ولین چیزی که به محض دیدن این عکس جلب توجه میکنه Composition و کادر بندی عکس هست .
Perspective به بهترین شکل دراین عکس نمایش و به کار برده شده و تمام خطوط که به زیبایی و کمی غیر طبیعی (حتی بوته های کنار جاده
به صورت یکنواخت امتداد پیدا کرده!) به صورت خط های صاف و مستقیم چشم رو به نقطه انتهایی جاده(که همه این خطوط به هم میرسند)
هدایت می کنه. و 2 عنصر ،فرد اسکیت سوار هم که معلوم نیست داره به کدوم سمت حرکت می کنه( و همیشه مارو در شک نگه میداره!)
و همینطور ماشین به اثر پذیری بیشتر کادربندی فوق کمک بسیار کرده.
نکته خوب دیگه در وجود Pattern ها (دکل های برق ، درختان ، حتی دو لوله بلند که میتونه مال کوره یا چیز دیگه باشه به غنای تصویر کمک کرده.
ابتدا سیاه سفید بودن عکس رو نپسندیدم چون به نظرم اومد که قطعا این منظره از رنگ ها با تونالیته های متفاوت زیادی باید تشکیل شده باشه
که اگر عکس رنگی بود زیبایی عکس و مناظر بیشتر میشد. ولی با دقت بیشتر دیدم که عکاس عمدا رنگ ها رو نشون نداده تا یکپارچگی خطوط
حفظ و به مقصودش که هدایت چشم بیننده به انتهای جاده هست برسه و برای این کار حتی کنتراست تصویر رو بالا برده تا جزئیات بوته ها و درختان
چشم رو از هدف اصلی دور نکنه . و چه بسا که رنگی بودن عکس بر یکنواختی خطوط اثر میگذاره و composition مورد نظر از دست میره.
از لحاظ مفهوم و داستانی هم که عکس دربر داره فردی که در جاده داره به سمت انتها میره مفهوم زندگی رو به نظر من دربر داره "باید رفت تا رسید"
و به کجا ؟ خواه ناخواه نقطه پایان جایی که همه چیز به هم خواهد رسید! یکی با اسکیت یکی با ماشین،فرقی نداره! جاییست که دراتنظار ماست
و این مطلب حتی با تفسیر دیگر عکس که فرد وماشین درجهت مخالف حرکت کنند هم صادقه و فقط تفاوت در اینه که نقطه انتهایی این بار ابتدای مسیر
هست و چشمی که او رو میبینه و منتظر رسیدن فرد به انتهای سفرشه!