیحدهم که در نهایت چرا همهی این ماجرا بر یک بنیان نسبی استوار است ولی از آنجاییکه بهنظرم لازم است پیشاز آن کمی دربارهی شیوهی اصل موضوعی و بعد هم تلاشهای راسل صحبت کنیم تا ناگهان و زودتر از موعد جلو نرویم، قولم را به پست دیگری موکول میکنم. فقط در مورد خروج این بحث از هدف اصلیاش که هادی عزیز هم اشارهای به آن داشتند، عرض کنم که به نظر من دلیل اصلی آن، بحثِ علت و معلولیای است که اینجا پیگیری میشود. برخلاف تصورِ رایج، اشخاص فعال در مباحث علومانسانی بهطور معمول از بررسیِ علت و معمول دوری کرده و بر اساس روششناسی این علوم به سازوکار و دیالکتیک همهی «عوامل» میپردازند. اصولاً امروزه در علوماجتماعی استفاده از شیوه و متد هگلی را توصیه میکنند، یعنی نمیشود به شیوهی «نقد عقل محض» کانت دنبال علت بود. همین الآن که من به دنبال یک دلیل اصلی بودم یعنی بهجای چرایی، دنبال یک عامل منحصربهفرد بودهام، یعنی به جای دیالکتیکی فکر کردن، کانتی نظر دادهام، یعنی نوشتهی خودم را زیر سوال بردهام و یعنی شیوهی استدلال در علوم انسانی را بلد نیستم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
persian
هنوز سیستم ارزش گذاری درستی برای یک دانشمند نداریم. هنوز انتظار داریم برای مثال استاد فیزیک شعر مولوی هم بخواند خوش خط هم باشد شعر هم بگوید حالا اگر از فیزیک چیزی نمیداند مهم نیست.
داستان اغراقهای عجیب در مورد دکتر حسابی را همه به یاد داریم.
از شمردن تعداد مدرکهای دانشگاهیش تا شاگردی انیشتین و.....
یکی نیومد بگه اقا ایشان در زمینه فیزیک چه حرکت علمی انجام داده یا چندتا مقاله معتبر داده یا چندتا ارجاع به مقاله های ایشان شده.
ما ملت هنوز به دنبال عالم شدن هستیم نه دانشمند شدن.
منظورم از عالم شدن بدل شدن به اقیانوسی با عمق یک وجب است….
بینهایت موافقم. دکتر حسابی، شاید آدم فعالی بوده، شاید مدیر خوبی بوده ولی من خودم همیشه دنبال یک Paper، یک Patent تجاری، یک کتاب یا مقالهی علمی یا همچین چیزی از ایشان بودهام تا ببینم این دریای دانش که از فرستندهی رادیویی تا تجهیزات پیشرفتهی پزشکی را در ایران دایر میکرده، چگونه اینهمه دانش را به هم مرتبط میساخته ولی متاسفانه هیچوقت چیز با ارزشی پیدا نکردم. نمونه بسیار است و دردناکتر اینکه نمونهي آنطرفی هم زیاد است. همین فریدون آدمیت که مثال زدم، یا برای مثال جناب دکتر امیرحسین آریانپور کاشانی (با فامیلهای دیکسیونر! نویسش اشتباه نگیرید) که واقعاً کارهای عظیمی کردهاند که نه فقط برای ما فارسی زبانها بلکه برای همهی همنوعانمان ارزشمند هستند، برای بسیاری از جوانان و یا فرهیختگان این زمانه ناشناساند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
persian
یک مسئله ای که ربط چندانی به عکاسی ندارد اما موضوع شایعی است این است که در میان برخی جوانان علاقه به هنر بهانه ای شده برای تنبلی و سستی و خمودی. یعنی بنده موها و ریشهایم را دراز کنم یک لنز درازتر هم روی دوربینم ببندم حالا اگر درس نمیخونم کار و تلاش هم نمیکنم اهمیتی ندارد چون بنده هنرمندم.
برادر یکی از دوستان بنده هر سال در دبیرستان 10 تا تجدیدی می اورد و یا رفوزه میشد وقتی با او صحبت میکردیم میگفت من عاشق موسیقی هستم. یک تنبک هم خریده بود روزی 10 دقیقه تمرین میکرد.
یادمان نرود هنر هم خاک خوردن و تلاش و زحمت دارد و تا جان کندن و تلاش نباشد تمام استعدادهای جهان هم کشک هستند ایا کاوه گلستان میدانید چقدر از اینجا به انجا میدوید و با سخترین شرایط برای ثبت یک صحنه به مسافرت میرفت.
بله، درست است، بهانه شدهاست. فکر میکنم یکبار قبلتر هم جایی در همین فروم دربارهی اوبلوموف صحبت کردهبودم. سمبل تنبلی و تنپروری که سرانجام جالبی پیدا میکند.
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Oblomov
بله، باید کارکرد ولی خوب در دنیای امروز کار کردن تنها شرط موفقیت نیست اما مطمئنترین راه رسیدن به یک موفقیت دایمی است. اگر Pop art را هنر بدانیم که مثالْ بینهایتْ زیاد است. ولی باید کار کرد، کار اصولی، درست و صحیح.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
persian
یکی دیگر از مشکلات ما عدم ارزیابی درست کارهای هنری است.
سیستم درستی برای ارزیابی هنری افراد هم نداریم چه بسا افرادی با کارهای با ارزش شناخته شده نیستند و گروهی با شارلاتان بازی و شامورتی بازی ادعاهای بزرگ دارند.
گاهی شرایط برای حقه بازها هم فراهم میشود.
اگر تاریخ اتحاد شوروی را بخوانیم میبینیم که چگونه بحث هنر در خدمت ایدئولوژی اتش به ریشه هنر زد.
در حکومتهایی مثل المان هیتلری یا شوروی سابق هنری از سوی قدرتمداران با ارزش تلقی میشود که در خدمت پیشوا و ایدئولوزی او باشد .
به نظر بنده، بیچون و چرا، بینهایت صحیح است. معیار درستی نداریم و معیار سازیهم نمیکنیم. اینیکی را میشود به یک کشور تعمیم داد و ساکنین آن را مسوول دانست: نه نقد هنری یا نقد صحیح میکنیم، نه آن را ترویج میکنیم و آموزش میدهیم. تقریباً همه چیز به رابطهی استاد و شاگردی و مرید و مراد تنزل یافته. آیا تابهحال بهخاطر دارید کسی نقدی یا شکایتی از کارهای عزتالله انتظامی -آقای بازیگر- کردهباشد؟ از کارهای آقای فخرالدینیِ عکاس چطور؟ از نگارگر بزرگِ عصر حاضر، مرد مینیاتور دنیا! چطور؟ از استاد بیچون و چرای آواز؟ بازهم مثال بزنم؟ متاسفانه، وجود محدودیتهای اجتماعی اینچنینی راه ارزشگذاری و نقد سازنده را بسته است و باید کاری کرد. زمانی هم پیگیر این ماجرا بودم و دنبال موردهای مشابه در کشورهای دیگر گشتم. ساکنین اروپای شرقی که مشکلی به شدت مشابه ما داشتند، این دیوار را با استفاده از انیمیشن و طنز تصویری شکسته بودند، کاری که امروزه در آمریکا هم رایج است (همه نمونهاش هست، سیاسی: South Park، اجتماعی: Simpsons The، هنری: Futurama و ...). اتفاقاً اینروزها در ایران اشتهای خوبی هم برای چنین محصولاتی وجود دارد و رسانهی توزیع آن هم موجود است ولی هنرمندی که احساس مسوولیت کند نایاب است. استفادهی ابزاری از هنر هم که خود مقولهی جدایی است...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
نادر
…
گفتم یعنی اگر یك عكس رو من بگیرم و مثلا عین همون رو شمابگیرید كسی به عكس من اهمیت نمیده ولی عكس شما قابلیت مطرح شدن پیدا میكنه ؟
گفت دقیقا همینطوره...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
1360
80 در صد در ایران داوری بر اساس عکاس هست نه خود عکس.
….
این را هم به همهی دنیا تعمیم دهید. نه تنها ایران، بلکهی همه دنیا در چنین شرایطی قرار دارد و نهتنها عکاسی، بلکه همهی شئون زندگی ما انسانها تحت چنین داوری قرار دارد. اصولاً عصر پستمدرن، عصر سمبلهاست. حالا این سمبل میخواهد عکاس باشد، نویسنده باشند، علامت تجاری باشد یا هرچیز دیگر. وقتی که من و شما دو میلیون تومان بابت یک ساعت مچی که بهجز مارک، هیچ تفاوتی با نمونهی 100 هزار تومنیاش ندارد میدهیم، یعنی چنین قضاوتی میکنیم. وقتی که گوشی موبایل، لباس و یا حتی خوراکیها خود را بر اساس ارزشی که برای اسم تولیدکننده (یا در خیلی از مواقع توزیع کننده) قایل هستیم انتخاب میکنیم، وقتی پیشاپیش از موسیقی استاد یا گروهی که دوستش داریم استقبال میکنیم، همه نشان از این دارد که ما خود اینچنین قضاوت میکنیم. البته، این قضاوت همیشه توجیهاتی هم دارد، شکی نیست که ساعت Omega کیفیت بهتری از Swatch دارد (و جالب است بدانید هر دو را یک گروه تولید میکند و یک نفر لبنانی به اسم Nicolas Hayek هم طراح و سهامدار این دو Brand و حداقل 12 اسم دیگر است!)، کسی شک ندارد که کار استاد شجریان عالی است و الی آخر.
بهنظر من هنرمند موفق کسی است که شرایط را درک کند و بهجای حرص خوردن و ناراحتی از ظلمی که در حقاش شدهاست، با شناخت درستِ شرایط به جلو حرکت کند. عکاس موفق در این زمانه، بیشتر از عکاسی، مدیریت علمی بلد است و میتواند خودش را Present کند و در شرایط مختلف بهمانند یک مدیر آگاه واقعیاتِ وضعیتْ را استخراج کرده و براساس آنها تصمیمگیری و درنهایت عمل کند. این نه فقط در مورد عکاسی، بلکه در همهی موارد صحیح است.
ممنونم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
به نظرم در مورد سیستم ارزشگذاری هم، در همه دنیا كم و بیش همین مشكل وجود داره. آیا هر ساله در مراسم اسكار، جایزه به بهترین و شایسته ترین فرد اهدا میشه؟ كمیته بررسی فعالیتهای كمونیستی مك كارتی، صفحه تاریكی در تاریخ سینمای هالیوود است.
اما فكر می كنم فرقی كه اینجا با دنیای پیشرفته داره اینه كه در اینجا واقعا اگر كار كرده باشی و چیزی در چنته داشته باشی 30% احتمال موفق شدن و سری میون سرها پیدا كردن، وجود داره. اما با باند بازی و ایجاد كانالهای آنچنانیه ارتباطی و خودشیرینی و خوش رقصی برای بعضیها این شانس به 70% میرسه. عكاس خیلی معروفی رو سراغ دارم كه احتمالا خیلی از شما ها میشناسیدش. فقط با یك عكس كه به مذاق بالادستیها خیلی خوش اومد یك شبه ره صد ساله را پیمود!
این شرایط در اروپا و آمریكا هم هست اما شاید با نسبت برعكس. یعنی اگر واقعا رنج و زحمت كشیده باشی و كار نویی ارائه كنی، بستر برای رشد و موفقیت مهیاتر است و اگر و امای كمتری دارد.
نقل قول:
آیا تابهحال بهخاطر دارید کسی نقدی یا شکایتی از کارهای عزتالله انتظامی -آقای بازیگر- کردهباشد؟ از کارهای آقای فخرالدینیِ عکاس چطور؟ از نگارگر بزرگِ عصر حاضر، مرد مینیاتور دنیا! چطور؟ از استاد بیچون و چرای آواز؟ بازهم مثال بزنم؟ متاسفانه، وجود محدودیتهای اجتماعی
در این مورد مشكل دو طرفه است. یعنی هم نقد صحیح و اصولی صورت نمی گیرد و هم شهامت و ظرفیت پذیرش نقد صحیح وجود ندارد. ضمن اینكه نقاد های ما هم دچار اسم زدگی و شهرت افراد هستند. یعنی درست جایی كه بیشتر از هر جایی نیاز به یك نقد دقیق و صحیح و همه جانبه وجود داره تا هنر هنرمند رو فارغ از نام و اعتبار و شهرت، برای مخاطب عام موشكافی كنه، اسیر پیشینه هنرمند میشه.
نقل قول:
ارسالی توسط 1360
80 در صد در ایران داوری بر اساس عکاس هست نه خود عکس.
همانطور كه جناب رنجبر هم فرمودند در همه جا و برای همه هنرها كم و بیش همین وضعیت هست. اما من هم اعتقاد دارم علیرغم هم مشكلات و موانع و نا عدالتی ها اگر خود هنرمند هدفش ورای كسب نام و نان باشد و اهمیتی به جار و جنجالهای كاذب پیرامونش ندهد و با عشق و علاقه از هر فرصتی برای یادگیری و تمرین و ممارست استفاده كند و اندك ذوق و استعدادی هم داشته باشد، به هر حال روزی مزد هنرش رو ولو با تاخیر و نقصان، دریافت خواهد كرد.
به نظرم شاید در این مورد خاص آماتور بودن ( به معنی نداشتن درآمد از محل هنر) حسن بزرگی باشد. به این معنا كه اگر هنرمند از هنرش ارتزاق كند و منبع درآمد دیگری نداشته باشد، مجبور خواهد شد كه خود را به دامان جریان آب بیاندازد و اگر كاری با اینكه هیچ ارزشی از لحاظ هنری هم ندارد، اما تقاضا برای اون وجود داره رو انجام بده. به مرور نوآوری و ابتكار هم درون چنین هنرمندانی كه طیف گسترده ای از هنرمندان كشورمون را هم شامل می شود، خواهد مرد.
اما منِ آماتور احتیاجی ندارم كه سفارشی كار كنم. یا خودم رو در چارچوب و قالب خاصی محدود كنم. شاید فرصت مناسبی باشه برای قوی شدن و ارائه كاری نو.
حتما برای شما هم زیاد پیش اومده كه با دیدن عكسی از فلان عكاس مشهور كه احیانا سر و صدا هم كرده به خودتون بگید خوب من هم می تونم این عكس رو بگیرم این كه كاری نداره. اما مهم اینه كه اول چه كسی اون كار رو كرده. كپی كاری ارزشی نداره. راستش این اتفاق برای من افتاده. من چون عكاسی رو از یك عكاس صاحب سبك یاد گرفتم. همیشه در آرزو و رویای داشتن یك فریم از عكسهای ایشون بودم. حالا بعد از هفت هشت سال، ده ها شات مانند كارهای اون دارم. یه روز فكر كردم خوب كه چی؟ این كارها چه ارزشی داره؟ ده ها نفر سالها قبل از من همین كار رو خیلی بهتر انجام دادند. خوبه كه سعی كنیم كاری كنیم كه كسی قبلا نكرده.
ببخشید اگر خیلی مربوط به موضوع نبود چون من از اول این تایپیك رو دنبال نكردم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
سلام،
الآن پست قبلی رو نگاه کردم و دیدم خیلی بلند و بالا شده، عذرخواهی میکنم. برای اینکه کمی به سمت عکاسی هم حرکت کنیم، یک شعر از حضرت فردوسی نقل میکنم:
بروز نبرد آن یَلِ ارجُمند --- بهشمشیر و خَنجر، بهگرز و کمند
ُبرید و دَرید وِ شِکست و بِبست --- یَلان را سَر و سینه و پا و دست
شما زیباییِ بُرش رو در این دو بیت ببینید. اگر سینما بود میشد، یک کات از رستم، چهار کات از شمشیر، خنجر، گرز و کمند، چهار کات از بریدن و دریدن و شکستن و بستن و چهار کات از سر و سینه و پا و دست درهم نوردیدهی رزمآوران دشمن.
یک فریم عالی عکس هم میتونه از همچین رابطهی عِلّی بهرهبگیره، چطوری؟ شما میتونید چهار فعل رو با فاصلهی معنیداری با چهار مفعول نشون بدید، چهار سمبل و چهار استفاده از اونها، بیشتر نگم که خراب میشه، اصلاً میشه عکس نگرفت و از زیبایی شعر لذت برد :)
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
کاوه عزیز من همیشه از خواندن نوشته های شما لذت بردم. در مورد انچه گفتید با شما موافقم. یکی از مشکلاتی که گریبانگیر برخی کشورها و ایران خودمان هم هست بحث توقعات بیربط از ادمها و مراد تراشی است. چرا ادمها را در ان زمینه ای که کار میکنند مورد نقد قرار نمیدهیم و انتظاراتمان را هم در همان محدوده نگه نمیداریم. یک نمونه مثال میزنم چرا باید حسین رضا زاده سمبل پهلوانی و نمونه و الگوی جوانان باشد هیچ کس خدماتی که رضا زاده کرده و افتخاراتی که برای کشور کسب کرده را نفی نمیکند اما زمانی که از رضا زاده نوعی فرای انچه که هست توقع داریم اگر یک بار هم ساده لوحانه و یا بی غل و غش با خبرنگاران سخن میگوید تصویر ذهنی که از او ساخته ایم تخریب میشود. چرا ادمها را تا عرش بالا میبریم و یا با کله به زمین میکوبیم. مطمئنم بارها در جمعهای خانوادگی و یا دوستانه شاهد برخی بحث ها بوده اید برای مثال جناب اقای دکتر متخصص اطفال خودش را متخصص اقتصاد هم میداند و چنان به راحتی مهمل سر هم میکند که... سیاست و اقتصاد که حوزه تخصصی همه ایرانیان تلقی میشود.
سالهای گذشته نه چندان دور و هاله تقدسی که به دور حرفه پزشکی در این کشور کشیده شده بود را حتما به خاطر دارید. پزشک فردی دانسته میشد که روشن فکر و عالم و.... و بیشتر هم تلقی میشد. به یاد داشته باشیم که اموختن حرفه در دانشگاه تنها فرد را در همان زمینه حرفه ای میکند و بس حالا چرا باید برنامه نویس کامپیوتر متخصص جامعه شناسی هم تلقی شود.
اصلا نمیخواهم وارد بحث روشن فکری و کیستی و چیستی ان بشوم چون معلوم نیست از کجا سر در خواهم اورد. اما مخلص کلام من این است که بسیاری از ما هنوز نیاموخته ایم که با مباحث برخورد حرفه ای داشته باشیم و نیاموخته ایم که اگر چیزی را نمیدانیم به سادگی اقرار کنیم. چیزی که در غربی ها خیلی بیشتر دیده ام که به راحتی میگویند نمیدانم اما ما حاضریم صدها Bs تحویل دهیم اما به این مسئله اقرار نکنیم.
من قصد بالا بردن غربی ها و پایین اوردن خودمان را ندارم اما در همان زمینه علوم انسانی که مطرح کردید چند نفر نظریه پرداز را میتوانید در زمینه های جامعه شناسی یا فلسفه یا اقتصاد معرفی کنید.
شاید بتوان اقتصاد را نزدیکترین زمینه علوم انسانی به علوم تجربی دانست ما هنوز در مورد اینکه اقتصاد علم است یا بخشی از فقه یا چقدر از ان مربوط به مباحث مذهبی است مشکل داریم.
وارد حقوق به عنوان یک شاخه علوم اجتماعی نمیشوم که بلایی که سر ان امده واضح است.
در جاهایی شاید جمع متناقضین را داریم مردم سالاری فلان و حقوق بشر بهمان.
فکر میکنم تغییراتی که در سرفصل رشته فلسفه داده شد برای شما روشن باشد هنوز اتفاق نظر نداریم که ایا فلسفه بدون باور به برخی پارادایم های اولیه زمینی یا اسمانی اغاز میشود یا انکه میتوان هر باوری را مورد نقد قرار داد و چارچوب فکری را از اول بنا کرد.
در اینکه در علوم انسانی به نسبت جمعیتمان افراد طراز اول داریم با شما هم عقیده نیستم.
بر عکس انچه برخی میپندارند دستیابی به سطحی در علوم انسانی که فرد به زایایی علمی برسد بسیار دشوارتر از علوم تجربی است.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
ببخشید شاید آف تاپیك باشه
پرشین عزیز ممنون اصلاح شد
و در مورد علوم انسانی كاوه بزرگوار كاملاَ صحبت شما صحیح است اما بحث هنر تا حدودی جدا از این قضیه است به نظر من
یعنی تا جایی كه بحث تكنیكی و مفهومی وجود دارند میتواند علمی باشد اما بحث زیبا بودن یك پدیده كاملاَ سلیقه ای به شمار می آید هرچند كه تلاش به چهارچوب گزاری برای این موضوع شده است
و در مورد دانشگاه ها و رشته ادبیات كه به آن اشاره كردم حقیقت این است كه متاسفانه در دانشگاه ها با این پدیده به شدت كلاسیك برخورد میشود و 90% این رشته به ادبیات كلاسیك مربوط است و جایی كه نوبت به ادبیات نو و مدرن میرسد فقط به معرفی نام چند نویسنده و شاعر كم و بیش معاصر اكتفا میشود... منكر ارزش زیاد ادبیات كلاسیك نیستم البته , اما كمی نا امید كننده به نظر میرسد وقتی رضا براهنی در ادبیات ما جایی ندارد در حالی كه وی انقلابی در نقد شعر فارسی به وجود آورد
و یا محمد حقوقی منتقد ( نه شاعر)
در این رشته بیشتر درس هایی كه تدریس میشوند عملاَ هیچ كاربردی ندارد.
قصد خارج كردن بحث را از خط خود نداشتم اما بهتر بود این سو’ تفاهم ها رفع میشد
ببخشید از پر حرفی بی محتوا و همیشگی من.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sam_moghadam
...
و در مورد علوم انسانی ... كاملاَ صحبت شما صحیح است اما بحث هنر تا حدودی جدا از این قضیه است به نظر من
یعنی تا جایی كه بحث تكنیكی و مفهومی وجود دارند میتواند علمی باشد اما بحث زیبا بودن یك پدیده كاملاَ سلیقه ای به شمار می آید هرچند كه تلاش به چهارچوب گزاری برای این موضوع شده است...
سلام،
ممنونم؛ اتفاقاً فکر میکنم این اختلاف دیدگاه نتایج فرخندهای داشته باشد. بنده بر خلاف شما نقد هنری را متفاوت نمیبینم و دلایلم هم از قرار زیر هستند:
همانطور که پیشتر عرض کردم بهنظرم برای چنین قضاوتهایی نباید بهدنبال یک رابطهی علّی و معلولی بود، برای مثال، «چون نقد هنری سلیقهایست نمیتوان معیار مناسبی برای سنجش آن یافت». مثالی عرض کنم، هرکس کمی منطق و جبر بداند میتواند دستگاه محاسبات خودش را بسازد، من بهسادگی میتوانم دستگاهی طراحی کنم که در آن «5» عضو بیاثرِ جمع باشد و 5+1 در آن برابر 1 باشد، و میتوانم بر همین اساس یک دستگاه محاسبات کامل با تمام آنچه که در ریاضیات مدرن وجود دارد بسازم و تمام قضایای محاسبات را هم در دستگاه خودم ثابت (یا رد) کنم و نتایج جدیدی بگیرم و غیره ... . هیچکس نمیتواند منکر صحت چنین امکانی یا چنین حقی شود. نکته اینجاست که وقتی من دستگاهام را با اصول موضوعهی خودم تعریف کردم دیگر نمیتوانم جایی که کارم گیر کرد و نتوانستم قضیهای را ثابت کنم بگویم در این مورد بهطور خاص «5»عضو بیاثر جمع نیست و 5+1 برابر با 6 میشود. همین هم در نقد هنری وجود دارد. وقتی شما از یک دیدگاهخاص آثار هنری یک هنرمند را نقد میکنید، صحیح نیست که ناگهان درجایی چهارچوبهایی که خودتان پیشتر وضع کردهاید را زیرپا گذاشته و نتایجی برخلاف فرضیات خود بگیرید. این یعنی هر حرف و هر نظر مسوولیتآور است و پایهای میشود برای ایدهها و نظرات بعدی.
نکتهی مهمی هست که همینجا باید روشن شود وآن هم بحث امکان و اختیار است. اینکه من عرض میکنم امکان خروج از چهارچوب وجود ندارد یعنی از نظر منطقی، در یک بحث صحیح و بنابه روششناسیِ نقد هنری، «صحیح» نیست که منتقد حرف متناقض بزند، اما شکی نیست که اختیار آن را دارد. هر کسی اختیار دارد هر آنچه دوست دارد بگوید و مسوولیت عواقب حرفهایش هم پای خودش است! اما اینکه یک منتقد هنری ناگهان همهی آن چهارچوبی که پیشتر (شاید طی سالیان) ساخته است را بشکند، خیر، در یک بحث بر اساس اصول علم نقد هنری، چنین «امکانی» وجود ندارد.
فراموش نکنیم، تحولات فردی و تغییر نحلهی فکری افراد بحث جدایی است، در چنین تحولی، شخص شروع به بنیان کردن دستگاه فکری جدیدی میکند و طببعی است که توقعی جز «سازگار» بودن نظراتش در دستگاه فکری جدیدش وجود ندارد.
حال چگونه میشود کار هنرمند را بهصورت صحیح نقد کرد؟ با تحلیل کارهایش، برجستهسازی فرضیات مهمی که در دیدگاه خاص وی وجود دارد و بعد یافتن تخطی یا تناقضهای موجود در این دیدگاه.
میرسیم به زیبایی و چهارچوبهای آن. بحث در مورد زیبایی هم بهنظر بنده درست مثل آنچه که در بالا عرض کردم به کل و کاملاً تعهدآور است و خودبهخود باعث چهارچوب سازی میشود. ممکن است این اعتراض وارد شود که مبنای عمومی برای زیبایی وجود ندارد.
بنده مخالفم. چرا؟ مثالهای بسیار جالبی دربارهی مبانی اخلاقی در تایید (و اعتراف میکنم رد) نظر بنده وجود دارند. سعی میکنم در اسرع وقت لیست کاملی از مثالهایی برای یکسان بودن ارزشهای اخلاقی در جوامع بشری که مدتها هیچ ارتباطی با دیگر قسمتهای دنیا نداشتهاند (برای مثال بوشمَنها) با جوامع متمدن پیدا کنم ولی تا آن زمان از من بپذیرید که یک Common Ground که تقریباً مورد قبول همهی افراد است به عنوان مبنای زیبایی وجود دارد. در همین تاپیک، کاوهی قبادی عزیز گفته بود که دریا را آن چنان زیبا نمییابد و آقای خلیلی بسیار از این اظهارنظر متعجب شدهبود. تعجب ایشان هم بهحا بود. سخت بشود کسی را پیدا کرد که از یک منظرهی زیبای بهاری یا از یک موزیک با ریتم موزون یا از یک باران پاییزی لذت نبرد. مزهی شیرین را اکثر مردم دوست دارند و به همین خاطر شیرینی را برای لذت بردن میخرند و بهدیگری تعارف میکنند. بله، هستند کسانی که از شیرینی لذت نمیبرند و هستند کسانی که مرض قند دارند ولی در نهایت اکثریت مردم شیرینی را دوست دارند و از این سلیقهی عمومی گریزی نیست. همین Common Ground است که معیاری میشود برای زیبا بودن یا نبودن هرچیزی، همین Common Ground است که باعث میشود از بین بینهایت دستگاه محاسبات ممکن آن که عدد نویسیاش به واقعیات دنیای روزمره نزدیکتر است عمومیت یابد و دیگر دستگاهها بهندرت مورد استفاده قرار بگیرند و ...
با کمی تساهل و تسامح میشود خلق اثر هنری بر اساس همین Common Ground و سلیقهای که از آن صحبت کردم، میشود خلق اثری که در آن طبقهبندیِ معروف به آن هنر عامهپسند میگویند و آن را از هنر فاخر جدا میکنند.
جای صحبت زیاد است ولی فکر میکنم بحث بیشتر باعث بروز اختلافنظرهای جنبی و در نتیجه شاخهشاخه شدن بحث میشود، پس بهنظرم بهتر است فعلاً در همین زمین فعالیت کنیم.
ممنونم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
حال چگونه میشود کار هنرمند را بهصورت صحیح نقد کرد؟ با تحلیل کارهایش، برجستهسازی فرضیات مهمی که در دیدگاه خاص وی وجود دارد و بعد یافتن تخطی یا تناقضهای موجود در این دیدگاه
این نقد بیشتر نقد تكنیكی و مفهومیست نه زیبایی
اما در مورد بحث زیبایی از موضع منتقدانه و نه از موضع پاپیولار آن ( كه فرضاَ شعری از مریم حیدر زاده كه كم و بیش بسیار پر طرفدار است و عام مردم اشعارش را زیبا میپندارند)
اگر قائل به این باشیم كه زیبایی واحد است و یكسان دلیل به وجود آمدن سبك های هنری چیست؟؟
چرا در موسیقی در مقابل jazz كه black metall قد علم میکند و مکتب های هنری از فتوریسم تا سمبولیست و دادا ها و سوررئال به وجود آمده اند؟
آیا به جز این است که در زیبایی هنر و مکتب قبلی کاستی احساس کرده اند ؟؟
و این موضوع حکایت از این دارد که زیبایی و هنر نزد آنان تفاوت داشت؟؟
از این تفاوت نظر من هم بسیار خوشحالم چرا که باعث میشود بیشتر از شما یاد بگیرم و این علت کش دادن این بحث فقط استفاده بیشتر از نظرات شما و دیگر دوستان است ... به هر حال از این که وقت شما را میگیرم عذر میخواهم
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
در ارتباط با موضوع این تاپیک، پیشنهاد می کنم دوستان دو کتاب فوق را مطالعه کنند.
-
1 فایل پیوست
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
البته فكر میكنم قبلا این كتاب معرفی شده ولی كتاب نقد عكس تری برت هم كتاب جالبی است.
-
کتابفروشی
سلام،
برای اینکه کتابهای معرفیشده در این Topic را به واقعیت نزدیک کنیم،
نقد عکس:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=486794
نگاهی به عکسها:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=453175
تجزيه و تحليل آثار هنرهای تجسمی:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=463881
حقيقت و زيبايی:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=341345
از نشانههای تصويری تا متن:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=341345
به سوی شناخت انسان و سمبولهايش:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=450314
شکل گيری نماد در کودکان:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=340543
گفتوگوی آزاد با ژان پياژه:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=455120
بعد زيباشناختی:
کد:
http://iranbin.com/BookDetails.aspx?BookID=483261
البته، به عنوان یک مشتری قدیمی بههیچ وجه از فروشگاه iranbin راضی نیستم، بهطور معمول تاخیر غیرقابل توجیهی در ارسال کالاها دارند، ولی چه میشود کرد؟ باید سوخت و ساخت!
متاسفانه جایی کتابهای فرهنگستان هنر را برای فروش برخط پیدا نکردم، اسم این کتابها در این تاپیک برده شدهاست ولی علیالقاعده با تماس با ناشر میتوانید آنها را درخواست کنید:
دانشنامهی زیباییشناسی:
کد:
http://www.honar.ac.ir/Publisher/Books/05/daneshname-zibashenasi.htm
تحولات ذوق هنری در غرب (که خواندن آن «لازم» است):
کد:
http://www.honar.ac.ir/Publisher/Books/05/tahavolat_gharb.htm
زیباییشناسی و ذهنیت، از کانت تا نیچه:
کد:
http://www.honar.ac.ir/Publisher/Books/05/zibashenasi.htm
ممنونم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
در كنار كتابهاي معرفي شده بد نديدم توجه دوستان رو به البوم موسيقيSecret Garden كه سراسر زيبايي رو ميتونيد توش بشنويد و با جانتون لمس كنيد جلب كنم
اين آلبوم كار گروهي به همين نامه و مختصري در مورد اين گروه
"گروھی ایرلندی-نروژی ھستند که پایه و شیوه کار آنھا بر اساس موسیقی سازی
Neo-classical میباشد و وعده ای دیگر آنرا موسیقی New Ages Music مینامند. آلبومھای این گروه در سراسر دنیا مورد توجه و
استقبال عموم مردم قرار گرفته است
این گروه از دو عضو اصلی رالف لاولند وفیونولا شری
تشکیل شده است. "
منبع سايت
اين آلبوم در سال 1995 منتشر شد و يك ميليون نسخه فروش داشت من اولين بار اهنگهاي اين گروه رو تو مستند اسبهاي ايران كه تقريبا 4 سال پيش از شبكه 4 پخش ميشد شنيدم و تا همين اواخر دنبال اين آهنگها ميگشتم غافل از اينكه پسر عموم CD اوريجينال كار رو داره
بقيه البومهاي اين گروه هم شنيدنيه
آثار منتشر شده از این گروه :
(Songs from a Secret Garden (1995 *
(White Stones (1997 *
(Fairytales (1998 *
(Dawn of a New Century (1999 *
(Dreamcatcher (2001 *
Once in a Red Moon (2002) This includes a guest track with Julian Lloyd Webber *
(Dreamcatcher: Best of Secret Garden (2004, Australia *
ھستند. (Earthsongs (2005 *
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
والا اگر دوستان اجازه بدن و شكایتی نداشته باشن هر چند وقت یكبار یك آلبوم از كارهای برجسته موسیقی رو كه تو ایران زیاد هم شناخته شده نیستن اینجا یا در تاپیكی جدا معرفی كنیم.
جرقه این موضوع تو ذهنم زمانی زده شد كه دكتر روشن اون مقاله رو در زمینه خوانندگان عكاس ارائه داد
همونطور كه میدونید مبحث زیبا شناختی در كلیه زمینه های هنری وجود داره و برای شناخت بهتر اون ممكنه زمینه های غیر از عكاسی مانند موسیقی و نقاشی بیشتر به عكاسان كمك كنه من خودم وقتی كه موسیقی های خوب دنیا رو تو ذهنم مرور میكنم به صورت غیر ارادی كادرهای كه تو عكاسی میبندم بهتر از حالت معمولیه واسه همین وقتی عكاسی میكنم معمولا يا MP3 Player يا نوارم براهه و يا موسيقي رو تو ذهنم اجرا ميكنم يا زمزمه ميكنم
اكثر اين كارها رو اگر هم دوستان مايل بودن و خواستن در اختيار دارم و ميتونم به دوستان بدم هر چند اكثر فروشگاههاي موسيقي كلاسيك در ايران اين قبيل كارها رو ميفروشن
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
من با پیشنهاد شما موافقم. فقط پیشنهاد میکنم در همین تاپیک باشد تا هم شرح و ربط به عکاسی و زیباشناسی داشته باشد و هم توسط برخی کاربران تازه وارد (که خوشبختانه تابحال از این گروه کاربران نداشتهایم) به هجو و ابتذال کشیده نشود.
اگر محبت کنید و وقت و حوصلهاش باشد تا شرحی از دید زیباشناسی از نظر خودتان داشته باشید بسیار عالیتر است.
نقل قول:
مبحث زیبا شناختی در كلیه زمینه های هنری وجود داره و برای شناخت بهتر اون ممكنه زمینه های غیر از عكاسی مانند موسیقی و نقاشی بیشتر به عكاسان كمك كنه
من با اون " ممکنه " مخالفم!
یقینا زمینههای غیر عکاسی مفید خواهند بود.
به نظر بنده...
از نظر قدرت تصویرسازی در موسیقی، آهنگسازان ایرانی زیر در بین سایرین شاخص هستند:
حسین علیزاده - احمد پژمان - مرحوم بابک بیات - محمد شمس - محمدرضا شجریان - ناصر چشمآذر - مجید انتظامی
با سپاس
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
خوب به عنوان دومين آلبوم قصد دارم يك شاهكار از سري كارهاي سبك new age Music رو معرفي كنم البته به دلايلي كه در ادامه اشاره خواهد شد اين اثر شهرت بيشتري نسبت به اثر قبلي خصوصا تو ايران داره و عمده دوستان اثر رو شنيدن منتها هدفم اينه كه گرداوري اطلاعاتي در خصوص اين اثر يعني A Gift Of Love و خالق اون Deepak Chopraداشته باشم.
بله تو اين قسمت مي خوام در خصوص اثر جاودانه A Gift Of Love مقداري بحث كنم منتها ناچارم ابتدا در خصوص خالق اثر توضيحاتي بدم
آقاي دكتر چوپرا يكي از پيشگامان در شاخه درمان ذهني( Mind Body Medicine) است كه شهرت بسياري در اين زمينه داره ايشون با بهره گيري از اموزه هاي ودانتا(Vedanta) و بهاگواد گيتا(Behagvad Gita) ، فيزيك كوانتوم وطب هندي خصوصا ايورودا(Ayurveda) و تلفيق اون با پزشكي مدرن غرب رويكرد خاصي رو در پزشكي ايجاد كرده .
آقاي چوپرا با كمك آقاي دكتر ديويد سيمون(David Simon ) موسسه پزشكي ذهني رو با نام چوپرا تاسيس كرده كه هدفش تدوين آموزه هاي طبي با بهره گيري از اعجازهاي ذهني ، معنوي و برانگيختگي هاي احساسي جهت بهبود سلامت اجتماعي در سراسر دنياست
آقاي چوپرا علاوه بر پزشكي در زمينه نويسندگي و آهنگ سازي نيز استاد است و تاكنون قريب به يك مليون نسخه از بيش از 35 عنوان كتابش به فروش رسيده و بيش از دوميليون نسخه از CD اثار موسيقيش به فروش رفته. آلبومهاي موسيقي ايشون شامل
نقل قول:
1998 A Gift of Love: Love poems inspired by Rumi
2001 Soul of Healing Meditations - A Simple Approach to Growing Younger
2002 A Gift of Love II: A Musical Valentine to Tagore
2004 Chakra Balancing: Body, Mind, and Soul
خوب و اما در خصوص آلبوم A Gift of Love
اين البوم زيبا در سال 1998 با همكاري تعداد زيادي از دوستان آقاي چوپرا خلق شد. عمده افرادي كه تو خلق اين اثر با آقاي چوپرا همكاري داشتن به قرار زيره
نقل قول:
Coleman Barks, Chris Barron, Robert John Burke, Guatama Chopra, Blythe Danner, Laura Day, Sussan Deyhim, Jared Harris, Goldie Hawn, Noah Hutton, Madonna, Demi Moore, Rosa Parks, Martin Sheen, Sonja Sohn, Robert A.F. Thurman, Debra Winger
اين اثر شامل 36آهنگ كوتاه و بلنده كه در نسخه اي كه من دارم در 7 ترك ارائه شده ليست آهنگ ها در سايت زير قابل مشاهده است
کد:
http://www.rasamusic.com/product_36.html
[IMG]http://i14.*******.com/6omq5qu.jpg[/IMG]
در ابتداي نوشتار اشاره كردم كه اين اثر براي ما ايراني ها يه حالت خاص داره و اون اينه كه اثر بر اساس اشعار مولانا ساخته شده كه با ترجمه زيباي آقاي Coleman Barks همرا با دكلمه هاي زيباي خانم Madonna و Demi Moore و چند تن ديگر به زبان انگليسي و دكلمه هاي آواز گونه بسيار رويايي اشعار مولانا به زبان فارسي كه فكر كنم بخشي از اون كار خانم سوسن ديهيم باشه زيبايي اثر رو براي ما ايراني ها صد چندان كرده متاسفانه نتونستم متوجه بشم آقايي كه دكلمه هاي مسحور كننده فارسي رو اجرا ميكنه كيه.
در اين اثر خمير مايه اصلي اشعار مولانا كه متاثر از اشتياق عميق قلبي انسان در جستجو و يافتن يزدان و تجليل عشق به خالق است به خوبي هويداست ، زمزمه هاي اشعار گونه اين اثر بيان كننده اشتياق در روابط انساني به دوستي با خالق و ارضا كنندگي نزديكي به محبوب در اشعار مولاناست.
اين البوم روايت كننده معنويت از زبان عشقه، يك تلفيق احساسي بين اشعارمعنوي و باستاني زبان پارسی با ريتم هاي مست كننده موسيقي غربي و موسيقي عرفاني ايراني. اين اثر مرزهاي خلسگي شنوندگان رو در مينورده و تا جايي پبش ميره كه يك تكريم موسيقايي از عشق رو به شنونده هاش هديه ميكنه و بخاطر همينه كه اسم اثر رو يك هديه ازعشق ناميدن.
اولين بار كه اين اثر رو شنيدم ريتم هاي رقص سما تو ذهنم با نتهاي موسيقي اثر هماهنگ ميشد بگونه اي كه انگار حتي ريتمهاي غربي اثرهم مناسب حركات عرفاني سما نيز هست. آري با اين اثر ميتونيد به Ecstasy واقعي و عرفاني دست پيدا كنيد Ecstasy بدون بامدادي خمار ويا پريشان.
شنيدن اين اثر رو به كليه دوستاني كه علاقمند به هنر هستن توصيه ميكنم خاصه دوستان علاقمند به عكاسي و اگر مي خوايد عمق زيبايي اثر روبيشتر درك كنيد شب هنگام همراه آن اشعار مولانا رو هم زمزمه كنيد.
فقط به اين نكته توجه داشته باشيد كه نسخه دوم اثر رو كه برگرفته از اشعار تاگور هست با نسخه يك به دليل همنامي اشتباه نگيريد.
نوشتار فوق ترجمه و تاليفي ناقص بود از اينجانب كه توي تهيش از منابع زير استفاده كردم و دوستان ميتونن اطلاعات بيشتري رو جمع آوري كنن
کد:
http://www.chopra.com
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Deepak_Chopra
مصاحبه رندي پيسر با چوپرا
کد:
http://www.randypeyser.com/deepak.htm
اين هم يه ويديو از اثر
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=iYfmLpUG_XU
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
بنام پزدان پاك
در ادامه معرفي آلبومهاي برجسته موسيقي ناب جهان اين بار به سراغ يكي از افتخارات كشورمان ايران ميريم، البته خالق اين آلبوم ايرانيه و اثر در خصوص ايرانه اما در خارج كشور تهيه شده.
بله اثر با شكوه زرتشت(Zarathustra) ساخته سينا وجداني(البته تلفظ انگلیسی اسم ایشون وجانی میشه مونتها ایشون با نام وجدانی تو ایران معرفی شده خودم هم نمیدونم كدوم یكی درسته)
ابتدا مختصري در خصوص سينا وجداني
سينا متولد مادري فرانسوي و پدري ايراني در سال 1954 در اصفهان ميباشد. او در شهرهاي تهران، سانفرانسيسكو و پاريس پرورش يافت و به همين دليل تحت تاثير فرهنگ هاي غني متفاوتي قرار دارد كه در كارهاش كاملا مشهوده، خيلي جوان بود كه آموزش گيتارش رو شروع كرد، و بعد ها در آلمان به صورت اكادميك به آموختن پيانو و گيتار پرداخت.
سينا خيلي زود تحت تاثير آموزه هاي كتابهاي مقدس اديان مختلف همراه با تجربه هاي غير منتظره دروني قرار گرفت، به همين دليل دانش زيادي در خصوص Qi-Gong ، طب سنتي چيني، يوگا و شمنيسم (Shamanism) دارد، اين آموخته ها تاثير زيادي بر روي كار هنري اوبه عنوان يك هنرمند خلاق داشته. نكته جالب توجه در خصوص سينا اينه كه ايشون نه تنها يك موزيسين موفق بلكه يك عكاس و يك نقاش موفق هم هست (قابل توجه بچه هاي سايت عكاسي) و كارهاش تو هامبورگ ، پاريس و نقاط ديگري از شمال آلمان به نمايش در اومده.
سينا به دليل جستجوي بي امانش در يافتن منابع تازه اي از الهام و وحي به نقاط مختلف جهان نظير تبت، نپال، هند و ايران سفركرده و شديدا تحت تاثير هنر و موسيقي اين نقاط قرار گرفته، سينا امروزه به عنوان پيشگام در تلفيق آموزهاي سنتي شرقي، مدرنيته غربي و مناجاتهاي مذهبي با بهره گيري از موزيسين هاي بين المللي در قالب يك نواي جهاني است.
در خصوص سينا وجداني و كارهاي اون ميتونيد از آدرس هاي زير اطلاعات كافي رو كسب كنيد
کد:
http://www.vodjani.de
کد:
http://www.vodjani.de/discographie.php?bereich=3&lang=en
خوب و اما در خصوص اثر يعني آلبوم زرتشت
[IMG]http://i8.*******.com/80yq9sw.gif[/IMG]
از كارهاي سينا دو اثر رو تو ايران ديدم يكي "زرتشت" و ديگري "بوداي مقدس" كه هر دو هم بغايت زيبا هستند، در اين نوشتار قصد دارم در خصوص آلبوم "زرتشت" مطالبي رو به سمع و نظر دوستان برسونم و" بوداي مقدس" رو به وقت ديگري واگذار ميكنم.
اين اثر به سه شكل SACD(Super Audio CD) ، DVD و Audio CD در دنيا منتشر شده منتها تو ايران فقط Audio CD در اختيار علاقمندان قرار گرفته، نسخه SACD اثر در پنج باند براي سيستم هاي Surroundتهيه شده،
آهنگهاي اثر شامل
Prelude [1:33]
Choupan [6:58]
Ashem Vohu [6:46]
Dear Friend [4:57]
Sacred Fire [5:04]
Don’t Sleep [6:11]
Persepolis [6:07]
Chak Chak [8:09]
Dashti [5:24]
Wings of Love [6:45]
Be the One [1:56]
Emptiness [1:39]
Zarathustra [3:04]
Ahura & The Rising Sun [4:14]
Asha [3:15]
در اين اثر مناجاتهاي زرتشتي موبدان به نامهاي موبد مهربان فيروزگري و موبد سيروس هورمزدي به شكل ماورايي اجرا ميشن ، ني زيباي پاشا هانجاني و عود علي پژوهشگر، همراه كمانچه زيباي شهيار منظمي و دف لغايت مسحور كننده حميد شيخ بهايي اثري جاودان رو خلق كرده، در كنار آواهاي عرفاني موسيقي ايراني فلوت زيباي Ronu Majumdar و گيتار، سيتار،سه تار، تار ، پيانو و باس نواخته شده توسط آقاي وجداني و همچنين دكلمه هاي و همنوايي هاي Jonan Toader، آقاي وجداني و خانم نگارعبدالله زاده همان تلفيقي رو شكل ميده كه وجداني به عنوان پيشرو اون تو جهان شناخته شد است. اين تلفيق موسيقايي با نواي سحر آميز اقاي محمود كريمي كه در دستگاه رديف اجرا ميشه در آهنگ Sacred Fire به اوج خودش ميرسه.
در آهنگ Prelude نواي بلبلان با موسيقي زيباي اجرا شده در ابتداي اثر نويد دهنده لحظاتي عرفاني براي شنونده است اين صداها با ريتم زيباي موسيقي هندي و نواي گله گوسفندان به عنوان معرفي و پيش در آمد اثر به زيبايي نواخته شده
در Choupan المانهاي طبيعت ايران يعني صداي بلبلان آب جاري صداي گله گوسفندان بدون اينكه اثر رو به هزل ببره و ناي ني چوپان تركيب بندي جاودانه رو خلق كرده هنر پاشا هانجاني در نواختن ني به نظر اين حقير اوج زيبايي آهنگ است تا جايي كه همنوايي آن با دف آنچنان شنونده رو تحت تاثير قرار ميده كه گويي در مكاني مشابه با چوپان نشسته و محو بزرگي خلقت يزدان شده.
نقل قول:
عاشقم عاشقم
من مينوازم من مينوازم
من مي نوازم پاكي آتش را
من مي نوازم پاكي آتش را
عشق دل سوختني است ......آموختني نيست
سوختم سوختم سوختم
عاشق منم
سوختم سوختم سوختم ..........از عشق تو سوختم
محمود كريمي در Sacred Fire قطعات فوق رو به زيبايي مي خونه بگونه اي كه فغان سوختم سوختم او چنان آتشي به جان شنونده ميندازه كه ققنوس وار محو معنويت ميشه و به راستي كه عشق دل سوختني است آموختني نيست.
يكي ديگر از اهنگهاي اين اثر چك چك نام داره چك چك نام مكانيه نزديك يزد كه يكي از بزرگترين آتشكده هاي زرتشتيان اونجا واقع شده من بواسطه سكونتم تو يزد در دوران تحصيل از اونجا بارها ديدن كردم. ديدن اين مكان همرا با دخمه ها و آتشكده هاي اين شهر رو به دوستان عكاس توصيه ميكنم
نكته جالب در اين اثر براي من اينه كه سينا به زيبايي المانهاي موجود در ايران يعني طبيعت، مدرنيته و سنت رو با ظرافت كامل با هم تلفيق ميكنه و به چنان تصوير سازي و كمپوزيسيوني ميرسه كه شنوده خودش رو در اون مكان حس ميكنه. توجه داشته باشيد كه سينا اين تصوير سازي رو با آلات موسيقي ايجاد ميكنه و ميتونه براي ما كه ابزار تصوير سازي مثل دوربين رو در اختيار داريم يك نمونه خوب باشه.
دليل اينكه سينا در اين آلبوم از نواها و آلات هندي هم استفاده ميكنه بواسطه گستردگي زرتشتيان در دنياست، زرتشتيان علاوه بر ايران در هند به صورت گسترده و تقريبا در نقاطي در پاكستان هم وجود دارن بخاطر همين سينا اين بعد قضيه رو نيز فراموش نكرده
در خارج كشور اين اثر همراه با يك كتاب 247 صفحه اي كه شامل كلياتي در خصوص ايران، زرتشتيان . عكس هاي زيبايي از ايران كه توسط خود وجداني گرفته شده منتشر شده، نكاتي كه در اين كتاب در خصوص دين زرتشت نوشته شده بسيار جالبه كه بخاطر رعايت برخي اصول از نوشتن در خصوص اون پوزش ميخوام
نكته كه براي من تعجبه اينه كه اين اثر شامل 15 آهنگ است اما نسخه اي كه تو ايران منتشر شده داراي 12 آهنگ كه آهنگهاي Don’t Sleep، Be the One، Ahura & The Rising Sun حذف شدن.
دوستان عزيز شنيدن اين آلبوم رو به همه توصيه ميكنم زيرا با شنيدن همچين آثاري تعريف موسيقي ناب بيشتر برامون مشخص ميشه
در تهيه اين نوشتار از منابع زير استفاده كردم كه اطلاعات جالبي توشون وجود داره
کد:
http://www.artistdirect.com/nad/music/artist/card/0,,1701897,00.html
کد:
http://www.musicweb-international.com/classrev/2007/June07/Zarathustra_Vodjani.htm
کد:
http://www.fravahr.org/spip.php?article323
کد:
http://www.zarathustra3.com/
اگر يكي از دوستان زرتشتي لطف كنن معاني مناجاتهاي اجرا شده رو براي اين حقير بفرستن ممنون ميشم
با تشكر
يزداني باشيد
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
خوب اگر نوبتي هم باشه نوبت خانمهاست
اينبار قصد دارم كه يكي از افتخارات عالم موسيقي كه به واسطه سبك كاريش به عنوان Angle of Music معروف شده رو براتون معرفي كنم. خانم Sarah Brightman و آلبوم Harem. ايشون شديدا مورد علاقه خانم هاست و كارهاي زيباش به نسبت كمتر بين آقايان محصوصا تو ايران جا افتاده اما به دلايلي كه در پايين ذكر ميكنم كارهاي خاصي داره كه در نوع خودش بينظيره.
[IMG]http://i29.*******.com/svs51k.jpg[/IMG]
نوشتن درباره خانم Brightman خيلي سخته چون با وجود زندگي موفق حرفه ايش نويسنده نميدونه از كجا بايد شروع كنه. به رسم بيوگرافي نويسي سعي ميكنم بر اساس توالي سالها كوتاهي از زندگي هنري ايشون رو براتون شرح بدم.
خانم Brightman متولد August 14, 1960 در شهر Berkhamsted از ايالت Hertfordshire انگلستانه، بزرگترين فرزند خانواده اي 8 نفريه و از 3 سالگي باله رو آغاز ميكنه و در سن 11 سالگي به مدرسه اي جهت آموزش تاتر ميره در اين دوران در گروه هاي حركات موزون ايفاي برنامه ميكنه . در دهه 80 به واسطه آشنايي با Andrew Lloyd Webber وارد دنياي تاتر به صورت حرفه اي ميشه و در تاتر ها ي موزيكال نظيرCats ، Song and Dance، Requiem ، Mass و The Phantom of the Opera نقش آفريني ميكنه و به واسطه كارهاي بسيار خوبش در Requiem نامزد دريافت جايزه معتبر Grammy در دنياي موسيقي ميشه (همونطور كه ميدونيد Grammy تقريبا اسكار در دنياي موسيقيه) و بعد از اون به برادوي وارد ميشه و كارهاي زيبايي رو هم اونجا ارائه ميده و شهرت زيادي رو كسب ميكنه
در دهه 90 كار تاتر رو كنار ميزاره و به واسطه آشنايش با Frank Peterson كارهاي مشتركي رو با گروه معروف آلماني Enigma (كارهاي زيباي اين گروه و گروه ERA و همچنين Enia به واسطه شناخته بودنشون در اين سري از نوشتارها مورد بررسي قرار نميگيرن) ارائه ميده در خصوص نحوه همكاريش با اين گروه زياد وارد جزئيات نميشم اما همينقدر بدونيد كه صداي زيباي خانمي كه اون موقع تو آثار منتشر شده از Enigma شنيده ميشد مربوط به خانم Brightman بوده. در اين مدت خانم Brightman آلبومهاي زيبايFly ، Time to Say Goodbye ، Eden ، رو هم ارائه ميده
در سال 2000 و بعد از اون كار هنري ايشون شكل كلاسيك تري به خودش ميگيره و اثار, La Luna، Harem محصول اين دورانه.
به طوركلي خانم Brightman تو كارهاش موسيقي كلاسيك و پاپ رو با هم تلفيق ميكنه و با توجه به پشتوانه اي كه تو باله و تاتر خصوصا اپرا داره تلفيقي زيبا از چند هنر رو پياده ميكنه و اين همون دليل خاص زيبايي كارهاشه كه در ابتداي نوشتار بهش اشاره كردم . وقتي DVD هاي كارهاي ايشون رو ميبينيد حركات موزون زيبا با خمير مايه هاي اوپرا و تاتر و صدايي خاص كه در خصوص اون در ادامه توضيح ميدم مجموعه اي تخيلي و سراسر زيبا رو ارائه ميده، واسه همينه كه طرفدارهاش بهش لقب Angle of Music دادن.
خانم Brightman به عنوان هنرمندي شناخته شده درclassical crossover و soprano هست در خصوص اين دو عبارت ميتونيد از لينك هاي زير اطلاعات بيشتري كسب كنيد اما به طور اختصار بگم كه soprano به اون دسته از خواننده هاي خانمي گفته ميشه كه رنج صداشون از گريد C4 تا بالاتر يعني A5 تقسيم بندي ميشن اين بدان معنيه كه ايشون توانايي خاصي در ايجاد صداي زير داره و اين توانايي واسه اونايي كه آواز كار ميكنن يه موهبت نادر به حساب مياد، classical crossover به كارهاي كلاسيكي گفته ميشه كه شنيدنشون عمومي ميشه لذا توسط عامه مردم هم شنيده شده و مورد استفاده قرار ميگيره.
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Crossover_music
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Soprano
خانم Brightman داراي صدايي سه اكتاوي در گريد C است لذا شما هنگام شنيدن آهنگ هاي ايشون بايد آمادگي شنيدن هر تن و لحن صدايي رو داشته باشيد. منتقدين معتقدن خانم Brightman هم زمان دو صدا داره هم ميتونه پاپ اجرا كنه و هم تونهاي صداي كلاسيك soprano تا كلاس C رو هم پياده كنه و اين يعني اعجاز، به عنوان مثال در آهنگ "Anytime, Anywhere" از آلبوم Eden ايشون با كلاسيك شروع ميكنه و رو پاپ سويچ ميكنه و چند بار اين كار رو انجام ميده و در نهايت با كلاسيك آهنگ رو به خاتمه ميرسونه.
همونطور كه ميدونيد موسيقي كلاسيك با اجراهاي پرطمطراقش از انتهاي دهه 80 مقداري مهجور ميشه و اگر نبود كوششهاي افرادي مانند خانم Brightman و Andre Riou و... ممكن بود الان نسل جديد فقط اسمي از موسيقي كلاسيك شنيده باشن. كاري كه اين هنرمندان با موسيقي كلاسيك كردن شبه كاريه كه پاواروتي فقيد با موسيقي تنور كرد، يعني بيرون كشيدن اجراها از سبك با شكوه باروكي با زرق وبرق فراوانش به كنار خيابانها و براي عامه مردم. در خصوص كارهاي Andre Riou بعدا مفصل بحث خواهيم كرد.
Discology
1988 The Trees They Grow So High
1990 As I Come of Age
1993 Dive
1995 Fly
1997 Timeless/ Time to Say Goodbye
1998 Surrender
1999 Eden
2000 La Luna
2001 Classics
2003 Harem
نمونه هايي از اجراي ايشون
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=dMQS74UX2WM
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=FBr_HIhtaN0
آلبوم Harem
اين البوم بر خلاف آثار معرفي شده قبلي عمق عرفاني كمتري داره اما از لحاظ زيبا شناختي چيزي كم نميزاره، متاسفانه يا خوشبختانه براي درك زيبايي هاي كارهاي خانم Brightman بهتره از DVD هاي اون استفاده بشه زيرا با وجود صداي زيباش تمامي زيبايي هاي آثارش قابل درك نيست، نورپردازي ها، حركات موزون و فيگورها به خوبي القا كننده زيبايي در آثارشه، براي دوستان عكاس زاويه هاي نور، و فيگورها بسيار آموزندن و اگر قصد داريد در عكسهاتون حالت سوژه فرشته گونه و تخيلي به نظر برسه ميتونيد از نورپردازيها، رنگ پردازيها و استايلهاي خانم Brightman در شوهاش بخوبي بهره ببريد به عنوان مثال زاويه نورهاي 80 الي 100 درجه نسبت به خط افق از بالا سر خانم Brightman و تلفيق اين نورهاي شديد با تورها و لباسهاي استفاده شده، يك سطح اوراكسپوز عمدي بسيار زيبا رو ايجاد ميكنه كه در عكاسي به راحتي قابل استفاده و كپي برداريه .
از لحاظ سياسي هم اين البوم تامل بر انگيزه، در نظر بگيريد سال 2003 است گرايشات ضد عربي و اسلامي و خاورميانه اي تو دنيا موج ميزنه خانم Brightman آلبومي رو با همكاري هنرمندان عرب نظير كاظم الساحر(خواننده عراقي كه بواسطه جنگ از عراق گريخت)، ناتاشا اطلس، افرا حزا و شوتا شتي . با نام "حرم " به معناي مكان ممنوعه منتشر ميكنه ،اسم دو تا از اهنگهارو ميزاره Free و The War Is Over منظور چي ميتونه باشه؟؟؟
در اين آلبوم سعي شده از موسيقي زيباي عربي استفاده بشه و گوشه اشاراتي هم به موسيقي هند هم ميشه، در اجراش از اركستر سمفوني پراگ و مصر استفاده ميكنه واز نوازنده برجسته ويلون يعني Nigel Kennedy دعوت به كار ميكنه، آقاي Frank Peterson تهيه كننده آثار Enigma در ساخت البوم نقش داشته، از الات موسيقي سراسر دنيا بهره ميبره و با الهام از افسانه ها و دستانهاي عربي البوم زيبايي خلق ميكنه با نام "مكان ممنوعه" و به زيبايي تمام اونو تو دنيا ومخصوصا در لاسوگاس(هتل MGM Grand ) اجرا ميكنه.
خود خانم Brightman در خصوص Harem ميگه
نقل قول:
"I wanted to record an album with a Middle Eastern feel. It just felt like the right way to go, just a feeling at first, which is how I begin all my albums."
در اجراي آهنگ Harem يك پرده توري سرتاسري سن رو از تماشاگرا جدا ميكنه و گروه موسيقي و خانم Brightman از پشت اين توري برنامه رو اجرا ميكنن با نورپردازي هاي رنگی بر روي پرده به زيبايي مفهوم Harem پياده سازي ميشه، در واقع در اين كار نور نقش اصلي رو ايفا ميكنه. يك نمونه بسيار خوب براي عكاسان در خصوص ايجاد مفاهيم با استفاده از زبان نور. از همچين بازي هاي نوري جهت ايجاد يك مفهوم يا ايجاد يك احساس در فيلمهاي بسيار زيادي استفاده شده كه نمونه هايي از اون رو قبلا دوستان اشاره كردن اما اگر بخوام مثالي بزنم ميشه به فيلم Schindler List اشاره كرد.
اميدوارم بتونيم از همچين صحنه سازي ها و بازي هاي نوري در عكسهامون بهترين بهره رو ببريم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
ظاهرا اینجا تنها موندم. كسی مطلبی چیزی نمینویسه. راستی یه پیشنهاد! بد نیست واسه اینكه دستمون بازتر باشه اسم تاپیك رو بزاریم "تاملاتی در باب زیباشناسی" یا "زیباشناسی در هنر" اونموقع دوستان در خصوص زیباشناسی هر مطلبی دارن میتونن بنویسن تا تاپیك با نوشته های نامفهوم من زیاد از مسیر خودش خارج نشه و برگرده سر بحث زیبا شناسی
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
بابک جان
از زحمتی که متقبل شدهاید بسیار سپاسگزارم. خانم Ofra Haza خواننده اسرائیلی در 23 فوریه 2000 فوت کردهاند.
پ.ن: تاکید میکنم توضیح بنده لزوما مغایر با شرح شما نیست چون ممکن است سالها روی یک آلبوم یا یک آهنگ کار شده باشد. اضافه بر آن همکاری داشتن یا نداشتن ایشان تاثیری در کل مطلب پست و مسیر تاپیک ندارد. فقط خواستم مطلب برایم روشن شود.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
داشتم فکر میکردم...
ـــ سرچشمهای غیر از طبیعت (به معنای عام آن. نه فقط آب و سبزه و کوه و جنگل) برای هنر متصور هست؟
ـــ عناصر پایه (رنگ، تکرار، تقارن، تضاد و ...) بدون استثنا در تمام هنرها هستند و فقط کمرنگ و پررنگ میشوند؟ منظورم این است که آیا الگویی مشخص، زیربنای مشترک تمام هنرها است؟
ـــ چرا هنرمندهای فارغ از تکنیک آثاری اشباع از بار هنری داشنهاند تا پایهای که هنوز هم دست به دامان آثار آنها میشوند؟ سبکی منحصر بفرد در نقاشی یا عکاسی. روشی خاص در تدوین فیلم سینمایی. ملودی بسیار غنی در موسیقی و ...
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
infinity
بابک جان
از زحمتی که متقبل شدهاید بسیار سپاسگزارم. خانم
Ofra Haza خواننده اسرائیلی در 23 فوریه 2000 فوت کردهاند.
پ.ن: تاکید میکنم توضیح بنده لزوما مغایر با شرح شما نیست چون ممکن است سالها روی یک آلبوم یا یک آهنگ کار شده باشد. اضافه بر آن همکاری داشتن یا نداشتن ایشان تاثیری در کل مطلب پست و مسیر تاپیک ندارد. فقط خواستم مطلب برایم روشن شود.
بله برای خودم هم جای سئوال بود كه همكاری این هنرمند با این البوم و خانم برایتمن چگونه بوده من این مطلب رو تو یكی از سایتها پیدا كردم اگر لینكش رو پیدا كردم براتون میزارم
آها پیداش كردم
گویا در آهنگ MYSTERIOUS DAYS ایشون همكاری داشته
کد:
http://www.xs4all.nl/~josvg/cits/sb/sb12.html
کد:
http://dancemusic.about.com/cs/reviews/fr/SBrightmanHarem.htm
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Harem_(album)
اهنگ های
Harem" (2003)
"It's a Beautiful Day" (2003)
"What You Never Know" (2003)
"Free" (2004)
"Snow on the Sahara" (2004
مربوط به بعد از سال 2000 هستن بقیه قبل از سال 2000 تهیه شدن
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
تشکر میکنم از بابک عزیز برای مطالب بسسیار زیباشون. به عنوان یک عضو کوچک که شاید هیچ بهره ای از هنر نبرده باشد و بدنبال راه خود میگردد چند مطلب به ذهنم رسید که خواستم مطرح کنم.
به نظر من سرچشمۀ تمام هنرها در درون انسانهاست. شاید بر اساس هنر عکاسی و نقاشی و حتی معادل آن در موسیقی، تصور از زیبایی به منظره و خیلی از چیزهای دیگر تعبیر شود ولی در اصل این انسان است که خواسته است که این چنین ببیند! این انسان است که زیبایی را میبیند و استخراج میکند. البته برای این موضوع هنر عکاسی شاید خیلی مناسب نباشد ولی با نگاه به هنر موسیقی متوجه میشویم که بسیاری از محرکهای هنرمندان همان احساسات درونیست ولی توسط دیدن زیباییهای طبیعی به غلیان نیامده. بلکه در اثر تفکر و حفاری اعماق درونشان به بیرن تراوش کرده. مخصوصاّ شرایط زندگی خود و افراد دیگر جامعه، سختیها، کمبودها، عشق، عاطفه و ... باعث خلق آثار عظیمی شده است که به نظر من در طبیعت اطراف ما به این غلظت یافت نمیشود و فقط در درون انسانهاست. به نظر من رنگها، ترکیبها، تقارن و ..... فقط محرک هستند. دربارۀ آثار فاقد تکنیک هم کاملاّ با جناب هژیرآذر موافقم. بسیار بسیار کارهای کلاسیک چه در موسیقی و چه در هنرهای دیگر از چنین محتوایی برخوردارند و فکر میکنم اهمیت محتوای غنیتر را در برابر تکنیک غنیتر به ما نشان میدهند. نمیدانم جواب سوال هادی عزیز چیست ولی فکر میکنم گاهی اوقات تاکید بسیار بیش ار اندازه بر روی حواشی کار ما را در درک روح موضوع به مشکل میاندازد.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
بابک عزیز
مطالب بسیار عالی است و بسیار استفاده میکنیم.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
فکر میکنم یکی از راههای تبلور خلاقیت و شناخت بهتر عناصر هنری و کسب چیرهدستی در چیدمان آنها، رویکرد مینیمالیستی است.
مینیمالیسم سبک کمینهگرایی و سادگی بیان و حذف پیچیدگیها است.
توصیه بسیاری از اساتید در زمینههای مختلف هنری است که بیواسطه از آنها شنیدهام و طبیعتا این افراد (هانیبال الخاص - فریدون شهبازیان - هوشنگ سیحون) هیچ ارتباط و هماهنگی قبلی با یکدیگر نداشتهاند! که:
"خلق کردن کار بسیار ساده، اما تاثیرگذار و پخته، مشکل است."
"سعی کنید با کارهای ساده شروع کنید، تا با این زیربنا به کارهای پیچیدهتر برسید و مجددا به سادگی"
"اوج هنر، سادگی و قدرت بیان است، نه شلوغی و آشفتگی و تعدد ایدهها"
اگر مایل هستید در ارتباط با مینیمالیسم بیشتر بخوانید و بدانید:
کد:
http://www.golha.net/kelid/shaeraneh.htm
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/arts/c5c1131374371_minimalism_p1.php
http://www.farhanggoftego.com/S.Moayedi09.05.06.html
پ.ن: توجه کردید این تاپیک بجای اینکه همگرا باشه، واگراست!!! یعنی بجای اینکه موضوع جمع و جور بشه و به یک نتیجهی شفاف و نهایی برسه و بعبارتی قال قضیه کنده بشه، هی داره گسترده و گسترده تر میشه. من فکر میکنم این ناشی از ماهیت هنر باشه و بعید میدونم این تاپیک به نقطهای نهایی و پایانی برسه.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
هادی جان یقینا این تاپیك به سرانجام نخواهد رسید.آنقدر معقوله هنر گسترده است كه محال است به یك نقطه واحد برسیم.
اول توصیه برای كتاب...
این كتاب ها توصیه می شوند..
فلسفه هنر و زیبایی شناسی ، نوشته : راجر اسکراتن ، جان هاسپرس ، مترجم : یعقوب آژند و ناشر نشر دانشگاه تهران ، موسسه انتشارات و چاپ
و همین طور كتاب دیگه
نگره های هنر: فلسفه ها، زیبایی شناسی و تاریخ هنر از زمان افلاطون تا روزگاران ما
نوشته : ژان لوک شالومو ف مترجم : حبیب الله آیت اللهی
نشر: سوره مهر
هنر چيست ؟ نوشته واقعا تاثیر گذار لئون تولستوی و ترجمه :كاوه دهگان انتشارات امیركبیر
...........................
این لینك توصیه می شود...
کد:
http://radioaida.com/archives/2004/12/uuoe_uuoeoeoe_u.html
به علت ف ی ل ت ر بودن در زیر می آید.
نقل قول:
در مورد هنر سخن بسيار رفته است، شايد حدود پنجاه هزار سال از عمر آن ميگذرد و هنوز بسياري از مردم درباره ي اصل و منشأ آن بحث و جدل دارند.
ميخواهيم بدانيم هنر چيست و آيا هنر رابطه اي عميق تر را بين انسان و جهان بيان نميكند؟
در حقيقت آيا نقش ويژه هنر را ميتوان در يك فرمول خلاصه كرد؟
آيا هنر نبايد برآورنده ي نيازهاي گوناگون انسان و زندگي او باشد؟
براي نمونه در گذشته ها تعريف و يا تعريفها در مورد هنر چنين بوده است: براي اين كه هنر را دقيقا تعريف كنيم پيش از همه لازم است كه بدان همچون يك وسيله ي كسب لذت ننگريم، بلكه هنر را يكي از شرايط حيات بشري بشناسيم. بنابر اين هر يك از محصولات هنر اين نتيجه را دارد كه گيرنده ي، تاثير آن محصول هنري، با به وجود آورنده ي هنر و با تمام كساني كه در عصر او ــ پيش از او و يا بعد از او ــ همان تاثير هنري را گرفته اند و يا خواهند گرفت، رابطه ي خاصي پيدا ميكند. شايد يكي از بهترين راه هاي شناخت هنر دستيابي به آثار، نظرات و تعبير و تفسيرهاي بسياري از انديشمندان در گذشته و حال باشد.
اما اكنون مروري داريم بر نمونه هايي از اين نظرها در مورد هنر كه از جهات ديگر نيز مورد توجه قرار خواهيم داد.
به گفته "وينكل مان" (1767ــ 1717) مقصد هر هنر چيزي جز زيبايي نيست و زيبايي هم كاملا از "خوبي" مجزاست. به عقيده "بانو" (1780ــ 1713) هنر تقليد زيبايي طبيعت است و هدفش لذت.
به قول "گي يو" (1888ــ 1854) زيبايي چيزي نيست كه از شئي بيگانه باشد، گياه طفيلي نيز نميباشد بلكه گل شكفته ي وجود است كه در آن تجلي كرده است و ظاهر شده است. ولي هنر مظهر حيات عقلي و آگاهي است كه از طرفي عميقترين احساسات هستي و از سوي ديگر عاليترين و بلندپايه ترين تصورات را در ما برمي انگيزاند. هنر، انسان را از حيات فردي به حيات جمعي ارتقاء ميدهد و اين ارتقاء نه فقط به وسيله شركت در تصورات و عقايد جمعي صورت ميپذيرد، بلكه به وسيله شركت در عواطف جمعي نيز عملي ميگردد!
به نظر فيخته (1814ــ 1761) آگاهي بر شئي زيبا ناشي از موارد زير است:
جهان ــ يعني طبيعت، دو سو دارد، اين دو سو، نتيجه حاصل دو امر، يكي محدوديت ما و ديگري فعاليت آزاد و نامحدود تصور ماست. به معناي اول جهان محدود است و به معناي دوم، آزاد و نامحدود. به معناي نخستين: هر كس محدود ــ مسخ شده ــ محصور و در تنگناست و در اين مرحله، زشتي را ميبينيم/ به معناي دوم: كمال دروني ــ حيات ــ رشد و نمو ــ خلاقيت و شكفتن يعني: زيبايي را مشاهده ميكنيم. بنابر اين، زشتي و زيبايي شئي، به عقيده ي "فيخته" وابسته به ديدگاه بيننده دارد. از اين رو زيبايي در جهان وجود ندارد بلكه در روح زيبا جا دارد. هنر، ظهور و بروز اين روح زيباست و مقصدش آگاهي دادن است. به عقيده شلگل (1829ــ 1778) زيبايي در هنر، به شيوه اي بس ناقص و يك جانبه و نامربوط ادراك شده است، زيبايي، نه فقط در هنر يافت ميشود بلكه در طبيعت و در عشق نيز به دست مي آيد. چنان كه زيبايي حقيقي در اتحاد هنر ــ طبيعت و عشق، خودنمايي ميكند و به اين دليل، شلگل هنر اخلاقي و فلسفي را از هنر وابسته به زيبايي شناسي جدا نميداند. به نظر آدام مولر (1829ــ 1779) دو زيبايي وجود دارد: يكي هنر اجتماعي است كه انسان را چون آفتاب كه سيارات را جذب ميكند، به خود فرا ميخواند و اين، مسلما هنر عتيق است، ديگري زيبايي فردي است و تصوير آن چنانست كه فرد در حين نظاره و مراقبه ی خويش آفتابي ميگردد كه زيبايي را جذب ميكند و اين زيبايي از آن هنر جديد است.
به عقيده "كراوزه" (1832ــ 1781) زيبايي حقيقي و واقعي، تجلي تصور در صورت ــ Form ــ فرد است ولي هنر تحقق زيبايي در قلمرو روح آزاد انساني است. عالي ترين درجه ي هنر، هنر زندگاني است كه فعاليت خويش را متوجه آرايش حيات ميكند تا براي انسان زيبا شود.
به عقيده ي "ورون" (1889ــ 1825) هنر تجلي احساس (Emotion) است كه از خارج به وسيله تركيب خط ها ــ شكل ها ــ رنگها و يا از راه توالي اشارات و حركات، صداها يا الفاظ اوزان (ريتم) معيني انتقال مي يابد.
و يا از زبان ديگر صاحب نظران: هنر زباني ست كه يكي از چندين و چند احساس انساني را با لحن زيبايي بيان ميكند.
لوكاچ ميگويد: آرمان هنر خودآگاهي نوع بشر است.
شاملوي بزرگ ميگويد: آرمان هنر تعالي تبار انسان است. و يا نوشته اند: لازمه هنرمند بودن اينست كه انسان احساس را بگيرد، نگاه دارد، به خاطر بسپارد و در قالب بيان ابراز كند. برخورد احساسي يا عاطفي براي هنرمند كافي نيست. هنرمند بايد پيشه و يا كار خود را بشناسد، عشق بورزد و از آن لذت برد و تمام قواعد و فنون و تمام قراردادهايي را بفهمد كه بدان وسيله، طبيعت را ميتوان تسخير و تابع ميثاق بشري نمود.
و يا گفته اند: كه هنر از يك نياز جمعي مايه ميگيرد ــ حتي در عصر حجر فرد جادوگر و يا پزشك ساحري بود كه نيازمندي جمع را به قالب كلمات يا اشكال در مي آورد. اكنون فهرست وار از دوران اوليه يا پيش قبيله اي بشر به موارد مهم پيدايي و رشد هنر ميپردازيم.
در مورد منشأ هنر:
هنر تقريبا به قدمت بشر است. هنر شكلي از كار است و كار فعاليتي است مخصوص انسان.
بنيان گزار فلسفه ي علمي كار را چنين تعريف كرده است:
"روند كار ... فعاليتي است متضمن مقصود ... براي تطبيق دادن مواد طبيعي با حوايج انسان، كار شرط لازم و كلي براي مبادله Exchange ماده بين انسان و طبيعت است. شرطي ست كه طبيعت به طور مداوم بر زندگي بشر تحميل ميكند و بنابراين از اشكال زندگي اجتماعي مستقل است يا به عبارتي بين تمام اشكال زندگي اجتماعي مشترك است."
انسان با دگرگون كردن شكل عناصر، طبيعت آنها را به تصرف خود در ميآورد. كار، عمل تغيير دادن شكل عناصر طبيعت است. بشر همچنين آرزومند اعمال جادو بر طبيعت و كسب توانايي به منظور تغيير دادن شكل اشياء و تحول آنها به صورتي جديد به وسيله جادو است. ميل برآوردن اين آرزو در پندار، همان مفهومي را دارد كه كار در واقعيت! انسان از همان نخستين وهله جادوگر بوده است.
ابزارها:
انسان از طريق ابزار انسان شد. با ساختن و به كارگيري ابزار خود را ساخت و بارور كرد. ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار نميتواند وجود داشته باشد، هر دو همزمان با يكديگر به وجود آمدند و الزاما با يكديگر بستگي دارند.
يك موجود زنده نسبتا تكامل يافته از طريق كار كردن با اشياء طبيعي انسان شد و اشياء به صورت ابزار درآمدند.
بنجامين فرانكلين انسان را به عنوان "جانور ابزارساز" تعريف كرده است. موجود پيش از انسان كه در اثر تكامل به صورت انسان درآمد توانايي چنين تحولي را داشت زيرا از عضو خاصي كه دستهايش باشد برخوردار بود و به كمك آن توانست به اشياء چنگ اندازد و آنها را نگاه دارد. دست عضو اساسي تمدن و فرهنگ و آغازگر انساني شدن است.
ترديد نيست كه عوامل ديگري نيز در اين امر دخالت داشتند. دستگاهي از مناسبات پيچيده ــ يك كيفيت جديد ــ همواره از يك رشته علت و معلول دو جانبه ي متفاوت ناشي ميشود. اما دست تعيين كننده ي مستقيم بود. توماس اكويناس Thomas Aquinas از اهميت بي همتاي دست، آن اندام اندامها به خوبي آگاه بود كه در تعريف خود از انسان چنين گفت: "انسان عبارت است از عقل و دست!" آزاد شدن عقل و به وجود آمدن شعور توسط دست خود حقيقتي است.
گوردن چايلد Gordon Childe در كتاب داستان ابزارها مينويسد:
بشر از آن روزي توانست ابزار بسازد كه پاهاي جلوي او به دست تبديل شد و با ديدن يك شئي به وسيله ي هر دو چشم توانست فاصله را به دقت تشخيص دهد. همينطور دستگاه عصبي بسيار ظريف و مغزي پيچيده، وي را قادر كرد كه حركات دست، ساعد و بازو را به نحوي كنترل كند كه با آن چه به وسيله دو چشم ميبيند مطابقت و سازگاري دقيق داشته باشد چرا كه هيچ غريزه ي فطري به انسان نمي آموزد كه چگونه ابزار بسازد يا چگونه آنها را به كار گيرد. اين كارها را بايد با آزمايش فرا گرفت از طريق آزمون و خطا! Trial and error با استفاده از ابزارها، نظامي از مناسبات كاملا تازه بين يكي از انواع انسان و باقي جهان به وجود آمد.
اصولا با استفاده از ابزار ديگر هيچ چيز غيرممكن نيست. فقط لازم است كه انسان ابزار مفيدي را براي رسيدن يا نايل آمدن به آنچه كه قبلا غيرقابل حصول بوده است بيابد.
بدينسان نيروي تازه تري براي چيره شدن بر طبيعت به دست ميآيد و اين نيرو، بالقوه نامحدود است. در اين اكتشاف يكي از ريشه هاي جادو و در نتيجه ريشه ي هنر نهفته است.
در ارتباط با پيدايش زبان:
زبان همراه با ابزارها به وجود آمد. سير تكامل در جهت كار، مستلزم وجود دستگاهي از وسايل جديد بيان و ارتباط بود كه از حد چند علامت ابتدايي مشخص بر جهان حيواني، بهتر و بارآورتر باشد، لكن كار، نه تنها يك چنين دستگاه ارتباطي را لازم داشت، بلكه در ضمن عمل آن را نيز گسترش ميداد. حيوانات چيزي براي گفتن ندارند. زبان آنها غريزي و علامتي است. دستگاهي از علائم ابتدايي براي اعلام خطر، جفت گيري و غيره . . . است. موجودات زنده فقط در حين كار ــ و از طريق كار ــ نيازمند گفت و گوي بسيار با يكديگرند. و به همين علت زبان همراه با ابزارها به وجود آمد.
"هردر" به درستي ميگويد: انسان حتي به صورت جانور نيز از زبان برخوردار بود. تمام احساسهاي بدوي و خشونت آميز و دردآگين جسم او مانند همه ي شور سرشار روح وي مستقيما از طريق فريادها، آوازها و اصوات وحش بيان ميشد.
انسان فقط به واسطه ي زبان انسان است. لكن براي اختراع زبان بايد قبلا انسان بوده باشد. بشر بدون كار ــ يعني بدون حس استفاده از ابزارها ــ هرگز نميتوانست زبان را از طريق تقليد از طبيعت به صورت دستگاهي از علائم كه معرف فعاليتها و اشياست يعني به صورت انتزاع يا تجريد تكامل بخشد.
بشر مثل جادوگري، شكل جهان را با كار خود تغيير ميدهد:
به يك قطعه چوب، استخوان يا سنگ آتش زنه به نحوي شكل ميدهد كه با الگوي آن، همگونه شود و در نتيجه براي اين كار آن را به جاي الگوي اصلي مينشاند. چيزهاي مادي را به قالب علائم، نامها و مفاهيم درميآورد و خودش نيز از صورت حيوان درميآيد و به انسان تبديل ميشود.
اين جادوي نهفته در عميق ترين ريشه هاي هستي بشر، كه در آن واحد احساس بي قدرتي و آگاهي بر قدرت خود، ترس از طبيعت، و همراه آن توانايي چيره شدن بر طبيعت را ميآفريند همان جوهر هنر است. نخستين ابزارسازي كه به سنگ شكل تازه اي بخشيد تا آن را به خدمت بشر بگمارد، اولين هنرمند بود. نخستين نامگذاري كه يك شئي را در پهنه ي طبيعت مشخص كرد و آن را به وسيله ي علامتي تحت انقياد درآورد و اين آفريده ي زبان را به گونه ي وسيله ي قدرت در اختيار انسانها گذاشت نيز هنرمند بزرگي بود.
نخستين سازمان دهنده اي كه روند كار را به وسيله ي آوازي موزون همگاه (هماهنگ) ساخت و بر نيروي جمعي بشر افزود پيام آور هنر بود. نخستين شكارچي كه خود را به شكل حيوان درآورد و با اين همذات سازي بهره زايي شكار را افزايش داد، اولين انسان عصر حجر كه ابزار و يا سلاحي را با آذين خاصي علامت گذاري كرد و نخستين قبيله سالاري كه پوست حيوان بر روي تخته سنگ يا كنده درخت كشيده تا حيوانات همنوع را جلب كند، جملگي نياكان هنر بودند.
نيروي جادو
هنر ابزاري بود جادويي كه در چيرگي انسان بر طبيعت و تكامل دادن مناسبات اجتماعي كمك شاياني به انسان كرد. اما اگر بخواهيم تنها به كمك اين عنصر ــ يعني جادو ــ به تبيين سرچشمه هاي هنر بپردازيم دست به كاري نادرست زده ايم.
هر كيفيتي كه تازه پي گرفته باشد معلول يك رشته مناسبات جديد است كه احتمال دارد بسيار پيچيده باشد. گيرايي اشياي براق و نوراني و درخشنده (نه تنها براي انسان بلكه براي حيوانات) و گيرايي مقاومت ناپذير نور ممكن است در تكوين هنر نقش داشته باشد. اغواگري جنسي، رنگهاي روشن، رايحه هاي تند و تحريك آميز، پوستها و پرهاي رنگارنگ خوش منظر در دنياي جانوران، جواهرات و لباسهاي زيبا، كلمات و حركات فريبنده در ميان انسانها امكان دارد عامل تحريك بوده باشد.
آهنگ موزون طبيعت جاندار و غيرجاندار، تپش قلب، تنفس، مقاربت جنسي، تكرار موزون روندها يا عناصر و لذت ناشي از آنها، همه به علاوه آهنگ موزون كار كه اهميت آن از بقيه كمتر نيست ممكن است نقش مهمي ايفا كرده باشد. حركات موزون به كار كمك ميكند، تلاش را همنواخت ميسازد و فرد را به گروه اجتماعي مربوط ميكند. هر نوع اختلال در وزن نامطلوب است زيرا از روند زندگي و كار جلوگيري ميكند. بدين ترتيب، وزن را در هنر به صورت تكرار يك عامل هميشگي و به صورت تناسب و تقارن مي يابيم. به يقين نقش ويژه و تعيين كننده هنر اعمال قدرت بود ــ اعمال قدرت بر طبيعت، بر دشمن، بر همخوابه، اعمال قدرت بر واقعيت و اعمال قدرت براي تقويت جمع انساني.
به سخره گرفتن خرافات انسان ابتدايي يا تلاشی وي براي رام كردن طبيعت به وسيله تقليد همذات پنداري، قدرت تصاوير و زبان، جادوگري، حركات موزون جمعي و غيره، بسيار خطاست. البته چون بشر تازه آغاز به معاينه قوانين طبيعت، كشف عليت و ساختن دنياي آگاهانه اي از علائم اجتماعي، كلمات، مفاهيم و قراردادها كرده بود به نتايج نادرست بيشمار ميرسيد. به وسيله تمثيل گمراه شد. و پنداشتهاي اساسا خطاآميز بي شماري در ذهنش به وجود آمد (كه بسياري از آنها هنوز به شكلي در زبان و فلسفه ما باقي مانده است). معهذا انسان با آفريدن هنر راهي درست براي افزايش قدرت و پرمايه كردن زندگي خود يافت. مثال و دلايل بسياري را ميتوان يادآوري كرد. . .
جادوي اصلي به تدريج به دين، علم و هنر تقسيم شد.
گرچه نخستين خصال ويژه ي فرديت، ابتدا به طور جسته و گريخته در جادوگر آشكار شد، اما هنر يك فرآورده ي فردي نبود بلكه فرآورده اي بود جمعي. جامعه ي ابتدايي شكلي از جمع گرايي، متراكم و بسيار پيچيده بود. چيزي نكوهيده تر از رانده شدن از جمع و تنها شدن نبود. جدا ساختن فرد از گروه، يا قبيله، به معناي مرگ بود. جمع حكم زندگي و محتوي زندگي را داشت.
تمام اشكال گوناگون هنر، زبان، رقص، آوازهاي موزون، مراسم جادويي، فعاليتي به تمام معني اجتماعي و مشترك بين همه و چيره ساز انسان بر طبيعت و جهان حيواني بود.
هنر هيچگاه اين خصلت جمعي خود را از دست نداده است، حتي مدتها پس از آنكه جمع ابتدايي متلاشي شد و جامعه ي طبقاتي و فرديت جاي آن را گرفت!
هنر و جامعه ي طبقاتي
بنيانگذاران فلسفه ي علمي كه اكتشافات "باخوفن" Bachefen و "مورگان" Morgan آنان را برانگيخته بود، روند از هم پاشيدگي و فروپاشي جامعه ي قبيله ي جمعي، رشد تدريجي نيروهاي مولد، تقسيم روزافزون كار، تكوين مبادله ي پاياپاي كالا، گذر به حكومت پدرشاهي و آغاز مالكيت خصوصي، طبقات اجتماعي و دولت را تشريح كردند! پس از آنان بسياري از صاحب نظران جزييات اين روند را بر مبناي شواهد فراوان تجزيه و تحليل كرده اند. در اين زمينه كتابهاي "آشيل و آتن" و "پژوهش هايي در فرهنگ يونان باستان" كه جرج تامسون به رشته ي تحرير درآورد، داراي اهميت فراوان است. در يونان باستان بهره وري كار، به وضعي منجر و دچار شد كه در آن زحمتكشان Demiurgo (دميورگوها) ــ يعني كساني كه براي اجتماع Community كار ميكردند ــ به عنوان بخشي از اجتماعي به حساب ميآمدند كه شامل: سالار، مشايخ و كشاورزان بود. سالار قدرت اخذ تصميم درباره ي هرگونه فرآورده هاي اضافي زراعي را دارا بود و خراج منظمي دريافت ميكرد. مبادله ي تهاتري كالا (داد و ستد يا معاوضه جنس با جنس) به طور نامحسوس در اثر روابط دوستانه ي بين قبايل گسترش يافت. هدايا و هداياي متقابل خصلت مبادله ي تهاتري به خود گرفت. سالاران و زحمتكشان اولين كساني بودند كه قيود طايفه را از هم گسستند؛ سالاران زميندار و زحمتكشان در صف اصناف مختلف درآمدند. دهكده ي قبيله اي به شهري مبدل شد كه زمينداران بر آن حكم ميراندند.
و اين آغاز جامعه ي طبقاتي بود.
پدر روحاني "وان وينگ" vanwing در كتاب "پژوهش هاي باكونگو" Bakongo مينويسد: زمين به طور تقسيم نشده از آن تمام قبيله است يعني نه تنها به زندگان بلكه ــ در درجه اول ــ به مردگان يا باكولو Bakulu تعلق دارد. قبيله و زميني كه قبيله در آن زندگي ميكند كل تقسيم ناپذيري را تشكيل ميدهند و باكولو بر اين كل فرمان ميراند.
يگانگي كامل انسان، حيوان، گياه، سنگ و منشا وحدت حيات و مرگ، وحدت جمع و فرد مقدمه ي تمام مراسم جادويي است.
همچنان كه يگانگي قبيله ي اصلي به تدريج ــ بر اثر جدايي كار از مالكيت ــ درهم پاشيد، تعادل ميان فرد و دنياي خارج و طبيعت نيز بيش از پيش به هم خورد. فقدان هماهنگي با جهان بيرون به هيستري جنون و حملات جنون آميز انجاميد.
***
در جامعه ي طبقاتي، طبقات گوناگون ميكوشند تا هنر ــ (اين نداي نيرومند جمع) ــ را به خدمت هدفهاي خاص خود بگمارند. فوران كلمات از زبان "پي تيا" Pythia در حالت جذبه، توسط كاهنان اشراف منش، چيره دستانه "حك و اصلاح" ميشد! رهبر همسرايان جمع، از ميان خود همسرايان پديد آمد. سرود مقدس به سرودي در مدح حكام تبديل شد.
توتم طايفه (توتم Totem نماد يا مظهر) (ايمان و اعتقاد به بعضي درختان يا حيوانات كه در قديم ميان برخي اقوام و طوائف رواج داشته و يك درخت يا حيوان مخصوصي را احترام كرده و آن را حافظ و نگهبان قوم و قبيله خود ميدانسته اند) جاي خود را به خدايان گوناگون اشراف سالاري داد. بالاخره رهبر گروه همسرايان كه داراي استعداد ارتجال * و اختراع بود به رامشگري تبديل شد كه بدون همسرايان، در دربار شاه و سپس در شوارع و بازار آواز ميخواند.
از يك سو ما به بزرگداشت آپولوني قدرت و اوضاع موجود برميخوريم يعني بزرگداشت شاهان، شاهزادگان، خانواده هاي اشرافي و سيستم اجتماعي كه توسط آنان پي ريزي شده و در انديشگي (Ideology) آنان به گونه ي سيستم همه جانبه انعكاس يافته است. از سوي ديگر با عصيان از پايين (جامعه) مواجه ميشويم؛ با بانگ پيشينيان، با جمع متلاشي شده كه به مجامع و كيش هاي مخفي پناه ميبرد و بر ضد تجاوز به جامعه و چند پارگي (تجزيه ــ فروپاشي) Fragmentation آن و گردنكشي ناشي از مالكيت خصوصي و بلاياي حكومت طبقاتي اعتراض ميكرد و بازگشت به سامان كهن و خدايان كهن فرا رسيدن عصر طلايي و اشتراك منافع و دادگري را وعده ميداد.
ساحر در جامعه ي قبيله اي ابتدايي در نهايت و در عميق ترين مفهوم نماينده و خدمتگزار جمع بود و اگر قدرت جادويي وي مكررا از برآوردن انتظارات جمع درميماند امكان داشت براي او خطر مرگ پيش آورد. در جامعه ي طبقاتي جوان نقش ساحر مشتركا برعهده ي هنرمند و كاهن بود كه در اثر مرور زمان، نقش پزشك، دانشمند و فيلسوف نيز بدانان پيوست. رابطه ي نزديك هنر و عبادت به تدريج به سستي گراييد تا اينكه به طور كلي قطع شد. لكن حتي پس از اين امر نيز هنرمند نماينده يا سخنگوي جامعه باقي ماند. از او انتظار نميرفت كه با امور شخصي خود اذهان عمومي را مشغول كند. شخصيت خود او مطرح نبود و تنها توانايي او در منعكس كردن و بازتاب تجربه و احساس عمومي، رخداده ها و انديشه هاي بزرگ مردم و طبقه و عصر خود بود كه مورد قضاوت قرار ميگرفت. درست به همان گونه كه قبلا نقش ويژه ي اجتماعي ساحر قاطع و ترديدناپذير بود نقش ويژه ي اجتماعي هنرمند نيز چنين شد.
وظيفه ي هنرمند فاش ساختن مفهوم رخداده ها براي همنوعان خود و روشن ساختن روند، ضرورت، و قواعد تكامل اجتماعي و تاريخي و حل معماي مناسبات اساسي بين انسان و طبيعت و انسان و اجتماع براي آنان بود. وظيفه ي هنرمند افزودن حس آگاهي از خود و آگاهي از زندگي مردم شهر خود، طبقه ي خود و ملت خود بود. وظيفه ي هنرمند، در حين اينكه انسانها از اين جمع ابتدايي به جهان تقسيم كار و تضاد طبقاتي گام ميگذاشتند، رها ساختن آنان از نگرانيهاي يك فرديت چند پاره ی مبهم و وحشت يك هستي بي امنيت بود. وظيفه ي وي رهنمون شدن مردم از زندگي فردي به زندگي جمعي و از زندگي شخصي به زندگي عمومي بود و بازگرداندن يگانگي ناپديد شده ي بشر.
بشر براي واردكردن خود به اشكال پيچيده تر و بهره زاتر اجتماع بهاي كلاني پرداخته بود. در نتيجه ي تفكيك فنون، تقسيم كارها و جدا شدن طبقات، نه تنها از طبيعت، بلكه از خود نيز بيگانه شده بود. نقشينه ي پيچيده ي جامعه گسيخته شدن مناسبات انساني را در پي داشت. انسان نزد خويش تفرد (تنهايي) را خطايي غم انگيز ميپنداشت. در آرزوي دست يافتن به يگانگي گمگشته ي فراموش نشدني بود. روياي "عصر طلايي" و "فردوس برين" از ميان گذشته ي تاريك و دور ميدرخشيد.
تفرد (تنهايي) موجودات انساني ناگزير بود در غايت به هنر نيز سرايت كند. اين امر هنگامي روي داد كه طبقه اجتماعي جديد به صورت بازرگانان دريايي پديدار شد! طبقه اي كه با تكامل يافتن شخصيت بشر رابطه ي فراوان داشت. اعيان زميندار و اشراف منش يعني كساني كه گور جمعي قبيله اي قديم را كندند نيز ابراز وجود كردند. اما عنصر ماهوي آنان جنگ ماجراجويي و قهرماني گري بود و خشونت! خشونتي بيكران و هولناك در تاريخ بشر تا به امروز كه نمونه ي بارز آن حمله ي نظامي به عراق است.
"من" جديد از "ما"ي قديم پديد آمد. صداي فرد از همسرايان جدا شد لكن آن همسرايي هنوز در تمام شخصيت ها طنين انداز است. عنصر اجتماعي يا جمعي در "من" به صورت ذهني درآمده است، اما محتواي اساسي شخصيت، اجتماعي است و اجتماعي باقي مانده است!
عشق يعني ذهني ترين احساس، عام ترين غرايز نيز هست، غريزه ي توليد مثل. اما اشكال و وجوه بيان عشق، در هر عصر خاص، شرايط اجتماعي اي را بازتاب ميكند كه تبديل يافتن جنسيت را به مناسباتي پيچيده تر، پرمايه تر و دقيق تر امكان پذير ميسازد! اين اشكال و وجوه بيان ويژه، فضاي جامعه اي مبتني بر، برده داري يا جامعه اي فئودالي يا جامعه اي بورژوايي را بازتاب ميكند!
ضمنا درجه ي تساوي يا عدم تساوي حقوق زن، ساخت زندگي زناشويي، عقايد جاري خانواده، طرز برخورد با دارايي در آن عصر، و غيره را نيز منعكس ميكند!
يك هنرمند فقط چيزي را ميتواند احساس كند كه زبان و شرايط اجتماعي وي ميتواند عرضه دارد. بدين ترتيب، ذهنيت هنرمند عبارت از اين نيست كه احساس وي كاملا با احساس مردم هم عصر يا هم طبقه اش متفاوت است. بلكه عبارت است از اينكه احساس او قوي تر، آگاهانه تر و متمركز تر است. اين ذهنيت بايد مناسبات اجتماعي جديد را به نحوي فاش سازد كه ديگران نيز از آنها آگاه شوند.
تنها هنر ميتواند اين كارها را بكند. هنر ميتواند انسان را از حالت چند پارگي تا حالت موجودي جامع و كامل ارتقاء دهد. هنر به بشر توان درك واقعيت را ميبخشد و نه تنها در تحمل واقعيت او را ياري ميكند، بلكه براي انساني تر و شايسته كردن آن، به انسان عزمي راسخ ارزاني ميدارد. هنر خود واقعيتي اجتماعي است.
جامعه به هنرمند، اين جادوگر والا مرتبه، نيازمند است و حق دارد از وي بخواهد كه از نقش ويژه ي اجتماعي خود آگاه باشد. اين حق هرگز در جامعه ي نوخاسته، در قبال جامعه ي فرسوده مورد ترديد قرار نگرفته است. آرزوي هنرمند كه سرشار از انديشه ها و احساسهاي زمان خود بود، علاوه بر جلوه گر ساختن واقعيت، شكل دادن بدان نيز بود.
در آن دوران ــ معمولا هنرمند براي خود رسالت اجتماعي دوگانه اي قائل ميشد:
رسالت اجتماعي مستقيم كه از جانب شهر، اتحاديه ي شهر يا گروهي اجتماعي به وي محول ميشد و رسالت اجتماعي غيرمستقيم كه از احساس پراهميت شخصي وي مايه ميگرفت؛ يعني از آگاهي اجتماعي او. اين دو رسالت، الزاما با يكديگر همپايي نداشتند و هنگامي كه تضاد بين آنها رو به تزايد ميگذاشت، نشانه ي تعارض هاي روزافزون در درون آن جامعه ي خاص بود. لكن معمولا اگر موضوع هاي خاص به هنرمندي تحميل ميشد كه به جامعه اي يكپارچه و طبقه اي كه هنوز مانع پيشرفت نبود تعلق داشت، وي آن را فقدان آزادي هنري تلقي نميكرد.
تقريبا هميشه خصلت دوران هاي بزرگ هنر اين بوده كه انديشه هاي طبقه حاكم يا يك طبقه ي انقلابي نوخاسته، با تكامل نيروهاي مولد و نيازهاي عمومي جامعه همپا شده است.
در اين دورانهاي تعادل چنين نموده كه وحدت و هماهنگي جديدي در گوشه اي مستتر است و منافع يك طبقه به منزله ي منافع همگان به شمار ميآيد! هنرمند كه در محيطي از اوهام جادويي زندگي و كار ميكرد، انتظار پيدايي جمع همه جاگيري را داشت اما همينطور كه موهوم بودن ماهيت اين انتظار روشن شد، همينطور كه وحدت ظاهري متلاشي گرديد، همينطور كه باز مبارزه ي طبقاتي اوج گرفت و همينطور كه تناقض ها و بيدادگري هاي اين وضع جديد باعث به وجود آمدن آشفتگي هاي حاد شد، وضع هنر و هنرمند نيز دشوارتر و غامض تر شد.
در جامعه اي كه در حال زوال است، هنر، اگر صادقانه باشد بايد خود اين زوال را نمايان سازد. هنر اگر نخواهد رشته ي پيوند خود را با نقش ويژه ي اجتماعي اش بگسلد، بايد جهان را تحول پذير بنماياند و به تحول يافتن آن ياري كند.
***
هنر و سرمايه
هنرمند در تمام دوران سرمايه داري، خود را در موقعيت بسيار ويژه اي يافت.
ميداس شاه به هر چه دست ميزد آن را تبديل به طلا ميكرد. سرمايه داري هم همه چيز را به كالا مبدل ساخت. سرمايه داري، با افزايشي در توليد و كسب درآمد (بهره زايي) كه تا آن زمان غيرقابل تصور بود و با برپايي سيستم جديد به نحوي پويا به تمام بخشهاي جهان و همه ي حوزه هاي تجربه ي انساني، دنياي قديم را در گردبادي از عدم تشخص فرو برد. كليه ي مناسبات مستقيم موجود بين توليدكننده و مصرف كننده را نابود كرد و تمامي فرآورده ها را براي داد و ستد به بازاري ناشناس ريخت. صنعتگر قبلا طبق سفارش مشتري به كار ميپرداخت. اكنون، در جهان سرمايه داري، توليدكننده ي كالا براي خريداري كار ميكرد كه ناشناخته بود. سيل رقابت فرآورده ها، او را در ميان ميكشيد و تا سرزمينهاي مجهول ميبرد.
توليد كالايي كه به همه جا نفوذ ميكرد، تقسيم پي افزودن كار ــ منشعب شدن هر يك از حرفه ها، گمنامي نيروهاي اقتصادي . . . تمامي اينها، بي واسطگي مناسبات انساني را نابود كرد و به بيگانگي دم افزون انسان از واقعيتهاي اجتماعي و خودش منجر شد1
در چنين دنيايي، هنر، به صورت كالا درآمد و هنرمند به صورت توليدكننده ي كالا. تشويق انفرادي، جاي خود را به بازار آزاد ميداد كه طرز كار آن را يا به دشواري ميشد درك كرد يا اصولا درك ناكردني بود. مجموعه اي از مصرف كنندگان بي نام را كه به اصطلاح، همان عامه ي مردم باشند در برميگرفت.
اثر هنري بيش از پيش تابع قوانين رقابت شد.
براي نخستين بار در تاريخ بشر هنرمند تبديل به هنرمند "آزاد" و شخصيت "آزاد" شد ــ آزاد تا حد پوچي و تنهايي. هنر به صورت پيشه اي نيمه رمانتيك و نيمه تجاري درآمد. سرمايه داري تا مدت زيادي هنر را به عنوان چيزي مظنون، پوچ و مبهم تلقي ميكرد. هنر "سودي در بر نداشت"
سرمايه داري اساسا يك نيروي اجتماعي نيست كه بخواهد خدمت مفيدي به هنر كند يا آن را ترويج دهد. نيازمندي سرمايه دار به هنر اصولا به حدي است كه آن را يا براي آراستن زندگي خصوصي ميخواهد يا به خاطر سرمايه گذاري پر منفعت. از سوي ديگر نميتوان انكار كرد كه سرمايه داري علاوه بر نيروهاي اقتصادي، نيروهاي عظيمي را به صورت نيروهاي توليد "هنري" به وجود آورده است.
جهان سرمايه داري امكانات فراواني براي كسب سود به وسيله ي توليد افيونهاي هنري كشف كرده است. توليدكنندگان اين افيون ها، با علم به اين موضوع دست به كار ميشوند كه بيشتر مصرف كنندگان، انسانهاي غارنشيني اند كه بايد غرايز وحشيانه شان را ارضا كرد. و با اين فرض معمولا آن غرايز را برميانگيزند، بيدار نگه ميدارند و به طور منظم، آنها را تحريك ميكنند. مثلا تصويري رويايي، جنبه ي تجارتي مييابد، دخترك فقير با يك ميليونر ازدواج ميكند، پسركي دست تنها ــ به اتكاي قدرت عظيم خود ــ بر تمامي موانع و مشكلات جهان ستيزه خو و خيره سر چيره ميشود. نقش كلي قصه ي پري ها، سريالهاي تلويزيوني، اندرزها و نصيحت هاي راديويي، تهيه فرآورده هاي به اصطلاح "هنري" كه هيچ ربطي به انسان و زندگي او ندارد به قالب عرف متداول روز درميآيد و به طور توده گير به بازار سرازير ميشود. نمونه ي ايراني آن، كانالهاي تلويزيوني ــ راديوها و مطبوعات است.
***
هنر در نخستين دوران جمعي تكامل بشر سلاح ياري بخش بزرگي براي مبارزه با نيروي مرموز طبيعت بود. هنر در اصل درآميخته با دين و علم بود و جادو به شمار ميآمد. در دوران دوم تكامل، دوران تقسيم كار، اختلاف طبقاتي، و آغاز انواع تضاد اجتماعي، هنر وسيله ي عمده اي شد براي درك ماهيت اين تضادها! . . . لكن هنگامي كه سومين دوران يعني دوران فراواني فرا رسد، وقتي كه ديگر تضادي بين فرد و جمع وجود ندارد، نقش ويژه ي اصلي هنر، نه جادو خواهد بود و نه روشنگري اجتماعي!
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
ببخشید وسط بحثهای دوستان یه پارازیت میام
امرو رو سایتها خبر از یه البوم جدید از خانم Sarah Brightmمنتشر شده كه جالبه
قراره 29 ژانویه 2008 البوم Symphony ایشون با همكاریه Andrea Bocelli، Paul Stanley، Alessandro Safina ،Fernando Lima ومجددا با تهيه كنندگيه Frank Petersonریلیز بشه
نكته جالبتر اینه كه ایشون تو این البوم سبك Gothic Metal رو هم قاطی كارش كرده قابل توجه طرفدارهای متال
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Symphony_%28album%29
باید این البوم رو هم گیر اورد و دید فكرش رو بكنید تلفیق كلاسیك پاپ و متال!!!!!!؟؟؟؟؟
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
بنام يزدان
اينبار قصد دارم بر خلاف گذشته در يك نوشتار هنرمندان سرشناس موسيقي جهان عرب رو معرفي كنم البته اسامي ياد شده در اين نوشتار كل ستارگان و تاريخ موسيقي جهان عرب نيست و قطعا بسته به نظر دوستان افراد ديگري هم در اين بين وجود دارند اما به دليل اينكه كارهاشون رو هنوز نشنيدم نميتونم نظري رو كارشون بدم
خوب از هنرمند معروف و در قيد حيات و افتخار جهان عرب صحبت كنيم
انور براهيم Anouar Brahem
انور متولد 20 اكتبر 1957 در حالفوين(Halfaouine) در مديناي(Medina) تونس است. بواسطه تشويق و حمايت هاي پدر هنرمندش شروع به آموختن عود كرد. از سن 10 سالگي آموختن عود رو زير نظر استاد علي شريطي Ali Sriti در مركز National Conservatory of Music Tunis شروع كرد و در سن 15 سالكي در اركسترهاي منطقه اي فراواني هنرنمايي كرد. در سن 18 سالگي تصميم گرفت خودش رو به طور كامل وقف موسيقي كنه و تا 4 سال به صورت روزانه در مكتب استادش علي شريطي و در منزل او آموخته هاي خودش رو در زمينه موسقي كلاسيك عرب تكميل كرد و به تدريج دامنه شناخت خودش رو درزمينه موسيقي ايران و هند توسعه داد و سپس به سراغ Jazz رفت خود انور در خصوص اشتياقش به آموختن سبك هاي مختلف موسيقي ميگه .
نقل قول:
"I enjoyed the change of environment and discovered the close links that exist between all these musics".
انور كار خودش رو در محيطي كه شديدن تحت تاثير موسيقي تفريحي و مطرب گونه بود توسعه داد چيزي كه او ميخواست فراتر از نواختن در مجالس رقص و عروسي ها و جنبه سرگرم كننده و نشاط آور عامه پسند موسيقي بود. به دليل ايمان قلبيش به اين اصل به عنوان برترين نوازنده Solo عود در تونس شناخته شد. در سال 1981 جهت تكميل آموخته هاي خودش به پاريس رفت . در سال 1985 جهت اجراي يك سري كنسرت با همكاري هنرمندان فرانسوي و ترك به تونس بازگشت و برنده جايزه Tunisian Grand national Prize شد در سال 1987 به عنوان مسئول موسسه EMVT تونس گماشته شد و خدمات زيادي به موسيقي تونس و جهان عرب نمود
در سال 1991 اولين البوم خودش رو با همكاري دو هنرمند ديگر با نامهاي بشير سلمي (Bechir Selmi) و لسود حسني(Lessad Hosni) با نام برزخ در استوديوي آلماني ECM منتشركرد و بدين ترتيب به شهرت جهاني به عنوان نوازند Solo عود دست يافت. در اين البوم زبردستي انور براهيم به عنوان نوازند عود به خوبي مشخصه و تا جايي كه ميدونم نوازندگان و آموزندگان عود در كشورمون اكثرا كارهاي اونو تمرين ميكنن. شنيدن كارهاي اين هنرمند رو به كليه دوستان توصيه ميكنم و تا جايي كه ميدونم خيلي از البومهاي اون تو ايران وجود داره البته بيشتر به شكل غير رسمي.
Discography
1991, Barzakh (ECM 1432) with Lassad Hosni and Bechir Selmi.
1992, Conte de l'incroyable amour (ECM 1457) with Barbaros Erköse.
1994, Madar (ECM 1515) with Jan Garbarek and Shaukat Hussain.
1995, Khomsa (ECM 1561) with Richard Galliano and Bechir Selmi and Francois Couturier.
1998, Thimar (ECM 1641) with John Surman and Dave Holland.
2000, Astrakan Café (ECM 1718 ) with Barbaros Erköse and Lassad Hosni.
2002, Charmediterranéen (ECM 1828 ) with Orchestre National de Jazz and Gianluigi Trovesi.
2002, Le Pas du Chat Noir (ECM 1792) with Francois Couturier and Jean-Louis Matinier.
2006, Voyage de Sahar (ECM 1915) with Francois Couturier and Jean-Louis Matinier.
کد:
http://www.anouarbrahem.com
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Anouar_Brahem
اين هم دوتا از كارهاي اين هنرمند در youtube
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=HZNGbMnCbIg
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=gMI_wETQp-Q
از ديگر هنرمندان جهان عرب لازم ميدون از بزرگاني همچون
ام كلثوم Umm Kulthum :خواننده نامي كه به عنوان کوکب الشرق در جهان عرب معروفه
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Umm_Kalthum_singer
محمد عبدالوهاب Mohammed Abdel Wahab:خواننده و آهنگ ساز و استاد دو هنرمند بعدي
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Mohammed_Abdel_Wahab
عبدالحليم حافظ Abdel Halim Hafez: معروف به بلبل گندمگون خواننده برجسته و هنرپيشه
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Abdel_Halim_Hafez
فريد الاطرش Farid Al Attrach :خواننده، هنرپيشه و نوازنده چيره دست عود
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Farid_Al_Attrach
رياض السمباطي Ryad Sombati: نوازنده چيره دست عود كه معمولا در اركسترهاي ام كلثوم مي نواخت و استاد فريدالاترش بود
منير بشير Mounir Bachir: نوازنده عود از عراق
کد:
http://fr.wikipedia.org/wiki/Mounir_Bachir
حيفه كه در خصوص اين بزرگان موسيقي بحث بشه ونامي به ميان بياد اما آثارشون شنيده نشه من به واسطه جنوبي بودنم با اثار اين هنرمندان از كودكي آشنا بودم و بخاطر همين اصل كارهاي زيباي اين هنرمندان رو ميشنيدم و زيبايي هاي اونهارو درك كردم لذا به دوستان توصيه ميكنم به اين بخش از موسيقي جهان كه بسيار غني هم هست توجه كنن
حيفم مياد در خصوص عبدالحليم حافظ مطلبي ننويسم لذا با اجازه مختصري در خصوص آهنگ هاي اين هنرمند مينويسم و بقيه رو به وقت ديگري واگذار ميكنم باشد كه شروعي شود براي جستجوي آثار ماندگار موسيقي توسط دوستان در جهت دست يافتن به موسيقي ناب، در خصوص برخي از اين هنرمندان توجه شما رو به سايت زير جلب ميكنم
کد:
http://www.mandegar.info/1383/Esfand83/ArabicMusic.htm
عبدالحليم حافظ به واسطه آهنگهاي شورانگيزش شهره خاص و عام شد آهنگهايي نظير
Ahwak
Khosara
Gana El Hawa
Sawah
Zay el Hawa
El Massih
Fi Youm, Fi Shuher, Fi Sana
Qariat el-Fingan
فيلمهاش نظير
Lahn El Wafa
Ayyamna al-Holwa
Ayam We Layali
Mawed Gharam
Dalila
Banat El Yom
Fata Ahlami
Alwisada El Khalia
Share' El Hob
Hekayit Hob
El Banat Wel Seif
Yom Men Omri
El Khataya
Maabodat El Gamahir
Abi FoqElShagara
دركارنامه هنری اين هنرمند 260 آهنگ و 16 فيلم به چشم ميخوره،
نكته جالب در اجراهاي زنده اين خواننده اين بود كه بر اثر شور و شوق زيادي كه آهنگ هاش در شنوندگان ايجاد ميكرد بارها بر اثر تشويق مردم اجراش مختل ميشد و گروه نوازنده مجبور بودن كه مجدد آهنگ رو اجرا كنن اين مورد در آهنگ Zay el Hawa به روشني مشخصه. من تو يه مقاله خونده بودم كه در جنگ اعراب اسرائيل جهت تههيج سربازان مصري اوازهاي اين خواننده در جبهه پخش ميشده و تاثير زيادي در روحيه سربازان داشته.
حسن ختام كارهاي با شكوهش آهنگ Qariat el-Fingan است كه در واقع يك وصيت به فرزندان سراسر دنيا است در اين اهنگ كه به معني قرائت فنجان است بر اساس خواندن فال قهوه عبدالحليم حافظ تمام وصيتش رو بيان ميكنه
چه زود اين خواننده بر اثر بيماري كه در دوران كودكي به ان مبتلا شد ساكت شد. ميگن حضور مردم در مراسم ختمش فقط قابل قياس با مراسم ختم جمال عبد الناصر و ام كلثوم بوده و تعداد 5 نفر هم خودكشي كردن. بله عبدالحليم حافظ در سن 48 سالگي ديده از جهان فروبست اما كماكان گوش جهانيان با اهنگ هاي باشكوهش آشناست راديو مصر به مدت 30 سال هر روز آهنگ هاي اين خواننده و همچنين ام كلثوم رو داره پخش ميكنه و خيلي از مردم جهان هر روز عادت دارن كه صداي اين دو هنرمند جهاني رو بشنون و جالبه كه بگم هنوز CD هاي آهنگهاي اين خواننده در سراسر جهان داره فروش ميره و به روايتي ميزان فروش آلبومهاي اين خواننده از ميزان فروش البومهاي ام كلثوم هم بيشتره.
دو تا از كارهاي عبدالحليم حافظ در Youtube
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=N5Ps5ZlgtmY
کد:
http://www.youtube.com/watch?v=CubDbacLekM
ممكنه ايراني ها به واسطه تجربيات تلخي كه از گذشته با اعراب داشتن زياد به تحقيق در اثار هنري و موسيقي اعراب نپرداخته باشن اما اعراب هنر و ادبيات ايران رو كاملا ميشناسن دليل اين مدعا اجراي آهنگهاي زياد ام كلثوم بر اساس اشعار پارسي خصوصا خيام و همكاري اون با احمد رامي شاعري كه فارغ التحصيل زبان و ادبيات فارسي از دانشگاههاي فرانسه بود, در واقع رامي متن بسياري از آهنگهاي ام كلثوم رو نوشته بود خود رامي شديدا تحت تاثير شعرهاي زبان پارسي بوده. به نظر من تعصب در اين زمينه زياد درست نيست هنر زيبا مربوط به هر قومي باشه زيباست و پرداختن به آن ارزشمنده, بخاطر همينه كه موسيقي عربي شور و شوق فراواني براي حتي غير اعراب دارد. متاسفانه بعد از نسلي كه معرفي كردم ديگر خواننده و موسيقيدان برجسته اي از جهان عرب به جهانيان معرفي نشده و در اين زمينه جهان عرب خلا شديدي رو احساس ميكنه.
پیروز باشید
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
معرفی یک کتاب:
راز زندگی در ادبیات داستانی جهان
جلد اول: ادبیات داستانی حوزه ایران
نویسنده: محمد ارزندهنیا
چاپ اول، انتشارات اطلاعات، 1386
قیمت 5500 تومان، 630 صفحه (جلد اول)
اگر دوست دارید لحظاتی در دنیای جادویی اهل داستان؛ فردوسی، مولوی، سعدی، زاکانی، جامی، هدایت، چوبک، ساعدی، احمد محمود، درویشیان و ...به سر ببرید یا اگر مثل من با طسوجی، مراغهای، مستعان، مشفق کاظمی و ... چندین داستان نویس دیگر ایرانی آشنا نبودهاید و به ادبیات داستانی علاقه دارید، این کتاب ارزشمند را از دست ندهید.
این کتاب مقدمه بسیار ارزشمندی نیز دارد که بسیار از آن لذت میبرم، بد ندیدم چند قسمت از آن را برایتان بنویسم (البته قسمتهایی از آن نقل قول از نویسندگان مختلف است):
-کریشنا مورتی مینویسد: وظیفه ما این است که اتاق را خلوت و پاکیزه نگه داریم و پنجره را بگشاییم. اینکه آیا میهمانی خواهد آمد یا نه، دیگر در حیطه اختیار ما نیست.
-نوع نگاه ما، بستگی دارد به اینکه ما کجای خلقت ایستادهایم و از کدام زاویه، با چه چشمی، با چه اطلاعاتی و با چه پیشفرضها و محدودیتهایی به این منشور پیچیده و چند پهلو مینگریم. همه ما در دنیای شخصیمان زندگی میکنیم. تو گویی در سیارات مختلفی زیست میکنیم و باورمان نسبت به واقعیت، گوناگون است. تنهایی ما انسانهاع تنهایی است که موقعیت تاریخی، محیطی، جغرافیایی، ژنتیک و هزار علت دیگر از هریک از ما چیز متفاوتی آفریده و تنهایمان کرده است. خاص بودن هر کس، تنهایی اوست. این همه تضاد آرا در تاریخ فلسفه، آیا به بد بودن برخی از فیلسوفان برمیگردد که نخواستهاند واقعیت را مثل دیگران ببینند.
-مولوی حقیقت را آینهای میداند که از آسمان افتاد و شکست و هرکس تکهای از آن را برداشت، خویشتن را در آن دید و گمان برد همة حقیقت پیش اوست.
-فرهنگ چیزی نیست که آدم بخواهد مانند یک لباس دوخته و آماده به تن کند، بلکه غذایی است که انسان آن را جذب میکند تا به وسیله آن شخصیت خود را بسازد. فرهنگ وسیلهایست که با رنج و مشقت تحصیل میشود تا روح را غنی سازد و بیاراید. فرهنگ به قول فاکنر؛ عرق ریزان روح است.
جلد دوم و سوم این مجموعه در صورت چاپ، قرار است که ما را با داستان نویسان غیرایرانی آشنا کند.
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
سلام.
پیشاپیش از اینکه جای بهتری برای این مطلب پیدا نکردم عذر میخوام. خیلی گشتم اما جای مناسبی پیدا نکردم.
شاید تعدادی از شما دوستان خبر خوشحال کننده انتخاب عکس یک عکاس ایرانی رو در مسابقه عکس Prix De Laphoto Graphie Paris در صفحه خبر خونده باشید. من وقتی که این خبر رو خوندم خیلی خوشحال شدم و کنجکاو شدم که بقیه عکس های منتخب رو هم ببینم. اینجا میتونین عکسها رو ببینید.
کد:
http://www.px3.fr/winners/cat_details.php?cat_name=Advertising&compName=PX3%202009&pro=pro
نکته جالبی که در این عکس ها دیده میشه - و هدف من هم از ارسال این پست همین نکته هست- ویرایش غلیظ اغلب این عکسهاست. حتی نه فقط عکس های fine art بلکه در موضوعاتی مثل عکاسی طبیعت هم چنین ویرایش هایی فراوان دیده میشه. به جرات میگم که بیش از نصف این آثار به این شکل ویرایش شده باشن.
تردیدی ندارم که اگر همین عکس ها پیش از مسابقه اینجا گذاشته میشد خیلی ها حتی اونها رو عکس هم نمیدونستن -شاید همین حالا هم ندونن-
میدونم که این بحث بارها پیش اومده و هر بار هم به یه طریقی پایان داده شده اما واسه منی که بی تجربه ولی دنبال یاد گرفتن هستم این مساله بسیار بغرنج شده.
اینکه پس بلاخره این موجودات عکس هستن یا نیستن؟
:goodluck:
-
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
وجوه فلسفي عكاسي در گفتگو با دكترمحمد ضيمران...
حال بايد پرسيد زيبايي در چيست و چگونه ميتوان زيبايي را با تصوير و نگارگري مرتبط ساخت؟ افلاطون مدعي است كه در بحث از تصوير و نگارگري ميتوان گفت هر آفريده هنري هر چند از لحاظ صوري قابل اتصاف به وصف زيبايي است اما زيبايي واقعي در پشت مظاهر ملموس و موقت داراي صورتي سرمدي است. اما درك زيبايي مطلق و سرمدي بطور مجرد امكانپذير نيست بلكه بايد نخست با زيباييهاي موقت و صوري آشنا شد و بعد به ژرفاي زيبايي به معناي متافيزيكي آن پي برد.
نگرش زيبايي شناسانه به آثار هنري و در اين زمينه به تصاوير عكاسانه را بايد در تقابل با نگاه علمي و يا سياسي يا اقتصادي يا اجتماعي مورد توجه قرار داد. بديهي است كه از نظر افلاطون، نگاه زيباييشناسانه به يك اثر هنري، داراي غايتي حقيقتجوست. اما نگاه امروزين شايد كمتر به دنبال حقيقت باشد و اگر كسي در تصوير عكاسانه به دنبال حقيقت باشد در واقع در جهانبيني افلاطوني شريك است. چرا كه افلاطون زيبايي را با حقيقت همبسته ميدانست و ميگفت عشق (eros)عبارت است از تمناي وصال معشوق زيبا(Kallos) و يادآور شد كه عشق ايزدي (daimon) است كه ميان ميرايان و ناميرايان پيوند برقرار ميسازد. بديهي است كه وصل به ساحت مينوي مستلزم سير در عالم صور متعالي است (eidos) و حقيقت در آن ساحت جاي دارد و زيبايي مطلق نيز به جاي صور مربوط ميشود.
افلاطون و پيروان او مدعي بودند كه هنر و زيبايي داراي غايتي است كه از حيطه وجودي اثر بيرون است. اما امروزه نگاه به اثر هنري غير كاركردي است يعني غايت هنر در خود اثر جستجو ميشود.
كانت بر خلاف افلاطون و به عنوان يكي از پيشگامان مدرنيته احكام ذوق و سليقه را كه ماهيتي فردي و ذهني داشت و به داوري مخاطب و دريافتكننده اثر هنري موكول بود معيار اصلي تشخيص زيبايي محسوب داشت.اين در حقيقت انقلابي بود در نگرش زيبايي شناختي نسبت به هنر و زیبایی.
متن کامل:
کد:
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100908051377
-
پاسخ : ساعت
دوست عزیز من مخالف این ایدهٔ شما هستم به چند دلیل که ذکر میکنم :
۱ اینکه ساعت محدود و محکوم به تکرار حرکت بر روی خطوط ساختهٔ افکار آدم هستش ، ولکن هنرمند و یا هنرجو نبایستی تکرار کنه و درضمن دنیای هنر از دنیای چرخشی ساعت بزرگتر و چه بسا بی انتها تر میباشد.
۲ در اینجا بد نیست که من نظر شخصیمو بگم در رابطه با کلّیت هنر و اینکه ما کار انجام نمیدیم که داده باشیم و یا اینکه سنگ توی تاریکی پرتاب کنیم که آیا میشه یا نه، منظورم اینه که بدون منظور و مفهوم انجام یک حرکت که باعث ساخت کار هنری میشه یا غیر هنری... صحیح نیست . اگر هر کس دورین دست بگر و شاطر بزنه که نمیشه هنر.
۳ هنر بحث ثبت یک لحظه نیست... هنر زبان میان هنرمند و مخاطب هست و صحبتی که بدون فکر و ایده باشه به شکل یک فاحشه در عشق میمونه...
به این شکل مثل جالبی نیست به نظر من البته ، حرکت و اینکه یچیزیرو نشون بده که خودش ندونه رو من باهاش مشکل دارم .
ولی بسیار ممنون از اینکه اینجا مبحثی را دوستا نه عزیز مثل شما بازگو میکنند و باعث افزایش علم و درک دیگران از هنر میشند ...
-
سلام
بعد از مدتها چند دقیقه ای فرصت مطالعه پیدا کردم داشتم در میان آرشیوهای قدیمی گشتی میزدم که به این مطلب برخوردم احتمالا دوستان قبلا این مطلب را خوانده اند اما فکر میکنم از باب تلنگری چند بیانش خالی از لطف نباشد
مطلب این است
عکس چیست؟؟؟؟؟؟
http://kiarang.akkasee.com/15472
یا علی