هزاران خط موازی ِافقی در این عکس وجود دارند که از خط سیاهِ حاصل از ضدنور بودن شنها تا خود لاجوردی ترین قسمت آسمان رو پوشش میدن
اما اون تپه کوچک سمت چپ عکس روی خط سیاهی که انسانها به نظر میاد روش وایستادن،اونقدر روی من تاثیر مثبتی گذاشت که حد نداره
بعد سوم عکس از اونجا برای من باز شد! این عکس سومین بعد رو به زیبایی هرچه تمام تر برای بیننده نشون میده
نشون میده اون همه آدم هرکدوم در سر جای خودشون هستن و در عین این که هارمونی دارند ولی اصلا عمدی در چینش افراد به طوری که به ظاهر روی یک خط و در یک فاصله از دوربین باشند وجود نداشته
جایی که بیننده میخواد برسه به اینکه :"خوب،یه سری آدم که همشون روی یه خط وایستادن،خوب که چی؟" همونجا خودش مکث میکنه و میگه:" اِ ! نه بابا انگار روی تپه چاله هستن! آره اینا اصلا کنار هم نیستن! ممکنه حتی چند ده متر فاصله داشته باشند،پایین تر و بالاتر باشند! "
همین که یک عکس گویای یک داستان و یک فراز و فرود باشد،برای موفق بودنش کافیست
اما در کنارش از رنگها هم نباید غافل شد
دو سر عکس تقریبا مثل همند! و این خودِ زیبایی ِطبیعته!
راستی،
هارمونی اون انسانها در عین اینکه از ایین هارمونی خبر ندارند و هرکدام به کار خودشون مشغولند،موید چیست؟
آیا واقعا ما در این عکس،خدا را به نظاره نشسته ایم؟