فراي مقوله عکاسي و با توجه به ضرب آهنگ بحث جاري
نميدونم آيا بايد مرزي بين تکنيک و هنر قايل شد
فراي مقوله عکاسي و با توجه به ضرب آهنگ بحث جاري
نميدونم آيا بايد مرزي بين تکنيک و هنر قايل شد
سلام!
از روز دوم (البته روزهای ما اینجا ممکنه کمتر یا بیشتر از 24 ساعت بشن!) استقبالی نشد مثل اینکه. روز سوم رو با کمی تئوری شروع می*کنم تا برسیم به مسایلی که تو روز یکم در موردش صحبت کرده بودیم و مطرح کرده بودیم:
می*دونیم که مدلهای ارتباطی مختلفی هست توی جامعه شناسی و اگه با این موضوع مشکلی ندارید که با عکاسی ما داریم یک ارتباطی ایجاد می*کنیم با مخاطب می*شه این مدلها رو به کار برد تا عکسمون رو (و کارمون رو) بهتر بشناسیم.
یک آقایی هست به اسم David Berlo Kenneth که یک کتابی داره به اسم The Process of Communication; an Introduction to the Theory and Practice که این کتاب سال 1960 توسط انتشارات Reinhart and Wiston منتشر شده و یکی از منابع مهم علوم ارتباطات هستش (ولی تا اونجا که من می*دونم نه تجدید چاپ شده و نه ترجمه شده و همه فقط بهش اشاره می*کنن، من مئقعی که به کتابخونه بودلین دسترسی داشتم در حد مجاز کپی*رایت یکسری از صفحاتش رو برای خودم کپی کردم که اینجا بعضی چیزهاشون میارم ولی می*دونم تو کتابخونه نیاوران IPM هم یک نسخه از این کتاب هست) و اونجا نظریه ارتباطی خودش رو مطرح می*کنه که با دانش کاملاً آماتوری و محدود و ناقص بنده تمام نظریات مختلف که بعد از این اومده و من دیدم همه یک*جورهایی تغییر این مدل و این نظریه بوده و به نظر من به عنوان پایه برای بررسی مدل ارتباطی توی عکاسی بهترین مرجع می*تونه باشه. خیلی خلاصه اینجا میارم اونچیزی رو که می*دونم از این مدل:
1- برای ارتباط فرد با فرد آقای برلو 6 تا عامل رو دخیل می*دونه (صفحات 30 تا 32 کتاب):
1-1- منبع پیام (در اصل Communication هست اما من اینجا پیام می*گذارم...) که در وقاع یک نفر هست که یک دلیل یا بهانه*ای برای برقراری ارتباط داره. فاکتورهایی که آقای برلو برای این منبع مهم می*دونه تواناییهای ارتباطی منبع، سطح دانش و جایگاه منبع در ساختار اجتماعی فرهنگی جامعه هستش. توی فروم ما این می*شه عکاس!
1-2- رمزگذار یا Encoder که در واقع تواناییهای مکانیکی هست که پیام رو رمز می*کنه مثل حرکت تارهای صوتی، نوشتن یا در مورد ما می*شه گفت تبدیل نمک نقره به فلز نقره و یا عملیات سنسور حساس به نور
1-3- پیام که مجموعه «منظمی» از سمبلها هست
1-4- کانال که در واقع بستر ارتباطی هست
1-5- رمزگشا یا Decoder که تواناییهای گیرنده برای تبدیل پیام به فرمی هست که بتونه دریافتش کنه
1-6- گیرنده پیام که هدف اولیه ارسال کننده بوده.
فکر می*کنم خود پروسه ارتباطی پیشنهادی نظریه آقای برلو هم توی این شش مرحله یکجورایی به راحتی دیده بشه و از حوصله این بحث خارجه که بخواهیم پروسه و سازکار ارتباط رو باز کنیم... آقای برلو خودش تاکید می*کنه (و تو مدل می*بینید) که توی فرآیند ارتباط به اینکه ما می*خواهیم معنایی توی ذهن گیرنده ایجاد یا تداعی کنیم و برای همین هم پیامی فرستاده*ایم ولی این نکته مهمه که فقط پیام رو می*شه انتقال داد و نه معنا رو... چون (صفحه ات 173 تا 175 همون کتاب):
«معنا در گیرنده است»
و ما تمام تلاشمون اینه که بتونیم شرایطی ایجاد کنیم که معنایی که در اثر دریافت پیام در گیرنده ایجاد می*شه شباهتهایی با معنایی که توی فرستنده وجود داره داشته باشه... و البته این نظریه با اینکه ساده و منطقی به نظر میاد کلی بحث و نتیجه جنبی می*تونه داشته باشه. به عنوان نمونه اعتماد بین گیرنده و فرستنده می*تونه توی ایجاد معنا در گیرنده خیلی مهم باشه یا امنیت و کیفیت کانال و ...
خوب، حالا کاری که خیلی خوب می*شه اگه بکنیم اینه که این مدل رو به عکاسی تعمیم بدیم و نقش عکاس، عکس، دوربین، کیفیتهای تصویری، تکنیک و مخاطب رو بر اساس این مدل دربیاریم... اگه دوستان موافق باشن البته و همکاری کنیم باهم :) در مورد روز دوم هم من نمی*دونم چرا اینطوری شد علی*القاعده من اشتباهی کردم ولی نمی*دونم کجا و از دوستانی هم که اینجا رو می*خونن و یا تو بحثها شرکت می*کنن خواهش می*کنم اگه ایرادی می*بینن سکوت نکنن و به صورت فعال عمل کنن و ایراد رو گوشزد کنن. من فقط هدفم اینه که تا جایی که می*تونیم این مفاهیمی رو که بصورت ناخودآگاه باهاشون سر و کار داریم موقع عکاسی بیشتر و بهتر بشناسیم و بیاریم توی خودآگاهمون در واقع و هر روشی یا انتقادی هم که دوستان پیشنهاد کنن که ما رو به این هدف برسونه با جون و دل می*پذیرم...
ممنونم.
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]
سلام!
اتفاقاً بحث خیلی مهمی هست که منم قصد دارم خیلی جدی و تو برنامه این Topic بهش برسیم... واقعاً آیا می*شه تکنیک رو جزیی ثابت از مقوله هنر دونست؟ آیا می*شه هنر رو بر اساس تکنیک نقد کرد؟ احساسات و درونیات رو چطور؟ چون ما اونها رو با یک تکنیک بیان می*کنیم آیا به همین علت و بهانه می*شه تکنیک رو نقد کرد؟
مثالی بزنم: خیلی از دوستان تو نقد عکس دیگر دوستان تکنیک عکاس رو نقد می*کنن... فلان جا اوور اکسپوز شده... فلان جا درست فوکوس نبوده... رنگهات رو باید پروسس می*کردی... اینجا چرا فلو هستش؟... وایت بالانست اشتباه بوده ... یا حتی جدی*تر از اینها... باید سوژه رو فلان گوشه می*گذاشتی... این کار درسته؟ آیا ما اجازه داریم تکنیک یک نفر رو نقد کنیم؟ از کجا می*دونیم که اون خودش بلد نبوده ولی دقیقاً اینطوری که خلق کرده می*خواسته؟ چرا فرض رو بر ندونستن و ضعف تکنیک عکاس بگذاریم؟ شایدم به واقع بلد نبوده ولی از کجا می*دونیم اگه بلد هم بود دوباره همینطور نمی*گرفت؟ آقا جان! شاید اصلاً به عمد طرف اووراکسپوز کرده... شاید از عمد دوربینش آکس نبوده، شاید خودش می*خواسته با همچین وایت بالانسی بگیره... زیباشناسیی درونی و احساسات طرف رو نمی شه بخاطر تکنیکش نقد کرد یا می*شه؟ اصلاً آیا خطوطی می*شه گذاشت برای این موضوع یا باید گذاشت؟
شاید الآن کمی زود باشه... برنامم اینه که اگه این Topic زنده موند در مورد خیلی از نظریه*های نقد و به طور خاص کتاب(های) مهم آقای رنه وِلِک -تاریخ نقد مدرن- صحبت کنیم.
ممنونم.
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]
با تشکر از شما . من در حد بضاعتم و با دقت تمام دارم مطلب رو دنبال میکنم.
اشکالی اساسی در مباحثات هست که بنظرم لااقل در این بحث بهتره حل بشه :
__ افراد بجای درگیر شدن با اصل مطلب، با یکدیگر درگیر نشوند. ( منظور از درگیری، جنگ و جدل نیست. درگیری فکری را عرض میکنم.)
__ لغت نامه ها یکسان شود و اگر یکسان نیست تمام انرژی صرف یکسان سازی نشود.
__ متاسفانه و بطورکلی شالوده اصلی بحث مستعد گم شدن است.
ویرایش توسط infinity : Saturday 24 February 2007 در ساعت 13:38
هادی هژیرآذر
ممنون از لطف شما و پیشنهادات بجای شما. در مورد لغت*نامه*ها بی*نهایت موافقم با شما و چند موردی که به چشم خودم اومد سعی کردم که یکسان کنم نظرات رو (با پست خلاصه مباحث که هر سری که بحثی پیش بیاد و افراد مختلف شرکت کنن سعی می*کنم همچین پستی بفرستم) در مورد شالوده بحث هم با شما موافقم، من هم خیلی دوست داشتم که عنوان این بحث یک چیز خیلی مشخص و محدودی بود، یک چیزی مثل -تعمیم نظریه*های ارتباطی به عکاسی- یا -صور زیبایی در عکسهای ایرانی- یا -بکاربردن تکنیک عکاسی به عنوان زبان ارتباطی- ولی به علت بی*سوادی خودم و اینکه احتمال می*دادم استقبال چندانی نشه از همچین چیزهای خاصی ترجیح دادم یک بحث خیلی خیلی کلی ایجاد کنم و ایده*ها و نظرات دوستان رو بیشتر آشنا بشیم و اینکه ببینیم تو کودوم قسمت علاقه بیشتر هست... آرزوی من اینه که Spin-off این Topic ایجاد بحثهای خیلی خا*ص*تری تو این زمینه*ها تو Forum بشه که بتونم از دوستان چیز یاد بگیرم، هدف فقط شروع بوده و گرم کردن موتور وگرنه فرمایش شما چیزی نیست جز صحت محض.
ممنونم.
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]
ببخشید من منظورم رو بد منتقل کردم.
منظورم این است که مستقل از موضوع بحث، گویی همه مردم دنیا (؟) یا شرقی ها (؟) یا ایرانی ها (؟) یا شایدم فقط بنده (!) استعدادی خاص و بالقوه در رها کردن اصل و چسبیدن به فرع و شاخ و برگ دادن به آن داریم. تا حدی که گاهی جای اصل و فرع را با هم عوض میکنیم ! حالا برای اینکه حداقل در این پست از آن گروه نباشم که بجای درگیر شدن با اصل مطلب، با یکدیگر درگیر میشوند، مصادیقی ظریف و شاهد این مدعا که در همین تاپیک هم هست را مثال نمیزنم.
هادی هژیرآذر
ویرایش توسط kakooch : Saturday 24 February 2007 در ساعت 14:45
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]
سلام!
حالا که صحبت به اینجا رسید دیدم بد نیست یک بحثی رو هم در مورد رسیدن پیام به مخاطب بکنیم. چیزی که ازش به عنوان کانال یاد کردیم. کانالها رو می*شه از یک دید به دو دسته تقسیم کرد، کانالهای زوج همگرا (Couple convergent) و کانالهای گروه همگرا (Group convergent). با یه مثال می*شه تفاوت اینها رو دید. مجله و بولتن و ... از نوع اول هستند چون ممکنه من یک خبری رو توی شب*نامه*ای بخونم و بعد برم برای دوستم تعریف کنم خبر رو... اینطوری ارتباط غیر مستقیم هم ممکن می*شه. یعنی یک کانال شخصی بوجود میاد، یعنی یک خبری دهند به دهن پخش می*شه و دیگه پیام (که معنا رو توی خودش رمز کرده بود) به طور مستقیم به مخاطب نمی*رسه. یعنی می*شه که اینطوری بشه...
در عوض کانالهایی که از یک مرکز فرستنده پیام بصورت «همزمان» یک پیامی رو برای جمع زیادی مخاطب ارسال می*کنن (مثل رادیو و تلویزیون) شیوه پیام*رسانیشون فرق داره، یعنی این امکان رو دارن که به جمع وسیعی مخاطب دسترسی همزمان داشته باشن... این روش مزیتی که بر روش پیشین داره اینه که اعتماد گیرنده رو خیلی بیشتر جلب می*کنه و پارازیت و اختلال در انتقال پیام کمتر می*شه ولی بجاش خلاقیت در انتقال پیام از بین می*ره (همون آب و تاب دادن به خبر برای مثال) و پیام به اصطلاح «مونی فونی» می*شه...
خب، یک نکته جالبی که تو این بحث دیدم اینه که -عکس- رو نمی*شه اینطور انتقال داد. متن رو چرا، متن بازه و خیلی می*شه روش مانور داد یعنی من ممکنه یک کتاب بخونم و برای دوستم تعریفش کنم... حتی فیلم رو می*شه تعریف کرد با استفاده از زبان ولی عکس چی؟ عکس رو نمی*شه تعریف کرد برای یک نفر دیگه... می*شه؟ پس توی انتقال عکس نویز (به معنای پیام شناختی) نداریم هیچوقت. مخاطب همیشه پیام رو کامل و بدون پارازیت می*گیره و عارضه مونی فونی شدن همیشه گریبانگیر عکس هست... هیچجوری نمی*شه که یک عکس تو مسیر انتقال از عکاس تا مخاطب چیزی بهش اضافه بشه یا کم بشه چون اصولاً انتقال غیز مستقیم عکس ممکن نیست، نه؟ پس این یک خاصیت و یک محدودیت عکس در مقابل زبون هستش که این دو رو از هم جدا می*کنه، ولی عکاس اگه این محدودیت رو درست بشناسه می*تونه ازش خیلی استفاده بکنه، عکاس همیشه مطمئنه که مخاطبی وجود نداره که کارش رو به جز اون چیزی که عکاس می*خواسته دریافت کنه و می*تونه از این اعتماد مخاطب خیلی استفاده کنه تو کارش...
ممنونم!
پ.ن: البته الآن یک چیزی به ذهنم رسید و اونهم اینکه مخاطب به طور عادی ار اصل بودن عکس شک نمی*کنه و عکاس می*تونه از این موضوع مطمئن باشه که مخاطب شک نمی*کنه ولی در واقعیت پارازیت تو عکس هم وجود داره... اگه عکس رو مجله*ای با رنگهای غلط چاپ کرد (نگرانی بجایِ اینروزهایِ آقای هژبرآذر) یا با کراپ؟ یا کتابی اومد و Scale عکس رو عوض کرد چی؟ یا اینکه اصلاً یک نفر بیاد عکس رو Edit کنه، یا مانیتور مخاطب کالیبره نباشه!... عکاس نمی*تونه مطمئن باشه که مخاطب همون عکسی رو می*بینه که عکاس هم می*بینه ولی به طور عام اگه صحبت کنیم اعتماد مخاطب به عکس خیلی بیشتر از حرفیه که (یا چیزیه که) با زبون بیان شده (یا نوشته شده)...
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]
امروز به ذهنم رسید ...
برای هدایت موضوع در مسیر صحیح، ارائه تعریف و یکسان سازی تعاریف از دو واژه : " هنر و تکنیک " ، ضروری است.
هادی هژیرآذر
سلام!
خوب، بعد از خوندن نقد دوستان تو گالری و دیدن یه نظرسنجی بی*نهایت جالب تو انجمن می*خواستم در مورد نقد عکس بنویسم دیدم من دو تا تاپیک ناقص دارم اینجا که بهتره کاملشون کنم! پس توی همین تاپیک بحث نقد رو دنبال می*کنم...
برای شروع:
ساده*ترین، رایج*ترین و عملی*ترین نوع نقد نقد کارکردی و کاربردی اثر هنری هستش، یعنی تلاش برای گمانه*زنی ماهیت اثر هنری و کارکردهای احتمالیش و خواستگاه ایجادش. از همین منظر می*شه به یه عکس نگاه کرد و اونو نقد کرد.
هدف عکاس از ثبت این تصویر چی*بوده؟ خبر رسانی؟ بازگویی یک قصه؟ یا نشون دادن یک روند منطقی یا غیر منطقی؟ یک کنش و یک واکنش؟ علت و معلول؟
برای بررسی بیشتر سری می*زنیم به کار معروف آقای E.M. Forster داستان*شناس معروف، ایشون تو یه کتاب خیلی معروف به اسم Aspects of the Novel یک مثال معرف*تری داره:
«شاه مرد، ملکه مرد.»
به نظر آقای فورستر این یک Story هستش، یک داستان. از یک رابطه علیتی صحبت نمی*کنه و چیزی رو عامل چیزی نمی*دونه، فقط داره به ما یک اطلاعاتی رو می*ده که ممکنه راست یا دروغ باشه (این راست بودن یا دروغ بودن مد نظر آقای فورستر نبوده و بنده جسارت کردم نوشتم)
حالا این یکی:
«شاه مرد و از غم مرگ شاه ملکه هم مرد.»
این یکی بر عکس یه Plot هستش یا به قول آقایون کدکنی و میرصادقی پیرنگ، این یکی خیلی با قبلی فرق می*کنه، این یکی داره روی یه چیزی دلالت می*کنه (حالا درگیر ترجمه کلمه*های فارسی نشیم که این داستان هست و قبلی نیست و هرچی! بزرگان به اون یکی می*گن داستان به این می*گن پیرنگ، من به اون می*گم Story به این می*گم Plot)
خب، برگردیم به عکس. به نظر من به همین ترتیب می*شه عکسها رو طبقه*بندی کرد، خیلی از عکسهای خبری تو دسته اول هستن، دارن یک Story رو می*گن، شاه مرد، ملکه مرد! اما خیلی از عکسهای دیگه نه، سعی می*کنن یه Plot باشن، یک مفهومی رو با یه رابطه علت و معلولی منتقل کنن. به زبون ساده می*خواهن یه حرفی بزنن، شاه مرد و از غمش ملکه هم مرد!
شما وقتی شاتر رو فشار می*دید به این فکر می*کنید؟ تصمیم می*گیرید که عکستون تو کدوم دسته باشه و هدفتون رو مشخص می*کنید؟
بگذریم، موقع نقد کاربردی عکس یکی از مهمترین نکاتی که می*شه بهش توجه کرد همین مساله هستش، اینکه به نظر منتقد عکاس سعی داشته یک Plot رو نشون ما بده یا یک Story رو؟ بعد از اینکه این رو تشخیص دادیم می*تونیم بریم جلوتر توی نقد کاربردی.
ویرایش توسط kakooch : Tuesday 15 May 2007 در ساعت 12:29
کاوه!
[EYES] [576 Megapixel Retina] [2 x Natural 22.3mm F3.2] [ISO 1 -800]