قسمتی از شعر "نوازش استاد" زنده یاد فریدون مشیری رو همراه این عکس تقدیم همه علاقه مندان هنر و ادب میکنم، همونطور که در هنگام گرفتن عکس زمزمه میکردم.
امیدوارم مثل من لذت ببرید:
نوازنش استاد (نوازنده):
...
نوازنده را غم بر آتش نشاند،،، نهیبی دلش را به آتش کشاند
سَبُک دست لرزان فراپیش برد،،، غبار از رخ همزبانش سترد
به هر سیم دست نوازش کشید،،، ز آواش بانگ موافق شنید
به سامان رسنادش ز آشفتگی،،، رهانیدش از آن فرو خفتگی
سزاوار، سرپنجه آراستش،،، به حالت همان شد که میخواستش
چنان گرم با ساز دمساز شد،،، که درهای هفت آسمان باز شد
دو همدرد، پرورده دست غم،،، فُتادند از جان و از دل به هم
شکستند بی پرده بغض گران،،، ز جور زمانه حکایت گران
نوایی چنان دلکش و دلنواز،،، که هر رهرو از ره فرو ماند باز
جهانی از آن حال خوش در شگفت،،، که آتش به دلهایشان در گرفت
...