1 فایل پیوست
Snowdon و پرترهی Nureyev
Antony Armstrong-Jones یا اونطور که در جامعهی هنری مشهور است Snowdon (که البته رابطهی مستقیمی با املاک خانوادگی ایشون و لقب سلطنیشون هم داره! ایشون شوالیه اعظم در سیستم سلطنتی انگلستان هم هست) از اون عکاسهایی است که خیلیها آرزو دارن جاش باشن!
آقای Snowdon متولد 1930 هستن (به عبارتی 77-78 ساله!) و بسیار متمول، عکاس انگلیسی، مستند ساز معتبر و طراح صنعتی سلطنتی (RDI رو جامعهی سلطنتی هنر انگلستان برای ارج نهادن کار طراحان صنعتی بنا کرده) و برای اینکه بهتر بشه شرایط ایشون رو تصویر کرد، عرض میکنم که همسر اول ایشون خواهر ملکه انگلستان بودن :)
با اینکه پدر ایشون وکیل بوده ولی در کل خانوادهی بسیار هنرمند و هنردوستی داشتن، جد ایشون یکی از کاریکاتوریستهای مجلهی معروف و جنجالی Punch بوده، دایی کبیرشون یکی از معماران بزرگ برلین بوده و داییشون هم یک معمار، طراح صحنه و طراح لباس معروف بوده.
ایشون تحصیلاتشون رو در رشتهی معماری در دانشگاه Cambridge شروع کردن و کار رو با عکاسی Fashion و تیاتر ادامه دادن. در همون سالها (1955 تا 1958 ) ایشون بخاطر عکسهایی که از اعضای خانواده سلطنتی، به خصوص ملکه الیزابت و دوک ادینبرو گرفتن شهرت زیادی پیدا کردن و بعد از ادامهی فعالیت در نشریهی Sunday Times به یکی از مشهورترین عکاسهای انگلیسی در دههی 70 تبدیل شدن.
آقای جونز، کارهای مختلفی در زمینههای Fashion و یا عکسهای شهری یا بیماران روانی داره، اما شهرت اصلی ایشون بخاطر پرترههایی هستش که از اشخاص مهم گرفته و در مجلاتی مانند Vouge، Vanity Fair و Daily Telegraph منتشر شدهاند.
ازدواج اول ایشون سال 1960 با خواهر ملکهی انگلیس، پرنسس مارگارت، بود. لقب Earl of Snowdon حدود یک سال بعد، وقتی که انتظار میرفت همسر ایشون باردار باشه و همه نگران این بودن که یک بچه بدون لقب در خانوادهی سلطنتی به دنیا بیاد به ایشون اعطا شد. بعد از حدود 18 سال و دعواهایی که دستمایه مجلات مختلف انگلیسی هم شده بودن (و هنوز هم خیلی از انگلیسیها اونها رو مثال میزنن!) این ازدواج پایان یافت. اونطور که در ویکیپدیا دربارهی ایشون اومده، این دعواها بعضی وقتها خیلی جالب میشدن، برای مثال یکبار آقای اسنودون برای خواهرِ ملکه -همسرش- یک نوشته گذاشته بوده که «تو شبیه یه مانیکوریست جهود میمونی و من از تو متنفرم!» یا اینکه به ظاهر بانو هم خیلی وقتها خانواده غیر اصیل ایشون رو به رخشون میکشیده و استاد رو تحقیر میکرده، برای مثال یکبار در حضور همه استفادهی آقای جونز از کلمهی بیکلاس «Material» برای البسه رو که در انگلیسی باکلاس (انگلیسی واقعاً باکلاس و بیکلاس داره، زبون باکلاس و شیک زبونیه که اشراف و خاندان سلطنتی به کار میبرن) بهش به طور مستقیم اشاره نمیکنن و «Stuff» میگن، رو به ایشون گوشزد کرده. یکبار دیگه هم مثل اینکه استاد در مهمونی سال نو، جلوی اعضای خاندان سلطنتی میره روی میز و Strip Tease میکنه و خانم اینقدر عصبانی میشن که برای 18 ماه با ایشون صحبت نمیکنن.
حالا از خاله زنک بازی بهدور، زن دوم ایشون هم که از سال 1979 تا 1999 با ایشون بود، خانم Lucy Lindsay-Hogg بوده که سر اینکه معلوم شد ایشون یواشکی پدری پسری رو که مادرش ادیتور یک مجله است را برعهده دارند! این ازدواج دوم هم به طلاق انجامید.
کار آقای Snowdon -که از سال 1999 برای عضویت دایم در مجلس لردهای انگلیس هم پذیرفته شدند- بخاطر این خاصه که پرترههای فاخری از آدمهای مهم میگیره. پرترههایی که عناصر دیگهای علاوه بر خودِ سوژه هم توشون نقش مهمی دارن، پرترههایی که برای آدم عامی همونقدر جذابن که برای آدم خاص و به اصطلاح روشنفکر.
این چیزیه که مشابهش رو تو ایران تقریباً نداریم، مشهورترین عکاس(های) پرترهیما، تمام شهرتشون رو مدیون ثبت چهرهی آدمهایی هستن که از قبل مشهور بودن (همون کاری که Snowdon میکنه) و تمام توانشون رو روی ثبت چهره و فقط اون چهره گذاشتن (کاری که Snodon نمیکنه!) در نهایتهم اگه قبول کنیم که عکاس(های) ایرانی موفق بوده(ان) که درون و بیرون چهره رو اونطوری که لازمه نشون بدن، تنها چیزی که از هنرشون باقی میمونه چاپ خوب اثر هست. به نظر بنده -که البته به خودی خود نظر بیارزشی است- عکاسی پرترهی ایرانی با تمام مشاهیر (یا همان یک عکاس زبانزدش!) بسیار عقبافتاده و خالی است، نمایشی تکنیکی که به جرات میتوان گفت بیش از نیمقرن است که بقیهی دنیا آن را کنار گذاشتهاند.
نظرات شخصی من هم بمانند برای خودم، برسیم به عکسی که قرار است ببینیم، این پرتره رو سال 1986 جناب اسنودون از Rudolf Nureyev گرفتن. دوستانی که به باله علاقهمند باشن حتماً ایشون رو میشناسن. از مشهورترین بالرینهای قرن بیستم و به معنای واقعی از هنرمندهای اصیل 500 سال اخیر. رقصهای ایشون که فیلم خیلی از اونها رو میتونید روی اینترنت پیدا کنید با فاصلهی زیادی از رقبا، فوقالعاده بودن و هر آدمی رو به تحسین وا میدارن. از اون کارهایی که مهم نیست کسی علاقهمندشون باشه یا نه و به هر حال مو رو روی تن آدم سیخ میکنه!
آقای نوریو، متولد سال 1938 بودن و سال 1993، دوسال بعد از فردی مرکوری و به دلایل مشابهی به خاطر ابتلا به ایدز از دنیا رفتن. این رقاص تاتار، بسیار آدم تاثیرگذاری بوده (و مثل Snowdon ایشون هم از قهرمانهای مورد علاقهی منه!) که علاوه بر ظاهر خوب و قدرت ارایهی قوی روی صحنه (که باید به اینها موقع دیدن عکس توجه کرد) آدمی عصبانی و بیحوصله بوده که خیلی نمیتونسته روابط دراز مدتی با دوستاش داشته باشه، البته به ظاهر دوستان قدیمی و مشهورش رو خوب نگه میداشته (برای مثال با Mick Jagger و حضرت Andy Warhol دوست بوده، و البته نکتهای که جای تحقیق برای مجلات زرد داره اینه که شوهر اولِ زنِ دوم آقای Snowdon یک Documentary معروف دربارهی Rolling Stones (گروه آقای Jagger) ساخته، کسی اگه علاقهمنده میتونه تحقیق کنه بیشتر، فکر کنم استاد Emailهاشو جواب بده!) ولی با آدمهای جدید یا غیر معروف بد برخورد میکرده و اگه رقاصی روی صحنه اشتباه میکرده حساب طرف رو میرسیده، به سلسه مراتب کارگردانی و رهبر گروه و اینها هم احترام نمیگذاشته و ... .
عکسی که میبینید، به نظر من یک پرترهی فوقالعاده است، همونطور که گفتم سال 1986 گرفته شده، آقای Nureyev رو نشون میده که توی یک لباس شرقی روی یک مبل شیک لم داده و پشت سرش کهننمادی فانتزی و طناز از اندیشهی غرب نصبه. جایی که Cupid (همون کودکی که تیر عشق رو شلیک میکنه) در خواب داره توسط یک فرشته از شر دشمنان عشق محافظت میشه و عشق واقعیش هم با اینکه خوابیده اما نگرانشه. Irony (که یک چیزی یبن کنایه و تضاد و یک وضعیت کمدی هستش و من هیچ جا ترجمهی مناسب فارسی براش ندیدم) این کار بین لباس ابریشم چینی و حالت سوژه، در مقابل سستی غرب (تیرهایی که به جایی نمیرسن) و در نهایت کرهای که نقشهای روش نیست در یک کمپوزوسیون ایدهآل با انتخاب رنگ فوقالعاده! است. قول میدم اگه ساعتها به این عکس نگاه کنید باز هم بتونید از توش چیزهای جدید و تازه دربیارید و همیشه هم دیدنش براتون جذاب و تازه باشه.
آقای Snowdon و کلاً هم نسلهای هنری ایشون مثل Robert Frank و Rene Burry به این Ironyها خیلی علاقه داشتن، اولین کتاب عکس آقای Snowdon هم که London نام داره تمام پر از این Ironyهاست که در محلهها و خیابونهای شهر لندن ثبت شدن (یک عکس معروف عکس رولز رویزی در گاراژ مخروبهای در لندن است).
این پست کمی متفاوت با بقیه پستها بود، نظرات شخصی من و بیوگرافی نامرتبط توش زیاد بود ولی خوب فکر میکنم بخاطر وضعیت خاص عکاس و سوژه لازم بود :) امیدوارم منو ببخشید.
لینکهای زیر هم مرتبط با این نوشته هستند:
کد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Antony_Armstrong-Jones%2C_1st_Earl_of_Snowdon
http://en.wikipedia.org/wiki/Rudolf_Nureyev
http://en.wikipedia.org/wiki/Cupid (این رو دقیقتر اگه خواستید بخونید، بخاطر محدودیتهایی نشد کامل توضیح بدم!)
http://www.imdb.com/name/nm0811375/
http://www.questia.com/library/encyclopedia/snowdon_antony_armstrong_jones_1st_earl_of.jsp
http://gallery.royalarchive.com/thumbnails.php?album=84
http://www.factmonster.com/ce6/world/A0845716.html
http://youtube.com/results?search_query=Rudolf+Nureyev&search=
David Burnett to speak online
نقل قول:
- دیوید برنِت
این فتوژورنالیست خبره ، بیش از چهل سال است در این حرفه مشغول است و به عنوان یکی از چشمان دنیا ، از بسیاری افراد شناخته شده ، ناشناس ، جنگ ، قحطی ، اندوه و شادی زندگی و ... عکس می گیرد.
او اولین عکس هایش را اینگونه به یاد می آورد : " من عکس گرفتن را وقتی آغاز کردم که برای کتاب سال دبیرستانمان به تعدادی عکس نیاز داشتیم. و این آغاز برایم کشف بسیار مهمی بود."
هنگامی که او برای تحصیل در دانشگاه به مدت سه سال به نیویورک رفت ، شانس در خانه اش را زد و در نشریه ی تایم استخدام شد. او می گوید : "در طول تابستان 1967 ، 11 عدد از عکسهایم منتشر شد و این برای من بسیار بسیار هیجان انگیز بود."
او در سال 1968 با مدرک لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه کالورادو فارغ التحصیل شد ، ابتدا در شهر کلن و سپس در میامی به طور آزاد کار با نشریه هایی همچون تایم و لایف را آغاز کرد.
ادامه ...
از خبرنامه ی World Press Photo :
David Burnett to speak online
On Thursday 8 November at 16.00 hours CET, people inside and outside
the profession are invited to go to the World Press Photo website for
a presentation by David Burnett, one of this year's masters and a
photographer with Contact Press Images. On this occasion we will use
live streaming for the first time. Burnett's subject, tracking the
photographer's career through the decades, has been specially
selected to appeal to a broad audience. Don't miss this unique
opportunity to be a masterclass participant.
1 فایل پیوست
آنسل آدامز و THE TETONS & THE SNAKE RIVER
با عرض سلام
ببخشید که پا برهنه وارد بحث اساتید شدم.
اما دلم نمی اومد از این عکاس حرفی زده نشده. من خودم شاید اطلاعات زیادی راجع به عکس و عکاسی و اساتید اون نداشته باشم. ولی شدیدا مجذوب کنتراست خیره کننده و محیط وهم انگیز کارهای این عکاس بزرگم.
اگه جایی از حرف هام ایراد داره دوستان و سروران گرامی لطف کنند کمک برسونند.
انسل آدامز ۲۰ فوریه ۱۹۰۲ در سانفرانسیسكو به دنیا آمد. ۱۲ ساله بود كه پدر و مادرش به استعداد او در موسیقی پیبردند و مشغول مشق پیانو شد. چند سال بعد با عكاسی آشنا شد. اولین گزارش تصویریاش را در ۲۰ سالگی به چاپ رساند. اما هنوز آن قدر شیفته عكاسی نبود كه پیانو را رها كند، تا آن جا كه در ۲۳ سالگی هنوز مصمم بود یك پیانیست شود. ۵ سال بعد با عكاس برجسته آمریكایی پل استراند ملاقات كرد. مصمم شد عكاس شود. از آن به بعد نمایشگاههای زیادی گذاشت و مجموعهها و گزارشهای تصویری متنوعی از آمریكا به چاپ رساند. چاپ كتاب مقدمهای بر عكاسی، تأسیس بخش عكاسی موزه هنرهای مدرن نیویورك و برگزاری نمایشگاه انفرادی مكان آمریكایی از فصلهای كارنامه عكاسی او هستند. موضوع عكسهای انسل آدامز، بیشتر طبیعت و چشم اندازهای غرب آمریكا بود. فرم بیانی در تصویر برای آدامز اهمیت بیشتری از واقعیت داشت. او نگاتیو را مواد خام عكاسی میدانست و به چاپ به عنوان مرحله اجرا و به ثمر رساندن اثر، اهمیت بسیاری میداد. این حركت قبلا توسط استیگلیتز شروع شده بود و نگاه آدامز متأثر از آشنایی با او بود. آدامز دخل و تصرفی كه به قابلیتهای اساسی نگاتیو آسیب نزند را در عكاسی پی میگرفت و در همین راستا ابداعات زیاد برای تحول در چاپ و دستكاری نور و قابلیت های بصری داشت. او خودش میگوید: من یك كنتراست و زمان نوردهی معینی را به عنوان پایه و اساس به دست آوردم بعد با تغییرات نور و عمل سوزاندن و بعضی اوقات با استفاده از فیلترهای گوناگون كنتراست، نگاتیو را چاپ كردم.
آدامز با تأكید بر فرایند چاپ، راههای تازهای را در تكنیك چاپ عكس، پیش پای عكاسان گذاشت. از او به عنوان مردی كه علاوه بر هنرمند بودن، یك تكنیسین خلاق چاپ عكس هم بود، یاد میشود.
آنسل آدامز پدید آورنده ی شکوهمند ترین عکسهای مناظر آمریکا است. عکاسان دیگر آمریکایی نیز که ازمنزلت هنری بسیار بالایی برخوردار بودند ، بر روی همین موضوع کار می کردند با این همه ، تصاویر آدامز ویژگی های خاص خود را داشت. او همواره در جست و جوی عظمت بود و شکل هایی را می یافت که مفهوم گستردگی را به بهترین وجه نمایان می ساختند. او غالبا برای آن که به این گستردگی برجستگی بخشد، اجزای کوچک اما گویایی را در زمینه های نزدیک تصویر وارد می ساخت ، مثلا اسبی را که نزدیک درختی در زیر هاله ی نور خورشید در حال چریدن بود ، در پایین رشته کوهی پر چین و شکن قرار می داد و یا خانه های ظریف روستای ارناندس را در چارچوب منظره ای عظیم هویدا می ساخت.
آدامز با تصور ویژه ای که از مفهوم تعادل داشت ، کار می کرد . آمریکای او سرزمینی پهناور بود که از ضایعات دنیای نو مصون مانده بود و با این همه ، چندان هم وحشی به نظر نمی رسید . او مناطقی را می یافت و می نمایاند که در آنها، خشونت صخره ها و برف ها را لطافت آب های ساکن و سبزه ها تلطیف کرده بود...
عکسهای آدامز دارای وضوح زیادی هستند و ریزترین جزئیات را نمایان می سازند. او این ویژگی را "شیوه واضح و مستقیم عکاسی " می نامید و اظهار می داشت که مفهومی بسیار عمیق تر از دقت ساده فنی در آن نهفته است.
در اواخر سالهای 1920 برخی از هنرمندان می اندیشیدند که عکاسی به طرز نامناسبی مورد استفاده قرار می گیرد و عکاسی پیرو سبک "نگاره نمایی" – یعنی عکاسی که در آن از اسلوب نقاشی و حکاکی تقلید می شود – خیانتی به قابلیت های این وسیله ی بیانی محسوب می گردد که قادر است طبیعت را با امانت و به صورتی حقیقی بنمایاند. و آدامز در 1910 آخرین عکسهای خود را به شیوه نگاره نمایی گرفت و از از آثار خود تا سال 1930 با آنکه برای او موفقیتی بزرگ را به ارمغان آورده بودند ، رضایتی نداشت
در 1931 آدامز تصمیم گرفت همه چیز را از نو آغاز کند و به اصالت بی پیرایه عکس های چاپ شده بر روی کاغذ براق اعتماد کند و استفاده از کاغذهای بافت دار عکاسی را کنار بگذارد . از آن پس ، به تعبیر خود ، آگاهی دقیقی زا "زیبایی پایدار چیزهایی که وجود دارد" پیدا کرد و تلقی خود را دیگر تغییر نداد.
در 1932 در ایجاد گروه معروف F.64 مشارکت کرد. نام این گروه برگرفته از کوچک ترین دیافراگم قابل استفاده در دوربین های قطع بزرگ بود که تصویری با وضوع بسیار زیاد پدید می آورد. این گروه متشکل از یازده عکاس بود و تنها یک نمایشگاه گروهی برگزار کردند و فعالیت غیر رسمی آنها تا سال 1935 ادامه پیدا کرد.
هنگامی که به کارنامه هنری آدامز نظر می افکنیم ، آنچه قطعی می نماید این است که زیبایی های طبیعی سرزمین آمریکا ، ستایشگر خود را در وجود او طلبیده و یافته است . البته آدامز در 1930 ، هنوز در سبک و انتخاب موضوع های خود به قطعیت نرسیده بود . در واقع هنرمندان آمریکایی آن دوران تمامی توجه خود را به مردم و جامعه آمریکا معطوف می ساختند و برای آگاهی از وضع مردم و ارتقای زندگی اجتماعی کار می کردند؛ در نتیجه، تنها اقلیتی از عکاسان به عکاسی نابی که آدامز اجرا گر آن بود و آلفرد استیگلیتز سالخورده در کالیفرنیا و نیویورک از آن دفاع می کرد، روی آوردند. تا حدودی به مدد کارهای آدامز بود که سنت عکاسی ناب منظره در آمریکا دوام یافت و در سال های 1950 قوت گرفت . در میان عکاسان آمریکایی پس از استیگلیتز احتمالا آدامز بیشترین تاثیر را به عنوان سخنران ، متخصص و هنرمند عکاسی از خود بر جای گذاشت و عکاسی منظره را درکانون عکاسی آمریکا قرار داد ، آنچه تا به امروز نیز کما بیش در همان جایگاه باقی مانده است.
و برای پایان این مطلب یک جمله از این عکاس آمریکایی :
من نمي دانم آن هايي كه مي گويند خدا كجا است، تا حالا چرا پايشان را از شهر بيرون نگذاشته اند.
انسل آدامز در ۱۹۸۴در اثر ناراحتی قلبی و سرطان درگذشت.
سایت او :
http://www.anseladams.com
لینک مربوط به عکس:
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...nake_River.jpg
منابع :
http://www.chilick.com/
http://fa.wikipedia.org