پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
یکی از اهداف من اینه که در مورد این مکانیزم با هم صحبت کنیم. اینکه چطوری می*تونیم با مخاطب حرف بزنیم و یک کمکی بهش بکنیم بدون اینکه خودمون هم بدونیم داریم چیکار می*کنیم، این وسط چه اتفاقی میوفته؟ و آیا اصلاً ما می*تونیم هوشیارانه همچین کاری بکنیم یا اینکه همچین چیزی به کل از کنترل عکاس خارج هست و باید به انتظار شانس نشست؟ اگه به نظر شما می*شه کنترل کرد یک سوال دیگه مطرح می*شه و اونم اینه که از کجا می*دونید که مخاطب شما بلده ساعت رو بخونه؟
نقل قول:
در برنامه بعدي از خود كارگردان فيلم دعوت شده بود بعد از نشان دادن تصاوير ضبط شده بر نامه قبل كارگردان خندش گرفته بود و ميگفت منظورمن اصلا اينها نبوده وخيلي ساده ميخواستم فلان مطلب رو به مخاطب القا كنم
خلاصه اينكه هركسي از ديد خودش به يك موضوع نگاه ميكنه و اين يكي از مشخصه هاي هنر هست كه مثل رياضي راه حل و جواب مشخصي نداره كه در همه جا يكسان باشه
به همين دليل من فكر ميكنم كه هنرمند بايد با ديد خودش به يك موضوع نگاه كنه نه اينكه بگه اگه اين اثر رو ديگران ببينند چه تفسيري ميكنند
يك چيزي رو من اعتقاد دارم.
وقتي اثري خلق ميشه... و به مخاطب ارائه ميشه... خالق اثر ديگه صاحب اثر نيست.
يعني هر بيننده، خواننده، شنونده... اين حق رو داره اثر رو براي خودش تعريف و تفسير كنه.. و اون چيزي رو كه حس ميكنه از توش بكشه بيرون.
بله... اثر هنري رياضي نيست كه جواب مشخصي داشته باشه(اصلا رياضياتم خوب نيست! اميدوارم در رياضي همه سوالات يك جواب داشته باشند!)
اما دو نكته رو مي*تونم بگم:
ميشه اثر رو ساده كرد... حالا ميتونيم بگيم عاميانه، بازاري ... هر چيزي....
به گمان من هيچكدوم اينها بد نيستند... ولي مشخصه بارز اونها يك لايه بودن اونهاست.
يعني هنرمند سعي مي*كنه چيزي توليد كنه كه مخاطب ميتونه اون رو بگيره... بي دردسر...
ميشه هيچ چيز رو و يا چيز ساده*اي رو در قالب پيچيده*اي نهان كرد... و ادعاهاي بزرگي هم داشت....كه اثري بزرگ خلق كردم هنرمندان در پي كشف آن هستند....و يا اينكه مردم نميفهمند...
ميشه اثري خلق كرد كه حاوي اطلاعات مختلفي درون خودش باشه... احساسات مختلف رو بتونه جوابگو باشه و ...
در اينجاست كه هركه بيشتر ديده باشه... بيشتر شنيده باشه... بيشتر آموخته باشه، بيشتر و بهتر ميتواند دريافت كند.
هركسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
حالا قرار هست حتما از اسرار خالق باخبر شيم؟ يا از ظن خود يار شويم؟
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
حتی اگه خوب می*بوده من 16 ساله نمی*تونستم درست تشخیص بدم و ممکن بود کاری بکنم که بعدها برام پشیمونی به بار بیاره...). خوب، به نظر شما این نویسنده کارش درسته؟ بعنی چون برای خودش این ماجرا حل شده و همه جوانبش رو می*دونه و خودش همچین چیزی رو درست یا غلط می*دونه اجازه هم داره نظرش رو آزادانه برای همه تبلیغ کنه؟ یعنی نباید نسبت به جامعه احساس تعهد کنه؟
به عقیده من هنرمند طرز تفکر خود و نوع ایدئولوژی خودش رو داره ، حالا اینکه بخواد بستر فکری خودش رو در چارچوب جامعه قرار بده و با هنجارهای عامی پیش بره ، برای کمال یک هنرمند چیزی جز یه کلاف پیچ خورده به دست و پا نیست. سابقا شایعاتی در باره صادق هدایت* وجود داشت که افرادی با خواندن کتابهای هدایت دست به خودکشی زدندو اگر شما هم بخونید میرید و با کارد آشپزخونه رگ دستتون رو میزنید ، و این بابا پیرو کافکاست* و کتابهای کافکا هم باعث خودکشی میشه! حال اینکه چه من در 15 سالگی و چه دیگرانی کتاب بوف کور * رو خوندند اما کسی این بین از میان نرفت ، هنرمند ضامن همه کژکاری های فکری یک جامعه نمیتونه باشه، بسیاری از هنرمندان در زمان خودشون مشتی دیوانه به حساب میومدند ! حالا اگه سالوادور دالی توی نمایشگاه نیویورک به جای لباس غواصی با کت فراک میرفت ، بازم میتونست به اعجوبه ای در سبک سورئالیسم مبدل بشه ، کسی که با افکار رویاگونه فرویدی خودش زندگی میکرد و روی بوم نقاشی خلق اثر....( به قول خودش : تنها فرق من با یک دیوانه اینست که من دیوانه نیستم)
یا یک مثال دیگه مثنوی مولوی* کتابی است که به عنوان یک کتاب انسان ساز ایرانی در همه جای دنیا مطرح شده ( شاید چیزی در حد قرآن) . اما خیلی آدمکها* را تا بحال دیدم که به جای، بشنو از نی* و مناظره موسی و شبان* با قصه کنیزک وخر... چه بهره های ارزشمندی که از این کتاب نفیس نبردند !!
میخوام بگم یک هنرمند عکاس هم به همین گونه است ، میتواند یک خالق محض برای نگرشی نو و غیر قابل هضم باشد که شاید تا بعد از مرگ او هم شایان توجه نباشد و از طرف دیگر کسی که کنار پارک برای مدتی مدید عکس یادگاری میگیرد ، گو اینکه عالم عکاسی به نظر من رهایی عالم نقاشی و هنرهای بصری را تا حدودی ندارد اما در رسالت یک هنرمند تغییری ایجاد نمیکند .
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
یک سری منتقد فیلم اون ور آب نشستن و از توی فیلم های هیچکاک یه مواردی در آوردن، مثلا اینکه تو نماهائی که آباژور وجود داره فلان اتفاق میفته، حالا واقعا هیچکاک سر همه مثلا 54 تا فیلم بلندش حواسش به این موضوع بوده یا نه؟ اگه نبوده پس این تم مشترک چیه؟
این جا یه نظریه ای مطرح میشه که میگه یه اثر هنری در واقع جزئی از جهان وجودی دور و بر ماست که انقدر منتظر میمونه تا به وسیله دستهای یه خالق هنرمند خلق بشه، در واقع خالق اون اثر، اول اونو کشف میکنه بعد خلقش میکنه، نمیدونم میشه این نظر رو قبول داشت یا نه، آیا با این نظریه ارزش کار هنرمند پائین نمیاد؟ نه، چونکه اوه هنرمنده که با بینش و جهانبینیش تونسته این اثر هنری رو کشف کنه و بعد خلقش کنه، برای همین اثر هنری که بوسیله یه هنرمند خلق میشه، چیزائی رو ممکنه توش کشف کنن که خود هنرمند از اونا خبر نداشته، این دلیل نمیشه که ارزش کار هنرمند بیاد پائین، چون هنرمند وقتی با هنرش، هنری رو خلق میکنه، به غیر دستهاش و به غیر از عقل و شعورش و حس زیبای هنرمندانش، یه چیز دیگه به اسم ناخودآگاه هم داره، که این ناخودآگاهش باعث میشه یه جنبه های دیگه ای که خودشم خبر نداره به اثرش اضافه بشه، شایدم جنبه ها هست و هنرمند نتونسته همه جنبه های اثر هنری رو کشف کنه و یه قسمتهائیش رو یه سری دیگه کشف میکنن؟؟؟
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
فکر میکنم سوتفاهمی که گاهی اوقات وجود دارد داستان رسالت هنرمند و هنر در خدمت فلان و بهمان است.
از شوروی سابق و هنر در خدمت سوسیالیسم و مارکسیسم بگیر تا هنر در خدمت هر دیکتاتوری و هر ایدئولوژی دیگر.
در حکومتهای توتالیتر هنری ارزشمند است که به حاکمان برای تحکیم قدرتشان کمک کند. نمونه اش شاعران درباری در همیشه تاریخ.
اینکه به زور برای هنرمند رسالتی قایل شویم و میزان سنجش هنر هنرمند بر اساس میزان دستیابی به ان رسالت براورد شود را نمی پسندم.
هنرمند هم یک اانسان مانند دیگر انسانهاچه کسی این رسالت زورکی را بر دوش میگذارد؟
به نظر من هنر برای هنر یا هنر برای لذت شخصی از قدر هنرمند نمیکاهد که حتی در مقایسه با هنرمندان ایدئولوژیک هنرمند خنثی بودن بهتر از هنرمند مضر بودن است.
قطعا هنر میتواند به یک ابزار قدرتمند تبدیل شود که یا برای ساختن به کار اید یا در خرابی.
اشکالی که بحث رسالت هنرمند ایجاد میکند این است که پس اگر هنرمند باید رسالتی داشته باشد قدرتمداران میتوانند معیارهای ان را ترسیم کنند و هنرمندان را به دسته خودی و نخودی یا ناخودی تقسیم کنند و ازادی بیان نخودی ها را محدود.
نمیگویم هیچ قانونی نباید وجود داشته باشد و هر کس بتواند به بهانه ابراز هنر به فرض معیارهای اخلاقی جامعه را به بازی بگیرد حتی در دموکرات ترین کشورها هم ملاکی وجود دارد اما هر چه حکومتها بسته تر سواستفاده اشان از هنر بیشتر و ناخودی ها محدودتر.
به نظرم ازادی بیان هنرمند در بیشترین حد و قانونهای محدودکننده در حد لزوم (نه لزوم قدرتمندان) بهترین رویه است.
چرچیل میگوید دموکراسی بدترین نوع حکومت است اما متاسفانه تنها روش حکومتی قابل استفاده است.
شایدبا وجود اجازه اظهار بیان برای همه در جایی به قبای کسی بربخورد یا حتی از نظر اخلاقی احساسات گروهی را خط خطی کند اما برایند این ازادی مثبت خواهد بود و برایند تخریب و ساختن با وجود ازادی هنرمند برای بیان انچه میخواهد منجر به ساختن میشود.
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
سلام.
خسته نباشید.
اولا تشکر میکنم از کاوه عزیز . به خاطر این بحث های جذاب .
من یه چیزی راجع به هنر دوست دارم بگم . سعی میکنم با مثال هم بگم چون کاوه عزیز خواسته.
من اینجوری فکر میکنم که هنرمند باید هنرش رو زندگی کنه . یعنی هنر و زندگی کردن هنرمند، نباید از هم جدا باشه. مثل رضا دقتی . و اینکه هنر باید کاملا از ناخودآگاه هنرمند بیرون بیاد و برای همین هم معتقدم که کاملا باید به ابزار هنر مسلط بود. مثلا فرض کنید شاعری بخواد شعر بگه. یک راهش اینه که اول موضوع انتخاب کنه. بعد وزن و قافیه شعرش رو . بعد کلماتی که میخواد به کار ببره . بعد چندتا فرهنگ لغت باز کنه و کلماتی که میخواد ، توش پیدا کنه. بعد کنار هم بچیندشون . بشه شعر . من به کل مخالفم . حالا فرض کنید که احمد شاملو میخواد شعر بگه . شاملو خدای کلمات فارسیه (از کتاب معروف کوچه میتونیم متوجه بشیم ) . پس هر کلمه ای که بخواد ، در ناخودآگاه ذهنش وجود داره ( دیگه نیازی به فرهنگ لغت نیست. ) موضوع شعر ؟ شاملو شعرهاشو زندگی میکنه . با آیدا همونجوریه که تو شعراشه و با مردم هم همینطور . پس شعرش زندگیشه به عبارتی به قول خودش " من هیچگاه به دنبال شعر نرفتم ، همیشه شعر بود که هر لحظه به سراغم میومد و من فقط مینوشتمش. " یعنی دقیقا از ناخوداگاه . و همیشه هم خیلی کم ادیت میشده .
همونجوری که مولوی در رقص و سماع شعر میگفته . او هم تسلط کامل به ابزار داشته . اینها هیچگاه به دنبال کلمه نمیگشتند بلکه آنقدر روی کلمات مسلط بودند که شعر از ناخودآگاه آنها تبدیل به نوشته میشده.
خب . حالا من هرجوری فکر میکنم ، همون هم تو هنرم نشون داده میشه. ( از بحث هنرمندان کلاه برداربگذریم ) مثلا اگر کاملا احساس مسئولیت میکنم برای فقرا و بیخانمان ها. خب ، میشم رضا دقتی.
من وقتی خوب به چهره مردم نگاه کنم و تسلط کافی به هنر عکاسی داشته باشم ، میتونم عکس پرتره بگیرم. وقتی دلم برای مردم بسوزه و احساس مسئولیت کنم ، عکاس اجتماعی خوبی میشم. وقتی که با نگاه کردن به هر چیز ساده ، زیبایی هاشو ببینم ، عکاس انتزاعی خوبی میشم.
تمام افراد موفق در عالم هنر رو معتقدم که هنر در ناخودآگاه آنان بوده است. . حالا این هنر اگر همراه با تسلط و همراه با زیبایی درون باشه ، به دل هم میشینه.
نقل قول:
يعني هنرمند سعي مي*كنه چيزي توليد كنه كه مخاطب ميتونه اون رو بگيره... بي دردسر...
هنرمند خودش رو خلق میکنه ، یا بهتره بگم خودش رو کشف میکنه و به هر روشی خودش رو نشون میده . با عکسش ، با نقاشیش، شعرش و ... رضا دقتی با عکساش خودشو به مردم میشناسونه .
تمام هنرهای موندگار یک نکته مشترک دارند ، اون هم بی تاریخ بودنشونه . شعر حافظ واقعا بی تاریخه . علاوه بر اینکه موضوع داره ، موضوعش بی زمانه . یعنی تو هر زمانی میشه ازش لذت برد. مثلا : واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کاردیگر میکنند. خب ، در همه زمانها ما واعظانی داریم که چون به خلوت میروند ...
یا شاملو : ای کاش می توانستم بر شانه های خود بنشانم این خلق بیشمار را ... خب ، خیلیها این احساس رو داشتند و تجربه کردند که کاش میشد به این خلق بیشمار یه چیزایی فهموند و ...
یا در عالم موسیقی و عکاسی و ... البته بازم میگم منظورم از شعر ، کتاب شعرای میدون انقلابی نیست و از موسیقی منظورم موسیقیهای شبکه ایران موزیک و از عکس ...
و اما بحث دوم آقای کاوه .
کاوه جان . اول میشه بفرمایید از این بحث چه نتیجه ای میخواید بگیرید ؟
ممنون.
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
در اینکه هنرمند باید چیزی تولید کنه که همه ان را بی دردسر بگیرند کمی مشکل دارم چون به این معتقدم که درک از هنر با اموختن رشد میکند ایا سمفونی پنجم بتهوون افراد زیادتری را به وجد میاورد یا موسیقی دیمبولی دامبول که در 99 درصد اتومبیل های سطح شهر میشنوید.
درک بسیاری از هنرها و دریافت پیچیدگیهای انها با تلاش در ان عرصه و دیدن و شنیدن رشد میکند.
نمیخواهم مرزی میان هنر سطح پایین و هنر فاخر بکشم اما به یک بازه از منفی ایکس تا مثبت ایکس قایلم.
درداورترین چیزی که میبینم این است که انهایی که درک هنر نمیگویم فاخر میگویم پیچیده تر را ندارند از بیخ و بن ان را مورد رد و توهین قرار میدهند در این جامعه اگر شما به بتهوون و شوپن و موزارت گوش کنید یک جورایی خل محسوب میشوید اما گوش کردن به نمی دانم به شماعی زاده کاملا طبیعی است .
گوش کردن به اشعار شاملو در اتومبیلتان غیر نرمال است اما در مورد بردن گیتار شماعی زاده نه.
نسل دوم و سوم دور از وطن ها با توجه به دوری از زبان فارسی و بیسوادی فارسی چنان به روز اشعار ترانه ها اورده اند که گاهی میخواهم یکی توی گوش سراینده این مزخرفات بخوابانم. حال اگر معیار درک جامعه باشد و تعداد علاقه مندان چه شود ان روز...
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amirsooki
سلام.
... شاملو شعرهاشو زندگی میکنه . با آیدا همونجوریه که تو شعراشه و با مردم هم همینطور . پس شعرش زندگیشه به عبارتی به قول خودش " من هیچگاه به دنبال شعر نرفتم ، همیشه شعر بود که هر لحظه به سراغم میومد و من فقط مینوشتمش. " یعنی دقیقا از ناخوداگاه . و همیشه هم خیلی کم ادیت میشده .
همونجوری که مولوی در رقص و سماع شعر میگفته . او هم تسلط کامل به ابزار داشته . اینها هیچگاه به دنبال کلمه نمیگشتند بلکه آنقدر روی کلمات مسلط بودند که شعر از ناخودآگاه آنها تبدیل به نوشته میشده. ...
سلام امیر جان.
فرمایش شما کاملاً متین ومثالها بجاست اما من چند تا نکته دارم:
1- در مورد بحث ناخودآگاه با شما موافقم، به اعتقاد خیلی از معاصرین ما یکی از مهمترین دستآوردهای بشر توی کل تاریخ اطمینان یافتن از وجود ناخودآگاه و از طرف دیگه سهم عمده*ی اون توی هوشیاری یا همون Consciousness هست، و امروز این به ما ثابت شده که عمده راهبر فعالیتها، ذهن و شخصیت ما قسمت ناخودآگاه وجودمون هست تا قسمت خودآگاه و ارزش تاریخی جناب فروید هم بخاطر همین هست (با اینکه اثباتهای فروید بسیار غیر علمی بودن و امروزه هیچکس اونها رو علت صحت این ماجرا نمی*دونه اما این قسمت نظریه فروبد به هزار و یک روش دیگه اثبات شده ولی فروید نه بخاطر روشش بلکه بخاطر وارد کردن این ایده به نتیجه*گیری*ها و تحلیلهای روانشناختی و پایه*گذاری Psychoanalysis همچنان مورد احترامه). خب! حالا یک چیزی! اجازه می*دید از این فرمایش شما یک نتیجه بگیرم؟ سوالی بود که برای هر شات چقدر وقت می*گذارید. اگه نقش فعال ناخودآگاه رو این وسط حساب کنیم جوابش می*شه از لحظه تولد! نه؟ همینکه شما اصلاً یک سوژه*ای رو انتخاب می*کنید که ازش عکس بگیرید هم به ناخودآگاه برمی*گرده بخش عمده*اش و خود همین انتخاب بر اساس همه چیزهایی می*شه که شما دیدید و شنیدید و خوندید و ... در تمام طول عمرتون! پس ممکنه که من یک چیزی رو ببینیم و از لحظه*ای که دوربین رو سرهم می*کنم تا لحظه*ای که شاتر رو فشار می*دم 40 ثانیه زمان*ببره ولی ممکنه در واقعیت برای رسیدن به این صحنه، به این دید و برای جذاب یافتن همچین سوژه*ای تمام عمرم رو هزینه کرده باشم، نه؟
2- در مورد آفرینش هنر و لحظه*ای (یا لحظاتی) که اثر خلق می*شه (یا کشف می*شه) نمی*تونم بگم 100٪ با شما موافقم، چرا؟ درسته! برای خیلی از هنرمندها (همونهایی که شما مثال زدید خیلی خوب بودن) حس خلاقیت در یک لحظه*ای یقه*اشون رو می*گرفته و یک چیزی می*ساختن (با توجه به اینکه یک عمر ناخودآگاهشون تراش*خورده و بهتر و بهتر شده) اما همیشه هم اینطور نیست. مقایسه کنید با موتسارت و بتهوون (با اجازه استاد هژبرآذر البته) دست*نوشته*هایی که از موتسارت مونده هیچ خط خوردگی ندارن و خیلی هم نقل شده که موتسارت وقتی شروع می*کرده به نوشتن بدون توقف حجم زیادی موسیقی رو تالیف می*کرده ولی برعکس بتهوون که هر اثرش رو بارها و بارها توش تجدید نظر می*کرده، یا طرف خودمون و جدیدتر، اکبر رادی و نمایشنامه*هاش که به قول خودش مثل بچه*هاش می*مونن، می*بینید که تو هر چاپ ویرایش شدن نمایشنامه*ها و ایشون همیشه سعی می*کنه بهتر و بهترشون کنه... اما هستن نویسنده*هایی که خیلی آثار خوبی هم دارن ولی دستی توش نمی*برن، برای مثال نگاه کنید به کارهای آقای بیضایی یا نمایشامه*های آقای نصیریان و ... . دردی هست که نیچه بهش می*گشه درد زایش ایده و دردهای (سردردها به طور خاص) دایمی خودش رو اینطور تفسیر می*کرده... هنرمند هم به حتم درد می*کشه برای تولید ایده*اش و خلق اثر هنری اما ممکنه این درد لحظه*ای باشه و یا ممکنه فرسایشی باشه.
3- تا خیلی وقت پیشش روسم نبود (و الآن هم زیاد رایج نیست) که مراحل خلق اثر هنری رو ثبت کنن اما پیکاسو در این مورد هم پیشرو بودش و تمامی مراحل خلق تابلوی گرنیکا رو ثبت کرد. تمامی پیش طرحها رو تاریخ زد روشون و از مراحل آماده*سازی تابلو عکس گرفت. امروز ما با دیدن این طرحها می*تونیم خیلی چیزها در مورد گرنیکا بفهمیم که اگه اینها نبودن ممکن نمی*شد این ماجرا. از این طرف هیچ عکاسی رو سراغ ندارم که مراحل کار خودش رو به طور کامل مستند کنه، کسی سراغ داره؟ دلیلی می*شه برای این موضوع پیدا کرد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amirsooki
... حالا این هنر اگر همراه با تسلط و همراه با زیبایی درون باشه ، به دل هم میشینه. ...
چه تضمینی هست؟ اصلاً چطور می*شه شخصیت هنرمند رو منگنه کرد به اثرش؟ چطور می*شه گفت هر کی درونش زیباست اثر زیبا خلق می*کنه؟ آثار سعدی زیباست، اما در مورد درونش کسی نمی*تونه تضمین کنه اون هم اینطور بوده! حداقل چیزی که می*دونیم اینه که خیلی صحبت در مورد استاد و علاقه*اش به خیلی چیزهایی که با هیچ معیار اخلاقی پسندیده نیست بوده! ملک*الشعرای بهار؟ می*فرمایند که بی*نهایت در زندگی روزمره بددهن بوده و برعکس ایرج*میرزا با اون همه شعر پاستوریزه!! یکی از مودب*ترین و محجوب*ترین انسانهای روزگار خودش بوده، مثالهای دیگه*ای هم دوستان از هنرمندان دیگه زدن. تو همین Topic.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amirsooki
... تمام هنرهای موندگار یک نکته مشترک دارند ، اون هم بی تاریخ بودنشونه.
این مورد رو هم خیلی دوست دارم در موردش بیشتر باهم صحبت کنیم. فرمایش شما رو قبول می*کنم بی*چون و چرا. چند دقیقه پیش که برای نوشتن همین متن رفتم بعد از چند وقتی دوباره گرنیکا رو نگاه کردم نتونستن خودمو کنترل کنم و اشکم دراومد از این همه زیبایی و ظرافت و دقت! اما یک سوالی! کلی از این آثار (منجمله گرنیکا)، بسیاری از اشعار آقای شاملو و خیلی آثار موندگار دیگه (دیکتاتور بزرگ چاپلین) که تاریخی ندارن بر اساس یک پایه و یک وقعه تاریخی ساخته شدن و خالق اثر در واقعیت دنبال این بوده که حرفی رو که تو یک تاریخ خاصی می*خواسته بزنه بگه... اگه پیکاسو زمان بمباران گرنیکا زنده نبود بازهم همچین تابلویی می*کشید؟! نه! پس اثر موندگار هنری هم برای ما نمی*موند... درسته؟ درسته که ما امروز از خود او اثر لذت می*بریم و خیلی وقتها علت سروده شدن یک شعر رو ممکنه ندونیم اما شاعر (هنرمند) در لحظه هدفش حل یک مساله*ای بوده که ممکن بوده که عمرش حتی چند روز بوده اون مساله... آیا این تاویل ما، درک ما و برداشت ما نیست که اثر رو زیبا می*کنه و خود اثر چیزی نداره جز نشونه*هایی که ما می*پسندیم؟ اگه اینجوری نگاه کنیم همه نشونه*هایی که ناخودآگاه مخاطبین رو می*سازن زیبا هستن و می*تونن یک اثر رو زیبا کنن و تا وقتی اون نشونه*ها از نظر مخاطبین زیبا هستن اثر هنری هم زیبا می*شه و تاریخی نخواهد داشت مگه نه؟ پس این رو نمی*شه به اثر نسبت داد و باید به طول عمر بنیانهای و معیارهای زیبایی مخاطبین ربطش داد به نظر من.
[/QUOTE]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
amirsooki
... اول میشه بفرمایید از این بحث چه نتیجه ای میخواید بگیرید ؟...
ممنونم، خودمم داشتم نا امید می*شدم چون هیچکسی به ظاهر علاقه*مند نبود و فهمیدم که یکجای کارم اشکالی بوده :) خب. من دوست دارم که این ماجرا بره به سمت بحث تاویل و بحث هرمنوتیک و نشانه*شناسی. اما جای اینکه یکسره بپریم اونجا و در مورد ریکور و آدورنو و فرانکفورتیا و اینها صحبت کنیم به نظر من قبلش به یک زمین بازی احتیاج داریم. اون زمین هم می*تونه این باشه که نظر دوستان رو در مورد ابزار ارتباطی عکاسی و انتزاعی بودن اون بدونم. من اینطوری می*خواستم بدونم که آیا بقیه دوستان حاضر هستن عکاسی رو به عنوان یک زبان (و نه بیشتر و نه کمتر) قبول کنن؟ یعنی یک شیوه ارتباطی که بجای کلمات از المنتهای تصویری استفاده می*کنه... اگه اینطور باشه باید نتیجه انتزاعی بودن و قراردادی بودن این واسطه پیام رسانی (عکس) رو هم قبول کرد (که اشاره ناشیانه*ای هم بهش کرده بودم). من می*خواستم بدونم که دوستان عکس رو مطلق می*گیرن یا نه. یعنی انتظار دارن همون قرمزی که خودشون تو عکس می*بینن رو مخاطبشون هم ببینه یا نه و از اونجا برسیم به مدلهای ارتباطی و ایرادات زبونها و ناهنجاریهای که ممکنه تو این ارتباط پیش بیاد و مهمتر از همه اجزا و ابزار ارتباطی این زبون. دوست داشتم تا تو مدل ویتگنشتاین این نظر رو بررسی کنیم با توجه به دید دوستان تا ببینیم آیا با عکاسی می*شه محدودیتهایی رو که ایشون برای زبون فرض کرده مرتفع کرد یا نه و اگه بشه آیا بازم عکاسی رو می*شه یکجور زبون دونست یا نه مجبور می*شیم بیاریمش بیرون! تا اینجا که موفق نبودم البته.
ممنون از همکاری شما :)
پاسخ: تاملاتی در باب عکاسی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
persian
در اینکه هنرمند باید چیزی تولید کنه که همه ان را بی دردسر بگیرند کمی مشکل دارم چون به این معتقدم که درک از هنر با اموختن رشد میکند ایا سمفونی پنجم بتهوون افراد زیادتری را به وجد میاورد یا موسیقی دیمبولی دامبول که در 99 درصد اتومبیل های سطح شهر میشنوید....
سلام،
متشکرم و دید بسیار قابل تاملی هستش این دید. کتاب بسیار وزینی (هم از نظر محتوا هم از نظر حجم :)*) هست به نام تبارشناسی پست*مدرنیسم تالیف استاد خوبم جناب آقای علی*اصغر قره*باغی (دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1380، 5600 تومان) که بدون تعارف و به دور از ارادت ویژه*ای که خدمت استاد دارم باید عرض کنم که یکی از معتبرترین تالیفات در زمینه مطالعات فرهنگ معاصر جهان هست در سطح دنیا که خب از شانس خوب ما به زبون فارسی تالیف شده و در دسترس ما هست به صورت دست اول. من کتابهای مختلفی تو این فیلد دارم (عرض کردم دارم! نه اینکه خوندم*:) ) به زبون انگلیسی یا ترجمه شده به انگلیسی ولی کتاب استاد بی*نهایت دقیق*تر و صحیح*تر از خیلی از اونهاست و کافیه نگاهی به لیست منابع هر فصل بندازید تا ببینید چقدر وقت و عمر گذاشته شده برای تالیف این کار :) حالا بگذریم... نقل قولی رو از صفحه 309 کتاب میارم که به این بحث مربوطه:
«... پست مدرنیسم می*کوشد تا وجه تمایز و سلسله مراتب فرهنگی را از میان بردارد و مرزهای میان دو فرهنگ عوام و نخبگان را سیال کند. از حق نباید گذشت که در بسیاری موارد هم این کار را کرده و در عرصه هنر و ادبیات از خرده فرهنگ*هایی که همیشه فرودست و عامه*پسند تصور می*شد، فرهنگی والا پدید آورده است. ... (اینجا به تاریخچه*ای از شروع این حرکت از قرن 18 اشاره شده که من نمی*نویسم) ... از این پس، ارزش یک اثر هنری در گرو داوری و سنجش*های زیبایی*شناختی درآمد و تاریخ زیبایی*شناسی هم ریشه در پیدایش طبقات اجتماعی*ِ تازه دارد.
امروز پست مدرنیسم این تمایزها را باور ندارد و برآن است که شاه لیر (در متن King Lear اومده) شکسپیر لزماً بهتر از فیلم King Kong نیست. پست*مدرنیسم با نفی تمام باورهای استوار بر زیبایی*شناسی سنتی می*گوید: اگر نخبگان و آنان که خود را تافته*های جدابافته فرهنگی می*انگارند، بنابر معیارها و تعبیر و تفسیرهای خود شاه لیر شکسپیر را برتر می*شمارند، عوام نیز با معیارهای خود کینگ کنگ را می*پسندند و چه تضمینی در میان است که داوری نخبگان و خواص معتبر*تر از داوری عوام باشد؟ نخبگان براساس معیارهای من*درآوردی و مستبعد خود شکلی از هنر را متعالی و والا می*نامند و عوام هم با توجه به ذوق و پسند خود، برای آن شکل از هنر تره خرد نمی*کنند. به عنوان نمونه، پست*مدرنیسم با از میان*برداشتن تفاوتهای میان هنر والا و تبلیغات، که همواره هنر عوام و هنر فرودست تصور شده، برآن است که روزگاری میکل*آنژ، عیسی مسیح و حضرت مریم و پتروس قدیس و پیامبران دیگر را عرضه می*کرده و امروز تبلیغات پفک و ماکارونی و یخچال و تلویزیون را می*فروشد و تازه این دومی بسیار ویراستاری شده*تر است و با وسواس و دقت بیشتری تهیه می*شود. ناگفته پیداست که چنین حرف و نظری فقط هنگامی می*تواند جدی گرفته شود که فرهنگ عوام به همان اندازه شکسپیر، و تبلیغات، به اندازه میکل*آنژ، جدی گرفته شود. اما آنچه در این جر و بحثها به سود فرهنگ عوام بوده این واقعیت است که از بسیاری جهات با هویتهای ملی نیز همسویی پیدا می*کند و از طریق تشویق و ستایش سنت*های فرهنگی، شکل نوعی میهن*پرستی فرهنگی را به خود می*گیرد، همان اندیشه*ای که بعد از انقلاب فرانسه به بعد در جهان شیوع یافت و ....»
ممنونم.