در هفتهای بهاری مشتاق خواندن تحلیلهای شما بر این عکس هستیم:
در هفتهای بهاری مشتاق خواندن تحلیلهای شما بر این عکس هستیم:
سلام
سیاه و سفید جذابی ست و المان هایی که در کادر مربع به زیبایی در تقابل با هم به نمایش در آمده اند برای من یادآور تقابل و تعارض فضای دیروز جامعه بشری با امروز است ... .
تقابلی که در همین عکس نیز مصداق های فراوانی برای آن می توان برشمرد.
درود
ثبت زیبایست و شاید فقط زیبا برای توصیف کم باشد زیرا هم چشم و هم فکر را تواما با هم فرو می برد ....
از لحاط بصری المان های موجود در عکس به خوبی در کنار هم قرار گرفته اند گویی با دست عکاس انها را ان طور که می خواسته چیده ...استفاده از پیش زمینه مناسب که ببینده را به عمق تصویر چه از لحاظ بصری و چه از لحاظ روانی می کشاند ... ادیتی مناسب که فصای موجود حس درون عکس را به خوبی منتقل می کند.....وجود خطوط عمودی در جلو کادر و در انتها ثبات را به عکس می بخشد...به خوبی از خطوط در عکس استفاده شده تا ببیندا به عمق تصویر هدایت شود ....عکسی است که هر قدر در ان خیره شویم خسته نخواهیم شد....وجود جرثقیل های غول پیکر در انتها مردی نشسته در روی اسکله رود خانه ای روان و قایق های در تلاطم اب .....
عکس در عین ارامش عجیبی که دارد پر است از هیاهو و سر وصدا...... صدای تلاطم رود .... جرثقیل ها .... زندگی ماشینی و صنعتی که هر لحظه ما را در خود غرق می کند...مردی که نشسته گویی سالیان سال است که هم انجاست و نظاره گر تغیرات است و نمادیست از نسلهای قبل و بعد که به خوبی استفاده شده.... در کنار رودی روان و تکان قایق ها مرد ثابت نشسته گویی به خواب رفته و محو پیشرفت است و گذر زمان گویی برایش معنا ندارد.... و قایق هایی که در جای خود بی قرار گویی به بند کشیده شده اند تا با رود همراه نشوند که مبادا مرد را ببرند.... و شاید مرد از دنیایی دیگر و فاصله اش تا صنعت به اندازه یک رود هرچند تا جلو اسکله پیش امده...کادر بندی بسیار به خوبی انجام شده تقسیم بندی به خوبی انجام شده اسمانی خاکستری و متلاطم و رودی که مانند اینه صاف و انگار جای این دو عوض شده....پیش زمینه عکس بسیار کثیف زشت و پلشت است که همان گذشته این مرد است البته در فکرش و در ارزوی ان صنعت و پیشرفت که بسیار هم منظم و دقیق چیده شده اند بر خلاف پیش زمینه ....اما نکته این جاست که گذشته با ان همه زشتی ساده است ،حس دارد ،اما مرد بی خبر از اینده ای که او و گذشته اش را خواهد بلعید....
مرد دقیقا در نقطه صفر ایستاده .... جلوی رویش صحنه ایست که قرار است بازی کند و پیش زمینه دقیقا گذشته ی اوست که به ما در این صحنه نمایش کد خواهد داد .....
ممنون از اشتراک این ثبت زیبا
با احترام فراوان مرتضی صادقیان
http://instagram.com/Morteza__sadeghian
http://instagram.com/man.sa_photography
درود...
آنچه در انتها بايد بيان كرد ،در ابتدا عرض مي شود : به عكاس هنرمند بخاطر خلق اين اثر بايد تبريك گفت
و اما بعد...
بلحاظ كمپسيون :تقابل خط افقي قوي كادر در مقابل خطوط شكسته كه موجب عظمت پديده اي مقابل چشم بيننده شده(بندر و جرثقال ها ) ،فضايي خالي(دريا) درمقابل سوژه اصلي(انساني) خود نمائي ميكند.
بلحاظ نشانه شناسي: بندرگاهي بزرگ در مقابل اسكله اي كوچك با دو قايق در كنار آن و سوژه انساني كه خود و دوقايق كوچكش رادر مقابل عظمت بندرگاه با تكنولوژي جابجائي كالا هاي بزرگ ميبيند.هنرمند با استفاده از تكنيك لانگ اسكپوز اثرات موج و خروش آب دريا را محو نموده و در ذهن بيننده اينطور متبادر ميگردد كه عليرغم فاصله كم ،تفاوت بسياريست بين اسكله كوچك و بندرگاه كمااينكه سوژه انساني نيز نظاره گر اين تفاوت در اعماق افكار خود است. لرزش دوقايق با استفاده از تكنيك بكار گرفته شده تقويت كننده تزلزل روزمره گي خرد اين قايقران در برابر كسب و كار كلان مقابل چشم اوست.
من عناصر شارپ اين عكس رو چيزهايي ميبينم كه گرفتارشان هستيم و عناصر فلو چيزهاييست كه آرزوشون رو داريم.
این عکس از دو نیمه، تشکیل شده است:
نیمه ی زیرین که قدمگاه نخست بیننده است و گویی که ما از این بخش، وارد چشم انداز عکس می شویم. نیمه ای که حس میکنیم به ما نزدیکتر است.
و نیمه ی زبرین که نگاه ما را به دوردست می برد و ژرفایی در تصویر، پدید می آورد.
این دو نیمه، صحنه ای از همجواری و رویارویی دو عنصر متضاد ساخته اند: سنت و مدرنیته. و یا هر نام مشابه دیگری که بر این عناصر میتوان نهاد.
در قسمت پایین عکس یا نیمه ی زیرین، مردی را از پشت می بینیم نشسته بر لبه و نوک جایگاهی که قایقها در آن پهلو میگیرند.
همه ی آنچه که در این نیمه می بینیم، به شیوه ی زندگی سنتی و طبیعی، نزدیکتر است و هم از این رو شاعرانه تر به چشم می آید.
اما در قسمت بالای عکس یا نیمه ی زبرین، دورنمایی از تجمع ابزارآلات سنگین صنعتی و بندرگاهی مدرن را می بینیم.
بر فرازش آسمانی ابرآلوده و تیره و ابرو در هم کشیده.
دستگاه های غول آسا، چنان گردن افراخته و سینه ستبر کرده اند که انگار در برابر خلوت آرام و ساده ی این سوی اسکله، به مقابله برخاسته و در واقع، صف آرایی کرده باشند.
این سوی اسکله اما در بهت و خاموشی، فرو رفته است و دو قایق خسته و کوچکش پشت به بندرگاه مدرن کرده و چندان بر اثر تکانهای آب بر خود لرزیده اند که تصویرشان به خواب و خیالی می ماند.
زمینش هم زخم خورده و فرسوده و رنجدیده است.
آری، همه چیز در این سوی، سر به تو دارد و نومیدانه در خود خزیده است.
اما نکته ی جالب دیگری در این تصویر هست!
مرز میان دو نیمه ی عکس، در سفیدی آب بندرگاه، گم میشود و امتداد اجزای نیمه ی پایین و بالا در هم نمی آمیزند.
شاید در سایز اصلی و یا با دقت خیلی بیشتر و به سختی، سایه هایی محو از دستگاه های بزرگ بر سطح آب، قابل دیدن باشند اما این عکس که اکنون در دست داریم، نشان میدهد که سفیدی مطلق در میانه ی تصویر، بین بخش پایین و بالای آن، ایجاد دوپارگی و گسست کرده است.
گویی که دو عکس در کنار هم قرار داده شده باشند.
نه اینکه تصویر از دو عکس جداگانه تشکیل شده باشد! سخن بر سر دو نیمه ی یک عکس است!
این دو نیمه (با اینکه هر دو اجزاء و عناصر یک عکس هستند) در هم تنیده نمی شوند و به سوی هم امتداد نمی یابند.
این دو نیمه در میان آب از هم جدا می شوند و فاصله می گیرند. گویی که آن سفیدی مطلق، آنها را واپس می راند و بر خود شناور میسازد.
و اما آنچه که به تمام این عناصر متضاد و متقابل، معنا بخشیده است چیست؟!
عنصر انسانی تصویر: مرد.
مردی در میان این گسستگی و دوپارگی سرگیجه آور و در میان این مرز گم گشته در سپیدی آبها نشسته است.
او کیست؟ چه می کند؟ نگاهش به کجاست؟ ...نمی دانیم.
و نباید هم بدانیم!
شاید او یک ماهیگیر باشد. شاید یک رهگذر باشد. شاید یک دلتنگ باشد.
شاید دارد ماهی می گیرد. شاید به آن سوی بندرگاه، نگاه می کند. شاید سیگار می کشد. شاید میخواهد خود را به آب بیاندازد. چه میدانیم!
ما خود که هستیم و چه میکنیم؟!
به راستی، ما خود که هستیم و چه میکنیم؟!!
شاید اگر پاسخ این پرسش را بدانیم، درباره ی این مرد هم همه چیز را بتوان دانست.
تنها «او» (انسان نوعی) را در این عکس باید دید که در میانه ی یک گسست بزرگ و در دنیایی از بی رنگی و سایه، نشسته است.
یکسو صنعت و تکنولوژی و دنیای مدرن و پر زرق و برق و شلوغ در دوردست!
یکسو (جایی که بر آن و البته بر لبه ی آن نشسته) زندگی ساده و سنتی و آرام که نشانه های زوال در سرتاسر آن نمودار گشته است و زودا که به خاطره ها سپرده شود.
او به زندگی ساده و آشنای خود پشت کرده و بر لبه ی دنیای خویش نشسته است و راهی (امیدی) هم به زندگی آن سوی اسکله ندارد.
او در میان جریان و حرکت مداوم آب که به سپیدی گراییده، چون چیزی سیاه، ثابت و ساکن فرو مانده است.
او کیست که اینگونه ثابت و ساکن، فرو مانده است؟! ارزشمندترین عنصر هستی: «انسان».
.
ویرایش توسط Amateur : Saturday 20 April 2013 در ساعت 20:48
در نگاه اول با خودم گفتم عجب توانایی داشته عکاس در خراب کردن موضوع! تصویر قایق ها بصورت خنده داری درهم شده، مات شدگی دریا بخصوص سمت راست مرد، مرز بین اسکله (البته امیدوارم درست گفته باشم) و دریا به نظرم خیلی تصنعی و نازیبا نشان داده شده. کلاً احساس کردم عکاس حداکثر خسارت را به موضوع زده. اما...
چشم ها را باید شُست، جور دیگری باید دید
... اما بعد از مدتی باخودم گفتم اگه عکاس عمدی این کارو کرده باشه چی؟ اگه میخواسته یه چیزی رو به بیننده بفهمونه چی؟
پس دوباره به عکس نگاه کردم و دیدم آن چیزی را که دوستمان نیز به خوبی دیده بود:
اما براستی دل مرد با کدام سو بیشتر است؟
یا:
به نظر میرسه عکاس با پنهان کردن صورت راوی (مرد) راه را برای برداشتهای متفاوت بیننده ها باز نگاه داشته تا هرکس بسته به تفکرش داستان مرد سرگردان را به سلیقه خود تعبیر کند
هرکسی از ظن خود شد یار من // از درون من نجست اسرار من
اما قبل از اینکه از عکاس محترم این عکس بجهت هم ثبت عکس و هم پذیرش نقد دیگران یک تشکر ویژه بکنم می خواستم دوتا سوال از سایر دوستان بپرسم:
1- آیا میشود (اجازه داریم) برداشتی طنزگونه (برداشتی کاملاً شخصی و متفاوت با برداشت اکثریت بینندگان) از این عکس داشت؟
2-آیا با فرض هرچند محال اینکه عکاس معترف شود که این عکس را همینجوری گرفته و در لحظه گرفتن عکس هیچ ایده ای نداشته، بازهم میشود برای این اثر زیبا چونان برداشت هایی داشت؟
-----------------------------------------------------------------------
اشعار از سپهری و مولانا
ویرایش توسط nmroshan : Friday 26 April 2013 در ساعت 23:15 دلیل: درخواست کاربر
۱- برخی عکسها میتوانند باعث تاثیرات خاص بر افراد شوند. یعنی احساسات خاصی را در آنها برانگیزانند که در دیگران چنین نباشد. این احساسات شخصی نیز اهمیت دارند هر چند از لحاظ دقت و مقبولیت به یک نقد صحیح و اصولی نمیرسند اما میتوانند جزء انواع تفسیر عکس طبقه بندی شوند. اگر عکسی باعث احساس خاصی در شما شد، آن را دست کم نگیرید. شاید در عکس نکتهخاصی وجود دارد که با تجربه احساسی خاصی در شما ارتباط برقرار کرده است. اگر دنیال علتش باشید، ضرر نخواهید کرد.1- آیا میشود (اجازه داریم) برداشتی طنزگونه (برداشتی کاملاً شخصی و متفاوت با برداشت اکثریت بینندگان) از این عکس داشت؟
2-آیا با فرض هرچند محال اینکه عکاس معترف شود که این عکس را همینجوری گرفته و در لحظه گرفتن عکس هیچ ایده ای نداشته، بازهم میشود برای این اثر زیبا چونان برداشت هایی داشت؟
۲- تفسیرهای نیت گرایانه در عکاسی به تفسیرهایی گفته میشود که در تحلیل عکس، به نیت و قصد عکاس در هنگام عکاسی بپردازند. این نوع تفسیر شاید در برخی موارد جواب دهد اما غالبا این طور نیست. در اکثر موارد عکاس حین تهیه عکس احساس، نیت یا قصد خاصی نداشته است و یا حس او خیلی مرتبط با عکس نیست. نقدها در اکثر موارد ارتباطی با نیت و قصد عکاس ندارند. بقول ماینور وایت : عکاسان معمولا بهتر از آنچه می دانند، عکس میگیرند. معنای حرفش این است که خیلی به قصد و احساس عکاس کاری نداشته باشید. خود عکس را بررسی کنید.
با تشکر از دوست عزیزم جناب امیر عبدالپناه به خاطر این ثبت زیبا، این عکس خیلی سوال تو ذهنم ایجاد کرده. مهمترینش سوژه اصلیه عکسه.
به چشم من هم کسی که نشسته و هم پنج جرثقیل ( اگه اشتباه نکنم ) جفتشون سوژه های اصلی عکسن. نمیتونم تشخیص بدم جناب عبدالپناه قصد و سوژه اصلیشون اون مرد بوده یا جرثقیل ها. چون جرثقیل ها به چشم من خیلی قشنگ میان. نمیدونم چه تاثیری این دو سوژه روم دارن که واقعا هم لذت میبرم و هم نمیدونم دلیلش چیه!