سالها پیش که من به کلاس های آموزشی نقاشی و دو ره های بصری میرفتم و دوست داشتم بیشتر و بیشتر یاد بگیرم همیشه موضوعاتی پیش میومد که برام جالب بود
حتما میدونید قوانین کادر بندی تو عکاسی از همون قوانین نقاشی بوجود اومد و استاد تو کلاس هاش خیلی زیاد در مورد این قوانین بحث میکرد و توضیح میداد . این توضیحات خیلی بیشتر و مفصل تر از قوانین کادر بندی عکاسی بود چون ما خودمون باید چنین ترکیب هایی رو میکشیدیم
اما گاهی میشد که استاد تابلو ها یا کارهای خودشون یا شاگرد های زبده رو میاورد و به همه نشون میداد اما ما هر چی دنبال اون قوانین میگشتیم و هر چی که به درسی که استاد به ما داده بود نگاه میکرید هیچ کدومش رو تو کارها نمیدیدم
البته ما اون موقع از اون کارها طبق چیزهایی که خونده بودیم ایراد میگرفتیم و استاد هم ما رو تشویقمون میکرد که تابلو ها رو با همون اشیا اما طبق قوانین باز سازی کنیم یعنی دوباره بکشیم ولی ما وقتی تابلو رو طبق قانون میکشیدیم و اشیا رو در نقاط برخورد قرار می دادیم کار ما نه تنها زیبا نمی شد بلکه کاملا ناشیانه و مصنوعی به نظر میرسید
در واقع ما طبق قوانین مشخص شده همه چیز رو در جایی که باید قرار میدادیم اما نتیجه کار مطابق انتظار نبود
این بود و بود تا وقتی که به کلاس های بالاتر رفتم و اونجا قضیه ای مطرح شد به نام نگاه مشتاق یا نگاه شیفته وطبق اون وقتی شما شیفته اثر یا نگاه یا ترکیبی میشید این شیفتگی مقدم بر تمام قوانین خواهد بود علت هم کاملا معلوم بود . چرا که احساس انسان در قالب قانون جا نمیگرفت و برای هنرمند تحریک این احساس ارجح بر تمام قوانین بود
حالا فهم اینکه چرا همه عناصر تابلوهای استاد در جای خودشون نبودند برای من آسانتر بود
در اون کلاس های اولیه تفسیر من از نقاشی چیز دیگه ای بود و در کلاس های بالاتر تفسیر من دیگرگونه گشته بود
یعنی حتی اگر چه قوانین هنر خود از هنر بوجود آمده و نقش تجربه در اون بیشتر از منطق بوده ولی باز این قوانین هم نمی تونند هنر رو محصور کنند و دایره احساسات آدمی برای شکستن این سد مستعد تر از نگهداری اونه و هنر هم خود از شکست اونچه که به اون تکرار میگیم بوجود میاد و چون هنری خودش به خودی خود موجب تکرار بشه شکستن این هنر و پی ریزی این هنر از منظری دیگر خود هنر است هر چند متضاد با هنر قبلی و قوانینش باشه
بسیاری از سبک ها و مکتب های هنری و فکری و حتی اجتماعی به خاطر دلزدگی از قوانینی بوجود اومد که قبل از آن ستوده میشد و وقتی این مکتب یا سبک خودش هم موجب دلزدگی میشد جامعه نیاز به هنر یا هنرمند یا قوانید دیگری میشد تا آنرا بشکند
حالا باید دید شخص نقد کننده و شخصی که کارش نقد میشود و حتی خود آن کار در کجای قوانین هنر و در کدام مکتب و دوره و سبک اند و آیا مخصوصا نقد کننده چه از جهت فهم قوانین هنر چه از جهت درک نگاه مشتاقانه و چه از جهت فهم تمام مکتب ها و سبک های هنری گذشته و چه از جهت آشنایی با پایه های هنر آینده که مسلما قوانینش با قوانین این دوره فرق میکند صلاحیت لازم برای نقد کردن را دارد یا نه
مسلمه که چنین فردی باید یک ابر مرد در دنیای هنر باشه و قاعدتا در هر مکان و دوره ای زندگی نمیکنه و اگر شما باز هم بر اساس احساسات خود توانایی تشخیص چنین فردی رو دارید آنگاه میتونید از نقدش بهره ببرید و گرنه حتی شخصی هم که قراره کارش نقد بشه باید به دنبال نقد کننده خاصی باشه و قبل از اینکه نقاد از نقد شونده نقد کنه این نقد شونده است که باید قبل از نقد اثرش نقاد خود را شناسایی کنه
سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که پس سهم نقد کننده های عمومی که عامیانه به نقد اثر میپردازند چی میشه اینجا من میگم احساس و حس زیبا شناسی یک جامعه تنها ملاک ارزیابیست و این ملاک هم بر پایه هیچ قانونی نیست و تنها اثری که در خود پیام دارد و میتواند پایه های معنا را منتقل کند میتواند اثر گذار باشد
اما به نظر خودم تنها اون اثری در تمام دوره های هنری قابل تامله که بتونه حس زیبا شناسی عموم رو تحریک کنه . اونچه که برای درکش نیاز به قانون یا فرا گرفتن باشه محدود به همون قوانین میشه که در دنیای هنر بعد از مدتی در هم خواهد شکست یا حداقل محکوم به قوانین همان دوره خواهد شد
ممکنه به من خرده بگیرید ولی من حقیقتا نظر عامه رو به نظر کارشناس تنک مایه ترجیح میدم مگر اینکه ابر مرد هنری خودم رو پیدا کنم که نقدش در هر صورت برام قابل قبوله در غیر این صورت نظر عموم مردمه که برام اهمیت پیدا میکنه چرا که اگرچه زیبایی نسبی است ولی اونچه که اکثریت رو تحت ناثیر قرار میده باید و واقعا دارای ارزش خواهد بود
مرز تکنیک و هنر هم اونجا مشخص میشه که تکنیک شما شما رو از ساختار شکنی اونچه که دوست دارید دور نگه داره یعنی دایره هنر شما رو محصور در قوانین نگه داره و شما حتی اگر به نگاه مشتاقانه هم رسیدید به علت تکیه به تکنیک از اون صرف نظر کنید و فقط به قوانین بپردازید و اینجا همونجائیکه فاجعه رخ میده یعنی اثر شما شاید به علت رعایت قوانین حاکم بر دنیای آنروز هنر در یک دوره دارای ارج و قرب باشه ولی با شکسته شدن قانونی که سرانجام شکسته خواهد شد تنها محکوم به اسیر ماندن در اون دوره میشه و شاید هم از یاد بره ولی اثری که نگاه مشتاقانه رو به همراه داشته باشه با تغییر قوانین همچنان اصالت خودش رو حفظ میکنه و این همون اثری میشه که بعدها در موردش خواهند گفت
بعد از گذشت سالها هنوز تازه است
این نگاه شیفته موقوف به یک اثر یا یک مکتب نیست و در تمامی مکاتب و دوره های هنری هر جا اثری زیبا خلق کنه اون اثر تا ابد تازه باقی خواهی ماند. این نگاه مشتاقانه در هر جایی که نفوذ کنه اگر موجب ساختار شکنی بشه میتونه قوانین هنری دیگر یا مکتب دیگری خلق کنه و اگر در درون یک مکتب به کار بره میتونه یک شاهکار در اون مکتب بوجود بیاره
حالا که ما هیچ کدام ابر مرد هنر نیستیم پس بهتره هنگام نقد اثری که در معرض دید ما قرار داده اند تنها به استنباط خود بسنده نکنیم چرا که استنباط ما محدود به قوانینی است که فقط آنها را میشناسیم یا در آن دوره هنری بر جو هنری حاکم است
باید بدانیم عکاس چرا و در چه شرایطی و برای چه هدفی و در چه مکتبی و بر اساس کدام معیار زیباشناسی یا انسان دوستی و ... عکس گرفته و تا چه حد از قوانین پایه یا قوانین حاکم بر آن دوره مطلع بوده و یا اینکه اگر او خود از اینها آگاه نیست او را به مکتب یا شرایط نزدیک راهنمایی کنیم و به او بگوییم که ما چه درکی از زیبایی و هنر داریم و از چه مکتبی پیروی میکنیم تا نقد شونده بداند کارش توسط چه کسی نقد میشود
در مورد عکس فکر میکنم اینکه فقط یک عکس تنها بدون توضیح انچه که گفتم در معرض دید عموم قرار بدهیم و از اونها نظر خواهی کنیم نتایج حاصله نه تنها سودی نخواهد داشت بلکه ممکنه ما رو از هدفی هم که برای اون عکس گرفتیم دور کنه و نه تنها چیزی یاد نمیگیریم بلکه از نقد دیگران شوربایی تولید میشه که حتی خود منتقدان که قاعدتا از دسته های مختلفند هم دیگر نمیتونند روی موضوع تمرکز کنند
مسلما نقد کردن یک کتاب یا یک نویسنده یا یک تئوریسین یا حتی یک شاعر و نویسنده و حتی خود عکاس بسیار راحت تر از نقد یک عکس است چرا که در موارد قبلی ما با خواندن یا دقیق شدن در آثار میتونیم مکتب فکری یا هنری و حتی شخصیت و امال و آرزوها و آهداف اون رو درک کنیم اما در مورد یک عکس فکر میکنم فقط خود عکاس باید در این مورد راهنمای نقاد باشه
بنابراین در موضوع نقد یک عکس یا یک نقاشی یا چیزهایی شبیه به اینها باید نقد شونده و نقد کننده با هم همکاری کنند تا هر دو بتونند به درک بالاتری از هنر برسند و این فقط با نمایش یک تصویر بدون توضیح و توضیح خواستن بدون در نظر گرفتن شرایط نقد کننده حاصل نمیشه
توی دنیای ما که علاوه بر تمام قوانین حاکم . در بوق و کرنا کردن موجب خود نمایی میشه و طرفداری یا نظر دادن به عده ای خاص موجب ارزشمند شدن و مسائل سیاسی و اهداف و اغراض موجب ضایع شدن باید خیلی خود دار بود تا هنر موجب بی خبری و غفلت موجب بی هنری نشود
به قول شاعر
هنر برتر از گوهر آمد پدید
ولی نوبت ما که شد ور پرید