و دهها مثال دیگر..
..از همان ابتدا و حدود دو سال پیش که عکاسی را از سایت عکاسی شروع کردم موضوعی همواره فکر مرا به خود مشغول کرده بود و آن جمله:
"عکاس اگر عکاس باشد با قوطی کبریت هم عکس میگیرد"
بخش اول جمله خوب کاملا مشخص بود و است ولی بخش دوم جمله اینکه با قوطی کبریت چگونه میشود عکس گرفت!! اینجا بود که هضمش برای من ناممکن بود تا.... اینکه الان بعد از گذشت دو سال تازه میفهمم که با قوطی کبریت هم میشود عکس گرفت.
عکس فوق به عبارت واضحتر تصویر فوق ظاهرا فرم و ورجن خاصی از عکاسی است که در آن فوکوس کیفیت شارپنس رنگ و بسیاری از مسایل فنی مرتبط با عکاسی مطرح نمی باشد بنابراین در تفسیر این گونه تصاویر هیچ اشاره ای به این اصول نخواهد شد بلکه به جای پرداختن به این مسایل شعرها می سرایند غزلها میگویند مدح میکنند از زمین و آسمان و آخرت و.... سخن می رانند و جالب اینکه تنها عده محدودی قادر به درک این نوشته های معمولا مشابه با کلماتی کلیشه ای و مشخص و تکراری هستند و یا تظاهر به آن میکنند. جالب اینکه در این آشفته بازار عده ای هم ندانسته و نفهمیده با جریان همسو شده و شروع به مدح و ثنا میکنند و به به و چه چه و یا حداقل مدحهای دیپران را کپی پست کرده بدین ترتیب تصور میکنند موضوع را درک کرده اند یعنی خوشان سر خودشان کلاه میگذارند.
خدا پدر و مادر مهران و مدیری را بیامرزد که وضعیت جامعه هنری امروز ما را خوب به تصویر کشید عده ای از دوستان حتما دیده اند ,جریان به طور خلاصه از این قرار بود که مجلش شعری بود و شاعران و اساتید فن جمع بودند و منتظر استادی که به روی سن رفته و اشعارش را قرایت کند از بر قضا استاد به دلایلی از حضور در مجلس بازمانده بو و بانیان مسعولان مجلس شخص دیگری(رهگذری) را به اشتباه و اصرار به عنوان استدد شاعر ,کشان کشان به سن برده و درخواست میکنند که اشعارش را قرایت کند. شخص بیچاره هر چه توضیح میدهد قسم میخورد و... که من شخص مورد نظر شما نیستم کارساز نمیشود و این میشود که شخص مذکور را به زور پشت تریبون میبرند وجماعت حاضر کف میزنند و آماده میشوند برای شنیدن اشعار استاد
مرد درمانده جریان را که اینگونه میبیند از جیب کتش تکه کاغذی که همسرش هنگام خروج از منزل مبنی بر خرید روزانه در جیب ایشان گذاشته بود را در می آورد و شروع به قرایت:
دو کیلو خیار ....... سه کیلو پرتغال
و جماعت حاظر: به به به به
یک کیلو ماست .... یک شانه تخم مرغ
و جماعت حاظر: به به به به ,احسن عجب شعری عجب قافیه ای <عجب نظمی وو..
یک حلب روغن ...... دو عدد مرغ
و حاظران که از بلاغت سخن و کیفیت اشعار سرمست شده اند کف میزنند احسنت میگویند تعریف میکنند از خود بیخود میشوند وووووو
این حکایت جامعه هنری امروز ماست که نمونه آن را به عینه در گالری مان شاهد هستیم
عکس سیاه و سفید باشد فوکوس مناسبی نداشته باشد کنتراستهای وحشتناک داشته باشد عده ای جماعت هنرمند لشکر کشی میکنندو شروع میکنند به مدح و ثنا گویی و آنقدر میگویند و میگویند و در این طریق اغراق میکنند که آن میشود هم خودشان باور میکنند و هم دیگران را نیز به شک می اندازند که بلی ما هم باور کردیم و مطمعنم اگر از آنها سوال شود که برادر چه را باور کردی چه را درک کردی جوابی ندارند که بخواهند بدهند و اینجاست که فلسفه و عرفان و علوم غیبی و ماورای طبیعی به کار می آید تا آنقدر دلیل و برهان و منطق های چنن و چونان برایتان بیاورند و آسمانها و زمین را به هم گره بزنند که از سوال خودتان پشیمان شده و هرگز جرات انتقاد و شک به این جماعت را به خود راه ندهید و بدینگونه است که این شیوه زنده می ماند و به حیات خود ادامه میدهد.
هر چیزی آفتی دارد و بنده تصورم بر این است که این مورد هم آفت عکاسی در مملک ماست زیرا که
چنین طرز برخوردی با عکاسی را در هیچ کجای دنیا شاهد نیستیم ,بنده مشکلی با شعر و شاعری و فلسفه و یا مداحی ندارم هر کدام از آنها در جای خود بسیار محترم می باشند ولی سوالم این است که آخر این علوم فنون چه ربطی به عکاسی دارد؟؟
آخر اصرار این دوستان برای آمیزش آنها با عکاسی در چیست؟
چرا این جماعت نگاهی به اصل عکاسی و آنچه از آن به عنوان عکاسی و پیشرفت های در این زمینه در ینجا و آنجای دنیا نمیکنند؟
خوشحال میشم دوستان آگاه بنده ناآگاه را نیز....