دست شما درد نکند که گفتگوهای پیش از اظهار نظر خودتان را یکجا بیهوده، قلمداد میفرمایید! آمدید توجیه کنید و بیحرمتی کردید.
معنای سفسطه هم این نیست که خیال میکنید. به کار بردن کلمات در جایگاه راستین خودشان چندان هم ساده نیست. برچسب زدن به حریف، کسی را برنده ی میدان نمیکند. میدان سخن و اندیشه را میگویم.
منظورتان از مهمل بافی را درک نکردم. شاید این هم یک برچسب دیگر است.
اینکه واقعیت مطلقی وجود ندارد و آنچه به چشم ما می آید دقیقاً و کاملاً منطبق با نگاه دیگران نیست، جنبه ی علمی دارد و نیازی نیست که من این را ثابت بکنم.
من جز اینکه بخواهید جواب مرا به هر نحوی بدهید، چیزی از فحوای کلام شما درنیافتم.
من کجا چنین مبحثی را مطرح کردم که آیا ادیت بکنیم یا نکنیم؟! من گفتم هر عکسی را باید با توجه به ماهیت و رسالتش سنجید و آگاهانه، ویرایش کرد.
هر کسی هم آزاد است که عکسهای خود را چنان بپردازد و بیاراید که اثری از آثار خروجی دوربین، برجا نگذارد. اما اگر آنچه که او نقش زد، بویی از هنر و اصالت نداشت و بقول معروف: بیخ ریش صاحبش ماند، گناهش به پای خود اوست.
ضمناً این نکته که واقعیت، مطلق نیست و هر کسی میتواند برداشتی از واقعیت داشته باشد، مجوزی برای ما محسوب نمیشود که همه چیز را وارونه جلوه بدهیم و تصاویر نامعقول و بی هدف از آنچه که در پیرامون ماست، به نمایش بگذاریم.
اما دوست دیگر در مورد اصل، پرسیده بودند.
اگر اصل را به معنای مطلق و چون یک حکم کلی در نظر دارند، باید بگویم که چنین چیزی در کار نیست.
اصل میتواند هدفی باشد که هنرمند به آن متعهد است و بر پایه ی آن بقول معروف: میداند که چه میکند. نه چون عکاسی که زشتی ثبت خود را میخواهد در پس نقابی از بزک بپوشاند؛ و یا اجزای تصویر را از سر بی نظمی و به خیال ساختارشکنی، در هم بیامیزد و یا از هم بگسلاند.
این بلایی است که امروزه به جان همه ی هنرها افتاده است و تنها دامنگیر عکاسی نیست.
در ادبیات هم شاهد این آسان گیری ها و ولنگاری ها هستیم و جالب این است که هر چه آثار این خرابکاریها به نام نوآوری در ادبیات معاصر بیشتر میشود، هر روز از دیروزمان واپستر میمانیم و تهیدست تر میشویم.
در نقاشی و موسیقی و سینما هم تماشاگر رویکردی ساندویچی و فارغ از هنر و اصالت هستیم.
گویا در این عصر شتاب، همه باید سرپایی لقمه ای بخورند و پی کارهای مهمترشان بروند. هنر هم گویا باید مثل همین خوراکهای فوری، تهیه و عرضه شود.
شاید بگویید عکسی که پردازش و ویرایش میشود خیلی هم کار می برد. نخست باید اشاره کنم که پیش از این هم گفتم که عمل ادیت اگر درست و بجا و در خدمت یک هدف باشد، بسیار هم ارزنده و هنرمندانه است.
اما اگر بخواهیم کمبود توجه و هنرمان در عکاسی را با پناه بردن به فتوشاپ، جبران کنیم و به این وسیله، عقل بینندگان را بدزدیم، کار را بر خود آسانتر گرفته ایم.
چون از سر دانش و بصیرت، شاتر را چکاندن و به بهترین ثبت رسیدن، اگرچه ممکن است ظاهراً در چند ثانیه صورت پذیرد ولی در پس این مهارت و توانایی، دریایی از تجربه و هوشمندی و کوشش و رنج، نهفته است.
نه من و نه هیچکس نمیتواند به شما بگوید اصل، کدام است.
اصل و میزان برای ما میتواند مقدار تلاش و ممارستی باشد که با جان و دل و از سر بصیرت و دانش، صرف یک اثر هنری میکنیم.
اگر یک عکس بتواند با درون انسان به سخن درآید، حتی اگر بسیار هم ویرایش و طراحی شده باشد، به توفیق رسیده و کار خود را کرده است.
سخن بر سر این نیست که ادیت بکنیم یا نکنیم و یا حد و مرزها بطور دقیق کجاست.
اثری که از پس یک ادیت برجا میماند، خود بهترین نشانه است که آیا باید ادیت میشد یا نباید میشد.
ما نمیخواهیم و نمیتوانیم اصل را چنان که در نظر دارید، معرفی کنیم. چون اگر هنر، اصل ثابت و مطلق داشت که اصلاً هنر نبود.
ما پایبند به اصل هستیم، اصلی که هر کدام از ما با تکیه بر خویشتن میتوانیم برپا بداریم و به نمایش بگذاریم.