کاش این عکس رنگی بود و کاش دیستورشن (اینقدر زیاد) نداشت و کاش... سوژه پتانسیل بیشتری داشته به نسبت عکسی که میبینیم و البته نمیخوام از عکاس و عکسی که گرفته ایراد بی منطق بگیرم چون من در اون موقعیت نبودم.
کاش این عکس رنگی بود و کاش دیستورشن (اینقدر زیاد) نداشت و کاش... سوژه پتانسیل بیشتری داشته به نسبت عکسی که میبینیم و البته نمیخوام از عکاس و عکسی که گرفته ایراد بی منطق بگیرم چون من در اون موقعیت نبودم.
Back for Good
به نظر من عکس مورد نقد، عکس منظره یا یک نمای شهری نست که دنبال قواعد ای که عادت کرده ایم در این نوع عکس ها ببینیم ، باشیم، این عکس سر تا سر صحنه آشوب و بی نظمی است، هیج چیز در این عکس عادی نیست، رد پای حرکت پرندگان در زمان، ساختمان های کج و معوج ، افق مورب و صحنه ای سیاه و سفید ، همین عوامل نا معمول به نظرم یک هم آهنگی در عکس بوجود آورده اند. با استفاده از سرعت شاتر پایین یک صحنه گرافیکی منحصر به فرد با مفهومی عمیق ایجاد شده که به نظرم قواعد معمولی که به آن عادت کرده ایم را در سایه خود محو میکند.
با تشکر
آن کس که نداند و بداند که نداند/لنگان خرک خویش به منزل برساندآن کس که نداند و نداند که نداند/در جهل مرکب ابدالدهر بماند
یکی از اهداف این قسمت فروم، آنست که هر عکس باعث ارتقاءی در برخورد فکری ما با عکسها گردد.
هر چند هنوز سوالات قبلی به قوت خود باقیست :
و حالا سوال جدید:۱- در مورد این عکس از لحاظ تکنیکی مشکلی مشاهده میکنید؟ برای پاسخ به این سوال، کادر و ... را نه با قوانین موجود، که با خود عکس در نظر بگیرید. آیا کادر عکس و یا دیستورشن این عکس، مشکلی محسوب میگردد؟
۲- در صورت مثبت بودن پاسخ فوق، این مساله در ارزشگذاری یک عکس چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
آنچه که در این عکس برای شما جذاب است، فرم عکس است یا محتوا-مفهوم آن؟ کدام جنبه آن غالب است و تاثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد؟
چیزی که در این عکس برای من جذاب است رد زیبای پرندگان در یک محیط زیبا که به کمک سیاه و سفید شدن خوب این جذابیت چندین برابر شده. و فکر میکنم با توجه به سئوال شما من بیشتر فرم این عکس رو میپسندم و مفهوم اون برام زیاد مهم نیست. من فکر میکنم میتونیم از همه عکسها دو نوع برداشت داشته باشیم. یکی برداشت مفهمومی و یکی برداشت زیبایی شناسانه. و هر چقدر که مفهوم و محتوا قوی تر باشه خود به خود مشکلات تکنیکی عکس رو تحت تاثیر قرار میده و تماشاچی اون عکس به اونها توجه نمیکنه. ولی برای یک عکس که بار مفهومی کمی برامون داره و بیشتر جنبه زیبایی اون مطرحه این مشکلات تکنیکی بیشتر خودش رو نشون میده. و از اونجایی که برداشت همه اشخاص برابر نیست و یکی ممکنه از یک عکس فقط به مفهوم اون توجه کنه و یکی دیگه به زیبایی اون، اینجاست که عکاس موفق عکاسیست که عکسی گرفته باشه که به هر دو مورد به یک نسبت توجه کرده باشه. مگر اینکه سوژه و محتوا اونقدر قوی باشه که همه اشخاص بیشتر به مفهوم توجه کنند.
برای من فضای غالب مهمترین چیز این عکس است. فضای عکس به گونه ای است که فرهنگ خاصی را به یاد نمی آورد. می توان امتحان کرد. تو یک فروم بین المللی قراردهید و بپرسید کجاست. این عکس می تواند هرجایی باشد. هرجایی که رود هست و پرنده هست و خانه هست و می تواند هر زمانی باشد. اگر یک چاپ از این عکس ببینید و بگویند این یک چاپ جدید از عکسی است که 70 سال پیش ثبت شده باور خواهید کرد. اینجاست که محتوا شکل می گیرد.
فضا >> محتوا << فرم
فضا محتوا را شکل می دهد و از نظر من فرم باید در خدمت محتوا باشد. آیا این فرم کمک کرده یا خیر؟ شاید کرده باشد این نظر عکاس است من فکر می کنم اصلاح شده اش را هم امتحان کرده اند (اگر من بودم امتحان می کردم اما کدام را انتخاب می کردم نمی دانم) به نظر به نوعی نمایش ناهنجاری همراه با تاکید می آید. نکته این است که نمی توان به عنوان یک ایراد فنی به آن نگاه کرد بخشی جدا ناپذیر از این عکس است اگر می خواهید این عکس را ببینید اعوجاج هم جزئی از آن است. این یک تصمیم است.
یک اعلام
سلام
در مورد این عکس چشم جذب می شود ولی عنصر یا شکل خاصی نیست که چشم روی آن تمر کز کند(حداقل از دید من) کلا اگر بخواهم با یک کلمه عکس را معنی کنم از کلمه آنارشیسم استفاده می کنم چیزی هم که در عکس جلب توجه می کند ثبت زیبای حرکت پرندگان است که از هیچ قانونی تبعیت نمی کند، کار خلاقانه ای است مخصوصا که پرندگان را از حالت پرنده بودن خارج کرده.
ساختمانهای اطراف یک حس نقاشی بودن به عکس داده که من خوشم می آید فکر می کنم یک جدال بین خانه ها و پرندگان برای خودنمایی وجود دارد
در مورد سوالها:
من به شخصه با دیستورشن عکس زیاد مشکل ندارم حتی به مفهوم عکس هم کمک کرده.هر چند من خودم هنوز با عکس خوب ارتباط برقرار نکرده ام
اما در مورد کادر فکر می کنم اگر کادر کج نبود حس بهتری داشت. عکس از حالت توازن خارج شده .کراپ از پایین هم بد نیست.
عکس یک مقداری تاریکه،که زیاد جالب نیست حالا نمی دانم عکاس نظر خاصی داشته؟(شاید برای جلوه بیشتر پرنده ها عکس را تاریک کردند)
موفق باشید
کادر پیشنهادی فرساد گرامی نیز چشم نواز بود اما نه چندان که بتواند بر تصویر نخستین، سایه بیاندازد و اثرگذاری اش را کمرنگ کند.
کادر دوم، گستره ی دید و دل را (که پیوندی ژرف و شگرف با هم دارند) در تنگنا می نهد و دچار نفس گرفتگی میکند.
شاید هم این احساس اگر کادر اول را ندیده بودیم، به ما دست نمیداد! (تا این اندازه).
همان گونه که پیشتر هم اشاره کردم، در مرکز کادر، جنبش و فشاری هست که سرسختانه خود را می پراکند و بر کناره ها زور می آورد.
جای شگفتی نیست اگر که بیننده بخواهد دامنه و شعاع این انفجار را هر چه بیشتر ببیند و دنبال کند.
وقتی که کادر، کوچکتر و بسته تر میشود انگار که چیزی ناتمام می ماند.
اعوجاج بشکه ای در این عکس، ساختمانهای دو سوی تالاب را واپس رانده و در نمایاندن قدرت انفجار میانی کادر، کمک کرده است.
کمتر اعوجاجی میتواند اینگونه با درونمایه ی تصویر بیامیزد و هماهنگ شود.
گمان نکنیم که کژی، همیشه بد است و همه چیز باید راست باشد.
این عکس، نه سر معماری دارد، نه طبیعت نگاری، نه حیات وحش.
نه واقعیت را میخواهد ترسیم کند و نه عینیت را.
اگر عکاس میخواست در بند این چیزها باشد که سرعت شاتر را چندان کم نمیکرد که چهره ی واقعیت و عینیت را بخراشد.
چرا کند شدن حرکت مرغان دریایی و بجا ماندن رد پروازشان در تصویر (که هیچ واقعیتی در هنگام مشاهده ی عینی ندارد) عیب نیست، اما کژی ساختمانها باید یک ایراد قطعی و مسلم شمرده شود؟!!
چون قانون چنین است؟! کدام قانون؟! قانونی که میگوید ساختمانها همیشه و در هر تصویری باید راست و استوار باشند؟! حتا اگر مفهوم و مقصودی دیگرگونه در کار باشد؟! بی چون و چرا؟!
عجب! چه قانون لجباز و بی منطقی! این قانون در برابر لنز فیش آی که حتماً بد از کوره در میرود. بگذریم...
اما در مورد فرم و محتوا.
من فرم و محتوا را از هم جدا نمیدانم. نه تنها در عکاسی، که در هیچ هنری، هرگز نمیتوانم ساختار و درونمایه را جداگانه به تماشا بنشینم.
پرمغزترین مفهوم برای اینکه بتواند برخیزد و در بلندا گردن بیافرازد، باید بر پاهای خود بایستد.
فرم، پاهای اوست.
باید داربستی باشد که پیچک را بالا بکشد و به اوج برساند.
پیچکی که در گل و لای غلتیده و لگدمال شده، هرگز نمیتواند چشمگیر و زیبا باشد و داربست نیز به خودی خود، زیبایی و معنا ندارد.
تنها زمانی که هر دو با هم یکی شدند، میتوانند خیزشی را به نمایش بگذارند و شاهکاری شورانگیز را پدیدار سازند.
اگر بتوانید ساختار و درونمایه ی اثری را جدا جدا ببینید و بسنجید، پیش از هر چیز باید بدانید که آن اثر، همگون و یکپارچه نیست و سستی و لنگی و پریشانی اش باعث شده است که بتوانید هر جزئش را جداگانه و خارج از کل بنگرید.
البته گاهی هم سیستم ارزیابی نگاه ما درست کار نمیکند.
.
سلام
بنده نیز مانند دوستان بین کادر اول و کادر همراه کراپ به انضمام اصلاح فرم ساختمانها مردد بودم.
حتی خواستم دربارۀ این دو مورد پست بزنم که وقتی خودم اصلاح کردم، به نظرم ـ حداقل دربارۀ اصلاح زاویه ساختمانها ـ دیگر عکس اولی نبود.
پست جناب Amateur، نکات جالبی توجهی دارد. اینکه لزوماً همیشه نباید ساختمانها را جدای از دیگر عناصر با قواعد پیشفرض عمود بودن دید. همین قائم نبودن خود گیرایی عکس را افزایش میدهد.
پست مسعودخان:
به نظر دوستان عبارت "به نظر من مشکل به نظر میاد چون خیلی جلب توجه کرده و نگاه را مشغول می نماید" به پیشفرضهایی که لزومی در حفظشان در خاطر عکاسی نیست بر نمیگردد؟به نظر در کل هر دیستروشنی در عکس رو لازم نیست اصلاح کرد.
در بعضی مواقع به اغراق آمیز شدن عکس کمک هم میکنه ولی در اینجا به نظر من مشکل به نظر میاد چون خیلی جلب توجه کرده و نگاه را مشغول می نماید.
خیلی دوست دارم بدانم بقیه دربارۀ این موضوع چه نظری دارند.
ممنون
.
در نوشته های دوستان نکات ارزشمندی در مورد عکس وجود داشت.
در مورد فرم و محتوا با نظر جناب Amateur موافقم که اینها قابل جداشدن نیستند. اما قصدم از مطرح کردن آن سوال، ایجاد تاکیدی بود بر توجه به جنبههای مختلف اثر. حس میکنم اکثر دوستان در برخورد با عکس، به ذهنشان اجازه پرواز نمیدهند. زنجیرهایی مانع پرواز فکرشان میگردد. توجه شان به نورسنجی و دیستورشن جلب میگردد بدون آنکه این موارد را همراه با کل ساختار اثر تحلیل کنند. دیستورشن، کادر، نورسنجی، فوکوس، همگی تعاریف مشخصی دارند. اما بیاد داشته باشید که این تعاریف همه جا صدق نمیکند. گاه وجود برخی از این ناهماهنگیها در عین هماهنگی با موجودیت کلی اثر است و کاملا آن را بالا میبَرَد.
غیر از مورد فوق (یعنی اشکالات تکنیکی که در خدمت عکس هستند) ممکن است در عکس خوبی، اشکالات دیگری نیز ببینید که بهتر بود نباشند. اما نکته مهم این است که در برخورد با عکس باید وزن هر معیار شما مشخص باشد. گاه کلیت یک اثر آنقدر خوب است که میتوان از برخی اشکالات صرفنظر کرد و یا حداقل، آنها را تبدیل به همان زنجیرهایی نکرد که مانع پرواز فکر میشوند.
اما این عکس. ساختار کلی اثر بر پایه یک نکته کلیدی مهم استوار شده است و آن، آشناییزدایی است. هنرمند، پرندگان را به گونهای تصویر کرده است که دیگر ماهیت اصلیشان مشخص نیست. این خطوط نامنظم سفید بر پهنه سیاه تالاب، خلق جدیدی است. چیزی که چشممان به طور طبیعی نمیبیند. این اغتشاش و نامنظمی را اضافه کنید بر کادر خوب عکس. از پیشزمینه به سمت پس زمینه. در راستای تالاب. همراه با کجی ساختمانها در همان راستا. کنتراست خوب. همه اینها فرم خوب عکس هستند که کاملا در خدمت مفهوم عکس عمل کردهاند.
حال میتوان فهمید که چرا عکس ما را با خود همراه میکند. عکس را میتوان یک اثر عالی دانست. چرا که حسی قوی در شما برمیانگیزد. حسی از دنیای پرآشوب در نگاه اول. با نگاه بیشتر، خطوط نامنظم پرندگان را در آسمان دوردست نیز مشاهده میکنیم. و شاید مفاهیم دیگری نیز به اذهان خطور کند. تلاش برای رهایی از سیاهی و رسیدن به روشنایی. آنان که تلاش کنند، سرانجام میرسند.
امیرعبدلپناه در یک سال گذشته پیشرفت خوبی در عکاسی داشته است. ابتدا تکنیک عکسهایش بهبود پیدا کرد و حال نوبت بهبود نگاهش است که در عکسهای اخیرش قابل مشاهده است. برای او آرزوی موفقیت بیشتر دارم.
گرچه بحث در مورد این اثر پایان یافته اما نکته ای به نظرم رسید که شاید مطرح کردنش لااقل برای خودم بد نباشه :). اولا این رو بگم که من عکاس نیستم و حدود یکساله که خودم عکاسی رو یاد گرفتم و تمام آثار ناقص ارسالیم هم بر اساس آنچه حس می کردم ایجاد شده و نه بر اساس دانش و اصول ...
به نظرم این حرکت مولکول وار پرنده ها و اون موشنها و دنباله شون مثل آشوب و بدو بدوهای این ور و آن ور انسان در طول زندگی است و می شه زندگی رو به این رود جاری تشبیه کرد کما اینکه محدوده پرواز تقریبا به همین رود محدوده . و بعد چشم می ره در انتهای رود و اونجا جز کمی روشنایی چیزی نیست . مبدا فقط نوری میهم داره و شاید مقصد هم همانجا باشه !؟ . در خصوص دیستورشن موجود و مود سیاه و سفید پر کنتراست عکس هم می تونه القایی باشه از سیاهی ها و کجی های محدود کننده این زندگی و سئوال این خواهد بود که پایان این رود و حرکت مولکول وار زندگی کجاست ؟
نیما مقیمی
ویرایش توسط nimbo : Saturday 16 April 2011 در ساعت 14:31