خوب شما گقتين از زبان خودم بگم. من والله از وقتي اين تاپيك زده شده نگاه ميكنم و جواب دوستان رو ميخونم ولي خوب من هنوز شخصيت اصلي خودم رو نشناختم و خيلي هاي ديگم شخصيت و توانايي هاشون رو نشناسن.
من از بچگي خيلي كارا كردم. اول از نقاشي به صورت جدي آغاز كردم و از رنگ روغن تا چاپ (در واقع يه نوع سبك نقاشي به صورت چاپ هستش) كه در خدمت استاد گرامي جناب پدرام خسرونژاد كه الان در پاريس زندگي ميكنن بودم. تا 4-5 سال پيش هم انجام ميدادم با سبكهاي مختلف ولي در آخر به سبك چاپ رسيدم كه خيلي جالب و زيباست.
توي همين بين هم به جمع آري تمبر دست زدم و در واقع كلكسيونر شدم و هنوز هم تمبرهاي گرون و قديمي و با ارزش رو دارم كه بسيار زياد هستن ولي خيلي زود ازش كنار كشيدم شايد 3سال بيشر كار نكردم. حدود 2-3 سال پيش هم به گيتار رو آوردم و اون رو از همه زودتر رها كردم حدود 1 سال و نيم. از 1سال پيش هم عكاسي رو به صورت جدي شروع كردم و تا الان كه مثل نقاشي ازش استقبال زيادي كردم و دوستش دارم و اميدوارم (كه مطمئن هستم) رهاش نكنم.
براي همين هم نميدونم (در حال حاضر) براي چي عكس ميگيرم ولي يه چيزي بهم ميگه دوربين رو بگير دستت توي ويزور نگاه كن با رينگ زوم لنز ور رو به كراپ دلخواهت برس و تنظيمات رو انجام بده و وقتي آماده شدي نفست رو نگه دار و دكمه شاتر رو بزن و يه فريم رو ثبت كن (كه البته من فريم سياه ميكنم و نميتونم بگم عكسام خوبه اينم بدون تعارف ميگم چون نميدونم متاسفانه يا بدبختانه يه جورايي ميخوام از خودم بيشتر كار بكشم و دوست دارم هنوز اول راهي عكسها آنچناني بگيرم) به هرحال من براي همين صحبتم رو به مقاله جناب دستوري ارجاء دادم چون واقعا متوجه نيستم چرا و چه نيرويي من رو به اينكار وا ميداره.