نوشته اصلی توسط
nicebluesky
سلام دوست عزیز
از طرفی با سخن شما موافقم که یک عکس از یک شخص با هر شرایطی که داشته باشه میبایست مورد قضاوت عادلانه بینندگان قرار بگیره و نه با معنا و مفهومی که منتشر کننده بر عکس مهر میکنه. اما از طرفی هم با شما مخالم،اگر عکاس، عکس را بدون عنوان و شرح رها کند،گاهی اوقات مفهوم و شرح تصویر برای بیننده سخت،ناممکن و حتی میتواند برخلاف ایده و نظر عکاس باشد.لذا عنوان،میتواند سمت و سوی تفکر عکاس را نشان دهد و تلاش کند تفکرات عکاس درمورد تصویر را بیان نماید ( البته این نکته نیز شایان ذکر است که رضایت سوژه از انتشار تصویر و عنوان آن مهم و ضروریست.).
و اما در مورد پست بعدی جنابعالی (پست 1531)،در این مورد خاص که اثری از جناب تاجیک است، شاید این نظر شخصی ایشان نبوده باشد،بلکه شاید سعی کرده تا سبک نگاه بسیاری از مردم را نسبت به این دست انسانها نشان دهد.(البته این دیدگاه بنده نسبت به سخنان شما و اثر جناب تاجیک است.قصد جسارت در حضور اساتید را ندارم)
مگه تاالان همه مردم تااینجور افرادرو که میدیدن ، باخودشون فکرمیکردن که بله:
من دختر ایرانی ۲۵ سال دارم!!
من دختر ایرانی اعتیاد به شیشه دارم!!
من دختر ایرانی شاغل به تن فروشی هستم!!
اون هم فقط دخترایرانی ها! نه جای دیگه. فقط توی ایران.خیلی عذرمیخوام ،عذرمیخوام ،فقط دخترای ایرانی...
اخه این چه حرفیه؟ اقای حمزه ای شمادیگه چرا این حرف رو میزنید؟ من مخالف این حرف شما هستم که میفرمایید بااین پست ها اموزش کپشن نویسی رو یادمیگیریم. کپشن یادبگیریم که به ابروی دخترایرانی بخندیم؟!!مگه توی همین سایت بهترین توضیخات رو نداده؟همین۲روز پیش هم لینکش رو دادن دوستان. به علاوه این عکس که مستندنیست که الزام داشته باشه. موید باشید.
بده آن قوطی سرخاب مرا
تا زنم رنگ به بی رنگی ِ خویش
بده آن روغن ، تا تازه کنم
چهره پژمرده ز دلتنگی خویش
بده آن عطر که مشکین سازم
گیسوان را و بریزم بر دوش
بده آن جامه ی تنگم که کسان
تنگ گیرند مرا در آغوش
بده آن تور که عریانی را
در خَمَش جلوه دو چندان بخشم
هوس انگیزی و آشوبگری
...
بده آن جام که سرمست شوم
به سیه بختی خود خنده زنم :
روی این چهره ی ناشاد غمین
چهره یی شاد و فریبنده زنم
وای از آن همنفس دیشب من-
چه روانکاه و توانفرسا بود
لیک پرسید چو از من ، گفتم :
کس ندیدم که چنین زیبا بود !
وان دگر همسر چندین شب پیش
او همان بود که بیمارم کرد :
آنچه پرداخت ، اگر صد می شد
درد ، زان بیشتر آزارم کرد .
پُر کس بی کسم و زین یاران
غمگساری و هواخواهی نیست
لاف دلجویی بسیار زنند
لیک جز لحظه ی کوتاهی نیست
نه مرا همسر و هم بالینی
که کشد دست وفا بر سر من
نه مرا کودکی و دلبندی
که برد زنگ غم از خاطر من
آه ، این کیست که در می کوبد ؟
همسر امشب من می آید !
وای، ای غم، ز دلم دست بکش
کاین زمان شادی او می باید !
لب من - ای لب نیرنگ فروش -
بر غمم پرده یی از راز بکش !
تا مرا چند درم بیش دهند
خنده کن ، بوسه بزن ، ناز بکش !
(سیمین بهبهانی)