-
آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد؟
ا ز پرداختن به عکاسي دنبال چه چيزي هستيد و چقدر در رسيدن به آن موفق بوده ايد
چند وقتيه که دارم به اين موضوع فکر ميکنم که چه زمينه عکاسي منو بيشتر ارضا ميکنه بزاريد مسئله رو بيشتر براتون بشکافم
همه ما به دليلي به عکاسي روي مياريم اولين کاري که ميکنيم يه دوربين ميخريم و با شوق و ذوق شروع به عکاسي ميکنيم عمدتا عکس طبيعت ميگيريم يه عده هم عکس اجتماعي بعد از اين مدت نياز به پرداختن به بقيه ژانر ها رو احساس ميکنيم مثلا عکاسي طبيعت ديگه ارضا مون نميکنه ميبينيم بد نيست پرتره کار کنيم يه مدت ميريم سراغ پرتره بعد ميبينيم که اونم ارضامون نميکنه يا ديگه برامون عادي ميشه و کارمون مثل عکاسي طبيعت تا يه سطحي بيشتر پيشرفت نميکنه بعد مثلا حوس عکاسي خبري يا چه ميدونم حيات وحش و يا عکاسي مفهومي يا تبليغاتي و ...به سرمون ميزنه و دوباره ...... حالا بسته به هر شخصي ممکنه توالي و تعداد اين ژانرها فرق کنه
سئوالم اينه ايا شما به اين نتيجه رسيديد که تو عکاسي دنبال چي هستيد
چه ژانري رو بيشتر ميپسنديد
يا مثل خيلي ها سردرگم يافتن گم شده خودتونيد اينو که گفتم حرف دل خيلياييه که باهاشون راجب اين مورد بحث کردم
شما چطور؟ آيا شما هم نظرتون همينه؟ اگر اري
آيا راحتون رو پيدا کرديد؟ يا هنوز در تلاش يافتن اونيد
مثلا آقا ادريس عاشق عکاسي فشن بود و بيشتر تلاشش تو اين زمينه بود ارش عکاسي خبري و محبي پرتره
همين آقاي کامبيز اخباري هم علاقه اصليش فشن به نظر ميرسه آقاي ناظم رعايا ماکرو و آقاي فراهانچي پرنده گرافي اينا ميدونن بيشتر چه چيزي جلبشون ميکنه
آيا شما به اين نتيجه رسيديد تو عکاسي دنبال چي هستيد
اين خيلي مهمه چون تو انتخاب تجهيزات ،مطالعه تکنيک هاي عکاسي و کسب دانش ويرايش متناسب اون ژانر تاثير بسزايي داره
خواهش ميکنم بدون سانسور نظرتون رو بديد مثلا اگر نگاهي به فتو وبلاگم بندازيد متوجه ميشيد شتر گاو پلنگه هر چيزي توشه اما برخي سايتها که وارد ميشيد متوجه ميشيد بابا اين عکاس يه خط سيري تو کاراش داره
بي پرده بگم من هنوز راحم رو پيدا نکردم اما خواهم يافت
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
با عرض سلام
من عکس هایی رو که در babakphoto گذاشته بودین رو نگاه کردم اگثر اونها رو میشه تو بخش طبیعت دسته بندی کرد . فکر کنم در کل علاقه و سمت و سوی عکاسی شما طبیعت باشه . ضمن اینکه اگه هدفتون از عکاسی مشخص باشه و اینکه چه موضوعی رو می خواهید به مخاطب القائ کنید می تونه شما رو در انتخاب راه کمک کنه البته در بقیه شاخه های هنر نیز این می تونه مصداق داشته باشه. البته می بایست قبل از همه ی اینها عرض کنم من تو عکاسی حرفه نیستم فقط خواستم احساس خودم رو به شما در مورد عکس ها تون بگم . بعضی از عکس هاتون فوق العاده است.
تا نظر استادان این فن چی باشه
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
اري تو اين سايت بيشتر عکسها طبيعته اما ايا علاقه من عکاسي از طبيعته ؟
واقعيتش خير من علاقه زيادي به عکاسي از طبيعت ندارم واسه همين عکس پرتره و عکس معماري و پرنده هم ميبينيد
در واقع من بايد بدونم کششم بيشتر به کدوم ژانر هست فقط ميدونم به طبيعت بيشترين کشش رو ندارم
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
بابک جان بحث بسیار جالبی را باز کردی. شاید این ذهن خیلی ها را اشغال کرده است. مشخص کردن هدف حتما نقش مهمی در تهیه تجهیزات داره. برخی شاخه ها تجهیزات بسیار گرانتر و امکانات بهتری را طلب میکند. برای کسی که عکاس اجتماعی یا پرتره است تله 200 به حد کافی بلند است اما برای عکاس پرنده تله 400 هم کوتاه است.
عکاس شب به شکلی دیگر نیازمند وسا یل و احتمالا تلسکوپ است. با کلیات حرف شما در مورد انتخاب یک شاخه موافقم. تعیین شاخه به پیشرفت دراز مدت کمک میکند چون میشود زمان و نیرو را صرف همان شاخه کرد اما شاید برعکس این قضیه هم صادق باشد یعنی پرسه زدن در شاخه های مختلف به عکاس این امکان را میدهد تا با استعدادها و امکانات خودش بیشتر اشنا شود و در نهایت راهش را بهتر انتخاب کند. منظورم این است که سرک کشیدن در شاخه های مختلف لزوما بد نیست.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام، خیلی موضوع جالبیه ...
همونطور که خودتون گفتید انگار با هر کسی صحبت میکنی سر همین چند راهی ها مونده! یکیش هم خود من ...
علاقه اصلی و سابقه کاری من عکاسی خبریه ولی وقتی آدم می بینه درآمد کافی از این زمینه نداره مجبور میشه که به شاخه های دیگه هم سرک بکشه...بعضی از دوستان عکاسی میرن چندتا ماهنامه و روزنامه باهم کار میکنن، بعضی ها تو ستادخبری هایی که گهگاه درست میشه فعالیت میکنن و بعضی ها که وضعیت مالی بهتری دارن یه آتلیه در کنار کارشون دارن و...
خود من هم خیلی بالا پایین شدم ... حتی یه ست فلاش خریدم که مثلا عکاسی صنعتی و پرتره کار کنم، یه مدت کار کردم دیدم نه من اینکاره نیستم و با ضرر فروختم. الان هم برای جبران درآمد کم و بیکار شدن گاه به گاه، عکاسی صنعتی بصورت Outdoor و عکاسی های پروژه ای واسه جاهای مختلف انجام میدم .
نمی دونم شاید یه روز هم کلا دم و دستگاه و دوربین و ... رو فروختم و رفتم سرکاری که 4 سال درسش رو خوندم ( مهندسی کامپیوتر ). البته واقعا فکرنکنم بتونم این کارو انجام بدم.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
بابک جان سلام: مدتی است در حال جمع و جور کردن اطلاعات وثبت هایم هستم تا در سایتی که در نظر دارم قرار دهم. این سوال هم برای من بود. من هم چون شما بر سر چند راهی هستم. منتها شیوه ای دیگر را پیش گرفتم. بجای اینکه فکر کنم راه من در عکاسی چیست به این فکر میکنم که راه من در عکاسی چه چیزی نباشد بهتر است یا اینکه بدانم به کدام ثبت ها علاقه ای ندارم......
فرضا من به کار خبری علاقه ای ندارم ترجیح میدهم هر ثبتی داشته باشم الا این .... عده ای از ثبت هایم با دسته بندی مشخص و عده ای دیگر را بطور پراکنده میگریم که شاید در دسته بندی کلی با بیشترین عکسهام همخوانی نداشته باشد. تصمیم دارم در قسمتی فرضا بنام Miscellaneous یا همان متفرقه قرار دهم شاید موضوع از دیده عموم متفاوت باشد ولی حتما ایده ثبت ( نه از بابت المانهای درون کادر بلکه از از بابت حس ثبت ) اشتراکی داشته که منه نوعی آن ثبت را انجام داده ام. پس ترجیح میدهم تا زمانی که خودم را درست تر بشناسم به اینگونه ثبت هایم بصورت شناور نگاه کنم شاید زمانی از میان همین ثبت های متفرقه راه اصلی خود را پیدا کردم.
پاینده باشید
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
babakdin543
آيا شما به اين نتيجه رسيديد تو عکاسي دنبال چي هستيد
من به شخصه ترجیه میدم اینقدر با دقت و دقیق کارم رو دسته بندی نکنم که بابک گفت.
منظورم اینه که مثلا پرنده گرافی زیر شاخه خیلی ریزی از حیات وحش است. یا مثلا عکاسی فشن زیر مجموعه عکاسی تبلیغاتی اگه اشتباه نکنم. دقت اینگونه در دسته بندی کارها معمولا کار حرفه ای هاست و حرفه ای منظورم کسی است که از عکاسی پول در میاره. میگویند فلانی عکاس صنعتی است، فلانی عکاس خبری است، و غیره. من شغلم عکاسی نیست، من به عکاسی علاقه مندم ولی به طور جدی.
من خودم ترجیه میدم که بگم عکاسی مستند اجتماعی رو پیگیری میکنم. چون بیشتر هم در سفر عکاسی میکنم و این نوع عکاسی، از مردمان اون جای خاص گرفته ( پرتره ) تا شیوه زندگی، معماری، تجارت، آداب و رسوم و بعضی زیر شاخه های ریز دیگه رو پوشش میده.
حتی در تهران در زمان انتخابات هم عکاسی میکنم، زمستان از اسکی در دیزین، و تابستان از پارکینگ دست دوم فروشهای چهار راه اسلامبول تا بازار شهر اربیل کردستان عراق. من نمیدانم دقیقا چه هستم، اسم آن هم برایم مهم نیست. مهم، کاری است که حین انجام آن غرق لذت میشوم و آن را هم با بقیه تقسیم میکنم. :)
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
بابک جان چه موضوع سختی رو شروع کردی ولی واقعا این موضوع از دلشوره ها و دغدغه های هر کسی می تونه باشه .بخصوص کسانی که می خواهند عکاسی رو جدی شروع کنند این دغدغه ها پس از مدتی سراغ او خواهد آمد .
یکی از سخترین کارها پیدا کردن قوی ترین استعداد ذاتی است که در انسان وجود داره .بطوریقین انسان استعدادهای زیادی دارد که بعضی از انها ضعیف و بعضی دیگر قوی تر خواهد بود .
مثالی می زنم .من همیشه فکر می کنم اگر سعید اوئیتا یا بن جانسون دونده یا کاسپارف و یا اقای رضازاده خودمون همیشه در کار ورزشیشون موفق بوده اند علت آن است که انها استعداد اصلی شون رو پیدا کرده اند .انها فهمیده اند در زمینه این نوع ورزش استعداد خوبی دارند و انرا پرورش داده اند و ان را به کمال رسانده اند .و یا اینکه اصلا شغلشان شده است .خوب همه ما می دانیم که دونده هاو وزنه بردارهای زیادی در دنیا وجود دارند که گاهی بعضی از انها و یا تعدادی کمیشون هم مقام می اورند ولی همیشه ده نفر اول بیشتر مد نظر قرار می گیرند و در دنیا شناخته شده می باشند .وتعداد زیادی دیگر ی هم هستند که سعی وتلاش می کنند ولی هیچگاه به آنها (حتی 100 نفر اول ) نمی رسند (از نظر شهرت )
تا این که نسل بعد ورزشکار های رشته های گفته شده در بالا وارد معرکه میشوند .ومجددا قهرمانانی دیگر ظهور خواهد کرد . تا اینجا رو داشته باش
مورد بعدی مثالی از نقاشی می زنم (چون اسم عکاسهای زیادی رو نمی دونم :::blushing::: )
به نظر شما چه باعث می شود شما از بین 100 تا نقاشی براحتی نقاشی ونسان ونگوک و یا پیکاسو را تشخیص دهید ؟یا در بین نقاشان خودمون نقاشی های آقای شکیبا و عباس کاتوزیان رو تشخیص دهید ؟
انچه نقاشی های این نقاشان را از دیگرنقاشی ها جدا می کند سبک و سیاق و تکنیک های اون هاست . این رو هم داشته باش .
حالا انچه می خواهم نتیجه گیری کنم در مورد خودم است و درباره هیچ بنده خدایی نیست و نظر خودم درباره خودم می باشد .من به این نتیجه رسیده ام اگر می خواهم در کاری خاص باشم باید استعداد اون کار را بصورت قوی داشته باشم و سپس انرا تقویت کنم این استعداد می تواند از بچه گی در من رشد کرده باشد و محیط هم در تعالی رساندن ان سهم زیادی داشته باشد .
متاسفانه از دوران بچه گی به استعداد های وجودی در ما , بعلت نداشتن اطلاعات علمی کافی در والدین , توجه نشد . بد تر از ان اینکه اموزش و پرورش ما بنا بدلایلی که نگفتنش بهتر است در جهت شکوفا کردن این استعداد ها قدم مهمی برنداشت .
حالا این حرف زدم که بگم .
اول انتظارم را از خودم مشخص می کنم ایا من و استعدادهایم و پشتکارم و شرایط زندگیم و محیط زندگیم در حدی است که بتوانم جز همون ده نفر سرشناس بشم یا نه می تونم در حد همون بقیه ای باشم که تا حدودی خواهند توانست خودشون رو بالا بکشند ولی به قله نخواهند رسید .
ایا من خواهم توانست در عکاسی دارای سبکی شوم که چند نفر ادم علاقه مند به عکاسی اگر 100 تا اثر عکاسی دیدند سریع بگویند این اثر اقای مداح است (شتر در خواب بیند .........)
این هایی که گفتم من برای خودم تکلیفشون رو روشن کرده ام .
در حال حاضر به این نتیجه رسیده ام و تلاشم بر این است که هم دیدم و هم تکنیک های عکاسی و هم خروجی کارم را بهتر کنم که الحمدلله منصفانه به کارهایم که نگاه می کنم می بینم تغییرات و پیشرفت خوبی نسبت به چهار سال پیش که عضو سایت شدم می بینم که مثل همیشه گفتم و می گویم که همه اینها از صدقه سر این سایت عکاسی و دوستانخوبم در فروم می باشد .خوشبختانه فروم حتی در جهت گیری و دید عکاسی من تاثیر زیادی داشت .واین واقعیتیست انکار ناشدنی .
و در حال حاضر هر گاه یک عکس درست می کنم که رضایتم را جلب می کند به ارامش خاصی می رسم و لذت خاصی می برم که مرا مجاب می کند اسد باز هم تلاش کن .
خوب خیلی طولانی شد .اما یک نکته ضروری .
انسان به ارامش کامل نمی رسد مگر ................
شما هرچه داشته باشید از بهترین چیزها و هرچه بهترین عکس ها را بگیرید طوری که در دنیا تک باشید بازهم به ارمش کامل نمی رسید
باز هم ته دلتون خالی خواهد بود و به دنبال موضوعی مهمتر و اصلی تر خواهید گشت .(خیلی فلسفی شد )
آقا تا پستمو نوشتم 5 تا پست زده شد ..معلومه که بحث حسابی می گیره
موفق باشید
یا حق
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
پاسخ دادن به این سوال مستلزم اینه که آدم به یه دیدگاه و تفکری در عکاسی رسیده باشه.
مثلا اینکه برای چی عکس می گیره ؟
فایده اینهمه وقت و هزینه ای که صرف عکاسی می کنه چیه ؟
آخرش می خواد به کجا برسه ؟
اگه عکس نگیره و بیننده عکس های خوب دیگران باشه چی میشه ؟
اگه وقتش رو صرف کار های دیگه بکنه چی ؟
اون چند هزار عکسی که قبلا گرفته و آرشیو کرده به چه دردی خوردن ؟
این مملکت به چند هزار تا عکاس نیاز داره ؟
و ....
چند هفته پیش و در مراسم تشییع پیکر خسرو شکیبایی صحنه های زننده و تلخی بوجود اومد. یه جمعیت عظیمی فقط برای عکس گرفتن اومده بودن و البته با فوران سوژه هم روبرو شده بودن و ... و آخرش چندین هزار عکس ثبت شد و ماجرا تموم شد. اما فقط تعداد کمی از اون عکس ها توی رسانه ها منتشر شد و تعداد کمتری توی وبلاگ ها و فوتوبلاگ ها و .... و بقیه اش یا پاک شد و یا دیده نشد و انگار فقط یه تبی بود که فروکش کرد تا اتفاق بعدی .....
لطفا دوستانی که مثل من شغلشون ارتباطی به عکاسی نداره اول یه کمی از دیدگاه و تفکر و هدفشون در عکاسی بگن تا پله پله جلو بریم
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
بابک جان به موضوع خوبی اشاره کردی.
اول اینکه مواردی که آقایان خرم یار و مداح گفتند را قبول دارم و لذت بردم.
همانطور که دیده اید بیشتر عکسهای من منظره ، ماکروگرافی و پرتره است. ولی آیا راه من همینهاست؟ خیر . من نهایت عکاسی را در ثبت تصاویر مربوط به فرهنگ و تمدن و در کل زندگی اقشار مختلف میدانم. از همین تهران خودمان گرفته تا دهکده های چین و هند و کوبا. مهم آن است که عکس با بیننده حرف بزند . خیلی از عکسها را دیده ام که به اندازه یک کتاب داستان حرف برای گفتن داشته اند. عکسی که از هلزون گرفته بودم زیبا بود ولی فقط زیبا بود . عکسی که پیام آور اتفاقی خاص در یک لحظه و در مکانی دور از چشم بیننده باشد از نظر من ارزشمند تر است. ولی دست یافتن به این تصاویر مستلزم خیلی چیزهاست :
1 - دوربین باید همیشه همراه و آماده باشد.
2 - وقت و بودجه کافی برای سفرهای شهری ، کشوری و قاره ای وجود داشته باشد.
3 - امکان عکاسی از سوژه باشد.( دنبالت نکنن و دوربینتو خورد کنن)
و موارد دیگر که خودتان بهتر میدانید.(متاهلی خودش کافیه:biggrin:)
بنده هم مانند جناب خرم یار بیشتر در سفر عکس میگیرم و فقط از سوژه هایی که در دسترس باشند. فعلاً همینکه عکاسی را یاد بگیرم و بدانم در شرایط مختلف چگونه باید عکاسی کنم به من آرامش میدهد.
پاینده باشید
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kouhsar
سلام
پاسخ دادن به این سوال مستلزم اینه که آدم به یه دیدگاه و تفکری در عکاسی رسیده باشه.
مثلا اینکه برای چی عکس می گیره ؟
فایده اینهمه وقت و هزینه ای که صرف عکاسی می کنه چیه ؟
آخرش می خواد به کجا برسه ؟
اگه عکس نگیره و بیننده عکس های خوب دیگران باشه چی میشه ؟
اگه وقتش رو صرف کار های دیگه بکنه چی ؟
اون چند هزار عکسی که قبلا گرفته و آرشیو کرده به چه دردی خوردن ؟
و ....
لطفا دوستانی که مثل من شغلشون ارتباطی به عکاسی نداره اول یه کمی از دیدگاه و تفکر و هدفشون در عکاسی بگن تا پله پله جلو بریم
من عکس میگیرم چون از عکس گرفتن لذت میبرم. برای دل خودم عکس میگیرم. با عشق عکس میگیرم و فکر میکنم عکاسی ، در کنار شغل اصلی، زندگی منو بسیار رنگین تر کرده. هیچ چیز دیگه تجربه ی لذتبخشی رو که گرفتن یک عکس خوب ( به زعم خودم ) در من ایجاد میکنه بمن نمیده.
من از طبیعت لذت میبرم. حتی دیدن فیلمهای مستند طبیعت در تلویزیون. همه اشکال اون: مناظر، پرنده ها وهمه مخلوقات خدا در طبیعت. بهمین خاطرهم بیشتر از چنین سوژه هایی عکس میگیرم. ( اگرچه مسئولیتها و پایبندیهای زندگی محدودیتهای زیاد، اما خوشایندی برای من ایجاد کرده )
لذا به نظرمن هرکس در هر زمینه ای که فعالیت میکنه باید به علایق خودش احترام بگذاره و به اونها توجه کنه. چیزی که از دل بر بیاد به دل هم میشینه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kouhsar
این مملکت به چند هزار تا عکاس نیاز داره ؟
بله، اگر از منظر کسب در آمد به عکاسی نگاه بشه، عکاس به تعدادکافی و بلکه بیش از نیاز هست، اما نخبه ها همیشه انگشت شمارند و ظرفیتها نامحدود. ولی اگر منظور از عکاسی چیزی غیر از کسب درآمده ، اونموقع سوال اصلی اینه که آیا من به عکاسی نیاز دارم و پرداختن به اون برای من فایده ای داره؟
در مورد من، شخصا ، به دلایلی که گفتم جواب این سوال قویآ مثبته اگرچه ممکنه از نظر اقتصادی قابل توجیه نباشه.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام دوستان وقتی این گفتگو ها رو میبینم ناخوداگاه یاد پستهایی میفتم که دوستان تازه کار راهنمایی خرید دوربین یا لنز میخوان وبا جمله کلیشه شده ی :اول هدفتون رو از عکاسی مشخص کنید ویا زمینه کاریتون رو بگید مواجه میشن .
دوستان با سابقه کار عکاسی وقتی به این سوال مهم میرسن چه انتظاری از تازه کارهایی میتوان داشت که شور تجربه کردن هر زمینه ای از عکاسی رو تو سر دارن.:(
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
انقدر سوژه زیاده که هنوز فرصت نکردم دنبال یکیش بصورت جدی باشم .شایدم توی هر گروه جدی کار کردم(نظر دوستان چی باشه)
عکاسی برای من تنها مخدره ی ست که با اون روحم ارضا میشه .چه موقع هایی بود که از عکسی که گرفتم کلی آدرنالین تولید کردم
کمیت تجهیزات برام مهم نیست ولی اگر داشته باشم دوست دارم بهترین ها رو داشته باشم.ولی با یک d40kit هم کارم راه میوفته
به هیچ عنوان نمیخواهم ازش پول دربیارم .چون احساس میکنم تبدیل میشه به وظیفه و عشق از بین میره
بهترین سوژه ها چیزای هستن که بشه بیننده رو به فکر وارداره
[IMG]http://i34.*******.com/2aj51j8.jpg[/IMG]
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
تعیین شاخه به پیشرفت دراز مدت کمک میکند چون میشود زمان و نیرو را صرف همان شاخه کرد اما شاید برعکس این قضیه هم صادق باشد یعنی پرسه زدن در شاخه های مختلف به عکاس این امکان را میدهد تا با استعدادها و امکانات خودش بیشتر اشنا شود و در نهایت راهش را بهتر انتخاب کند.
نقل قول:
پس ترجیح میدهم تا زمانی که خودم را درست تر بشناسم به اینگونه ثبت هایم بصورت شناور نگاه کنم شاید زمانی از میان همین ثبت های متفرقه راه اصلی خود را پیدا کردم.
نقل قول:
پاسخ دادن به این سوال مستلزم اینه که آدم به یه دیدگاه و تفکری در عکاسی رسیده باشه.
مثلا اینکه برای چی عکس می گیره ؟
فایده اینهمه وقت و هزینه ای که صرف عکاسی می کنه چیه ؟
آخرش می خواد به کجا برسه ؟
اگه عکس نگیره و بیننده عکس های خوب دیگران باشه چی میشه ؟
اگه وقتش رو صرف کار های دیگه بکنه چی ؟
اون چند هزار عکسی که قبلا گرفته و آرشیو کرده به چه دردی خوردن ؟
نقل قول:
انقدر سوژه زیاده که هنوز فرصت نکردم دنبال یکیش بصورت جدی باشم .شایدم توی هر گروه جدی کار کردم(نظر دوستان چی باشه)
عکاسی برای من تنها مخدره ی ست که با اون روحم ارضا میشه .چه موقع هایی بود که از عکسی که گرفتم کلی آدرنالین تولید کردم
کمیت تجهیزات برام مهم نیست
با اجازتون تيکه هايي از نوشته هاي دوستان انتخاب کردم و اينجا اوردم
خوب برخي از دوستان هدفشون رو از عکاسي براي خودشون مشخص کردن برخي خير هنوز نيافتن از اونا که هدفشون رو مشخص کردن سئوالي دارم
مثلا حامد جان شما علاقه وافرت به عکاسی مستند اجتماعی داريد اما اگر کارت به عنوان مثال ايني نبود که الان داري مثلا يه بقال بودي يا يه پليس سر چهار راه که مجبور بودي همش يجا وايسي يا يه معلم بودي که اجتماعت تغيير زيادي نداشت براي رسيدن به هدفت چيکار ميکردي ايا بعد از يه مدت از مستند اجتماعي اون جامعه محدودت خسته نميشدي ؟؟؟؟ اگر خير چيکار ميکردي
يا رضا خليلي اگر اين ادرنالين ديگه بهت حال نده يا جنسش خوب نباشه حوس ک و ک ائين به سرت نميزنه
چيزي که برام مهمه اينه که اين دوستان که هدفشون رو شناختن دو بايد رو انجام دادن
1- اول خودشون رو بايد بشناسن
2- سبک هاي عکاسي رو بايد بشناسن و ببينن با کدوم يکيش بيشتر حال ميکنن
مورد اول که هدفيه که انسان به صورت کلي تو زندگي داره و بسته به تلاشش ميتونه کامل و يا تا حدودي توش پيشرفت داشته باشه
مورد دومه که بحث من روش متمرکزه
تو اين سايت تاپيک عکس با موضوع انسان ، Urban ، پرتره، مفهومي، سلف پرتره و...... وجود داره اما ايا به نظر شما اون عکسهايي که تو اون تاپيک ها هست نمونه اون موضوعاته ؟
قويا نه مشکلي که ما داريم اينه که اين سبک ها رو خوب نميشناسيم واسه همين تو اکش فکش عکاسي بين اين سبک و اون سبک مونديم
مثلا بابک ديناروند تو اگر فکر ميکني علاقه اصليت به عکاسي تو زمينه Conceptual هستش چرا ميري عکس طبيعت ميگيري چرا نميري تو اون زمينه کار کني؟
وقت نميکني؟
زنو بچه داري؟
پولش رو نداري؟
حالش رو نداري؟
.
.
.
همش بهانس عکاسي Conceptual اتفاقا تنها چيزي که نميخواد پوله ، تنها چيزي که ميخواد تفکر و شناخت و توانايي بيان تفکراته اونو نداري، همين بچه هات بهترين موضوع براي عکاسي Conceptual هستن همين وقت نداشتن بهترين موضوع براي اينکاره همين حال نداشتن همين بي هدف بودن همين دوستان همين اجتماع همين اقتصاد و ...
من با اين گفته رضا خليلي کاملا موافقم "انقدر سوژه زیاده که هنوز فرصت نکردم دنبال یکیش بصورت جدی باشم "
پس مشکل چيه
مشکل اينه که من عکاسيConceptual رو خوب نميشناسم تفکر خودم رو روي موضوع متمرکز نکردم و و زبان بيان موضوع و تفکرم رو در خصوص اون نيافتم نمونه کارهاي ناب تو اين زمينه نديدم شروع ميکنم به جستجوي مطلب ميبينم بحث اونقدر تخصصيه که تو زبان انگليسي کم ميارم ميام دنبال مطالب فارسي مثلا اين سايت ميبينم اي بابا هيچي ! حتي نمونه !دريغ از يه ادرس يه لينک يکم ميگردم ميگم بابا ولش کن تو اين دورو زمونه بهتره بچسبم ببينم از کجا ميتونم يه وام 12 درصدي گير بيارم بزنم به زخم زندگي . بعد ميبينم شدم اون چيزي که نميخوام باشم
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
خوب من چون ديروز شيراز بودم و نيمه شب ديشب رسيدم فرصت نكردم اين مطلب جالب و نظرات دوستان رو كامل بخونم. فقط جواب دادم كه سهم خودمو براي اظهار نظر بعديم محفوظ كنم ( زنبيل گذاشتم :::happy::: )
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
من فکر می کنم قبلا از این سئوالات باید پرسید اصلا چطور شد که به عکاسی علاقمند شدیم؟
برای شخص من قصه عاشقی از اینجا آغاز شد که چون کوهنوردی و طبیعت گردی به طور جدی انجام می دادم برای اینکه وقتی که بر می گردم خونه و با آب و تاب از زیبایی ها و عجایب ماجراجوییهایم تعریف می کنم، تصویری هم داشته باشم که گوشه ای از اون همه زیبایی رو به بقیه نشون بدم. یواش یواش به خود عکاسی هم جذب شدم و دیگه فقط عکسهای یادگاری نمی گرفتم. تا اینکه با یک استاد بزرگ عکاسی در محل کارم آشنا شدم که زندگی عکاسی منو متحول کرد. از اون به بعد عکاسی زیر سایه کوهنوردی نبود و تبدیل به مهمترین علاقه زندگیم شد.
اکثرا چون ساده ترین، دم دست ترین و کم خرج ترین شاخه عکاسی، عکاسی طبیعت است خوب از اون شروع می کنند. اما من چه همینی باشم که الان هستم چه اگر روزی نامبر وان عکاسی بشم! دلیل و هدف ادامه عکاسی، لذتی است که از رفتن به مکانی زیبا و بکر در طبیعت و ثبت اون زیبایی با ذوق و سلیقه و نگاه خودم، می برم.
در واقع من اینطوری ارضا می شوم و هدفم از عکاسی هم تجربه چنین لذتی است.
اما در کنارش به دلیل نوع شغلم عکاسی صنعتی هم برای کارهایی که خودم چاپ می کنم انجام می دم و این رشته رو هم دنبال می کنم. خیلی هم دوست دارم در این زمینه هم پیشرفت کنم و پول بیشتری هم در بیارم!!
یه نکته هم اینکه حتی عکاسان بزرگ و مشهور هم گاهی برای پاسخ به نیازهای روحی و لذت از عکاسی به گونه های مختلف عکاسی سرک می کشند.
اما بابک جان سئوالی که ذهن منو خیلی وقته درگیر کرده و اتفاقا می خواستم در اینجا هم درمیون بگذارم اینه:
همون موقع که که با اون پیش کسوت عکاسی آشنا شدم به من گفت در عکاسی همه یک روز به یک سقف معینی از پیشرفت می رسند. بعضیها بعد از یک سال می رسند بعضی هم بعد از 10 سال. اونهایی که استعداد این کار رو ندارند که هیچ. اما عده خیلی خیلی کمی هستند که از این سقف و مرز عبور می کنند. راستشو بخواهین خیلی وقته که از خودم نا امید شدم. امیدوارم که حمل بر خودستایی نشه اما می بینم که الان همه عکاسهای من خوبه هر کس هم می بینه میگه به به چه عکس قشنگی! ولی خوب که چی؟ به نظر خودم دارم درجا می زنم. فکر کنم باید از مرز خودم عبور کنم. اما چه جوری ...
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kholeno
همون موقع که که با اون پیش کسوت عکاسی آشنا شدم به من گفت در عکاسی همه یک روز به یک سقف معینی از پیشرفت می رسند. بعضیها بعد از یک سال می رسند بعضی هم بعد از 10 سال. اونهایی که استعداد این کار رو ندارند که هیچ. اما عده خیلی خیلی کمی هستند که از این سقف و مرز عبور می کنند. راستشو بخواهین خیلی وقته که از خودم نا امید شدم. امیدوارم که حمل بر خودستایی نشه اما می بینم که الان همه عکاسهای من خوبه هر کس هم می بینه میگه به به چه عکس قشنگی! ولی خوب که چی؟ به نظر خودم دارم درجا می زنم. فکر کنم باید از مرز خودم عبور کنم. اما چه جوری ...
آهان همينه پيام جان
منم به همين دردها دچار ميشم که ميخوام با تغيير سبک جبرانش کنم باز دچار يه دور يا نميدونم تسلسل ميشم
من نميگم ادم فقط بايد تو يه سبک عکاسي کنه نه بره تو همه سبک ها عکاسي کنه اما درجا نزنه ، خسته نشه " بتونه راهشو پيدا کنه مثل يه نهر که براي پيوستن به دريا مسير زيادي رو بايد طي کنه گه گاهي پشت سدي يا سنگي گير ميکنه منحرف ميشه اما باز در جهت سرازيري طي طريق ميکنه
تا کي ميخوام از شمال و جنوبو در و ديوار و زيبايي هاي طبيعت عکاسي کنم!!!!تاکي ميخوام پروسسم رو بهتر کنم !!!؟؟؟ اخرش چي کي ميخوام حرف خودمو بزنم، کي ميتونم به اونجا برسم که هرکي تو دنيا يا تو ايران يا تو اين سايت عکسي رو ببينه بگه اين عکس مال بابکه شبيه کارهاي اونه يا متاثر ار کارهاي اونه
بابا طبيعت همه جا يه جورايي زيباست ما هم هي داريم ميگيم بابا ايران زيباست اخرش چي کي ميخوام حرف دلمو بزنم کي ميخوام تو عکسهام خودمو نشون بدم کي راهمو پيدا ميکنم کي، تا کي ميخوام برم تو کوهو کمر عکس بگيرم بعد همه بگن WoW اين همين فلان جاست و تمام شد رفت
اما اگر بتونم تو عکسهام حرف بزنم ديگه کسي نميگه تمام شد رفت چون هميشه هر کي ميبينه ميشنوه
آيا ميشه تو عکسهام به اونجا برسم که بيننده بگه اين کار بايد کار بابک باشه شبيه کارهاي اونه يا حتي بگه من بيان اين عکسو درک کردم و بيان چيزي غير از نشان دادن زيبايي کوه و دره باشه با ابرهاي ورقلمبيده با اسموني حاصل از فيلتر پلاريزه
پيام جان اين حرف دل خيليا از بچه هايي که باهاشون اشنام و اتفاقا علاقه مشترکشون عکاسيه تو بقيه زمينه هاي هنري نميدونم والا اوضا چطوره
پيام جان هفته گذشته D300 خريدم حالا ميبينم که چي من همون قابليت هاي D70s کافيم بود اينو ديگه ميخواستم چيکار
فرصتي شد با کمک مهيار نمونه کارهاي خوب در زمينه هاي مختلف عکاسي رو معرفي ميکنم بيبنم ديگران چيکار ميکنن و من کجام و چقدر پرتم
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
خوب پس دو تا بحث مطرح شد. یکی اون سئوالات اساسی که بابک در اولین پست مطرح کرد که اصلا دنبال چی هستیم؟ یکی هم اینکه چطور جهت منحنی پیشرفت عکاسی خودمون رو به بالا باشه. شاید من با طرح مساله دوم باعث منحرف شدن بحث بابک شدم. اما می خواستم بگم که من می دونم دنبال چی هستم و می خوام یک قدم جلوتر برم. در عین حال هنوز هم در همین سطح از عکاسی بسیار لذت می برم.
ضمن اینکه شاید بعضی از ما خودمون ندونیم که سبک خودمون رو داریم و به یک نگاه مشخص رسیدیم. (منظورم از سبک این نیست که سبک جدیدی داشته باشیم یا عکاس مولف باشیم. که البته این هدف غایی هر عکاسیست.) این هم خیلی خوبه. بعضی وقتها بعضی از دوستان همین فوروم و بقیه کسانی که عکسهای منو می بینند میگنند که کاملا نگاه تو در عکس مشخصه.حالا اگر من عکس معمولیه خوب می گیرم، حداقل ردپایی از" پیام" تو عکسها دیده میشه. چون نمی تونم همه رو اسم ببرم مثال نمی زنم اما خیلی از بچه های اینجا این رد پا تو عکسهاشون هست.
پانوشت: تبریک صمیمانه برای خرید دوربین جدید به بابک عزیز.:::happy:::
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام اومدم پستمو بذارم پیام جان جهت بحث رو مشخص کردن من مجبورم دوباره پستمو در ش تغییراتی بوجود بیارم شرمند ه . مجددا مزاحم می شم .
یا حق
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
اینجا یک سوال پیش میاد
فرضا من نوعی فقط پرتره کار میکنم اگه یک landscape زیبا دیدم چه باید بکنم ؟
۱.چشم پوشی
۲.هرجوری شده قول و قرارمو زیرپا می گذارم
۳.نه در شان من نیست لند اسکیپ بگیرم
۴.با موبایل عکسی میگیرم و یک عمر قبطه میخورم (آخه دوربینم توی آتلیه است یا اینکه همراهم هست ولی لنز پرتره دارم فقط)
۵.به عنوان یک منظره توصیفی هیچ نظری ندارم
۶.آژانسم اجازه نمیده جز پرتره عکس دیگه ای بگیرم
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
ببخشید دیر شد علتش رو نگم بهتره .
بابک جان من فکر کنم در پست قبلیم جواب سئوالات شما رو دادم . ولی مجددا .یه چیز هایی می گم شاید بدرد بخوره .
بازم با نقاشی شروع می کنم بهتر ین کپی کارهای نقاشی در دنیا هیچ گاه بهترین نقاشان دنیا نخواهند بود .علت را می گم چرا .حتی اونایی که انقدر حرفه ای هستند که نقاشی های اصلی رو انقدر ماهرانه کپی میکنند که براحتی سر کلکسیونرها و نقاشان حرفه ای کلاه می گذارند .
حالا علت .انچه که یک کپی کار حرفه ای را از یک نقاش برجسته جدا می کند و نمی گذارد او را نقاش بدانیم عدم ارائه احساس و خلاقیت او در خروجی می باشد .
چرا که نقاش در اثرش احساس و خلاقیتی بخرج داده است اما کپی کار فقط دارد روش و تکنیک و ایده های نقاش و احساس نقاش را ماهرانه دوباره پیاده می کند و ارائه می دهد .
بازهم می گم نقاشان بزرگ دارای سبک متمایز و چشمگیر و تکنیک وروش نقاشی خاص خود هستند که انها را از دیگران جدا می سازند .
یک مورد دیگه .همه می دانیم که سالانه تعداد ی زیاد دانشجو از رشته هنر و عکاسی فارغ التحصیل می شوند .انها حداقل 4 سال در زمینه عکاسی و تاریخچه و سبک های ان درس خواند ه و کلی کار عملی انجام داده اند اندو مشخصا در زمینه رشته یشان تخصص و اگهی های خوبی دارند (بحث استثنا ها که بعضیشون اله می شن وبله می شن و در گیر کار های غیر مرتبط به شغلشون می شه رو ندارم )و وارد شغلهای مرتبط با رشته تحصیلشون میشوند .
حال این سئوال وجود دارد که چه تعداد عکاس برجسته ازبین این دانشجویان تا حالا داشته ایم و یا اینکه چه تعدادی عکاس صاحب سبک شاخص ومتفاوت و غیر مشابه داشته ایم که در دنیا نه , در ایران شناخته شده باشند که تا عکشون رو دیدیم بگویند این عکس از اقای X است .این سوئال را کردم تا در صد موفقین رو در این کارو حدودی تخمین بزنیم و بهتر جایگاه خودمون رو پیدا کنیم .من که هیچ تحصیلی در این زمینه نداشته ام جای خود دارم .
البته من کسانی را که هیچ تحصیلات هنری نداشته اند و والان هم صاحب سبک هستند در نظر می گیرم و میدانم که همچین افرادی هم وجود دارند .
از این گفتها هدفم این بود که اول جایگاه واقعی خود را پیدا کنیم بعد توقعاتی متناسب با خود و جایگاهمون از خود داشته باشیم .
اتفاقا من به پیدا کردن سبک هم خیلی فکر کرده ام و این نتیجه رسیده ام که ایجاد سبک شاخص ,کاری بس دشوار وشاید برای من بیسواد غیر ممکن باشد .چون نه خلاقیت خوبی دارم و نه استعداد شایان .
من هم جز همون چندین هزار نفر خواهم بود که سعی و تلاش می کنند ولی به قله نخواهند رسید (شوخی کردم اینقدر نامید نیستم .ادم با امید زنده است :)) .
حال پس چرا عکاسی می کنم .
اول اینکه عاموت ذاتا به نقاشی و عکاسی علاقمند ه(ازون لافهای ابادانی بود ها:::big grin:::)
دوما لذت می برم :::love2:::.وقتی که نقاشی می کردم ماهی یک دفعه تمام تابلو هایم را دورتا دور اتاق پذیرایی کنار هم می چیدم و خودم وسط شون می نشستم و از دیدنشون لذت می بردم .حالا خوب بود که نقاش هایم اصلا نقاشی قابلی نبودند .ولی از دیدن انها لذت می بردم .انرژی می گرفتم و سرحال و شاداب می شدم .گاهی مدت 7-8 ساعت یک کله پشت سه پایه می نشستم .و اکثر روزها حداقل 4 ساعت به بالا پشت سه پایه بودم از لحظه به لحظه کارهایم در حین نقاشی لذت می بردم .آهنگی که هنگام کار گوش می کردم بیشتر به من انرژی می داد .حالا هم وقتی تو خونه عکاسی می کنم هنگام عکاسی آهنگ می گذارم .
اما در خصوص ژانرها هم با جناب غفاری عزیز کاملا موافقم . ادمیزاد اصلا کنجکاو هست بخصوص هنر دوستان .و با این کنجکاوی هاست که ادم گاهی استعدادهای نهفته خودش رو پیدا می کنه .سرک کشیدن تو رشته های مختلف عکاسی خیلی خوبه .
ولی بابک جان به نظر من باید نیازت رو بدانی اگه نیازت رو بدانی از خیلی ولخرجیها جلو گیری می شود یادته تو سفر بهت گفتم اگه برای دوربینم ولنزم مشکلی پیش نیاد این دوربین D80 برای کارهای اتلیه ایم ازسرم هم زیاده و انرا عوض نخواهم کرد یادته گفتم لنز 24-70 لنز خوبی است ولی وقتی 18-135 من کارم رو راه می اندازه مگه مریضم یک میلیون خورده ای خرج کنم .
با این وجود هنوز هم D300 , D3 ,D700 خوب و جذاب است برای من 1Ds3Canon 40 D , 50D .جذاب و دوست داشتنی است . وهنوز هم داشتن لنز های 200-400 نیکون و 400mm ,500mm از هر دو برند معروف و 300mmسونی دوست داشتنی وبرایم ارزوست .
و در مورد صبحت های پیام عزیز . پیام جان با شما و دوست عکاستان کاملا موافقم ولی ای کاش از دوست عکاستان می پرسید ید که اونایی که از این مرز مورد نظر می گذرند به چه چیزی میرسند ؟ بعبارتی ته تهش چیه ؟
فکر کنم خیلی از دوستان بخواهند بفهمند راستی آخر ش چیه !!!!!!!
ودر خصوص منحنی پیشرفت پیام جان . من نظر م اینه که برای پیشرفت , کسب اگاهی و اطلاعات چه تحصیلی و چه از نوع نشست وبر خاست با اساتید و پشتکار فرد و تمرین وتکرار مهمترین عامل خواهند بود بشخصه عقیده دارم پشتکار و پیگیری و تمرین وعکاسی مرتب و منظم و مداوم و همچنین دیدن عکسهای دیگران بخصوص از نوع خوبش تاثیر زیادی در پیشرفت خواهد داشت .
منم که عکاسی می کنم برای لذتش . توقعم هم از خودم معین است .(همه کاره و هیچکاره :::big grin:::)جدیدا هم که دیونه شدم تازه ساعت 1/5 صبح بفکر عکس گرفتن می افتم اونم از نو ع اتلیه ایش .اینم نمونه کار دیروز که نه , امروز صبح ساعت 2
[IMG]http://i37.*******.com/11sknc3.jpg[/IMG]
ببخشید دیگه اونموقع صبح سوژه ای بهتر جهت عکاسی نداشتم .(تازه این سوژه خوبشه )
ببخشید خیلی پر حرفی کردم مثل همیشه
موفق باشید
یا حق
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
babakdin543
مثلا حامد جان شما علاقه وافرت به عکاسی مستند اجتماعی داريد اما اگر کارت به عنوان مثال ايني نبود که الان داري مثلا يه بقال بودي يا يه پليس سر چهار راه که مجبور بودي همش يجا وايسي يا يه معلم بودي که اجتماعت تغيير زيادي نداشت براي رسيدن به هدفت چيکار ميکردي ايا بعد از يه مدت از مستند اجتماعي اون جامعه محدودت خسته نميشدي ؟؟؟؟ اگر خير چيکار ميکردي ؟
حتما از اجتماع محدود خسته میشدم...
منظور همینه، آدم باید اون تغییری رو که مد نظرش هست در زندگی اش ایجاد کنه. با گرفتاری ها و سختی هایی که ما بطور روزمره هم داریم، هزینه های ثابت زندگی، هزینه های گاه و بیگاه عکاسی، بعضی ها هم که مسئولیت های خاصی دارند مثل من که کارم رو نمیتونم ول کنم و مثل شما که خانواده دوست داشتنی ای دارید...
ولی در عین حال، اینها همه اثر خودشونو میزاره و مثلا من نمیتوانم اونطوری که دلم میخواد، مثلا نصف سال در سفر باشم! یا الان شاید 5 سال میشه برنامه سفر به آیسلند میریزم، ولی هر بار به دلیل هزینه های سرسام آور، دوری راه، گرفتاری زمانی و 1000 دلیل دیگه کنسل شده.
حالا شما ممکنه بگید اروپا گرونه. ولی مثالی بزنم: کدوم یکی از بچه های علاقه مند فروم تا به حال برای عکاسی افغانستان رفته اند؟ باورتون نمیشه ولی برای رفتن به هرات، و برگشتن و 1 هفته عکاسی اونجا شاید 300-400 هزار تومن هم هزینه تون نمیشه. در حالی که الان شمال رفتن بیشتر از این هزینه داره ! کدوممون تا به الان تاجیکستان رفته ایم؟ اونجا هم کمتر از کیش هزینه بر میداره... عراق هم خیلی جالبه،ارزون و دم دست. هند هم که دیگه عالیه، و مثالهایی از این قبیل... :)
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
ببخشید من پریدم وسط بحث دوستان حرفه ای
این بحثی که شما مطرح میکنید تنها درد عکاسان نیست کلا برای هر کسی که حرفه ای میشه پیش مید
من شغلم IT بود و تو زمینه لینوکس و شبکه کار میکردم. یه ۶ سالی هم به طور مدام وقت گذاشتم
تا این که چند ماه پیش به این نتیجه رسیدم که او آرشی که کارش بهش آرامش میداد دیگه وجود نداره
دلیلش هم این بود که تجربیات این ۶ ساله باعث شده بود که یه شخص دیگه ای ساخته بشه که از ویژگی های IT خوشش نیاد .
شما روزی که عکاس میشید یه سری انگیزه دارید و یه سری هدف : مثلا از سفر و عکاسی تو سفر خوشتون میاد و علاقه دارید که خاطراتتون رو تصویری ثبت کنید. یا هر چیز دیگه
شروع میکنید به عکاسی . خوب یه بحث تکینیکی داریم که بعد از یه مدت حالا چند سال یا چند ماه دستتون میاد
کادراتون رو درست انتخاب میکینید ٫ نور مناسب ٫ پس زمیه مناسب و ... ( حالا شما قوانین رو برای همه رشته های عکاسی در نظر بگیرید )اما همان طور که میدونید عکاسی فراتر از این حرفاست
شما به مخاطب باید یه چیزی رو بدید که هر هنرمندی میده ٫ مثلا باخ به شما لذتی میده که فلان آهنگ ساز نمیده
این تفاوت هم ناشی از دید اونا به زندگی و جهان هستش
آقا واضح بگم : به نظر من باید دید و نگرش آدم توی کارای هنری پخته بشه . قاعدتا این پختگی با یکسال دوسال ایجاد نمیشه
به نظر من یه هنرمند باید اول دید خودش رو عوض کنه ٫ هر وقت حرفی برای گقتن توی دنیا داشت میتونه یه اثر هنری خلق کنه
حالا چه تو عکاسی( اجتماعی ٫ طبیعت ٫... ) چه نقاشی
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
خب من فکر کنم کل این بحث اول آخرش میرسه به همون جمله معروف هنر چیست
من بعد از اینکه خیالم یکم از ترکیب بندی و مسائل تکنیکی راحت شد دربدر افتادم دنبال یه کتاب تو این مسائل ولی خب کتاب ها محدود و موضوع ها گاهآ بی ربط به عکاسی
کتاب هنر چیست تولستوی که فکر کنم کلآ ربطی نداره به اینکه
غایط یه کار هنری چی باشه
اینکه یه هنرمند باید چی کار کنه چی هنره زیبایی آفریدن ؟
به فکر وا داشتن ؟ در چه حیطه ای در چه زمینه ای ؟
خب کتاب هنری که یافت نشد زدم تو خط چیزای دیگه یکم فلسفه یکم ذن ! یکم اینور یکم اونور آخر به نظرم به هدفم دست پیدا کردم ...هنر همینیه که همه جا هست همین دفتر که رومیزه همین دمپایی که بیرون دره همین نگاه که آدما دارن ... برای من این هنر برای بقیه چیزهای دیگه فکر کنم منظور از ژانر هم همین باشه برای همینه که عکاسی از دور و بر آدمها کلآ برام جالبه
تنبل تر و محافظه کار تر از اونم که برم توی یه کوچه شلوغ عکاسی کنم واقعآ هم عذاب آوره نمیدونم چیکار کنم ولی خب به هر حال راه خودشو آدم پیدا میکنه
موفق باشید
[IMG]http://i33.*******.com/ef1us.jpg[/IMG]
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
جایی خوانده بودم که سه سطح در عکاسی وجود دارد: سطح نوزادی که در آن علاقه اصلی به دوربینی است که خریده شده و اینکه چگونه کار میکند و چه امکاناتی دارد. خوشبختانه اکثریت افراد به سرعت از این مرحله عبور کرده و وارد مرحله نوجوانی می شوند که در آن یاد میگیرند که چگونه درست عکس بگیرند و چگونه از امکانات دوربین استفاده کنند. مانند مراحل رشدی انسان، این مراحل نیز لازمه عکاسی است اما طی کردن و درست گذراندن انها مهم است. ومهمتر اینکه درصدی از افراد از این دو مرحله نیز عبور می کنند و وارد مرحله بعدی می شوند.
من فکر می کنم، علت اینکه این بحث در فروم شکل گرفت و ادامه یافت و جذاب مینماید، این است که درصد زیادی از دوستان در مرحله عبور از مرحله دوم و ورود به مرحله بلوغ عکاسی هستند. اما سوالی در پستهای دوستان بود. که این "آخر عکاسی" چیست؟
به بهترین وجه، ميتوان این مرحله را مرحله " Vision & Style" نامید. به عبارتی " نگاه و سبک". هر کدام از ما بر حسب تفاوتهای بیولوژیک، طرز نگاه خاصی به دنیا داریم. علاوه بر آن تفاوتهای اجتماعی و محیطی نیز خود بر این طرز نگاه، تاثیر می گذارد. به زبان ساده میتوان گفت که مرحله بلوغ در عکاسی هنگامی شروع می شود که تجهیزات و امکانات و دانستههای ما در عکاسی، به گونهای فقط در خدمت انتقال آن نوع دید و سبک شخصی ما در عکسها باشد. این مساله الزاما بدین معنا نیست که هر عکسی که از ما ببینند، فورا متوجه شوند که عکاسش ما هستیم. بلکه بدین معنا که هر عکس بتواند براحتی با بیننده ارتباط برقرار کند و نوع نگاه خاص ما به دنیا را به بیننده نشان دهد.
اما سوال مهم این است که چگونه به این مرحله بلوغ وارد شویم؟
بزرگان عکاسی دنیا عقیده دارند که انجام موارد زیر در این مسیر کمک کننده خواهد بود:
1- از آنچه که دوست دارید و آنچه که شما را به هیجان می آورد و در شما لذت ایجاد میکند، عکس بگیرید
2- با آنچه که میخواهید عکس بگیرید، ارتباط روانی و حسی ایجاد کنید. اگر سوژه از شما عبور کند، مطمئنا در عکستان، براحتی با بیننده نیز ارتباط برقرار میکند.
3- تمرین کنید. عکس زیاد بگیرد. آنقدر که دیگر دوربین و تنظیماتش به طور ناخودآگاه در شما باشد و هیچ گوشهای را از ذهن شما اشغال نکند. ذهنی که باید مشغول مهمات دیگری در عکاسی باشد.
4- عکسهای خودتان را ببینید و از آنها بیاموزید. این مورد را براحتی فراموش میکنیم. فقط عکس میگیریم و تلنبار می کنیم. دیدن عکسها باعث میشود که مرزهای خود را بشناسیم و بعد بتوانیم از آنها عبور کنیم: سوژه جدید، نگاه جدید، جای جدید و ...
5- تعیین پروژههای شخصی و اهداف خاص برای عکاسی. و سپس تلاش برای رسیدن به این اهداف. مثلا اینکه من بتوانم در فلان سفرم به فلان شهر، چنان عکسهایی بگیرم و چنان کاری بکنم. و بعد مرور کارها، که آیا موفق شدم.
6- از دیگران فیدبک بگیرید. عکستان را نمایش دهید و آنها را در گوشه هارد دیسکتان پنهان نکنید. نظرات دیگران را بدقت بخوانید. عکستان را هم به دوستان هم به دیگران نمایش دهید. هم به عکاسان هم به غیر عکاسان. درست است که هر عکس برای ما بسیار ارزشمند است اما از نظرات منفی نهراسید و آنها را بدقت مطالعه کنید. در این مرحله مهم است که همه نظرات را بدانیم. چون در غیر اینصورت در عکسهای بعدی، به طور ناخودآگاه سعی میکنیم طوری عکس بگیریم که رضایت آن گروه خاص براورده شود.
7- عکسهای دیگران را ببینید: در نمایشگاهها به طور مرتب شرکت کنید. کتابهای عکس را ببینید. سایتهای عکس را ببیند و سعی کنید عکس خوب را از بد تشخیص دهید.
8- اگر به یک شاخه از عکاسی بیشتر علاقه دارید، بقیه را فراموش نکنید. چه بسا بتوانید از یک عکاس پرتره، نورپردازی یک گل در طبیعت را فرابگیرید.
9- صبر فراوان داشته باشید. این مرحله بلوغ عکاسی برخلاف دو مرحله قبل، چیزی نیست که بسرعت حاصل شود و گاه نیاز به سالها ممارست است. بنابراین برخلاف نظرات دوستان، آخر عکاسی نیست. بلکه یک آغاز است.
10- انتظار نداشته باشید که خود متوجه تغییرات خود شوید. شاید دیگران زودتر از شما، پی به تغییرات شما ببرند و به شما بگویند.
و در نهایت عذر، بابت طولانی شدن پست .
و تشکر مخصوص از دوستانی که در این بحث شرکت کرده و خواهند کرد.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
تام هوگان مقاله ای دارد که به قول منبری ها زبان حال این مجلس است. عنوان و چند خطی از ان را در زیر میبینید:
نقل قول:
What's Your Goal
--------------------------------------------------------------------------------
You can't get there from here if you don't know where here and there are
--------------------------------------------------------------------------------
Seems like a simple question, doesn't it? What's your goal
Amazingly, many of the photographers I talk to--both amateur and pro--don't really know the answer to that question. So let me ask it a little more specifically: what's your photographic goal?
کد:
http://www.bythom.com/goal.htm
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
بحث خوبیست بابک جان.
یفینا حرفهای خوبی زده شده و زده خواهد شد.
من هم نکاتی رو بگم:
نمیدونم چی شد که فکر کردی کار من یا راه من عکاسی خبری هست و من راهم رو پیدا کردم.
کافیه سایت من رو نگاه کنی و ببینی که من هم مثل خودت از زمین و زمان عکاسی کردم... بسیار هم متنوع تر و یا بهتره بگم شلم شوربا تر.
اما چجوری در مورد این داستان فکر میکنم؟
گمان میکنم راه من فعلا عکاسیست.
من کسی هستم که فکر میکنم! و دوربین ابزاریست که یاد گرفتم با اون عقایدم رو مطرح کنم و یا سوالهای ذهنیم رو.. و عقاید و شکها و تردیدها و سوالاتم رو با دیگران به اشتراک بگذارم.
حالا عقیده من میتونه دونه انار باشه، تردیدم میتونه خیس بودن دریا باشه و شکم کتک کاری که عکسش رو گرفتم!
ممکنه چند سال دیگه به این نتیجه برسم که حرفک رو با مثلا بیل بهتر بیان میکنم ممکنه بیل دستم بگیرم.
حالا که عکاسی میکنم! چجوری عکاسی میکنم و از چه چیزهایی ؟ از چه سوژههایی و فضاهایی؟
بابک جان...
دوستی به من لطف داشت و از عکسهام تعریف میکرد(عکسهای پرترهای که از بسیاری افراد گرفتم و کمتر دیدهاید)
و برایش سوال بود که چجوری اینجوری میشه...
خارج از تعارفات و لطف ایشون یک جواب براش داشتم. اون هم این بود که من از کسی که دوستش داشته باشم عکس میگیرم. و این حس توی عکسهام هست.(که این آدمها کم نیستند)
حالا بدبخت کسی که حالم ازش بهم میخوره و از جلوی دوربینم رد بشه! اون حس رو هم یقینا تو عکسم میشه دید.
گاهی هم مجبور میشم عکسهای سفارشی بگیرم... هیچگاه این عکسها رو عکسهای خودم ندونستم.. عکسهای دفتریست که براش کار میکنم. چون حس من توشون وجود نداره... فقط از تکنیک عکاسیم استفاده میکنند.(شما و کسانی که آرش عاشورینیا رو میشناسند اصولا این عکسها رو نمیبینند)
خلاصه اینکه من از چیزهایی که برام مهم هستند عکاسی میکنم.
حسم رو نسبت به اونها بیان میکنم.
گمان میکنم این شکلی کارم کیفیت پیدا میکنه و اگر لازم بدونم میتونم استفاده تجاری هم از عکسها بکنم.(خرج لنز و نون و پنیر!)
برای همین من عکاس آزاد هستم. به این موضوع هم افتخار میکنم.
این من هستم که مشخص میکنم از چه چیزی و چه کسی و چه جایی میخواهم عکاسی کنم.
و این مساله نکته مثبت کارم بوده.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
واقعا این تاپیک یکی از بهترین هاست ...
اول یک تشکر ویژه از آقای روشن عزیز که نکات واقعا خوبی رو فهرست وار آوردن و به این فکر افتادم که اینا رو پرینت بگیرم بزنم رو دیوار تا بعد یه مدت دیگه حفظ بشم ...
نقل قول:
گاهی هم مجبور میشم عکسهای سفارشی بگیرم... هیچگاه این عکسها رو عکسهای خودم ندونستم.. عکسهای دفتریست که براش کار میکنم. چون حس من توشون وجود نداره... فقط از تکنیک عکاسیم استفاده میکنند
و این نکته آرش عزیز که انگار آبی رو آتش درگیری های درونی آدمه ... بابا عکسی که واسه جایی یا کسی که باهاش راحت نیستی و دوست نداری میگیری .. عکس تو نیست . همین !
ممنون آرش .
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
ابتدا بزاريد دليلم رو از ايجاد اين تاپيک بگم
دليل اول:
خيلي از بچه ها تو اين دوراهي موندن و يا رو شون نميشد مطرح کنن يا اينکه فکر ميکردن نيازي به مطرح کردن نيست
من واسه اينکه ميدونستم اين مسئله براي خيلي ها اتفاق افتاده و ميوفته گفتم اينجا مطرح بشه بد نيست.
دليل دوم:
واقعيتش عکسهايي تو سايت ميبينم که از ارسالشون دچار ياس فلسفي ميشم و چون نميخوام مستقيما به عکاس نکاتي رو بگم تصميم گرفتم اينجا مطالبي رو مطرح کنم هم وضعيت خودمو مشخص کنم و هم به برخي دوستان بفهمونم بابا اگر ميخواي مثلا Urban کار کني برو مقداري راجب اين تيپ عکاسي مطالعه کن المان هاش رو ببين کار خوب ببين بعد بشين اگر حرفي براي گفتن داري بيان کن. نميگم عکس نگير بگير اما حرفي چيزي در وراي عکس باشه عکس با موضوع انسان بايد پيامي داشته باشه نه اينکه صرفا يه موجود فيزيکي به نام انسان در عکس باشه
انصافا عکسهاي اين تاپيک هاي نمونه رو ببينيد صرف گرفتن چند خانه و ماشين که نشد عکس Urban يک هارموني پيامي نظري عقيده اي چيزي.
مثالي ميزنم چند روز پيش رضا خليلي عکسي با نام Bally D a n c e r تو سايتش گذاشته بود که ميشه بگي تو رديف عکسهاي موفق با موضوع انسان است همون عکسي که آقاهه خيره شده در بک عکس نظاره گر اون ر قاص ه بود و تاکيد رضا بر روي نقطه خاصي از بدن ر ق اص، خوب اون عکس پيامي داشت و دارد اما انصافا بريد عکسهاي تاپيک عکس با موضوع انسان رو ببينيد عمدتا خالي از محتوا هستن
دليل سوم:
هميشه گفتم بازم ميگم سايت تو اين زمينه بحثهاي Conceptual و هنري خيلي کم دارد خانم نافذ زحمت زيادي کشيدن اما عمدتا کارهاشون بيشتر عنوان سبک ها بود که به نظر ميرسيد چکيده کتابها باشه تا بحث کاربردي لذا بچه ها يا زياد ارتباط نميگرفتن يا اگر ميگرفتن قدرت بيان نداشتن زبان اين قبيل بحثها خيلي سنگينه
دليل چهارم:
تقريبا هر کجا ميري بحث هدف هنر و هنرمند کارساز بوده و اينجا ما زياد بهش نپرداختيم اگر ميبينيد من جسته گريخته از درو ديوار ميگم واسه اينه که بحث وسيعيه و من زياد توش وارد نيستم واسه همين ميخوهم مشارکت دوستان رو کسب کنم . واقيتش تو اين بحث استاد عکاسي با شاگرد هيچ فرقي نميکنه مهم داشتن تفکره که من مطمئنم همه ابنائ بشر تو درونشون از اون برخوردارن حالا ممکنه برخي بروزش ندن
اگر تو مثالهام تو کامنت اول تاپيک اسم برخي دوستان رو اوردم واسه اين بود که ملموس باشه مثالهام که بچه ها بشناسنشون و بتونم بهتر منظورم رو برسونم
ضمنا رضا جان عکاس بايد همه جا دوربينش باهاش باشه حتي تو حمام نميدونم کداميک از دوستان بود که از حمام نمره عکاسي کرده بود:::big grin:::
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
http://ecx.images-amazon.com/images/...7L._SS500_.jpg
کد:
http://www.amazon.com/Developing-Vision-Style-Photography-Masterclass/dp/1902538498/ref=pd_sim_b_4
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام به همگی. :::big grin:::
با کسب اجازه از محضر اساتید، می خواستم چند نکته را یادآور بشوم.
عکاسی مانند صورت های دیگر هنر، جایگاهی برای ارائه فکر است. ظرفی است برای اندیشه. برای بیان کردن. و کسانی در این عرصه توفیق می یابند که حرفی برای گفتن دارند. حرفی نو و تازه! البته نه از جنس تکنیک و ارائه ی کار صرفا متفاوت با دیگران. بلکه از جنس حقیقت!
آنها که به حقیقتی دست می یابند، مشعوف از این کشف، به دنبال ابزاری برای بیان آن هستند تا بتوانند دیگران را نیز در این لذت سهیم کنند. عکاسی و به طور کلی هتر، یکی از این ابزارهاست.
این که می بینیم بعد از مدتی که در این عرصه (عکاسی) وارد شده ایم، از کارهای خودمان خسته می شده ایم و احساس سردرگمی و در جازدن می کنیم، شاید ناشی از آن باشد که ظرفمان تهی است. تهی از حرف نو و البته متعالی. به همین علت احساس روز مرگی می کنیم.
پس باید سعی کنیم نسبت شخص خودمان را با حقبقت و آن حرف نو استوارتر کنیم. که البته در مرحله ی بعد این حقیقت در اثرمان منعکس خواهد شد. آن وقت است که اثرمان نیز شخصیت و هویت پیدا می کند و رنگ و بوی خودمان را می گیرد و متمایز می گردد. و به قول دوستان رد پایمان در عکس معلوم خواهد شد.
مرد را، دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است...
مسئله ی دوم هم همین حس از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن، و آوارگی در میان این حوزه های متنوع است. که به دو علت برای آن به نظرم می رسد. یا هنوز خودمان هم دقیقا نمی دانیم چه می خواهیم بگوییم، یا آنکه می دانیم، و اندیشه مان این قابلیت را دارد که به صورت های گوناگون متجلی شود. که همین احساس شعف و لذت درونی هنگام ثبت عکس، می تواند گواه این حالت دوم باشد. یعنی با اینکه قالب هایتان تغییر می کند، اما احساس می کنید که توانسته اید به بیان مناسبی برای حرفتان برسید. به قول شاعر:
هر لحظه به رنگی بت عیار درآید...
به هر حال برگزیدن یک قالب خاص زمانی ممکن می گردد که شما هم با وﻳﮋگیهای اندیشه و حرف خودتان آشنایی کامل داشته باشید، و هم با خواص و وﻳﮋگی های قالب ها و صورت های متنوع عکاسی. که در این صورت سرک کشیدن به قالب های مختلف و آزمودن آنها، نه تنها بد نیست بلکه می تواند در یافتن و شکل دهی به سبک و بیان شخصی مختص خودتان، مفید و موثر هم باشد.
ببخشید که طولانی شد.:::blushing:::
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
در ادامه معرفی کتابهای مرتبط با این بحث:
http://ecx.images-amazon.com/images/...cL._SS500_.jpg
include:
* Creativity
* Dealing with disappointment
* Developing an "eye"
* Making stronger images
* What photographs well
* Where to go looking for the best photographic subjects
* How to approach subject material
* A great image is just around the corner
* Dealing with failure
* Mind games
* Becoming a self-aware photographer
* Framing, cropping, & manipulating prints to create mood and transmit your message
کد:
http://www.amazon.com/Take-Your-Photography-Next-Level/dp/1933952210
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام
ضمن تشکر از دوستانی که این موضوع را ایجاد و پیگیری کرده اند، حالا که بحث به Personal Style کشیده شد فکر می کنم بد نباشد به چند مقاله زیر هم نگاهی بیاندازید.
Finding Inspiration
Exercising your Creativity
Developing your Vision
Achieving your Personal Style
همچنین مقالات دیگری از Alain Briot را میتوانید در لینک زیر پیدا کنید:
http://www.luminous-landscape.com/co...ots_view.shtml
اما یک سوال در ادامه بحث Personal Style مطرح است. دیدگاه، هدف، احساسات و ... شما چگونه در عکس نمود پیدا میکنند؟ این سوال را اینجا هم پرسیده ام! :::big grin:::
http://www.akkasee.com/forum/showthread.php?t=7967
موفق باشید
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
ادامه معرفی کتابهای مرتبط با این بحث:
The Joy Of Photography
http://ecx.images-amazon.com/images/...SH20_OU01_.jpg
کد:
http://www.amazon.com/Joy-Photography-Eastman-Kodak-Co/dp/0201577879/ref=sr_1_14?ie=UTF8&s=books&qid=1232119500&sr=1-14
فهرست مطالب:
کد:
http://www.amazon.com/gp/sitbv3/reader?ie=UTF8&p=S008&asin=0201577879
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
سلام به همه :)
موضوع جالب و بحث بر انگیزی است ، اگر در گالری عکس من با من همراه بوده باشید در آخرین عکسی که در گالریم قرار دادم بطور مفصل در ارتباط با این موضوع ( البته بصورت کلی و کمی عمیق تر ) یک چند کلمه ای نوشتم .
ابتدا من نمی دانم عکاسی در شاخه های مختلف چه ایرادی دارد ، مثلا خود من از عکاسی خیابانی و مستند زیاد خوشم نمی آید اما هر از چند گاهی هوس می کنم کمی هم به درون اجتماع اطراف خودم سرک بکشم !
اما مشکل بسیار عمیق تر از این حرفهاست ، مشکل از آنجا شروع می شود که در فرهنگ و جامعه ما هر فردی که دوربین به دست می گیرد و از در و دیوار و درخت و ... عکس می گیرد را هنرمند می نامیم !! در صورتی که هنر چیز دیگری است ، اینکه ما یک تصویر زیبا از یک منظره را ثبت کنیم یا از یک موقعیت اجتماعی عکسی بگیریم و ... و بالحسب اتفاق یا حتی بر مبنای تجربه و تبحر عکس زیبا و تحسین برانگیزی ثبت کنیم بسیار خوب است و ما به جایگاه یک عکاس خوب و حتی عالی رسیده ایم اما هنر !!!! اصولا هنر عکاسی هم مانند سایر رشته های هنری نیاز به کسب علم و دانش دارد و اینکه یک هنرمند قبل از اینکه دست به دوربین ببرد بایستی هدف خود و منظور خود از ارائه عکس یا هر هنر دیگر حداقل برای خود وی مشخص باشد و این موضوع به عینیت در کارهای عکاسان هنری دنیا به خوبی دیده می شود ، مسلما شخصی که بخواهد در وادی عکاسی به درجه هنرمندی برسد بایستی یک عکاس خوب و متخصص باشد و به تمام تکنیکهای عکاسی مسلط اما آیا بر عکس این گفته هم صحیح است ؟
یعنی آیا هر عکاس خوب و متخصصی هنرمند است ؟ گمان نمی کنم ، حداقل با کمی جست و جو در گالری های مجازی پی می بریم اکثر افراد فعال در این محیطها بدون انگیزه و قصد و هدف قبلی تنها با تکیه بر فاکتور شانس و یا تکنیک و یا ... عکسهائی را گرفته و در معرض دید قرار می دهند ( که البته بسیار خوب است ) اما مشکل اینجاست از آ«جا آغاز می شود که در کشور ما حتی به عکاس خبری هم هنرمند می گویند ( حال کجای دنیا به عکاس خبری هنرمند می گویند پاسخ ش با خود شما ) و این موضوع با عنوان این مبحث بطور مستقیم در ارتباط است ! چگونه ؟
به نظر من یکی از دلایلی که مانع انتخاب راه در عکاسی می شود عدم درک صحیح فرد از هنر و تکنیک است ، اینکه در کشور ما متاسفانه جز در شاخه های عکاسی مستند و خبری امکان اشتغال در سایر بخشها نیست و خب عکاسی که تنواند با مخاطب عام از طریق عکسهایش در ارتباط باشد و توهم فانتزی هنرمندی هم گریبانش را گرفته و از طرفی غم نان و معاش موجب اتلاف وقت شخص شده و فکر و تمرکز او را از عکاسی صرف دور کرده است ، مسلما به هر شاخه از عکاسی سرک می کشد و اینقدر در این چرخه بی انتها می چرخد تا آخر کار یا از عکاسی زده می شود و یا به همان روال سابق طی طریق می کند و ... . اما ربط این مسئله با نکات ابتدایی مطلب این است که این شخص زمانی که آثارش را جهت قضاوت به دوسالانه !!! می فرستد :::big grin2::: ( متلک ) و عکسش پذرفته نمی شود داد دل سر می دهد که ای وای و داد داوری چنین بود و چنان بود و اصل و اصول این گونه مراسم را زیر سوال می برد !!!
یک عکاس منظره بازار کار و ارائه اثرش در اکثر ممالک مترقی دنیا مشخص است ( مجلات اختصاصی ، گالری های فروش تابلو و .. ) و به همین دلیل زمانی که در برابر جشنواره ای هنری قرار می گیرد بدلیل اینکه شاخه های عکاسی را شناخته و تفکیک کرده می داند عکس منظره در مقوله عکاسی هنری جایی ندارد ( اگرچه ممکن است زیباترین احساس را منتقل کند و حتی در خوشبینانه ترین حالت عکس منظره اش حاوی مفهوم و معنی نیز باشد !! بنابراین وقت و فکر و زمان و پول خود را جهت شرکت در جشنواره ها و مراسم هنری صرف نمی کند و به همان شاخه مورد علاقه اش می پردازد .
اما در کشور ما بدلیل مشکلات فرهنگی بسیاری که در مقوله هنر وجود دارد عموما اشخاص و علاقمندان به عکاسی به نوعی سردرگمی و سرگشتگی دچار شده اند که چه کنند تا مورد توجه و تائید دیگران ( قشر متخصص و قشر عام ) قرار بگیرد و بدلیل انکه رتبه و جایزه و ... در شهرت و کسب نام عکاس بسیار موثر است ( البته فقط در کشور ما !)
من بعد از حدود یک سال تمرکز بر رشته عکاسی اکنون به سه یا چهار شاخه عکاسی علاقمند شده ام و مطمئنا با کمی ممارست بیشتر و البته زمان بیشتر می توانم از میان این چهار شاخه عکاسی نهایت یک یا دو شاخه را بعنوان علایق اصلی عکاسیم انتخاب کرده و در آن بصورت جدی شروع به فعالیت می کنم ، البته هیچگاه دست از تجربه سایر شاخه های عکاسی بر نمی دارم اما بصورت کاملا فرعی و حاشیه ای .
بعنوان مثال : خود من اکنون بیشتر تمرکزم را در شاخه های : آبستره ، لند اسکیپ و مردم گرافی قرار داده ام ولی گاهی مثل دیروز هوس می کنم عکاسی مستند و خبری را هم تجربه کنم ( که بدلیل سرد بودن هوا و سرماخوردن پاک از کرده خودم مثل ... پشیمان شدم :::big grin::: )
اما نکته جالب برای خود من پیشرفت چشمگیری بود که نسبت به سال قبل در عکسهای خبری و مستندم دیدم ! و به عقیده من تنها دلیلش همان فعالیت هایی بوده که بصورت جدی تر در شاخه های ذکر شده انجام دادم .
با تشکر و شرمنده که یه خورده سرتون رو خوردم !!:)
موفق و پیروز باشید .
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
چند وقت پيش در برنامه دو قدم مانده به صبح، «قباد شيوا»، گرافيست نامآور، مهمان برنامه بود. صحبت به اينجا رسيد كه گرافيستي كه كارش را درست و خوب انجام ميدهد، يك «استادكار» است؛ يعني كسي كه اصول و تكنيك گرافيك را ميداند و بهخوبي به كار ميبرد. اما اين گرافيست زماني ميتواند «هنرمند» شود كه چيزي فراتر از اينها ارائه دهد.
و اصولا چنين تعريفي از «هنر» و «هنرمند»، بهنظرم درستترين است. هنرمند كسي است كه چشمهاي در درونش يافته، ولولهاي در وجودش درگرفته و آتشي در هستياش افتاده كه براي فرونشاندن آن «چارهاي ندارد» جز بيان آن با يكي از اشكال هنري. يكي شاعر ميشود، يكي نويسنده، ديگري نقاش، كسي آهنگ ميسازد، شخص ديگري مجسمهساز ميشود... و يكي هم عكاس.
ما اشعار مولوي را بعد از 800 سال ميخوانيم و هنوز برايمان تازه است. موسيقي موتزارت هنوز هم شگفتانگيز است. و خيلي از عكسها...
براي هنرمند شدن، بايد عليالقاعده بر اصول آن هنر/فن مسط شد و در ابتدا به يك استادكار ماهر در آن رشته تبديل شد. در كنار آن، بايد ببينيم «ما كه هستيم؟»
يعني هر كسي از خودش دائما بپرسد: «من كه هستم؟»
پرسيدن اين سوال، و انديشيدن در اين باره، دروازههاي نامرئي به درون روح را باز ميكند و انسان كمكم در مييابد كه بر اين سياره چه ميكند و چه حرفي براي گفتن دارد. و به همين دليل است كه «هنرمند» خيلي كم داريم (در همه جاي دنيا)؛ چرا كه خيلي آسان است درافتادن در چرخهي روزمرهگيهاي زندگي و فراموش كردن خود.
***
دوستي نوشته بودند كه عكاس خبري نميتواند هنرمند باشد. قباد شيوا ميگفت گرافيك اصولا يك هنر كاربردي و سفارشي است؛ با اين حال گرافيستهاي هنرمند هم داريم كه آثارشان در موزههاي معتبر نمايش يافته. در مورد عكاسي خبري، فكر نميكنم به عنوان مثال نتوان آثار «كاوه گلستان» را جلوهاي بارز از هنرمندي دانست. عكسهاي او، از قاب خود فراتر رفتهاند و محصور در زمان خود نماندهاند. چرا كه او، «حرفهايي» براي اين دنيا داشته و با دوربيناش اين حرفها را زده است.
من اين اواخر كتاب «تكنيك عكاسي» (ترجمهي نصرالله كسرائيان) را ميخواندم و واقعا شگفتزده شدم از خواندن مطالبي كه انگار در يك كتاب خودشناسي و روانشناسي نوشته شده بودند!
عكسها، بيانگر بخشي از وجود ما هستند و ما تا خود را نشناسيم و به قابليتها و استعدادهاي خود آگاه نشويم، حرفي براي دنيا نخواهيم داشت و در اين حال چه نويسنده باشيم و چه نقاش و چه عكاس، در بهترين حالت، كوتاهزماني خواهيم بود و پس از مدتي فراموش خواهيم شد.
***
اما براي اينكه به يك نكته عملي برسيم و فقط حرف نزنيم!:)
در شماره تابستان امسال مجله «حرفه: هنرمند»، بحثي بود در مورد «انتخاب موضوع در عكاسي». مطالب خوبي داشت و يك توصيه كاربردي:
يك دفترچه و قلم هميشه همراهتان باشد و موضوعاتي را كه به آنها علاقهمنديد (نه فقط در زمينه عكاسي؛ هر آنچه كه علاقه شما را برميانگيزد) در اين دفترچه بنويسيد. بعد، به طور مرتب آنها را بررسي كنيد: بعضيها اصلا به عكاسي نميخورند، براي بعضيها وقت و امكانات نداريد و... اما بالاخره چند موضوع را مييابيد كه همين حالا ميتوانيد در موردشان اقدام كنيد. فكر كنم اين روش خوبي براي تمركز ذهن و يافتن ِ سريعتر ِ راه باشد.
بحث مهم «خودشناسي» را هم كه نبايد ازش غافل شد.
***
اما خود من، كه بعد از ديدن اين تاپيك باز هم براي nامين بار! اين سوال را جديتر از خودم پرسيدم، فكر ميكنم با توجه به حرفه فعليام كه روزنامهنگاري است و با علاقه به دنبال آن رفتهام، بيش از همه به عكاسي خبري/مستند علاقهمندم. البته خيلي علاقه ندارم كه آلوده عكاسي خبري از مقامات و رويدادهاي كسالتبار رسمي شوم! يك بار در نشنال جئوگرافيك در وصف عكاس يكي از مقالات آن، چنين خواندم:
He is chronicling ordinary lives. [او به ثبت زندگيهاي معمولي علاقهمند است.] فكر كنم عكاسي مستند اجتماعي در نوعي كه در نشنال جئوگرافيك (مثلا) كار ميشود، يكي از اصليترين علائق من در عكاسي است. جز اين، از عكاسي حيات وحش و عكاسي نجومي هم خوشم ميآيد. اما اينها معنياش اين نيست كه انواع ديگر عكاسي را دوست نداشته باشم.
و البته فكر ميكنم در كنار همهي اينها، عكسهاي خانوادگي و يادگاري را نبايد فراموش كرد. خيلي وقتها، ما از موضوعاتي عكس ميگيريم كه دور و دشوارند و در اين فكريم كه ارائهي آنها چقدر جذاب خواهد بود و چقدر ما را عكاس مهم و خوبي جلوه خواهد داد؛ اما غافليم از موضوعاتي كه درست در كنار ما هستند و در آلبومهاي شخصي جا خواهند گرفت، اما شايد مهمترين عكسهايي باشند كه در طول عمرمان خواهيم گرفت.
-
پاسخ: آيا راهتان را در عکاسي يافته ايد ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
AliGhz
...
دوستي نوشته بودند كه عكاس خبري نميتواند هنرمند باشد. قباد شيوا ميگفت گرافيك اصولا يك هنر كاربردي و سفارشي است؛ با اين حال گرافيستهاي هنرمند هم داريم كه آثارشان در موزههاي معتبر نمايش يافته. در مورد عكاسي خبري، فكر نميكنم به عنوان مثال نتوان آثار «كاوه گلستان» را جلوهاي بارز از هنرمندي دانست. عكسهاي او، از قاب خود فراتر رفتهاند و محصور در زمان خود نماندهاند. چرا كه او، «حرفهايي» براي اين دنيا داشته و با دوربيناش اين حرفها را زده است.
...
..
با سلام
با اکثر گفته های شما موافقم ، اما ... در اینکه آثار جناب کاوه گلستان آثار خبری ارزشمندی هستند هیچ شکی نیست اما به نظر من برای کسی که می خواهد راه هنری خود را در عکاسی خبری جستجو کند کمی دردسر ساز می شود ، چرا ؟ بدلیل اینکه ما ابتدا بایستی بدانیم هدف هر شاخه عکاسی چیست ؟ در اینکه آثار بسیاری از عکاسان خبری دارای مولفه های هنری بسیار هستند شکی نیست اما فراموش نکنیم یک عکاس خبری بزرگترین و تنها وظیفه اش انتقال خبر در عکس است ، بدین معنی که تمام ابزار و ذهنیت وی بایستی در خدمت خبر یا رویداد پیش روی باشد ، نه خلق یک اثر هنری ، در واقع بعد هنری قضیه در شاخه های مختلف عکاسی بخصوص عکاسی خبری در آخرین درجه اهمیت قرار دارد ، به شخصه آثار بسیاری از عکاسان خبری دنیا را دیده ام که از دیدگاه هنری حرفهای بسیاری برای گفتن داشته و دارند اما زمانی که صحبت عکاسی خبری یا مستند یا ... به میان می آید بعد هنری قضیه کمرنگ می شود ، واین خود به مشکلی برای عکاسان جوان و هنرجویانی چون من می شود که سعی می کنیم از دل عکاسی خبری هنر را بیرون بکشیم که در اکثر اوقات نه می توانیم خبر را برسانیم و نه هنر را !!! افراد و اساتیدی مانند کاوه گلستان به مرور زمان و تجربه و با مطالعه و دانش به درجه ای رسیده اند که توانائی دارند در یک عکس خبری هنر خود را به رخ بیننده و مخاطب آثار خود بکشند ، اما آیا یک با یک یا چند استثناء می توان قانونی کلی را در این باب وضع کرد ؟؟ مسلما خیر ، رسیدن به جایگاهی چون جایگاه استاد کاوه گلستان کار هر کسی نیست پس بهتر است به عوض بت سازی و الگو سازی از روی اشخاص و عکسهای استثناء کمی به واقعیت و ماهیت هر شاخه از عکاسی توجه کرد .
عکاسی هنری فقط عکاسی نیست ! به نظر من یک عکاس هنری بغیر از اینکه باید تسلط کامل به اصول و تکنیکهای عکاسی داشته باشد نیازمند دانش و بینشی تقویت شده از طریق خواندن و افزودن اطلاعات خود است تا جائی که بتواند دانش و عقاید خود را توسط ابزاری چون عکاسی یا نقاشی یا هر ابزار هنری دیگری بیان کند و بس .
البته خود من هم به این نکته واقفم که در سیستم آموزشی و پرورشی مخصوص !! کشور ما رویکرد همان رویکردی شماست و خب نتیجه این میشود که می بینید ! بغیر از کاوه گلستان و چند نام دیگر که تعدادشان به انگشتان یک انسان کفایت نمی کند ( که آین اساتید هم بقول معروف استخوانهایشان در دوران های قبل خصوصا دهه های 60 و 70 شکل گرفته ) چند عکاس هنری در کشور سراغ دارید ؟؟؟
باز هم می گویم مسلما هر اثری قابلیت تبدیل شدن به یک کار هنری را داراست اما اینکه یک اثر صرفا هنری باشد ( البته هنر را با صرف احساس قاطی نکنید ، احساس بخشی از یک کار هنری است ) نیاز مند دانش و بینش خاص و فلسفه ای قوی است که متاسفانه این رویکرد را حداقل بنده در آثار فعلی بسیاری از عکاسان و هنرمندان کشور نمی بینم .
پیروز و سرفراز باشید .:)