بیست و نهمین عکس برای بررسی و تحلیل :
فایل پیوست 21448
منتظر خواندن نوشتههای دوستان هستیم...
Printable View
بیست و نهمین عکس برای بررسی و تحلیل :
فایل پیوست 21448
منتظر خواندن نوشتههای دوستان هستیم...
سلام
انسانهایی دیده می شوند که نشان میدهد هر کدام برای خود وطیفه و کاری مجزا دارند، که تشکیل جامعه ی کوچکتری از یک جهان بزرگ را داده .
خطهای بین مردم ترکیبات مثلثی زیبایی بوجود آورده که به عکس قوت می بخشند و آنها را به سان کشورهایی از یک دنیای پهناور نشان می دهد
اما بیشترین چیزی که در این عکس به چشم می خورد هرج و مرج است که با تعابیر فوق شباهت زیادی به دنیای امروزی که ما در آن زندگی می کنیم دارد
شاد باشید......
عکسی از محیطی حسرت انگیز!
آنهایی که روی چمنها خوابیده اند به چه می اندیشند آیا؟ آینده ؟امنیت شغلی؟ سال دیگه این موقع؟ قیمت ارز و لنز؟معادل مهریه همسر به ریال؟ میزان اکسیژن موجود در هوای شهرشون؟
چقدر هوس همچنین چرتی بر روی چمنهای سبز را دارم!
راستی چرا خبری از تابلوی ((روی چمنها ننشینید)) نیست؟ شاید آنجا با روی چمن نشستن حس می کنند که چه حسی دارد این چمن و در گسترش فضای سبز می کوشند!
از چمن بان و امثالهم خبری نیست؟
چرا اینها کاری به کار هم ندارند پس؟
این عکس در من اینچنین حسی ایجاد می کند ولی در بعد بین المللی شاید پیام دیگری داشته باشد که فعلا بنده از درک آن عاجزم!
با تشکر
اول یک خیر مقدم خدمت جناب روشن و دوم برگشت مجدد جناب روشن رو به دوستان تبریک می گم
تا حدودی با گفته های جناب اقبالی موافق هستم اما با اینکه این عکس را نمادی از دنیای بزرگتر بدانیم خیر.
یک ترکیب متقارن که با استفاده از سنگ فرش و خطوط مورب ایجاد شده و جمعیتی که پراکنده در کل کادر.
چیزی که در نگاه اول به این عکس می بینیم : یک روز آفتابی است که تعداد زیادی جوان در حال استراحت و فعالیت هستند. این صحنه رایج در کالج های فرنگ به خصوص آمریکاست که دانشجویان در محوطه جلوی کالج مشغول تفریح و مطالعه و....( احتمال زیاد دوستان در فیلم هایی که مربوط به کالج و دانشجویان هست این مورد رو زیاد دیدند)، و در سایت بسیار از مکان ها آکادمیک ،کالج ها برای تبلیغ خودشون از این ترفند ها استفاده می کنند و با گرفتن و نمایش جوانان شاد و مشغول تحصیل در محیط آرام به جذب دانشجو می پردازند البته حداکثر یک یا دو عکس با این ترکیب جمعیتی دیده می شود و در بیشتر عکس ها ، نما و محیط به چند کاراکتر اصلی و استفاده از کادر های بسته رو شخصیت ها خلاصه می شود. اما با کمی دقت متوجه می شویم که هیچ کدام از این خواهران و برادران lol مشغول مطالعه نیستند کلا درجه استراحت بالاست عواملی مانند فضای بسیار بزرگ درخت کاری شده و چمن کاری شده به نظر میاید که یک پارک عمومی است نه محوطه کالج، همچنین نبود یک لپ تاپ که فردی در حال مطالعه باشد( البته مطالعه در فرنگ در قشر دانشجو بسیار رواج داره به صورتیکه یک لحظه رها بشن یک کتاب یا مقاله مطالعه می کنند(تجربه شخصی از بودن با هم دانشگاهی های اروپایی) یا وضعیت پوششی که بعضی از افراد دارند و در نهایت دیده شدن تعدادی وسیله موسیقی نظیر گیتارو... و سیل ورود جوانان از عمق به سمت دوربین بنده را به این نظر رساند که احتمال قوی یک کنسرتی قرار است در این محل برگزار شود و این عکس برای مرحله جمع شدن مشتاقان موسیقی است.
نکته بعدی که جلب توجه می کنه این مورد هست که با وجود بی نظمی قرار گیری عنصر بصری (آدم ها) در کادر وجود داره اما این بی نظمی آزاری به مخاطب نمی رسونه شاید استفاده از نور طلایی خورشید(زمان عکاسی)، رنگ چمن و نوع فیگور انسان ها و نوع گفتمان آنها با همدیگر ، این فضای آرام و بد,ن تنش را به مخاطب القا می کند
پ.ن: شاید نظر در مورد کالج نبودن این محیط اشتباه باشد اما اگر این عکس یک دانشگاه باشد پس نمای روبروی یک دپارتمان موسیقی است.
البته میتونه فضای سبز Campus (همان مجتمع خوابگاهی و رفاهی دانشجوئی) باشه ...
اول، چگالی یکنواخت افراد، در سطح ، نظرم رو جلب میکنه
اینکه تقریباً در یک رده ی سنی قرار دارند
اینکه حریم خصوصی بشدت داره رعایت میشه
و تقارن کادر
سیستم یکپارچه ای رو میبینیم ... ظاهراً هر کس در این سیستم بکار خود مشغول است و تداخلی آزارئهنده ای رو با بقیه بوجود نمیاورد ...
در این برش زمانی، دوربین، اتفاقات ریز و معمول یک روز معمولی را به ثبت رسانیده؛ در حین اینکه آنالیز آن، حکایت از ساختار اجتماعی و مناسبات آنجا را دارد ...
عکس، در ظاهر و اولین نگاه، عکسی داستانگو نیست ... ولی پس از اندکی، داستانک های ریزی برای ذهن بیننده خودنمائی میکنند ...
پیام صریح و مستقیمی رو از عکس نگرفتم ... ولی باید بگم که آقای امدادی، اون مناسبات و ساختارها رو تونسته نشون بده ...
سلام
ما بسیار خرسند شدیم که دوباره این تاپیک بالا آمد.
عکس از تقارن بجایی برخوردار است و چمن سبز و درختان که پرتوی طلایی رنگ خورشید روی آنها را پوشانده حس زندگی و شادی را به تماشاچی انتقال می دهد.
رفتار و حالات انسانهای درون عکس نیز این حس آرامش و شادی را دوچندان کرده .
این عکس و گفته دوستان داغ دل مارا دو چندان کرد.
در این زمستان سرد و خشک دلم هوای یک همچین جایی را کرده به دور از دلار و سکه ... در سرزمینهای کفر که آزادی در حد مطلق وجود نداره آدم راحت می تونه بره روی چنین چمنهایی دراز بکشه و بدون هیچ هزینه ای کلی حال کنه (هر چی دوست دارین جای کلمه حال بذارین، زندگی، شادی ،بازی!!!) کسی نمیاد بگه این چیه پوشیدی؟ این کیه همراهت؟ به کجا زل زدی؟ چی دارین می خورین؟.... و شاید بخاطر همینه که کسی هم در این هوای فرح بخش زیر چادر نمی ره؟!....وای که چقدر آزادی هزینه دارد!!!
پیروز باشید
در مورد چمن ها: به علت آب و هوا چمن ها خودرو هستند و نه مراقبت می شن نه آبیاری و نه زده می شن پس مامور ندارند که بگه بشین یا نشین.
و عکس: من به محض دیدن عکس یاد نقاشی بعد از ظهر یکشنبه در جزیره گراند ژات اثر ژرژ سورا افتادم.یک عکس در یک جای معمولی که هیچ اتفاق خاصی درش نیوفتاده ولی به علت جمعیت زیاد و تنوع ،آدم رو سرگرم می کنه.وجود بی نظمی آنسان ها در مقابل تقارن و خطوط جدا کننده دقیق باغ،زیباست.
البته به نظرم اگر عکس در یک ساعت دیگری از روز گرفته می شد که سایه ها آنقدر شدید نبودن،از جذابیت عکس کاسته می شد.و من موفق بودن عکس رو سایه های شدید و نور شدید می دونم (عدم وجود سایه روشن)
کاملاً حق با شماست.
بیاید عکس رو نگاه کنیم.
اولین مواردی که با دیدن عکس به ذهن می آید، شلوغی و راحتی است. دو مفهومی که برای بنده متناقض می باشد. ولی در این عکس، حس راحتی به سبب شلوغی و زیاد بودن انسان های درون عکس بیشتر شده است. به سبب وجود افراد زیاد در عکس (تکرار) و وجود نوعی تقارن در آن، چشم به سرعت به عکس عادت می کند، و گویی با نگاه کردن به یک قسمت کوچک از عکس، تمام آن را می بینیم. و این تکرار، تکرار آرامش است. همچنین به علت وجود مسیرهایی در عکس، چشم به راحتی درون عکس جرکت می کند. و این تکرار مدام به چشم می آید.
رنگ سبز که خود نماد نشاط است و حسی امنیت را انتقال می دهد، به خوبی در عکس استفاده شده، و از آنجا که بیشتر زمینه عکس را این رنگ در بر گرفته، عکس در انتقال حس آرامش بسیار موفق است.
باعرض سلام
عکس ساختار زیبایی دارد و یک هارمونی خاصی بین اجزا وجود دارد
من در این عکس بافت زیبایی رو حس می کنم آرامش خاصی برقرار است اما پر از هیاهو
در این عکس اجزا در دنیا خود فرو رفته اما فضای عکس بسیار یکپارچه است و تمام زیبایی این عکس در این است
اجزایی متحرک و پر هیاهو و با جنبش و فارق از دیگری اما فضایی آرام و بافتی زیبا
شاید تعریفی که میتوان برای این عکس قایل شد جامعه برین باشد
(البته فارق از بحث شرع و دید مذهبی و دینی)
به نظر من عکس بسیار زیبا و چشم نوازی است و به عکاس آن تبریک میگم
و با تشکر از دکتر روشن و خوش آمدید به ایشون
جسارت بنده را می بخشید و اشتباهات مفهومی وانشایی حقیر را نادیده بگیرید
فضای گرم ودلپذیر ویکروز دل انگیز که حس شادی وراحتی را القا می کند برداشت ابتدایی از تصویر است
تقارن بصری جالبی با قرارگیری دالان در وسط ,چمنهای اطراف ودرختان ،چراغ ها و حتی جهت سایه ها وحتی حضور نامنظم انسانها در محیط ایجادشده است.
در این عکس انسان وطبیعت به خوبی در هم تنیده شده اند طبیعت بستری است برای
رفت وامد ها وتوقف ها و لحظاتی دوس داشتنی از زندگی پرشتاب امروز.
اولا خوشحالم که آقای دکتر دوباره این تاپیک رو از سر گرفتند و اما در مورد عکس :
به نظرم ساختار اصلی اون رو خطوط هندسی متقارن و منظم سنگفرشها تشکیل می ده فرض کنید این خطوط نبودند دیگه تصویر حرفی برای گفتن نداشت . کادر بندی خوب و متفارنی توسط عکاس انجام شده و ارتفاع دوربین در تولید پرسپکتیو مناسب تاثیر زیادی داشته گویی این خطوط تنه درختی است که آدمها به اون وصل شدند . مسئله بعدی پخش مناسب نقاط در ترکیب ( همون انسانها) است که باعث ایجاد بالانس مناسبی در عکس شده همچنین جایگیری مناسب درختان در اون بالای کادر هم خوبه به نظرم ترکیب بندی و فریمینگ بسیار مناسب عکس نقطه برتری اونه و در مرحله بعدی بی خیالی آدمها و اینکه سر هرکی تو لاکه خودشه شاید برای ما ایرانیها جذابیت زیادی داره . کمی سچوره آبی پیراهن های سفید به نظرم مناسب نیست و در نهایت به عکاس این اثر برای ترکیب و فریمینگ خوبش تبریک می گم
بطن هندسی محیط بیجان در برگیرنده انسانهاییست که پراکنشی نامنظم دارند، گرچه دانشگاه نظم خود را دارد و همه چیز هدف معینی دارد اما انسانها با اهداف متفاوتی در آن گرد آمده اند، یک روز عادی در یک محیط علمی آموزشی را شاهدیم آنچه برای شخص من بیش از همه جلب توجه می کند ارتباطات پیچیده انسانی در این فضاست
همچنین همه جور فیگور داریم :ایستاده ، نشسته،درازکش، خوابیده، بیدار
تنها، دونفری، بیشتر
یک اجتماع کوچک که با همه نزدیکی بازهم تنوع وسیعی دارد، پس یک جامعه جهانی چطورست؟
برای من جنبه نمایش اجتماعی و ارتباطات انسانی پررنگ تر است
جناب روشن من هم به نوبه خود مشتاق حضور شما بودم
سپاس از ادامه بحث های آموزشی
http://m-emdadi.persiangig.com/image/00005.jpg
نمیدانم چه ویژگی در این عکس بود که همان ابتدا مرا به یاد عکاسی Tableau Vivant انداخت. اصلا به همین دلیل هم در این تاپیک قرار دادم. Tableau Vivant به مفهوم نمایش خاصی است که در آن گروهی از هنرمندان/مدلها/هنرپیشهها لباس خاصی پوشیدهاند، Pose خاصی دارند، نورپردازی دقیقی بر روی آنها صورت می گیرد و در طول نمایش حرکت و صحبت نمی کنند.
از این روش نمایش بعدا در نقاشی و عکاسی نیز استفاده شد. در عکاسی، تعدادی مدل در یک لوکیشن خاص قرار میگیرند، نورپردازی خاص انجام میشود، و عکس تهیه میشود:
فایل پیوست 22528
فایل پیوست 22530
فایل پیوست 22532
عکاسان معروفی مانند جف وال و آن هاردی در این زمینه آثار شاخصی دارند.
این عکس احتمالا بعلت ویژگیهایی ذاتی اش چنین حسی در بیننده ایجاد میکند. نظم در عین بینظمی، تقارن، تعداد زیاد افراد حاضر، نور خاص صحنه و ویژگیهای دیگری که در تحلیلهای دوستان اشاره شد.
در واقع عکاس توانسته است با ترکیب این ویژگیها یک شبه Tableau Vivant ایجاد کند و یا چنین حسی در مخاطب برانگیزد.
عکاس این اثر، محمد امدادی است. محمد از آن دسته عکاسانی است که یک استایل خاص برای خود دارد. عکسهایش در اکثر موارد نشانگر نگاه ویژه او به اشیاء ساده پیرامونش است. به گونهای که همین اشیاء ساده وقتی از فیلتر نگاه و کادر او رد میشوند، تبدیل به عکسهای خاص او میشوند. با آرزوی موفقیت برای او.
در مورد Tableau Vivant
http://en.wikipedia.org/wiki/Tableau_vivant
tableau vivant
Living Pictures: Tableau Vivant Photography by Ryan Schude | Modny73
من نمیدونم چرا وقتی با همچین عکسها و نقدهایی مواجه میشم بیشتر فکر میکنم که اکثر معنیها و نقدها و احساساتی که بیان میشه بیشتر "ساخته" شده است، یعنی این معانی ایجاد شدهان، نه اینکه وجود ندارن بلکه اینکه هرکس دنبال چیزی بگرده پیداش میکنه. این سه تا عکس آخر که آقای روشن گذاشتن بنظرم زیبان و زیباییشون جلوی چشمه و میشه بقیهاشو رفت. نمیدونم، من غلط فکر میکنم یا اینکه واقعا توهم معنی در یه سری نقدها وجود داره؟
نمیدونم باید بگم یا نه که من نه فیلسوفم نه منتقدم نه مخالفم نه موافقم، صرفا برای شخص من اینطوریه، ممنون میشم دوستان نظرشون رو بگن
با سلام
جناب جزایری،اصولاً همینطوریه که معنا ساخته میشه...از همین رو میگن نقد اثر گاهی مهمتر از خود اثر هست و گاهی یک منتقد ممکنه معانی ویژه ای به یک اثر بده که ارزشش رو خیلی بالا ببره یا اگر بخواد معکوس کار کنه،ارزشش رو پایین بیاره...
مخصوصاً در کارهای پست مدرن نقد اثر بشدت مهم میشه و نقشش در اثر بخشی یک اثر هنری چند برابر...برای همین بعضی ها منقدان خبره رو هنرمندانی میدونن که اثری رو باز آفرینی میکنن!
در مورد همه آثار هنری این ویژگی رو دارن که با نقد بشه بازآفرینیشون کرد بخصوص در مورد آثار متأخرتر که شامل دوره مدرن و پست مدرن میشه!
پس بواقع کار منتقد "ساختن"معنی برای اثر هنری است
با تشکر
با سلام
فایل پیوست 22800
عکس فوق ساده و خالی از هرگونه اندیشه هنرمندانه ایست . تصویری بی پیرایه از محوطه یک فضای آموزشی که بیش از حد معمولی است . دانشجویانی که در تعداد زیاد،و بی توجه به دوربین عکاسی هر یک مشغول کار خود هستند و هیچ حسی را بر نمی انگیزند . نگاه بشدت گیج است و همه قاب را به دنبال سوژه ای که شاید باید میبود جستجو میکند ، جستجویی بی حاصل . آنگاه در ذهن سوالی نقش میبندد که چرایی ثبت این عکس را تحقیق میکند . سوالی که گویی بی جواب میماند . محوطه ساده و معمولی است ، در یک روز معمولی و آدمهای معمولی و از همه معمولی تر نگاه دوربین است و عکاس ! عکاسانی که آدمهای معمولی و فضاهای معمولی را در ذهن تاریخ عکاسی ثبت نموده اند کم نیستند اما دلیل موفقیت ایشان نگاه ویژه ای است که از پس لنز دوربین ، آن همه ی اتفاقات معمولی را ویژه میبیند و خاص به ثبت میرساند .
این تصویر شاید مناسب قسمت معرفی دانشگاه در سایت آن باشد ، اما از دیدگاه هنری ، قطعاً عکس مهمی نیست .
با تشکر
به نظر بنده همین معمولی بودن همه چیزش، یک مقدار به عکس اهمیت می دهد. البته نه اینکه فکر کنید که می خوام بگم شاهکاره! خیر شاهکار نیست. اما عکس بدی هم نیست تا اون اندازه اش که شما فرمودید. حداقل کاری که می کند ما را با یک تیپ زندگی آشنا می کند. فضای دانشگاهی این عکس خارج از واقعیت موجود در جامعه ماست. این تفاوت چه در انسان ها و چه در محیط قابل تامل و درنگ است. تنها چیزی که در این عکس کمی آزار دهنده به چشم می رسد شرایط نوری است. ترجیح میدادم این ترکیب را بدون سایه های تند می دیدم.
یه نکته دیگه که این عکس برای من دارد این است که عکاسش آقای امدادی است. من همیشه عکس های ایشون رو دنبال می کنم. همان طور که جناب روشن هم فرمودند، نگاه خاصی به سوژه ها دارند.
مشکل اینه که شما هر عکسی، تاکید میکنم هرررر عکسی رو که هرکسی بگیره میشه براش همین معانی رو ساخت، معانی فیزیکی دینی عرفانی احساسی رو میشه به هر عکسی پیوند زد. اینجاست که به نظرم ساختن معنی کار بیهودهای میشه، حالا این معنی رو من میتونم با بیحوصلگی و مسخرهبازی بسازم یا اینکه یه منتقد معروف توی جامعه عکاسی بوجود بیاره، نمیشه راحت از کنار این قضیه گذشت.
در ادامه حرفهای آقای عبدل پناه
برای من، بعد از جستجو برای سوژه ای خاص، تمام این آدم ها و محیط سوژه بودندنقل قول:
نگاه بشدت گیج است و همه قاب را به دنبال سوژه ای که شاید باید میبود جستجو میکند ، جستجویی بی حاصل .
به هر حال برای هر معنی هم باید دلیلی در عکس وجود داشته باشه.نقل قول:
مشکل اینه که شما هر عکسی، تاکید میکنم هرررر عکسی رو که هرکسی بگیره میشه براش همین معانی رو ساخت، معانی فیزیکی دینی عرفانی احساسی رو میشه به هر عکسی پیوند زد. اینجاست که به نظرم ساختن معنی کار بیهودهای میشه، حالا این معنی رو من میتونم با بیحوصلگی و مسخرهبازی بسازم یا اینکه یه منتقد معروف توی جامعه عکاسی بوجود بیاره، نمیشه راحت از کنار این قضیه گذشت.
مثلا من اگر بگم در این عکس، مذهب رو می بینم، باید بگم از کجا، بر اساس چه المان هایی، واگرنه از نظر شما حرف من بی ارزش به حساب میاد (که به نظرم منطقیه)
درسته...اما وقتی دارم از نقد حرف میزنم یعنی یک نقد استاندارد که همونطور که آقای شیخ الاسلامی اشاره کردند ، مستلزم ارائه ادله برای هر نوع ادعایی است . شامل توصیف ، توضیح و تفسیر میشه و بعد نتیجه گیری میکنه...نه اینکه صرفاً از توصیف برسه به نتیجه گیری!همچین نقدی رو شما براش تره هم خُرد نمیکنی و بی صحبت معلومه که بی ارزشه!اما نقد اول که علاوه بر توصیف ، شامل توضیح ، تفسیر ، شاهد از دنیای هنر (مثلاً به عکسهای دیگه ، نقاشی ، فیلم ، رمان و...) باشه ، و مخاطب با خوندن نقد و پیگیری نشونه هایی که منتقد داده ، به این نتیجه برسه که "این هم میشه" ، انوقت میشه به اون نوشته گفت نقد!
خُب من نظرم رو گفتم!
در مورد اینکه فضای دانشگاهی ، با اونچه ما تجربه کردیم متفاوته شکی نیست اما خُب آیا این برای عکس فضیلتی محسوب میشه؟
من فرنگ نرفتم،اگر با این معیار بخوام سنجش کنم،همه عکسهایی که از و در فرنگ گرفته میشه یه جور تفاوتی در خودشون دارن برای من که از این نظر خاصشون میکنه!به همین دلیل همه یه حرفی واسه گفتن دارن؟
بیاید این عکس رو از دید دانشجویی که در این دانشگاه درس میخونه نگاه کنیم!چی میبینیم؟
پ.ن : من عکاس این عکس رو نمیشناسم و قضاوتم در مورد عکس فقط و فقط مبتنی بر چیزیه که میبینم ! و نتیجه اش شد پستی که زدم .
در باب معنا ، هر اثر هنری میتونه واجد معنا باشه . به عبارتی content و context رابطه تنگاتنگی با هم دارند. و هر اثر هنری یا اصلن بهتر بگم هر مدیوم ارتباطی ( در اینجا عکس ) به خودی خود واجد و حامل معنا هست . اما چند چیز در اینجا مهمه :
ایا معنایی که در ذهن خالق اثر بوده همانی است که خلق شده ؟
آیا معنای خلق شده ، همانی است که توسط مخاطب اثر درک شده ؟
ایا این معنا به اندازه کافی ،حایز اهمیت و یا به عبارتی جهان شمولی هست ؟
و ایا این معنا ارزش ادراک و تفکر را داراست ؟
آیا این معنا هماهنگی با مدیوم انتخابی را دارد ؟
آیا در این انتقال معنا خلاقیت و نوآوری نقش اساسی دارد یا خیر ؟
و در نهایت فرایند ادراک و تاثیری که این معنا در آن و تفکر ایجاد میکند ، نیز مهم است .
صرف وجود معنا نمیتواند به خودی خود یک ارزش تلقی شود . اما در عین حال با وجود شرایطی میتواند تبدیل به یک ثبت یا اثر هنری ارزشمند گردد.
سادگی یا پیچیدگی ، اینها خود به تنهایی معنا نیستند . بلکه میتونن حامل معنا باشند .
همینطور است شیوه ایجاد پرسش و تفکر در ذهن مخاطب یا بیان صریح و بی واسطه .
اینها شیوه هستند .
و در نهایت هنرمند با مجموعه ای از انتخاب ها روبروست .
اما :
یک سری مسایل به مسایل بین متنی یا ترانستکسچوال مربوط میشوند . یعنی اینکه ما اطلاعاتی را فارغ از خود اثر هنری و ذات اون ، در فرایند ادراک در نظر بگیریم . مثلن اگر همین عکس ، محوطه دانشگاه ، به طور مثال توسط سالوادور دالی نقاشی میشد و با همین سادگی مطلق ، در اون صورت کاملن فرق میکرد با همین عکس اگر من گرفته باشم !! چرا که در نزد مخاطب ، مسایل دیگری _ فارغ از خود اثر - مانند پیشینه هنرمند ، نام و ارزش و اعتبار هنری او ، درک و خوانش این اثر در کنار دیگر آثار او ، تفکر او ، شیوه و مرام فکری و فلسفه او و ...
همه اینها میتواند تفاوت ایجاد کند .
برای همین است که تفاوت هست بین هنرمندی که با درک و شناخت همه قواعد هنری یک اثر رو خلق کند با کسی که هیچ شناختی از همه آنها ندارد .
بنابراین یک زین ساده دوچرخه با وصل شدن به دسته آن ( به شکل سر گاو و در سادگی مطلق )چون توسط پیکاسو خلق شده ، واجد ارزش بسیار زیادی است تا اینکه مثلن من آن را خلق کرده باشم .
البته در دوره پست مدرن کسی دیگه به فکر این سوالها نیست کورش جان
اصلاً میگن ما کاری نداریم خالق اثر چی میخواسته بگه (چه برسه به اینکه بخوان ببینن چقدر هماهنگی هست بین پیام خالق اثر و دریافت مخاطب) و اسمش رو هم گذاشتن "مرگ مولف" و چه و چه...
امروز روز وقتی از دیوید لینچ میپرسن مالهالند درایور درباره چیه؟چی میخواد بگه؟اصلاً حرف حسابت چی بوده؟جواب میده "من نمیدونم...همینه که میبینید..."یعنی همه چیز رو میندازه گردن مخاطب و مخاطب بدبخت باید 30بار فیلم رو ببینه تا شاید جسته و گریخته یه روابطی رو در فیلم کشف کنه!
نظریه مرگ مولف میگه هرکسی از ظن خودش یار اثر هنری بشه!اینطوری یه اثر هنری میتونه به تعداد مخاطبینش معنا داشته باشه!
اینکه بعضی هنرمندها برای اثرشون اسم انتخاب نمیکنن در راستای گسترشِ بیکرانگی فضای تفکریه ی که پیشروی مخاطبشون میذارن و نمیخوان با انتخاب اسم،ذهن مخاطب رو جهت بدن!
مع الوصف ، به نظر من ، همونطور که هنرمند در بیان و شیوه بیانش آزاده ، مخاطب هم آزاده که برداشت خودش رو داشته باشه...خوشش بیاید یا نیاد یا تفسیر مثبت داشته باشه یا منفی یا ...
حرف شما صحیحه .
میشل فوکو در این مورد حرفهای زیادی داره .
و همینطور multivalence ( چند ارزشی ) در برابر univalence ( تک ارزشی ) . شما کاملن درست میگید که پیروان این نظر به متن فارغ از مولف و یا تکستهای دیگر نگاه میکنند .
با این حال هنوز این تفکر ( که من ازش یاد کردم ) پایگاه داره . چنانچه الان ما هنوز یک اثر سالوادور دالی رو به مراتب بیشتر از اثر یک نقاش معمولی ( با توجه به همان بینامتن ها ) ارزش گذاری میکنیم . حتی اگر ضعیف ترین اثر او باشد .
من به شخصه با اینکه خیلی از مفاهیم پست مدرن رو می پسندم ، اما با برخی اش هیچ ارتباطی نمیگیرم . چون متاسفانه انقدر متکثر و انقدر گاه متضاده ( مطابق تعریف و خواست خودش ) که گاهی درک اون رو بسیار قامض میکنه .
متاسفانه راه حرفهای بین توصیف و نتیجهگیری رو بازسازی کردن آنقدرها هم که ممکنه بنظر برسه راه مشکلی نیست. میتوان چند حالت و حس که به هر حال توی هر کاری چندتا ازش هست (ولی خب پنهان و بدون نیت) رو بیان کرد و نمونه آورد، میگم در "هر" عکسی اگر دنبال معنی باشیم میشه از ناخودآگاه یونگ و تکاثر در صنع مخلوق و اینها زد بغل هم نقد نوشت. قضیه هم از همین "پست مدرن" شروع شده.
با سلام
این قسمت پست دکتر روشن خیلی برام جالب بود...من رو به یاد یه ماجرایی انداخت...
در سر یه کلاسی بودیم،استادمون نکته جالبی رو اشاره کرد...که یه بنده خدایی اومده حساب کتاب کرده که n تا عکسی که میرسه به دبیرخانه جشواره دوسالانه عکس ایران، با توجه به تعداد داوران و دوره زمانی بررسی عکسها ، به هر کدوم حدود 1 ثانیه زمان میرسه برای اینکه توسط داوران دیده بشه...واقعاً در 1 ثانیه میشه عکسی رو دید؟
بعد اومده بررسی کرده بود پس دلیل انتخاب عکسها چیه!؟و به این نتیجه رسیده بود که عکسهایی انتخاب میشن که معمولاً شبیه عکسهای (معروفی) هستند که قبلاً هیئت داوران دیدن و نظر خوبی نسبت بهش داشتن...موقع داوری عکسها ، در همون زمان اندکی که به هر عکس میرسه ، اون تصویر بطور ناخودآگاه داور رو یاد اون عکس و حس مثبتی که نسبت بهش داشته میندازه و باعث انتخابش میشه . بعد هم اومده بود از بین عکسهای انتخاب شده ، و عکسهای معروف تشابهات رو آورده بود...
آقای روشن به صراحت به این حس مثبتی که نسبت عکس داشتن چون ایشون رو یاد فلان عکاس یا فلان عکسها انداخته اشاره کردن!و به نظر من تنها دلیلی که این عکس رو برای نقد شدن انتخاب کردن همین بوده وگرنه از دید من که فلان عکاس رو نمیشناسم و عکسش رو هم ندیدم (حالا هم که دیدم همچین حس خاصی نداشتم نسبت بهشون) این عکس در حد یک اسنپ شاته!
با تشکر
فکر میکنم با توجه به گفته شما بشود به این نمای مشهور از فیلم " سال گذشته در مارین باد " ساخته " آلن روب گریه " اشاره کرد که یکی از مشهورترین صحنه های تاریخ سینما و موج نوست .
که مملو است از تناقضات فضایی و زمانی و فیلمی است بسیار نوآورانه . یکی از ویژگی های معروفیت این نما این است که اگر در این تصویر دقت کنید : آدمها سایه های بسیار بلند کشیده ای دارند اما درختان هیچ سایه ای ندارند و تناقضی است آشکار در درون قاب . انگار که دو زمان کاملن متفاوت در یک قاب جریان دارد و در تقابل با یکدیگر هستند . ناهمگون بودن رویدادها و زمان ، مکان و فضا و واپیچیدگی زمانی ، مکانی و فضایی از ویژگی های اصلی این فیلم هستند.
فایل پیوست 22857
عدم توالی در رویدادها ، به هم ریختگی و واپیچیدگی زمان ، فضا و مکان و روابط علت و معلولی و عدم قطعیت در جای جای این فیلم حضوری پررنگ دارد و هر لحظه مخاطب را با موضوعی به غایت بغرنج روبرو می کند . تناقض نمایی نماها به قدری است که هیچ چیز قطعی ای را نمیتوان در فیلم به شمار آورد و هیچ کاراکتری در فیلم نام ندارند.
در اینجا نیز نمیتوان برای پوزیشن ایستادن مسخ شده آدمها ، هیچ دلیل موجهی آورد و هیچ رابطه علت و معلولی متناسبی بین اجزای میزانسن برقرار نیست .
یادش بخیر بعد از مدتها به یاد این فیلم افتادم !!
سلام
نمی دونم با کی طرفم اما جسارت می کنم و نظرم رو می نویسم
ضمن تایید ناخودآگاهِ یونگ و ساختن انواع معانی برای پیوند زدن به هر عکس٬ باید عرض کنم که بالاخره در طبیعت همه ی ما انسانها ناخودآگاه هایی وجود داره که تمام وجود ما رو (اعم از گوش٬دست٬چشم و در نهایت مغز) به سمت یک ثبات هدایت می کنه.عکس هایی از این دست که به بی ثباتی دامن می زنند از یکطرف هم دافعه دارند و هم٬ سوال برانگیزند. یعنی چشم رو برای دریافت معنیِ عکس٬ثابت نگه می دارند. چون دریافت معنی و استنباط از اون٬می تونه به تعدیِلِِِِِ ثباتِ ذهن٬کمک کنه و این چیزیه که ذهن می تونه از طریق اون لذت ببره.مثل درست کردن یک پازل به هم ریخته که در نهایت موجب لذت ذهن می شه.این عکس هم در واقع یک پاذل تصویریه که می بایست اون رو در ذهن مرتب کرد.حالا هر کی تو ذهنش٬بسته به ادراکش٬پاذلِ مخصوص به خودش رو مرتب میکنه.گاهی ابراز این ادراک می تونه جالب٬شنیدنی و عمیق باشه یعنی اصلاً در تصور خالق اثر هم وجود نداشته باشه.
یک چیز دیگه هم که خیلی مهم تر از این استدلال هاست واکنش طبیعیه هر احساس بدون در نظر گرفتن دلایله. در کل٬احساسم هیچ واکنش مثبتی به این عکس نداره. همین