كليشه لغتي فرانسوي است در ديكشنري meriam webster معناي آن به اين ترتيب آمده است:
cliché : a phrase or expression that has been used so often that it is no longer original or interesting، something that is so commonly used in books, stories, etc., that it is no longer effective
كليشه: عبارت يا جمله اي كه به دليل استفاده ي زياد ديگر جالب و اوريجينال نيست، چيزي كه به طور معمول در كتابها،داستانها و .... استفاده مي شود و ديگر تاثير گذار نيست.
به نظر مي آيد كليشه در نقطه ي مقابل خلاقيت قرار مي گيرد. يعني چيزي كه تكراري و خسته كننده است و جديد نيست.
از يكي از عكاسان مي شنيدم كه بد نيست در عكاسي، ليستي از چيزها و سوژه هايي كه نبايد از آنها عكس بگيريم در ذهن خودمان داشته باشيم. فكر مي كنم عكس هاي كليشه اي جزء اين ليست هستند. حالا اين كليشه ها چه چيزي هستند داستان را پيچيده مي كند. كليشه در عكاسي مي تواند شامل سوژه، نحوه عكاسي از آن، شيوه ي ويرايش آن و .... باشد. من با خودم به اين نتيجه رسيدم كه بهترين كار براي فرار از اين كليشه ها اين است كه در هر ژانر عكاسي به بررسي اين كليشه ها بپردازيم.
مثلا در عكاسي منظره، عكاسي ساده از غروب خورشيد در آسماني صاف در ساحل دريا مي تواند يك عكس كليشه اي بزرگ باشد. شايد در يك سال اخير 20 عكس مشابه از غروب خورشيد ديده باشيم و هيچ كدام براي ما جديد و جالب نباشد.
اگر در همين ژانر كمي عكس و نحوه عكاسي را پيچيده تر كنيم به عكاسي با سرعت شاتر پايين از دريا و قرار دادن قسمتي از صخره ها در پيش زمينه عكس مي رسيم.
يا در عكاسي خياباني بزرگترين و ساده ترين كليشه عكاسي از گداها و افراد معلول است. در سطحي بالاتر كليشه در اين ژانر به قرار گرفتن فردي در كنار يك بيلبورد مي رسد. واقعا خيلي از اين عكس ها خسته كننده هستند.
نظر شما چيست؟