کورش گرامی
نخست باید بگویم که هر اثری، قابلیت نقد و بررسی را ندارد، که اگر داشت خود شما این کار را می کردید!
جان کلام شما در نوشتار نخست، تنها بیان این مطلب بود که عکس مورد نظر، فاقد ارزش لازم برای نقد و بررسی است! شما چند پرسش فرا نهادید و خود به تمام آنها پاسخ منفی دادید! یعنی از هر زاویه که می خواستید این عکس را واجد شرایط نقد بدانید، به نظر خودتان غیرممکن می نمود!
اگر جز این است، می توانستید بجای رد کردن و نه گفتن و نمره ی منفی دادن به عکس، به عکاس آن، یاد بدهید که چگونه با همین عناصر موجود، ثبت بهتری داشته باشد.
جالب اینجاست که شما حتا این عناصر را محدود و ناقص و یکی از مهمترین دلایل بطلان عکس دانستید!
وقتی عکسی را نقد می کنیم، تنها باید از آنچه که در عکس می بینیم، سخن بگوییم. چون ما که هنگام عکاسی، آنجا نبوده ایم که بگوییم کادرت را باید اینطور می بستی یا فلان چیز را در عکس می گنجاندی! شاید اصلاً صورت این مرد سوخته یا به شکلی باشد که کل تصویر را دگرگون کند و هیچ جذابیت بصری برای عکاس، باقی نگذارد.
دقت کنید که از چه سخن می گویم!
ناقد، تنها باید عناصر موجود در عکس را ببیند و آنها را به چالش بکشد! نه اینکه، برای عکاس، تعیین تکلیف کند که اصلاً نباید به اتکای این عناصر، عکس میگرفت! این یعنی زیر سؤال بردن کل موجودیت و ماهیت عکس! یعنی مردود کردن و باطل دانستن عکس!
اکنون سخن بر سر این است: یک عکس که ارزش وجودی اش را انکار کرده ایم چگونه می توان نقد و بررسی کرد؟!
چیزی که از پایه و اساس، باطل است، چه خمیرمایه ای در خود دارد که بشود درباره اش اندیشید و سخن گفت؟!
ببینید. در حیطه ی تخصص اصلی من یعنی ادبیات و فلسفه، چنین چیزی که شما می فرمایید، هرگز امکان پذیر نیست!
بارها پیش آمده که شعری یا مقاله ای به دست من رسیده که به هیچ وجه، جای ویرایش و اصلاح نداشته است.
گاه در برخورد با بعضی نوشته ها نه تنها هیچ راهکاری برای بهتر شدن شان در دست نیست، بلکه انسان دلش می خواهد سرش را محکم به دیوار بکوبد.
این حقیقتی است که بسیاری از آثار که ادعای هنری دارند، تنها درخور سطل زباله اند و هیچ کاری برایشان نمی توان کرد!
اگر هر اثری، ارزش نقد دارد پس چرا بزرگان و صاحب نظران در هر عرصه ای از هنر و اندیشه، تنها به نقد آثاری می پردازند که سرشار از اهمیت و ارزش برای بررسی هستند؟!
حتا برای کوبیدن یک اثر، سراغ اثری نمی روند که به نیم نگاهی هم نمی ارزد و نزد جامعه ی هنری، پشیزی نیز به شمار نمی آید!
لازم نیست در این باره، بیشتر بگویم و دلیل بیاورم.
ناگفته پیداست که بسیاری چیزها هستند که قابلیت نقد و بررسی ندارند و اصلاح پذیر نیستند.
من این را بارها آزموده ام.
اوایل، گاه می شد که می کوشیدم متن ارسالی کسی را درست کنم. چند جایش را تغییر می دادم، می دیدم هزار جای دیگرش می لنگد.
کار به جایی می رسید که حس می کردم باید خودم از اول بنشینم چیزی بنویسم که دیگر به متن پیش روی من ارتباطی نمیتواند داشته باشد! و این یعنی هیچ! حتا باید بگویم زل زدن و پرداختن به آن متن سرتاسر غلط و باطل، با من کاری میکرد که واقعاً برای چند لحظه می دیدم که قدرت فکر و قلم را از من نیز گرفته است و تا دقایقی دیگر از من یک ابله خواهد ساخت!
آری، اگر اثری از پایه و اساس، باطل باشد، نه تنها اصلاح پذیر نیست، که اصلاحگر را نیز با خود به سراشیبی تباهی خواهد انداخت. فقط کمال همنشین نیست که منتقل میشود. زوال و نقصان همنشین هم اثرگذار است.
به هر روی، شما و دیگر دوستانی که با شما همصدا شده اند، در واقع همگی، این اثر را باطل شمرده اید. و یک اثر باطل، نقدپذیر نیست!
اصلاً سابقه نداشته است که عکسی برای نقد هفته، برگزیده شود و کمتر از ده تشکر بگیرد! بگذارید برای درک مطلب، مبالغه بورزیم و بگوییم: دکتر روشن گرامی که با یک سرفه هم می توانند دهها نظر را جلب کنند و خیلی ها را به سوی خود بکشانند، اما عدم مقبولیت این عکس، همه را رویگردان کرد! کمتر کسی این عکس را واجد ارزش برای نقد دانست! این یعنی که نباید اصلاً انتخاب میشد. تعارف که نداریم.
سخن بر سر یارگیری و تشکیل جبهه های مخالف هم نیست!
من نیز اگر این عکس را عکسی مردود و باطل می دانستم، یا با خاموشی ام تنور بحث را بقول دکتر روشن، سرد می کردم یا با آتش سخنم بحثهای پوشالی را می سوزاندم و به خوش آمدن و بد آمدن هیچکس نمی اندیشیدم.
اما من این عکس را قابل نقد دانستم. نمی گویم شاهکار است. بلکه سستی ها و کاستی هایی هم دارد. ولی نه چندان که بخواهم عکس را پاره کنم و دور بیاندازم.
حامد