علی رغم نقاط قوت بی شمار عکس که شامل تکنیکهای مرتبط با ثبت عکس و تنظیمات دوربین، زمان بندی برای عکاسی و ... می باشد خیلی دوست دارم روی ترکیب بندی این عکس خاص کمی بحث کنم. بحث در مورد تصمیماتی که عکاس گرفته است و نتایج آن به نمایش در آمده است:
عکاس اصل را براین گذاشته است که قانون شکنی بکند و از روال معمول که سهم آسمان را چیزی در حدود یک سوم عکس می داند تا حد ممکن دور شود. تا اینجای کار ایرادی را نمی توان وارد دانست.
در نگاه اول، صخره ای روشن با بافت ریز در قسمت پیش زمینه ی عکس به چشم می آید. در همین مرحله ابتدایی این بافت و فرم عجیب آن و همچنین تضاد آن با دیگر سنگها، زیاد برای چشم خوشایند نیست. علاوه بر آن، این سنگ نگاه را به سمت خاصی از عکس(مخصوصا در راستای عمق عکس) هدایت نمی کند. شاید هم تا حدودی چشم ها را به سمت عقب و خارج کادر هدایت نماید. برای حل این مسئله راه حل ساده، تیره کردن یک چهارم پایینی عکس با فیلتر gradient و کم کردن اهمیت این قسمت در کادر است.
با حل این مشکل اگر وارد مرحله بعد شویم نگاه در وسط عکس در بین منطقه ای روشن از دریا(که شبیه دایره می باشد) درگیر می شود و این نقطه می تواند پایانی برای دیدن عکس باشد به نحوی که نظر انسان به طور کامل به آسمان جلب نشود. طبیعی است که کم بودن سهم آسمان هم منجر به توجه کمتر به آن شود.
مورد دیگر که بر کل ترکیب بندی اثر می گذارد زاویه دوربین و ارتفاع آن از زمین است. بزرگ بودن جزییات صخره ی جلویی و نگاه از بالا نسبت به آن حس آشنایی را به بیننده نمی دهند. تضاد این "دید از بالا" با "دید افقی در راستای خط افق" این حس را تشدید می کند. به بیانی دیگر، این پرسپکتیو برای بیینده به راحتی قابل درک نیست.
تشکر مجدد از شاهین برای اشتراک گذاشتن عکس خوبش