در پاسخ به این پرسش که: «آیا مخاطب یک اثر هنری، عام است یا خاص؟» باید گفت: هر دو.
در واقع، هنر را نمی توان متعلق به گروه خاصی از مردم دانست. هنر برای همه ی مردم است.
هنر به خورشید می ماند که بر همه جا می تابد: بر کاخها و بر خرابه ها، بر گلزارها و بر لجنزارها.
هنر، عموم مردم را پوشش می دهد. البته عموم مردم به معنای تک تک مردم نیست! سخن بر سر کلیت است.
حتا باید گفت: یک اثر هنری، گاه غیرمستقیم، همه را در بر می گیرد و بر حافظه ی یک ملت، نقش می بندد.
یعنی لازم نیست مثلاً تمام مردم، حافظ خوان و حافظ پژوه باشند. اما اثر حافظ، ناخودآگاه در سرتاسر فرهنگ و زبان و زندگی ما جریان دارد.
به بیان دیگر: همه حافظ را نمی فهمند و ای بسا نمی خوانند اما حافظ از آن همه است و کمابیش با هر کسی، پیوندی دارد. چنان که جانداران زیرزمینی و دور از خورشید نیز موجودیت خود را به خورشید، وامدارند. حال آنکه هرگز در برابر پرتو جانبخش خورشید نبوده و روی آفتاب را سرراست ندیده اند!
زمان باید بگذرد تا آشکار شود که آیا یک اثر هنری در ذهن و قلب مردم، راه خواهد یافت یا نه.
گاه مردم، اثری را زود می پسندند و زود هم فراموش می کنند و گاه نیز از کنار اثری می گذرند اما پس از گذشت زمانی دراز، سیل آسا به سوی آن هجوم می آورند. بیشتر شاهکارهای هنری از همین دست بوده اند. یعنی نخست چندان جلب توجه نکرده اند و سپس جهانی را به سوی خود کشانده اند.
زمان باید بگذرد. و بسیار هم باید بگذرد تا آنچه که اصیل و ارزنده و ماندگار است، تداوم خود را قاطعانه تثبیت کند.
یک عکس هم هر چه درباره اش بگویند و بنویسند، سرانجام این خودش است که باید به زبان دیدار با همگان سخن بگوید و آنقدر توانا باشد که از چشمها به دلهای مردم، راهی بگشاید و ماندگار شود.
باز هم می گویم که قدرت نقد و نظر، بسیار مؤثر است اما بهترین دانه را در شوره زار که نمی توان کاشت.
.