خب هنوز هم دارم بهش فکر میکنم .
آیا اونطور که برخی دوستان فکر میکنن دچار اندیشه های صفر و یکی بی منطق هستم یا واقعاً دلیلی برای این مخالفت کردنم با این عکس دارم؟!
باید در آرشیوم جستجو میکردم ، خواستم عکسهایی که به این ترتیب ، یعنی عکس فقط بخشی از اعضای یک انسان رو به ما نشون میده ، پیدا و واکاوی کنم و با مقایسه با تصویر حاضر ،دلایل مخالفتم رو کشف کنم .
اولین کسی که در ذهنم بود،وستون بود ، در برخی از عکسهای برهنهنگاری وستون ، فقط بخشی از سوژه نمایش داده میشه ، البته در برخی از عکسهای دیگه اش که همه بدن هم نمایش داده میشه ، صرفاً بدن مهمه و نه اون انسانی که اونجا قرار داره ، چون خیلی وقتها میبینیم که صورتش رو پوشونده و یا طوری قرار گرفته که صورتش دیده نمیشه یا چشمانش رو بسته .
معالوصف ، عکس تنه نیل (پسر وستون) رو که جان سارکوفسکی هم در کتاب نگاهی به عکسها بهش پرداخته رو انتخاب کردم [خوشحالم که سارکوفسکی راجع به این عکس نظر داده وگرنه عکس قابل انشار نبود]
(برای دیدن این دست عکسهای وستون روجوع کنید به این آدرس .
مختصری از نظر سارکوفسکی در مورد این عکس که قبلاً در پیج تأملاتی کوتاه در باب عکاسی منتشر کردم :
خب بد نیست بدونیم که سونتاگ راجع به وستون میگه :عکاسی چیزی نیست جز چشم،شهود و هوش . از بابت چشم و شهود،هیچ عکاسی تا به حال غنیتر از ادوارد وستون نبوده است .
تنه برهنه نیل،پسر وستون،تشبیه واقعیت نیست بلکه بیان واقعیت است؛ تنِ این پسربچه ، شبیه سنگ مرمر یا مفرغ یا پوست هلو نیست؛ بدنِ او ...شبیه ستون سنگی،مشک آب،یا ریشه گیاهی خوراکی مجسم نشده است. این عکسِ فوقالعاده زیبا بیشتر به این خاطر شگفتانگیز است که بدقت آنچه را که ما گمان میکردهایم تا کنون میدانستیم، توصیف میکند.
جان سارکوفسکی/نگاهی به عکسها
تنه نیل.1925/ادوارد وستون
از طرفی میدونیم که وستون از پایهگذاران عکاسی صریح بوده و همونطور که در صحبتهای سونتاگ هم معلوم است ، هدف ایشان دستیابی به یک زیبایی بصری و فرمی است و شاید کمتر از هرچیزی به معنا و مفهوم و ماورای عکس میاندیشند .عکسهاي وستون داراي نورپردازي بينقص ، مهارت در ترکيببندي ، وضوح موضوعي ، دقت در فوکوس و کيفيت اعلاي چاپ بودند و اين بدان معناست که خوبي يک عکس از نظر او و براي دورهاي از عکاسي ، معيارهاي اساساً تکنيکي بودند
خب برای من،عکسهای وستون همینطور هستند : یعنی قرار بوده و هست که جذب یک زیبایی بصری بشوم ، که میشوم . قرار است از وجود فرمها لذت ببرم که میبرم .
بعد از وستون یاد نیکلاس نیکسون افتادم ، نیسکون میتوانست نمونه بهتری بدست دهد . و بله ، همینطور بود ، نمونه های خوبی پیدا کردم .
نیکسون از آن دست عکاسهایی است که مثل کالاهان دوربین را به خصوصیترین بخش زندگی اش میبرد و همسر و فرزندان خودش را جلوی دوربین قرار میدهد و مصرانه این کار را پی میگیرد . ( مثل پرترهای دسته جمعی که از همسرش به اتفاق خواهرنش طی سی سال گرفته است به نام خواهران برُون brown_sisters)
عکس هایی که تا حدودی شبیه عکس مورد بحث ما باشه رو انتخاب کردم .
عکسهای سام ، پسر نیکسون :
در این عکسها چیزی وجود داره که پسشون نزنم . عکس پایینی از جنس عکس وستونه . بهرحال نیکسون از وستون تأثیر گرفته و عجیب هم نیست که شبیه اون عمل کنه . اما عکس وستون - اونطور که سونتاگ میگه - در طول این سالها به مرور جذابیتش رو از دست داده ، تأکید بیش از اندازه اون روی مقوله فرم ، با تغییر ذائقه مخاطبان ، اون وجوه مقبولیت رو از دست داده .
بنظر من فرق بین عکس وستون و نیکسون صمیمیتیه که در عکس گرفتن یک پدر از پسرش وجود داره ؛ چیزی که در عکس وستون حسش نمیکنیم . هرچند در هر دو مورد میدونیم که سوژه پسره عکاسه ، اما در مورد نیکسون یک جور حس ، یک جور علاقه و محبت وجود داره که وستون اصلاً به دنبال ثبت کردنش نبوده .
در مورد تصاویر بعدی که شاید بیشتر به عکس ما هم تشابه داشته باشن ، عکسهایی که از همسر عکاس Bebe :
چی میتونم راجع به این عکسها بگم ؟
تشبیه شون کنم به تصورات ذهنی م ؟
دنبال یه تیپ خاص بگردم که بشه به این موها نسبتشون دارد ؟ یا بشه شعری براشون پیدا کرد ؟
در واقع ، این عکسها زیبا نیستند . نه سوژه زیبایی و نه فرم ویژه ای . اما موقعی که عکسها رو بصورت مجموعه عکس مرور میکنم ، روی تک تک شون تأمل میکنم و خوب نگاه میکنم ، چیزی هست در این عکسها که من رو باهاشون درگیر میکنه. یک زمینه ذهنی از سوژه دارم و میدونم همسره عکاسه ، همیــــــن ، خیلی در قضاوتم تأثیر میذاره . دوست دارم از تصویر اون زن میانسالی که در عکسه ، و بیش از همه چیز یک زنه ، یک مادره یک جور کشف انجام بدم : انگار میخوام روایت ناگفته زندگیش رو از لابه لای این شات ها بیرون بکشم . این نزدیکی که من به سوژه حس میکنم ، حاصل صمیمیت دوربین و نگاه عکاسه . به نظرم خیلی راحت ، وارد خونه کسی شدی و اون آلبوم زندگیش رو باهات به تماشا نشسته .
این عکسها زیبا نیستن ، این عکسها فرم ندارن ، اما حس دارن ، جوهر دارن ، یه چیزی که برای تو ، نه از طریق حواس بیرونی و سطحی ، بلکه از طریق حواس عمیق دورنی ، جاذبه دارن .
خب ، حالا در مقام مقایسه ، تصویری که شاهدش هستیم چه جذابیتی برای من میتونه داشته باشه ؟ چه جوهری داره ؟
شاید اگر اطلاعاتی داشتیم ، شاید اگر مجموعه عکسی داشتیم و این عکس رو در دل اون مجموعه تحلیل میکردیم قضیه فرق میکرد ، اما این تک شات از اون تک شاتهایی نیست که بتونه یک تنه حرفی داشته باشه،یا زیبایی داشته باشه یا هرچی!ذاتاً فاقد این قدرته .
و اینجا عرض میکنم که عکس خوبی ، حداقل برای نقد ، نیست .
--------------
مؤخره :
در مورد عکس وستون که به عنوان مثال آوردم ، هدفم این بود که نشان دهم عکس مورد گفتگوی ما فاقد آن امتیازاتی است که بشود مثل عکس وستون مورد ارزیابی اش قرار داد .
در مورد عکسهای نیکسون هم چکیده حرف هایی که زدم ، به قول بارت میشود "حال و هوای عکس" ، آنچه عکسهای نیکسون،برخلاف عکس اخیر و یا حتا عکسهای وستون دارد،حال و هواست .
در مورد این حال و هوا هم بخشی از کتاب اتاق روشن رو در پستی جداگانه نقل خواهم کرد .