سلام به همگی. :::big grin:::
با کسب اجازه از محضر اساتید، می خواستم چند نکته را یادآور بشوم.
عکاسی مانند صورت های دیگر هنر، جایگاهی برای ارائه فکر است. ظرفی است برای اندیشه. برای بیان کردن. و کسانی در این عرصه توفیق می یابند که حرفی برای گفتن دارند. حرفی نو و تازه! البته نه از جنس تکنیک و ارائه ی کار صرفا متفاوت با دیگران. بلکه از جنس حقیقت!
آنها که به حقیقتی دست می یابند، مشعوف از این کشف، به دنبال ابزاری برای بیان آن هستند تا بتوانند دیگران را نیز در این لذت سهیم کنند. عکاسی و به طور کلی هتر، یکی از این ابزارهاست.
این که می بینیم بعد از مدتی که در این عرصه (عکاسی) وارد شده ایم، از کارهای خودمان خسته می شده ایم و احساس سردرگمی و در جازدن می کنیم، شاید ناشی از آن باشد که ظرفمان تهی است. تهی از حرف نو و البته متعالی. به همین علت احساس روز مرگی می کنیم.
پس باید سعی کنیم نسبت شخص خودمان را با حقبقت و آن حرف نو استوارتر کنیم. که البته در مرحله ی بعد این حقیقت در اثرمان منعکس خواهد شد. آن وقت است که اثرمان نیز شخصیت و هویت پیدا می کند و رنگ و بوی خودمان را می گیرد و متمایز می گردد. و به قول دوستان رد پایمان در عکس معلوم خواهد شد.
مرد را، دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است...
مسئله ی دوم هم همین حس از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن، و آوارگی در میان این حوزه های متنوع است. که به دو علت برای آن به نظرم می رسد. یا هنوز خودمان هم دقیقا نمی دانیم چه می خواهیم بگوییم، یا آنکه می دانیم، و اندیشه مان این قابلیت را دارد که به صورت های گوناگون متجلی شود. که همین احساس شعف و لذت درونی هنگام ثبت عکس، می تواند گواه این حالت دوم باشد. یعنی با اینکه قالب هایتان تغییر می کند، اما احساس می کنید که توانسته اید به بیان مناسبی برای حرفتان برسید. به قول شاعر:
هر لحظه به رنگی بت عیار درآید...
به هر حال برگزیدن یک قالب خاص زمانی ممکن می گردد که شما هم با وﻳﮋگیهای اندیشه و حرف خودتان آشنایی کامل داشته باشید، و هم با خواص و وﻳﮋگی های قالب ها و صورت های متنوع عکاسی. که در این صورت سرک کشیدن به قالب های مختلف و آزمودن آنها، نه تنها بد نیست بلکه می تواند در یافتن و شکل دهی به سبک و بیان شخصی مختص خودتان، مفید و موثر هم باشد.
ببخشید که طولانی شد.