سلام
دوستان لطفا دیدگاههای مختلف خود را در در مورد عکس و عکاسی در مکاتب مختلف روانشناختی و فلسفی بیان کنید و اینکه ایا عکس قدرت برقراری ارتباط با انسان را دارد؟
سلام
دوستان لطفا دیدگاههای مختلف خود را در در مورد عکس و عکاسی در مکاتب مختلف روانشناختی و فلسفی بیان کنید و اینکه ایا عکس قدرت برقراری ارتباط با انسان را دارد؟
غکر نکنم این سایت ظرفیتش به این چیزا برسه خیلی اطف کنن شاتر و دیاف رو برات تعریف میکنن
جناب تازه كار ، واقعا با مشاهده سطح علمي و دقت شما دوست عزيز در 15 پست ارسالي تان (و همچنين دوستان ديگري مثل شما) درست مثل خود شما به اين نتيجه رسيدم و "غكر" نكنم از اين سايت و فورم به جايي برسيم. حتي شك دارم كه شما همان شاتر و دياف رو هم بدونيد كه چيه. ببخشيد كه اينقدر رك هستم ولي از وجود امثال شما در اين سايت متنفرم. اگر هم اين سايت سطح علمي اش رشد نكند، باعثش افرادي مثل خود شما هستند.
ویرایش توسط Amir Mohebi : Friday 4 November 2005 در ساعت 21:06
سلام
دوستان بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه عكاسي فقط تكنيك و ابزار كار نيست
سالي مان عكاسي را با دوربين معيوب انجام ميداد اما اياكسي هست كه از ديدن عكسهاي او به وجد نيايد؟
البته اين جانب قصد ندارم ابزار را بي اهميت نشان دهم بلعكس ابزار و وسايل حرفه اي موجب افزايش
و وسعت كار عكاس مي شود
اما اهميت بيشتر در حوزه تفكر و انديشه قرار دارد و اين نوع بينش عكاس است كه ساخت را به وجود مي اورد
ویرایش توسط andri : Friday 4 November 2005 در ساعت 23:34
اين كه عكس قدرت برقراري ارتباط رو داره كه درش شكي نيستنوشته اصلی توسط andri
اما شخصا فكر ميكنم بسياري از عكاسان ابتدا به طور غريزي عكس مي گيرن و بعد كم كم به نوع نگاهشون جهت مي دن و يا از ميان انواع اونها يكي رو انتخاب مي كنن
يعني عكاس ابتدا سبك انتخاب نمي كنه كه بعد در اون سبك عكاسي كنه بلكه اول عكس مي گيره بعد سعي ميكنه به عكس هاش جهت بده
البته اين موضوع مربوط به عامه عكاسان است نه خواص اونها
عده اي هم هستن كه بر اساس يك نياز به ابزار براي بيان عقيده به عكس نگاه مي كنن
ولي هر دو گروه به قدرت برقراري ارتباط عكس اعتقاد دارن
سعيد متعبد
آنالوگ: canon AE1
normal lens 50mm & wide lens 28mm
دیجیتال: Canon S1IS
http://saeedmoteabbed.blogspot.com
آقای تازه کار سلام به سایت عکاسی خوش امدی!!!!!!!!
ما اهالی سایت خوشحال می شویم که دوستانی مدعی و پر مغز به جمع ما اضافه شود و از اطلاعات خوب او استفاده کنیم اما تذکر چند نکته را بعنوان یکی از اعضاسایت لازم دانستم یاد آوری کنم اول اینکه سعی کن در زندگی زیاد شتابزده وعجولانه عمل نکنی شما اگر قدری در سایت دور می زدیدو مقالات ونقد ها را بررسی می کردید بدون شک پی می بردید که در اینجا اطلاعات به دیاف و شاتر ختم نمی شود دوم اینکه اگر شما به تاپیک لطفا خود را معرفی کنید مراجعه می کردید می دیدید که تعداد کمی از اعضا که خودشان معرفی کرده اند دارای چه چه مدارکی و تجاربی می باشند و این در شرایطی است که خیلی از دوستان سایت خود را معرفی نکرده اند سوم اینکه بدانیم که بشر چیزی به اسم احترام را کشف کرده است .جدی میگویم اخترام به دیگران بد چیز نیست ها !!خوب است که ادم احترام به دیگران را رعایت بکند.چهارم اینکه شما که لالایی بلد هستید چرا خوابتان نمی رود
شما که می دانستید اینجا اطلاعات در حد دیاف و شاتر است چر ا عضو سا یت شدید . در آخر لطف کن درباره موضوع اقای andri
کمی بنویس تا افراد آماتوری مثل من بخوانند و یاد بگیرند . راستی نامتان (تازه کار )به حق با خصوصیات شما مطابقت دارد چرا که چنین پست خامی را فقط یک تازه کار می تواند ارسال کند
اسدالله مداح
دوستان عزیز
خواهش می کنم بجای پاسخ به کامنت تازه کار به اصل تاپیک بپردازیم
چند وقت پیش یه تاپیک تو این زمینه ها بو د که می تونید از اون استفاده کنید مربوط به این موضوع بود که اصلا چرا عکس میگیریم
البته قبول دارم به این زمینه از کار کمتر از زمینه فنی پرداخته شده دلیلش هم اینه که عکاسی دو. وجه داره
1-وجه هنری
2-وجه فنی
نظر شخصی من مثل خیلی از دوستان اینه که وجه فنی قابل بحث، آموزش ، و یادگیریه اما زمینه هنری اون کاملا ذاتیه
به نظر من از لحاظ هنری عکسی موفقه که بتونه منظور عکاس از گرفتن عکس رو به بیننده القا کنه پس قطعا قدرت ارتباط با انسان رو داره ،حتی بیشتر از فیلم و هنر های دیگر مثل نقاشی چون سوژه ها واقعین و تنها یک وسیله برای خلق عکس وجود داره "دوربین" که تنها ساخته دست بشره که می تونه زمان رو متوقف کنه و اونو ثبت کنه
ویرایش توسط babakdin543 : Saturday 5 November 2005 در ساعت 14:28
نوشته اصلی توسط tazekarبا عرض پوزش از اساتید :دوست عزیزدر مورد ظرفیت سایت بستگی به استفاده کننده دارهاشتباه اومدی در مورد شاطررر( شاتر ) لطف کنید از نانوای محل کمک بخواهید خوشحال میشه بهتون خدمت کنهیادگرفتن شاترودیاف هنر نیست (دوربین اتوماتیک با نورسنج زیاده )
ویرایش توسط ninja : Saturday 5 November 2005 در ساعت 19:26
مجتبی
دوستان سلام
من که این تاپیک رو باز کردم قصد برانگیختن مشاجره رو نداشتم.
درسته که این اقای تازه کار خیلی عجولانه نتیجه گیری کردند اما خوب نظرشون همین بوده دیگه.
در مورد اینکه چرا اصلا این موضوع رو عنوان کردم : بنده دانشجوی علوم سیاسی و اندیشه ها هستم.
علاقه زیادی به عکاسی و سینما دارم.و دانشجوی اقای بابک احمدی در فلسفه هنر بودم.خواهش میکنم نظرتون
رو راجع به تاپیک بنده بیان کنید.به این امید که با این گونه بحثها موجب حرکت به سمت تفکر شده و نگاه روشن تری نسبت به عکاسی رو به وجود بیاریم.
رنه مگریت ِ نقاش , ابتدا در سال 1926 یک تابلو از یک چپق به تصویر می کشد و زیر ِ آن می نویسد:«این یک چپق نیست» و سپس در سال 1966 تابلوی دیگری را خلق می کند که درآن ضمن آنکه یک چپق ِ بزرگ دیده می شود, تصویر ِ همان تابلوی ِ قبلی با همان جمله نیز در پس زمینه به پشم می خورد. نام ِ تابلوی دوم ظاهراً "دو راز" است.
میشل فوکو در مورد ِ تابلوی ِ اول می نویسد:«سادگی ِ محض اش است که حیران ِ مان می کند» و درباره ی ِ تابلوی ِ دوم می گوید:«ابهام هایی عمدی را در برابر ِ چشمانمان چند چندان می کند.»
بیایید این دو تابلو را با نقاشی ِ "شماره ی ِ یک" و "شماره ی ِ دو" از شاهکار ِ سنت اگزوپری یعنی شازده کوچولو مقایسه ای کنیم.
در نقاشی ِ شماره ی ِ یک تصویر ِ بسیار ساده ای است که بزرگتر ها آن را "کلاه" شناسایی می کنند, اما نقاش ( آقای ِ خلبان ِ کودک) معتقد است که مار بوآیی را به تصویر کشیده است که فیلی را بلعیده؛ در نقاشی ِ شماره ی ِ دو نقاش برای ِ اثبات ِ هدفی که از کشیدن ِ نقاشی ِ شماره ی ِ یک داشته به وضوح درون ِ شکم ِ مار ِ بوآ را نشان می دهد که فیلی در آن جای گرفته است. اگر جناب ِ رنه مگریت زیر ِ نقاشی ِ خود نمی نوشت "این یک چپق نیست" همان بزرگترها همانی را به او می گفتند که به به کودکی ِ آقای ِ خلبان گفته بودند.
تصویر با زیر نویس آن است که معجزه ی ِ معناهای ِ متعدد ایجاد می کند. و مهمتر از همه جابجایی و جایگرینی ِ ذهنی ِ ماست. چپقی که چپق نیست, پس چیست؟ کلاهی که کلاه نیست؛ پس چیست؟ شباهت ِ این دو در خود ِ نقاشی نیست بلکه در گزاره های بعدیی است که ایجاد می کند؛ یعنی همان جایگزینی ِ ذهنی.
فرض ِ جابه جایی به واسطه ی ِ تخیل, حرکت ِ نخست ِ مخاطب به سمت ِ مشارکت در خلق ِ اثر ِ هنری است. فعال کردن و بهره گیری از تخیل, به واسطه ی ِ چیزی که امکان ِ آن را برای ِ ذهن ِ ما فراهم می کند؛ هنر اگر دگرگونی ای بسازد, یا طرحی نو در اندازد, نمی تواند این کار را جز از راه ِ افزایش ِ آزادی ِ مخاطب ِ اثر ِ هنری انجام دهد. میان ِ دنیای ِ اثر با آزادی ِ انسانی رابطه ای ناگسستنی وجود دارد. هنر به یک فرد اجازه می دهد تا حقیقت را چنان که می خواهد, چنان که به گمان اش درست می آید, بیافریند و زیر ِ بار ِ حقیقت های ِ تحمیلی , یعنی دروغ هایی که بدان ها نام ِ حقیقت داده اند, نرود.
و اما در مورد ِ دیدگاه ِ فلسفی – هرمنوتیکی ! ابتدا جمع بندی ِ اولیه ای از این نگرش به دست دهیم, برای ِ این منظور مطالبی را عیناً از گفته های ِ استاد ِ عزیزم دکتر بابک احمدی نمی یابم:
«به طور ِ سنتی هرمنوتیک را نظریه یا علم ِ تفسیر و تأویل دانسته اند, البته امروز, این معناها چندان دقیق به نظز نمی آیند. اصطلاح ِ هرمنوتیک به لفظ ِ یونانی ِ hermeneuein باز می گردد که به معنای ِ تأویل یا بازگرداندن ِ گفته ای به زبانی قابل ِ فهم برای ِ مخاطب, چیزی را روشن و قابل ِ فهم بیان کردن بود. این گونه, به نظر می رسد که از همان آغاز مسأله ی ِ مرکزی ِ هرمنوتیک هم "شناخت" بوده, و هم اصطلاح ها و منطق ِ زبانی ای که یکنفر بدان نیاز دارد تا بشناسد.
در چند دهه ی ِ گذشته, خرد ورزی ِ هرمنوتیکی بیشتر در پیکر ِ دو سخن ِ فلسفی و هنری شکل گرفته است. البته اهل ِ هرمنوتیک, در زمینه های ِ الهیات,اخلاق,نظریه ی ِ اجتماعی و سیاسی, جامعه شناسی, ارتباط شناسی, فلسفه ی ِ علم نیز بحث کرده اند, اما چنین می نماید که اگر نه تمامی ِ این موارد, بخش ِ عمده شان در سایه ی ِ سخن ِ فلسفی ِ هرمنوتیک مطرح شده اند. حتی جانی واتیمو که به صراحت هرمنوتیک را"سخن ِ مسلط" یا زبان ِ کوئینی ِ دوران ِ ما خوانده است, ناچار از پذیرش ِ این نکته شده است که هنوز می توان فاصله ای میان ِ هرمنوتیک و سخن ِ علمی یافت.»
دلیل ِ این نکته دوری تدریجی اما قاطع ِ هرمنوتیک از آرمانی ست که چون میراثی از دوران ِ پوزیتیویسم باقی مانده؛ و آن را علم باوری یا کیش ِ پرستش ِ علم می خوانیم. یکی از جنبه های ِ اصلی ِ این آرمان, رسیدن به قطیت ِ بیان از راه ِ الگوهای ِ تک معنایی در سخن ِ علمی, و تلاش برای ِ زدودن ِ "زوائد ِ معناشناسانه" بود. آرمان ِ سخن ِ علمی رسیدن به قاعده هایی نشانه شناسانه بود که فقط یک معنای ِ صزیح, بر اساس ِ قراردادی پذیرفته شده, ارائه کند, و دیگر جایی برای ِ معناها و دلالت های ِ ضمنی باقی نگذارد. از این نظر سخن ِ علمی, درست در نقطه ی ِ مقابل ِ سخن ِ شاعرانه و هنری خواهد بود. همانطور که کوهن,فیرابند, فوکو و شماری از متفکران ِ امروزی ِ تاریخ ِ علم نشان دادند "تک معنایی" در قلمرو ِ سخن ِ علمی نیز جز آرمان و خیالی بیش نیست.دانشمندان در بیان ِ تجربه ها و کشفیات ِ علمی ِ خود ناگزیرند از زبان سود جویند, و سرانجام چه بخواهند چه نخواهند, در بند ِ مجازهای ِ بیان و قاعده های ِ نظریه ی ِ بیان باقی می مانند, و هرگز آرزویشان در دست یابی به بیانی دقیق و کامل که یکسر همخوان با پدیده ی ِ عینی و موجود باشد, تحقق نخواهد یافت.
بر این اساس آیا نه تصور ِ شما آیا شناخت ِ مفهوم ِ زبانی و نشانه شناسی ِ یک تصویر, ممکن است؟ آیا اصلاً مهم است؟ و یا هنر ِ ناب زمانی شکل می گیرد که دلالت های ِ معنایی ِ مخاطب را با رانه های ِ شخصیتی و روانشناختی ِ فردی ِ او جدای ِ از هر قلمرو ِ فرهنگی ؛ به آزادانگی ِ تخیل وا دارد؟
ویشتاسب