هشتمین عکس برای نقد و بررسی:
فرصتی دیگر برای خوب دیدن و نوشتن...
هشتمین عکس برای نقد و بررسی:
فرصتی دیگر برای خوب دیدن و نوشتن...
ویرایش توسط nmroshan : Monday 23 January 2012 در ساعت 23:32 دلیل: انتقال عکس به داخل فروم
سلام، با تشكر از دكتر روشن، اولين اظهار نظر بنده در سري عكسها براي نقد و بررسي:
منظره بسيار زيبايي براي عكاسي انتخاب شده كه از ديد من منظور عكاس با تركيب منظره برفي و نگاه آن فرد به دوردست القاي يك حس تنهايي است (حسي كه به من ميده).
از نظر كادر بندي هم قسمت زمين برفي، درياچه و آسمان نسبت مناسبي دارند.
اما اولين نكته اي كه جلب نظر كرد امواجي هست كه در درياچه ايجاد شده كه به نظر مي رسد عمدي باشد البته در مورد تاثير مثبت و منفي ايجاد شرايط مصنوعي شايد اختلاف نظر وجود داشته باشد ولي از نظر بنده تاثير منفي دارد.
از طرف ديگر به نظر مي رسد گوشه هاي قسمتي كه خورشيد در آن نمايان شده بيش از حد ويرايش شده است. ژست فردي كه به دوردست نگاه مي كند هم مي توانست بهتر باشد.
______________________
مهدی منصوريان
Panasonic Lumix DMC-FZ18
تنهایی شاید یه راهه ، راهی تا بینهایت ...
با دیدن این عکس، برای اولین بار درباره انعکاس تامل کردم و طبق معمول هیچ کاری به دلیل علمی اش ندارم ، از یک دیدگاه - نمیدونم شاید من درآوردی - که دریا از بازتاب آفتاب چه هدفی دارد؟ و چرا این امر در درخت اتفاق نیافتاده ؟ یا شاید هم رخ داده و عده ای میبینند! شاید این دیدگاه منطقی نباشه ولی خیلی وقتها دوست دارم از این منظر به مسائل بنگرم.
ادیت کار را بسیار دوست داشتم ( گرچه انکاس نور خورشید تیره تر از خودش هست ) اما کادر رو من اگر بودم خط برف رو قطری میگرفتم که البته قطعا سلیقه شخصی ست.
FD master
سلام
با دیدن عکس اولین بخشی که نظر منو به سمت خودش کشید حالت مواج آب و انعکاس نور خورشید توی اون بود که خیلی زیبا بود (هر چند از قرار خیلی با خورشید اصلی هماهنگ نیست)
و بعد از اون چشمم به سمت اون شخص رفت اما حالت ایستادن شخص تا حدودی توی ذوق من زد ،انگار که یک جوری مصنوعی ایستاده باشه کلا حسی که از دیدن فرد بهم القا شد متفاوت با بقیه اجزای عکس بود
برای یادآوری یکی از روشهای نقد کلاسیک :
http://www.akkasee.com/forum/showthr...t=14023&page=1- عکس درباره چیست؟
- مرکز توجه و جذابیت عکس چیست؟
- عکس علاوه بر ظاهر خود، آیا در سطوح زیرین میخواهد حرفی بزند؟ چه احساسی را در مخاطب برمیانگیزد؟
-اجزای عکس چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار کردهاند؟
- تونالیتههای عکس و رنگها چگونهاند؟
- آیا جزئیات عکس در خدمت عکس است؟
-آیا عکس تاثیر احساسی بر مخاطب میگذارد؟ آیا مخاطب را درگیر میکند؟ آیا لذت بصری عکس آنقدر هست که مخاطب را متوقف کند و مدتی را به دیدن آن بگذراند؟
- فضاهای منفی عکس چگونه اند؟ آیا به عکس کمک کردهاند؟
- تعادل اجزای عکس چگونه است؟
-قاب عکس چگونه است؟ آیا عناصر عکس در نقاط مناسبی با قاب، تقاطع دارند؟
با سلام
به نظرم ادغام برف با غروب حس شاعرانه ای به عکس بخشیده
و انعکاس غروب و درختان خشک و تیره بر آب به زیبایی تصویر
افزوده هم چنین سه درخت هم شکل بین سه قسمت تصویر وحدت ایجاد کرده
فیگور کاراکتر ناظر ایساتده در عکس جای کار بیشتر داشت
موج دریاچه کمی بی نظمی ایجاد کرده و خالی بودن بیش از حد سمت راست تصویر
مانع تمرکز بیننده می شود کمی باید در کادر بندی دقت بیشتری میشد
اما عکاس توانسته منظره خوبی را شکار کند و عکس میتواند احساس خود را منتقل کند
حسی از عکس به من منتقل شد احساس انتظار افقی روشن در پایانی غمناک است
و همچنین حس انتظار رسیدن عاشق به معشوق را تداعی می کند
موفق باشید
------------------------------------------
{ یاعلی }
سلام
اولین چیزی که جلب توجه می کند خورشید و انعکاسش در آب هست . رنگ گرم ان با سردی اطراف باعث تضاد زیبایی شده است.
زاویه نگاه و کادر هم به نظر من مناسب است و موجب عکسی زیبا و آرامش بخش شده است .
امواج روی آب که زیادهم به چشم می آید را می پسندم یک حالت زنده بودن به عکس داده و با جا پاهای روی برف عکس را از حالت جماد و سکون خارج کرده.
اما شخصی که در کنار درخت ایستاده و وظیفه ای مهم را در حس عکس به او داده اند، زیاد موفق نبوده.
حالت و ژستش جالب نیست.
فکر می کنم باید حالت های بیشتری را انتخاب می کردند تا به نتیجه مطلوب می رسیدند حتی می شد جای شخص را تغییر داد مثلا در کنار درختان دیگر و با فیگوری متفاوت.
موفق باشید
بارها این عکس را نگاه کردم و هر بار از خودم پرسیدم: این چشم انداز که در نگاه نخست برایم زیبا بود و هنوز هم خمیرمایه ای از زیبایی در آن می بینم، پس… پس چرا مرا برنمی انگیزاند و تلنگری به ساز درونم نمیزند؟!!
چرا هر بار، خاموش از کنارش میگذرم و هیچ نمیدانم که چه باید بنویسم؟!!
نظرات دیگران هم نمی توانست کمکی به من بکند و راهگشای من باشد.
در واقع، کمتر کسی حاضر به نقد این اثر شد و آنها هم که نوشتند، کوتاه و گذرا، ظاهر کار را به قالب کلمات کشیدند و کسانی هم که آن را ستودند شوری در سخنشان نیافتم که برگرفته از انگیختارهای تصویر باشد تا راهنمایی برای چشمهای من شود.
نمی توانستم این حالی را که داشتم نادیده بگیرم و بگذرم. پس سختگیرانه نشستم و باز هم نگاه کردم و اندیشیدم.
اکنون به نکته هایی پی برده ام که می نویسم:
در این عکس، عناصری ناهمگون بدون هیچ پیوستگی آشکار و یا پنهان در لایه های زیرین (و آنچه که از نهفت تصویر سر برمیکشد)، در کنار هم جای گرفته اند.
یکسو سردی برف و یکسو گرمی خورشید. یکسو ایستایی زمین و درختان برهنه و یکسو پویایی خیزابهای نرم.
زمستان است. زمین، پوشیده از برف و درختان بی برگ و بار و سیاه و مرده. تضاد رنگهای سرد و گرم.
بیرون از آب، گرمی پرتو خورشید و رنگهای زرین اش را تابیده بر برف و درخت نمی بینیم. (هرچند اندک نیز)
در آسمان نیز رنگهای گرم و غلیظ و روشنی خورشید را چندان آمیخته و پیوسته در گستره ی ابرهای سرد و تیره نیافتم.
جنبش و پویایی، تنها در آب پیداست.
عریانی درختان، باد را (اگر باشد) بی اثر میکند. کولاکی هم در دوردست یا نزدیک برخاسته از زمین برفی نیست که نمایانگر جنبشی باشد.
هر چه هست بر روی آب است.
اما بیرون از آب، چنان ایستا و یخزده است که لرزه های آب را نمیتوان باور کرد.
گویی که سنگی در آب انداخته شده تا چنین امواجی بر آب، پدید بیاورد.
دایره ی امواج که از یک نقطه ی مرکزی، دور میشوند، بیشتر به این احساس (ایجاد حرکت مصنوعی و ترتیب یک نمایش توسط عکاس)، دامن میزنند.
کسی که دست بر تنه ی درخت نهاده و پشت به ما ایستاده، قوس و انحنای پای راستش و حالتی که به کل اندامش داده، خوشایند و درخور نیست.
شاید اگر او یک بانو بود (و اندامش گواهی میداد)، این ژست به او می آمد. اما برای یک مرد، این کشیدگی و خمیدگی و نرمی در ایستادن، چندان مردانه نیست.
نکته ی دیگر اینکه:
روی برف، جای پاهای بسیار و پراکنده ای هست که _ اگر پیش از عکاسی، نبوده است _ خرابکاری در صحنه به شمار میرود.
اینهمه جای پا که همه جا را پر کرده است، بیننده را پریشان و سر در گم میکند و از حضور چند نفر یا رفت و آمد عکاس برای صحنه سازی خبر میدهد؛ و همه ی اینها خلوت عنصر انسانی عکس و خواب زمین را بر هم میزند.
بی نظمی و هرج و مرج و زشتی این خطوط، با نرمی و آراستگی و پیوستگی رشته های رقصان آب (که آرامش بخش اند)، سخت بیگانه و ناسازگار است.
گویی که بر سطح آب، پیانو می نوازند و این سو روی برف، بر دهل می کوبند.
اگر برف، پانخورده بوده باید همان گونه می ماند و عکسی بدون حضور انسان و سپس یک عکس هم با رد پای مشخص کسی که به سوی درخت رفته است، گرفته میشد.
اگر هم سطح برف را پیش از حضور عکاس، پایمال کرده بودند کادربندی باید تغییر میکرد و جای پاها کمتر نمایش داده میشد.
سرانجام اینکه:
عکس با همه ی عناصر زیبایی که دارد و میتواند یک شاهکار باشد، مجموعه ای از ناهمگونی و ناهمسازی شده است.
این عناصر، در هم تنیده نشده و با هم پیوند نخورده اند و هر کدام جدا جدا به هم چسبیده اند.
چه بسا هر یک میتوانند به تنهایی، نیک و زیبا باشند اما در یک مجموعه، همدیگر را نفی میکنند و پس میزنند.
اگر زیباترین چشم و زیباترین لب و زیباترین بینی را هر کدام جداگانه از کسانی بگیریم و روی صورت انسانی دیگر بگذاریم، او نه تنها زیبا نمیشود که همه ی آن عناصر زیبا را زشت، جلوه گر خواهد ساخت. چون زیبایی، به سازواری و همگونی و یکپارچگی است.
به نظر من آنچه که عناصر این عکس را از هم جدا میکند، برجا ماندن آثار دستکاری عکاس در صحنه و سپس در پردازش و ویرایش است؛ و نیز کاستی در ترکیب و کادر.
با اینهمه، صاحب این اثر، عکاس پرشور و پرکاری است و عکسهای گیرا از او کم ندیده ایم.
چرا در مورد این عکس بحثهای کمتری نسبت به سایر عکسها انجام شد؟
شاید اگر بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم، رمزگان عکس نیز گشوده شود.
احتمالا بسیاری از دوستان این عکس را برای مدتی نگاه کردهاند. اما مطلبی که قابل نوشتن باشد نیافتهاند. یک علت محتمل میتواند این باشد که در نگاه به این عکس، مانند سایر عکس هایی که تاکنون در این قسمت مورد بررسی قرار گرفتهاند، امکان دریافت معنا کمتر وجود داشته است.
معنای عکس جنبه ای از نقد عکس است که در بسیاری از موارد هم ناقدان را به بیراه برده است و هم بینندگان عکس را. از سویی بسیاری انتظار دارند که هر عکس خوب (در مورد همین کلمه خوب هم البته جای بحث است)، حتما دارای معنای پنهانی است که تنها ناقدان حرفهای میتوانند آن را رمزگشایی نمایند. و اگر آنها نتوانستهاند به معنای عکس پی ببرند، بخاطر بی تجربگیشان است. از سوی دیگر برخی ناقدانی هم که به استخراج معنای عکس میپردازند، در همه عکس ها تلاش میکنند که معنایی استخراج کنند و گاهی تنها تفسیر معنای خود را به عنوان حکم نهایی قبول دارند.
مهم است بدانیم که
اولا : بسیاری از عکسهای خوب میتوانند فاقد بار معنایی باشند. عکس به عنوان مدیومی که برشی از واقعیت را انتقال میدهد، میتواند برانگیزاننده قوی احساس مخاطب باشد اما معنایی نداشته باشد. ارزش عکس تنها به معنای آن نیست.
ثانیا : معنای عکس حکم ثابتی در تفسیر عکس ندارد. مفسران مختلف میتوانند معانی مختلفی از عکس رمزگشایی کنند. همچنین معنای عکس میتواند با گذشت زمان تغییر کند و حتی بسته به شرایط و مکانی که ارائه میگردد، دارای معنای مختلفی باشد. مثال کلاسیک این تغییر معنا عکس رابرت دوانو است:
رابرت دوانو، در کافه، ۱۹۵۸
این عکس باری در مقالهای چاپ شد که به کافههای پاریس میپرداخت. بار دیگر، در نشریه انجمن مبارزه با مشروبات الکلی چاپ شد و جالب آنکه بعدا در مقالهای چاپ شد که نگاه انتقادی نسبت به وضعیت اخلاقی در پاریس داشت. هر کدام از این مقالات نیز از این عکس معنای خود را برداشت کرده و استفاده کرده بودند.
------
به عکس بردیا برگردیم. عکس ترکیب نسبتا خوبی دارد. جایگذاری المانها میتوانست بهتر باشد اما به همین صورت نیز احساس قوی در بیننده بر میانگیزد. کلید این احساس نیز در وجود سوژه انسانی و جایگذاری و تیپ و posing اوست. نمی گویم که بهتر نمیتوانست باشد، اما همین که چنین المان مهمی در عکس قرار داده شده است، عکس را چندین پله بالا برده است. نمی گویم که بدون سوژه انسانی، عکس بیارزشی میشد اما می گویم که وجود این المان، باعث قوت عکس در انگیزش احساس بیننده میشود. این احساس میتواند برای بیننده مشتاق، باعث یادآوری یک خاطره دور باشد، یا یادآوری منظرهای که در فیلمی دیده است و یا حتی یادآوری یک رویای فراموش شده.
لازم نیست سعی کنیم از این عکس معنای خاصی استخراج کنیم. نه اینکه اگر کسی معنایی استخراج کرد، به بیراهه رفته است. بلکه نباید خویش را از ناتوانی در استخراج معنا، سرزنش کنیم. اگر عکس را با دقت دیدهایم و به آن فکر کردهایم، بسیار ارزشمند است و اگر به احساسی که در ما برانگیخته است، آگاه شدهایم و با پر و بال دادن به آن لذت بردهایم، وقتمان را تلف نکردهایم. کافیست همینها را بنگاریم تا دیگران را نیز در این لذت سهیم کنیم.
و این معجزه عکس است که هر کسی را که از تفکر لذت میبرد، با خود همراه میکند. حتی اگر یکبار نیز دکمه شاتر را لمس نکرده باشد.
-----
بردیا سعادت عکاس خوبی است. سعی و تلاش او میتواند الگوی بسیار خوبی برای کسانی باشد که در شروع راه عکاسی هستند. پیشرفت او بسیار سریع بوده است که علتی ندارد جز تلاش و علاقه فراوانش به عکاسی. عکس بسیار میگیرد و عکسهایش را به بوته نقد دیگران میسپارد حتی اگر بارها با نیش و کنایه آزرده اش کرده باشند. سعی فراوانی در پیشرفت تکنیک عکاسی خود داشته است، چه در عکاسی و چه در فرآیندهای پس از آن. از آموختن خسته نمیشود و از همه فرصتها، برای آموختن استفاده میکند.
شاید کمکم به مرحله ای رسیده باشد که باید به جنبههای عالیتری از عکاسی فکر کند. آموختن مباحث نظری عکاسی، میتواند عکسهای آینده او را باز هم بهتر کند.
------
چند روز قبل تماس تلفنی داشتم با شمارهای ناشناس. بیمقدمه تشکر کرد از بحثهای این قسمت فروم و تاثیرش بر دانش عکاسیاش. ضعف حافظه من حتی پس از معرفیاش باعث شد که به درستی او را بخاطر نیاورم.
اما اینجا می گویم که این بحثها را خود دوستان فروم پیش میبرند. من بیشتر شاگردی هستم که در حال آموختنم. همه کلماتی که در این بحثها نگاشته میشود، ارزشمند هستند.
سلام
اولین بازتابی که یک بیننده در عکس می تواند ببیند تنهایی است.ردپاهای که بر روی برفها به جا مانده و همچنین ایستادن شخص در عکس که حس تنهایی ( که معمولا همراه با غم و یا تفکر است ) را خوب انتقال نمی دهد.و همچنین ایجاد کردن موجی در اب برای این حس فکر کنم از تاثیر ان بکاهد ( البته جدا از مبحث زیبا بودن ) و اگرم قرار بر این بود که امواج یا موجی در اب باشد بهتر بود از کناره ها و به شیوه دیگری عمل می کردند.در اخر عرض کنم با حذف کردن دو درخت اول و قرار گرفتن شخص در کنار درخت سوم و همچنین کادر بندی از ان زاویه حس عکس تقویت و کمی بیشتر به بیننده حس را منتقل می کرد.در اخر عرض کنم اگر از فیلتر ( هر چی کردم یادم نیومد اسم فیلتر چی بود ببخشید ) استفاده می کردند بهتر بود.البته اینا همه نظری شخصی بنده بود و در مورد راه و روش ادیت کردن عکس هم بهتره بزرگان فروم اگر ایرادی یا نقطه قوتی باشد بفرماییند.
با تشکر
Nikon D3100 kit 18-55