اين روزها دنياي عكاسي آنقدر با مفاهيم و عناصر ديگر مخلوط شده كه من به عنوان علاقمند به عكاسي گاهي دچار ترس و دلزدگي از عكاسي مي شوم. گاهي اوقات احساس گناه و متقلب بودن به من دست مي دهد. اصلا دوست ندارم به عكسي كه گرفتم دست بزنم. مي خواهم همونجور كه هست قبولش كنم. اگر بده به اشكالم پي ببرم و آنقدر عكس بگيرم تا اوني بشه كه مي خواهم ولي خوب هميشه هم نميشه اين كار رو كرد. گاهي اوقات وقتي عكسهاي زيبايي مي بينم فكر مي كنم كه چه گرافيست خوبي بوده طرف!
من حدود 10 سال پيش چون به خاطر كوهنوردي زياد به طبيعت مي رفتم به عكاسي علاقمند شدم. در همين اثنا با شخصي آشنا شدم كه باعث شيفتگي من به دنياي هنر عكاسي شد. عكاسي قديمي و ناشناس اما مولف و صاحب سبك كه در تمام دنيا نمايشگاههاي انفرادي و گروهي برگزار كرده است. و عكسهايي كه او از طبيعت گرفته من تا حالا تو هيچ كتاب و سايتي نديدم. نمي خواهم اينجا راجع به كار اون آدم صحبت كنم. هدفم چيز ديگريست. به هر حال 1 سالي شانس اينو داشتم كه از محضرش استفاده كنم.(فقط افسوس مي خورم كاش جاي اون يك سال، با تجربيات و نگاهي كه الان دارم فقط يك ماه ازش درس ياد مي گرفتم). بزرگترين درسي كه او به من داد ديدن بود. (شايد من ياد نگرفتم اما حداقل فهميدم) مي گفت عكاسي يعني ديدن. اگر نبيني به جاي مارك II مارك 10 هم داشته باشي نمي توني چيز با ارزشي ثبت كني. گاهي اوقات ما چنان غرق جزييات ميشويم كه از اصل غافل مي مونيم.(اين حرفها حديث نفس خودمه منظورم اشخاص خاصي نيست. كلي بحث مي كنم. بيشتر ميخوام نظراتم را با افراد تازه كاري مثل خودم در ميان بگذارم). يك روز من عكسي كه از يك سنگ و جوي آب كنارش گرفته بودم رو به استادم نشون دادم. خيلي توجهش رو جلب كرد و گفت اين عكسو از كجا گرفتي؟ من خيلي خوشحال شدم پيش خودم فكر كردم كه حتما عكس خيلي خوبي گرفتم كه نظرشو جلب كرده (چون خيلي سخت گير بود. به راحتي از عكسي تعريف نمي كرد) گفتم از فلانجا. گفت عكس تو ارزشي نداره ولي تو عكست چيزي هست كه اگر ميديدش يك شاهكار ميشد! باورتون نميشه من يك هفته تمام عكسمو هر جوري كه بگيد تماشا كردم. عمودي، افقي، برعكس، كات شده ولي شاهكاري از توش درنيومد كه نيومد. هفته بعد استاد رو ديدم كه عكسي بهم نشون داد. تا حالا عكسي به اون قشنگي نديده بودم. يك سنگ بود شبيه ماهي. انگار يك استاد قلمتراش اونو رو سنگ حك كرده بود. پايين عكس هم جريان آب بود. گفتم عجب عكسيه اينو از كجا گرفتيد؟*گفت همونجايي كه آدرس دادي! دود از سرم بلند شد. نمي تونستم باور كنم. خوب نگاه من كجا و نگاه اون عكاس كجا. گاهي با چند سانت تغيير كادر شاهكاري خلق مي شود كه در صورت عدم دقت يك عكس ساده و بي ارزش نصيبمون ميشه. بهتره قبل از اينكه دنبال آخرين مدل دوربين كه هنوز وارد بازار نشده و (شايد هنوز ساخته نشده!) استفاده از نرم افزاري پيچيده براي بازسازي عكسها، فيلتر و فلاش و ... باشيم، ياد بگيريم كه بهتر ببينيم. همه ابزار و تكنيكها خوب و گاهي لازمه ولي مهمتر از اون ديدن و كادربندي مناسب است. چه بهتر قبل از اينكه دكمه شاتر رو فشار بديم چهار گوشه تصوير را يك بار ديگه با دقت نگاه كنيم. كمي زاويه و جهت دوربين را تغيير دهيم. جاي مناسب براي سوژه خود در كادرمون بيابيم. گاهي كمي مكث و جابجايي جزيي باعث تغييراتي شگرف مي شود. وقتي در عكس ما همه چيز سر جاي خود قرار بگيرد و المان زائدي داخل كادر نباشد. تمامي عناصر بصري و تركيب بندي در آن رعايت شده باشد، چيزي سوژه اصلي ما رو تحت الشعاع قرار نداده باشد، ديگه چه احتياجي به اينكه بعدا با صرف كلي وقت بوسيله نرم افزار عكس خودمون رو قابل قبول كنيم.
بله همه بايد به بهترين شكل از تكنولوژي پيشرفته براي ارائه كاري بهتر استفاده كنيم. اما خوبه كه گاهي هم به عكاسي به عنوان يكي از هنرهاي مستقل مانند نقاشي نگاه كنيم. امروزه دنياي ديجيتال هنر عكاسي را دچار تحول و دگرگوني اساسي كرده است. عكاسي يعني انجماد لحظه اي از زمان. آيا هنر عكسي كه در همان كسري از ثانيه خلق و داراي بهترين تركيب بندي و رنگ و نور است با عكسي كه پس از ساعتها بازسازي و اعمال فيلتر ها و افكتهاي گوناگون ساخته شده يكي است؟ بي شك هر دو زيبا و داراري ارزش هستند اما ما داريم راجع به هنر عكاسي صحبت مي كنيم نه هنر گرافيك.
ميدونم كه شايد خيلي از شما به من خرده بگيريد. من نمي خواهم چيزي رو زير سئوال ببرم (و نمي توانم) به اين هم اعتقاد دارم كه گاهي درست بودن همه عوامل براي خلق يك عكس خوب مهيا نيست و بعدا هم زماني براي تكرار آن موقعيت خاص پيش نخواهد آمد تا از تجربه گذشته استفاده كنيم. از طرف ديگر يك عكاس حرفه اي نبايد از قطار سريع السير زمان عقب بماند و از تكنولوژي روز براي بهبود و ارتقا هنرش بهترين استفاده را بكند. اما دوربين ديجيتال با تمام امكانات فوق العاده و يك كامپيوتر و يك نرم افزار ويرايش تصوير، نبايد هنر خلاقيت و هنر عكاسي رو از ما بگيرد. شايد براي كساني كه تازه وارد عكاسي مي شوند و قصد دارند عكاسي رو بطور جدي دنبال كنند بد نباشه با يك دوربين ساده نگاتيوي شروع كنند. يكي ديگر از درسهايي كه استادم به من مي گفت اين بود كه تو بايد قبل از اينكه شاتر رو فشار دهي عكس چاپ شده رو تصور كني و مطمئن باشي كه از لحاظ نور و زاويه ديد و كادر بندي و ... همه چيز درست است. خوب با دوربين ديجيتال شما ديگه احتياجي به اين تصور نداريد و همونجا مي توانيد عكستون را ببينيد ( كه به نظر من اين نكته و ويژگي داشتن انتخاب حساسيت از 100 تا 3200 يا حتي بالاتر براي يك عكس از مهمترين مزاياي دوربين ديجيتال مي باشد)
مي گويند محدوديت باعث ايجاد خلاقيت مي شود. اين حرف مي تونه صحيح باشه. شايد من هم كه يك دوربين ديجيتال پيشرفته دارم و نرم افزارهاي گرافيكي رو هم قورت مي دهم بهتر باشه اگر عكسي گرفتم و ديدم كه خوب نيست و احتياج به تعميير!! داره همونجا پاكش كنم و عكس بهتري بگيرم. شايد بهتر باشه هنگام عكس گرفتن و قبل از فشار دادن يك دكمه اندازه ديافراگم و سرعت و زاويه نور و كادرمو چك كنم بعد بچكونم. به نظرم اينطوري داراي هنر نابتري به عنوان عكاسي خواهيم شد.
شايد اين بحث خيلي تكراري باشه ولي فكر كنم گاهي يادآوريش براي تازه كاراني مثل من لازمه. اگر كه مي خواهيم ما رو عكاس هنرمند اطلاق كنند و عكسمون مثل يك فرش دست باف و مثل يك نقاشي ماندگار و اصيل و با ارزش باشه گاهي لازمه كه كامپيوترمون رو خاموش كنيم. اگر عكاسي رو هنر ديدن و ثبت نور معنا كنيم بهتره با دوربينهاي پيشرفتمون به بهتر ديدن و دقيقتر ثبت كردن فكر كنيم.
اين همه روده درازي كردم و وقت شما رو گرفتم كه بگم: از هر فيلتري مي خواي براي بدست آوردن رنگ دلخواهت استفاده كن، هر جور چتر و باروني و پالتو براي فلاشت تهيه كن، هر جا كه عشقت ميشكه از crop استفاده كن، هر نوع تنظيمي و اديتي هم كه به بهتر شدن عكست كمك مي كنه به كار ببر ولي عكاسي رو فراموش نكن.