شاید آف تایپیک:
پس از آنکه مدرنيسم در نيمه هاي دهه 1960 به پايان عمر خود نزديک شد. هنرمندان سعي کردند، با تلفيق بقاياي آن و فلسفه،ايده و اطلاعات نوين به بيان انديشه هاي خود بپردازند بدينسان هنر مفهومي(Conceptual Art) متولد شد. هنرمندان هنر مفهومي به شيوه هاي مختلف اينستاليشن(installation) ، ميني ماليسم (minimalism)،پرفرمانس(performance)وهپ ينگ (happening ) سعي کرده اند آنچه را هنرمندان پاپ آرت بدون نظريه پردازي هنري و به صورت آشفته مطرح کردند با زيبايي شناسي متناسبي معني کنند. آنها در واقع چيستي و طبيعت هنر را به روشي صريح و با توسل به ارائه مفاهيم اشياء به شکلهاي مختلف، معرفي لغوي و توضيحات نوشتاري مورد پرسش قرار مي دهند بدون آنکه به شکل ذهني و صورت خيالي اثر اهميت دهند.در آثار هنر مفهومي رابطه هنرمند، اثر هنري و مخاطب دگرگون مي شود. به اين ترتيب اثر مفهومي محاکات طبيعت و صورتهاي گوناگون آن نيست، بلکه هنرمند با اتکاء به منطق فردي خويش از امکانات زبان و بيان مستقيم در طبيعت و در زندگي بهره مي گيرد و در بسياري از موارد علاوه بر چيستي اشيا ، واقعيتهاي سياسي، اجتماعي و تکنولوژي موضوع کار او را تشکيل مي دهد.دراين رابطه مخاطب و گاهءخود هنرمند بخشي از کليت و شکل اثر هنري و مفهوم آن به شمار مي آيد نسل هنرمندان پس از جنگ جهاني عمدتاً با جسارتي جنون آميز، آثاري خلق کردند که علاوه بر ظاهر ساختن سير منطقي تحولات هنر مدرن، اضمحلال و بن بست آن را نيز نشان داد.با ظهور جنبشهاي جديد هنري پس از دهه 1960 شکل و مضمون اثر هنري و رابطه اش با انسان و طبيعت مجدداً مورد پرسش قرار گرفت و هنرمندان از آخرين دستاوردهاي تکنولوژيک براي بيان مفاهيم و موضوعات هنر خود بهره گرفتند
ميشاگوردين(Misha gordin )در سال 1946 و اولين روز پس از جنگ جهاني دوم در يک جمعيت روسي زبان بنام ريگا (Riga) در لتوني(Latvia)بدنيا آمد. او بعنوان يک مهندس پرواز دوره ي تخصصي ديد اما بعنوان طراح وسايل جلوه هاي ويژه در ريگا استوديوموشن (Riga studio motion) بکار پرداخت.
او درباره ي اين دوره مي گويد: در آن زمان هنر رسمي کشور رئاليسم اجتماعي بود و من اهميت چنداني به آن نمي دادم اطلاعات در مورد هنر مدرن غربي به سختي در دسترس بود و دانش من بسيار محدود.
او در سال 1972 اولين تصوير خود را خلق کرد و در سال 1974 پس از سالها درگيري با کومونيستها، کشورش را به مقصد آمريکا ترک نمود اما بسياري از مشاهير روسيه مانند داستايوفسکي و فيلم سازاني چون تارکوفسکي و پاراجانوف در کارهاي او تأثيري جاودانه داشته اند.
ميشاگوردين در خلق آثارش سعي بر آن داشته است که تأثيرات بجاي مانده از جنگ و حکومت کومونيستي روسيه را به تصوير بکشد و مجموعه هايي که او کار کرده است تحت عناوين سايه هاي خيال( shadow of the dream )، فرياد (shout)، جمعيت (crowd )، شک( doubt )، سال غم( year of Grift )، سال پيروزي( year of Victory )و .... همه اين تأثيرات مخرب دوران جنگ و سردي و سياهي کومونيست روسيه را به خوبي نشان مي دهد.
او مي گويد: من عکاسي را هنگامي که 19 ساله بودم آغاز کردم و تمايل زيادي به ايجاد مناظر و سبک خاص خودم داشتم من بدنبال راهي براي ابراز افکار و دريافتهاي شخصي خودم بودم تا آن را بوسيله عکاسي نشان دهم. يکسال بعد بر من آشکار شد که دوست دارم از مفاهيم (concept) عکاسي کنم. در تمام اين سالها که به خلق صحنه هاي مفهومي مشغول بودم سعي کردم تا مي توانم آنها را طبيعي و رئاليستي جلوه دهم.بتدريج توانايي من در تکنيکها افزايش يافت و به من اين امکان را داد که افق خود را گسترش دهم اما اين قسمت مهم روند نبود، يک مفهوم ضعيف حتي اگر با بهترين تکنيک اجرا شود يک عکس ضعيف ايجاد مي کند.آيا من دوربينم را به سوي جهان خارج نشانه گرفته ام يا آنرا به سوي روح خود گرفته ام؟آيا من از حقايق موجود عکس مي گيرم؟ يا از دنيايي که خودم ساخته ام که بسيار حقيقي است اما وجود ندارد.توجه به اين دو مطلب برداشت متفاوتي به ما مي دهد
به نظر من عکاسي مفهومي (conceptual photography) يک فرم پيشرفته تر از ابراز احساسات هنرمندانه است که عکاسي را در زمره هنرهايي مثل نقاشي، شعر، موسيقي و .... در مي آورد و ذوق و قريحه ديد ادراکي خاصي را بکار مي گيرداين ايده که عکسها را دستکاري و تغيير دهيم کار تازه اي نيست. در واقع همه عکسها تا حدودي دستکاري مي شوند. قدرت واقعي عکاسي يعني وقتي که عکس تغيير يافته، به عنوان يک واقعيت موجود به نظر آيد اما عکسي که به طور مشخص دستکاري در آن مشخص باشد از شناخت نادرست عکاس نشأت مي گيرد که به صورت يک حقه جلوه مي کند. در ناخودآگاه ما اين تصور وجود دارد که هر چه با دوربين عکاسي گرفته شد بايد وجود داشته باشد.
او مي گويد: از ابتدا که من به عکاسي ادراکي روي آوردم بيشتر عکسهاي من در مورد حضور مناظر شخصيت هاي انساني بود. پس از آن هر منظره اي خلق کردم در آن
انسان حضور داشت. اين تصاوير بازتابي از زندگي شخصي من هستند با ادامه تغييراتش، اين تصاوير شخصي هستند. آنها نمايانگر زندگي و ديدگاه من مي باشند.
او در پاسخ اين سئوال که تصاوير شما بيننده را بياد تئاتر مي اندازد مي گويد:
بله من در کارهايم با يک ايده شروع مي کنم که در تئاتر به آن متن يا نمايشنامه مي گويند و نياز به يافتن مکان، مدل (هنر پيشه) دارد. تصميم گيري در مورد نورپردازي و لباسها، کارکردن با لباسها و مدل و تست نه تنها با تئاتر بلکه به فيلمسازي، شعر، نقاشي، مجسمه سازي و موسيقي هم شباهتهايي دارد و همه اينها با يک ادراک يا مفهوم شروع مي شود.
ميشاگوردين مي گويد من با دوربينم نقاشي مي کنم بيشتر عکسها اول مثل يک طرح روي کاغذ پياده مي شوند، پس از روزها مطالعه و بررسي و امتحان آماده مي شوم که آن را
روي بوم خود پياده کنم و به نظر من عکاسي يک مزيت عمده نسبت به نقاشي دارد
روراستي ( حقيقي بودن ) ، به نظر من ما در ناخودآگاه مي پنداريم که هر چه عکاسي مي شود واقعيت دارد و اين ابزار مهمي است که بيننده آنچه را مي بيند باور کند و اعتقاد پيدا کند هر چه مي بيند حقيقي است.هيچکدام از آثار من ديجيتال نيستند راز حرفه اي فقط بدست آوردن ايده است، بقيه کارها مراحل تکنيکي منطقي است، سالها پيش که من روي اولين پيکار کاري ام کار مي کردم احتياج به ترکيبي از سايه هاي رويايي که بوسيله ابرها بوجود مي آمد داشتم و بايد روزها منتظر مي شدم تا بخت با من ياري کند و ابرهاي مناسب را پيدا کنم و گاهي اصلاً موفق نمي شدم اما بعدها فهميدم وقت کافي براي در انتظار شانس بودن ندارم. فکر مي کردم بايد راهي باشد که صحنه مورد نظرم را بوجود بياورم بقيه راه يک بايد منطقي براي تحميل ابرها به زمينه عکسم بود. البته روشهاي دستي هنوز محدوديتهايي دارد و با تکنيک هاي ديجيتال نمي تواند رقابت کند، اما من کيفيت درخشان عکاسي دستي را ترجيح مي دهم همچنين فکر مي کنم دستکاريهاي ديجيتال، اصالت و جنبه حقيقي را از عکسها حذف مي کند من هنوز مي کوشم که عکسهايم را تا حد امکان واقعي کنم. من آدم خوشبيني هستم و به بشريت اميدوار، عشق هميشه آنجا در کنار تنفر غم و شادي وجود دارد.
ساکت که ميماني ميگذارند به حساب جواب نداشتنت !!مهدی مرادی
عمرا بفهمند داري جان ميکني تا "حرمت ها" را نگه داري....!!.
Burning Heart
محل عکس: موزه لوور - پاریس
A good photograph is knowing where to stand. - Ansel Adams
last night
در سرزمینی که سایه ی آدم های کوچک بزرگ میشود، قطعا آفتاب در حال غروب است!
Nikkor 16-35 | Nikon F5