با درود
با دوستان هم رای هستم در کمبود فضای پایین کادر .هم چنین خط های کمانی و افقی به عکس کمک کرده اند.
اون شعری هم که نوشتین به درک عکس کمک کرده ،
با درود
با دوستان هم رای هستم در کمبود فضای پایین کادر .هم چنین خط های کمانی و افقی به عکس کمک کرده اند.
اون شعری هم که نوشتین به درک عکس کمک کرده ،
یاسین محمدی
Nikon D700 / 70-200 vr / 24-70 N / 85 f 1.8D / 14-24 N / ٍSB 800 /Manfrotto 190MF4 / CompuRover AW /MC-36 Remote
علي آشتياني عراقي
mies van der rohe
less is more
سلام علی جان .منم در مورد گالري كاملا با شما موافقم.
تو فروم خيلي جو بهتري داريم، قبلا گفتم اينجا هم مي گم:
قرار نيست به كسي كه امتيازش از همه تو گالري بيشتر ميشه سكه بدهند!!
ممنون محمد جان.
متشکرم . هر چند که اگر سکه هم میدادند حاضر نبودم برای گرفتن سکه به این نحو امتیاز جمع کنم![]()
در هر صورت فکر میکنم نکات و انتقاداتی که اینجا روی عکس شد رو هیچوقت نمیتونستم توی گالری بهشون برسم .
باز هم متشکر
منتظر عکسها زیبای دوستان هستم .
محمد فخار
Canon EOS 400D
Canon EF 70-300mm F4-5.6 IS USM l Canon EF 50mm f1.8 II l Canon EF-s 18-55 F/3.5 5.6
Sigma 17-70mm F2.8-4.5 DC MACRO l Flash Sigma EF-500 DG SUPER l Sony Cybershot P73 l Tripod SLIK Pro 400DX
LowePro Off Trail 1 l Hamma Backpack
گنجیشکک اشی مشی
لبه بوم ما مشین
بارون میاد خییییییس می شی
برف می یاد گوله می شی
می یوفتی تو حوض نقاشی
( با صدای فرهاد )
[IMG]http://i11.*******.com/5y9t8ad.jpg[/IMG]
دیروز این گنجیشک بینوا مورد هجوم 7 کلاغ نابکار قرار گرفت که متاسفانه دیر بهش رسیدم و سرشو برده بودن .
محمد فخار
Canon EOS 400D
Canon EF 70-300mm F4-5.6 IS USM l Canon EF 50mm f1.8 II l Canon EF-s 18-55 F/3.5 5.6
Sigma 17-70mm F2.8-4.5 DC MACRO l Flash Sigma EF-500 DG SUPER l Sony Cybershot P73 l Tripod SLIK Pro 400DX
LowePro Off Trail 1 l Hamma Backpack
آقای فخار
من اصولا نمی توانم از صحنه های دلخراش، عكس بگیرم و چندان هم تاب تماشای اینگونه عكسها را ندارم. نه اینكه زیاد احساساتی باشم بلكه یك حس غریبی، من را از كشیده شدن به سوی اجساد پاره پاره، باز میدارد. با اینهمه، عكس شما را خوب نگاه کردم و به نظرم رسید که ای کاش میشد در فضای بالای کادر، گوشه ای از آسمان، نقش میبست تا تقابل بین زمین و آسمان و پرنده ای که فروافتاده و دیگر برنخواهد خاست، زبان به سخن میگشود و تفکر و اندوه بیشتری را برمیانگیخت. شاید این امکان وجود نداشته و گنجشک در موقیعتی قرار گرفته بوده است که برای داشتن آسمان در کادر، باید صحنه را دستکاری میکردید و لاشه را به جایی میبردید که این منظور، فراهم میشده است!
اما عکس قبلی شما از آن دو پرنده، زیبا بود و با اینکه فضای بالای آن، خالی مانده بود اما این به نظر من آسیبی به صحنه نمی زد. در آن عکس برخلاف عکس گنجشک سر بریده، زندگی جریان داشت و پرواز را به خاطر میآورد اما احساس من با دیدن دیوارها و شیرجه ی آرام پرنده، خالی از نوعی دلتنگی و احساس غربت نبود. دیوارها مرا به عقب می بردند و گذشته های دور را به یادم میآوردند.
نمی دانم چرا حالا که خواستم عکس را دوباره ببینم، نتوانستم! یعنی باز نشد! به هر حال، احساس اولین روزی که عکس را دیدم هنوز به خاطر دارم. موفق باشید.
من هم در این تاپیک، عکس می گذارم و امیدوارم دوستان در اینجا به دور از مسائل فنی و ریزه کاری های حرفه ای، در مفاهیم و احساسات فرو بروند و از این منظر، سخنی هم با ما بگویند.
در قفس
[IMG]http://i13.*******.com/6g3qptj.jpg[/IMG]
آماتور عزیز مرسی بابت وقتی که واسه عکسها گذاشتی
اول اینکه عکس صفحه قبل درست شد و الان دیده میشه .
دوم راجع به
واقعا نمیشد کادری دیگه بست یعنی تا من چند تا شات از گنجیشک گرفتم کلاغا سریع بردنش .ای کاش میشد در فضای بالای کادر، گوشه ای از آسمان، نقش میبست تا تقابل بین زمین و آسمان و پرنده ای که فروافتاده و دیگر برنخواهد خاست، زبان به سخن میگشود و تفکر و اندوه بیشتری را برمیانگیخت
اما راجع به پرنده شما
خیلی ناراحته بیچاره و اگر میخواستید حس تنهایی و غم و غصه رو منتقل کنید موفق بودید ولی از لحاظ کادر و پروسس کمی ایراد داره
سیمهای قفس خیلی زیادن و باعث اذیت چشم میشه به خصوص که جلوی چشم سوژه رو هم گرفته
اگر کمی به سمت راست متمایل میشدید پرنده کامل در تصویر بود .
در هر صورت همین که عکس میذارید خیلی خوبه و امیدوارم ادامه داشته باشه البته با دقت بیشتر در انتخاب سوژه و پروسس
راستی یک درخواست اگر ممکنه حتما اسمتون رو به همراه تجهیزات بذارید زیر امضا
بازم ممنونم .
محمد فخار
Canon EOS 400D
Canon EF 70-300mm F4-5.6 IS USM l Canon EF 50mm f1.8 II l Canon EF-s 18-55 F/3.5 5.6
Sigma 17-70mm F2.8-4.5 DC MACRO l Flash Sigma EF-500 DG SUPER l Sony Cybershot P73 l Tripod SLIK Pro 400DX
LowePro Off Trail 1 l Hamma Backpack
سلام دوستان من عكستاتون خيلي جالبه
راستشو بخواين در مورد عكاسي چيزي نمي دونم
من اومدم تا در كنا شما دوستان كسب تجربه كنم ومنم اولين عكسمو ميذارم لطفا نظر يادتون نره
![]()
ویرایش توسط XOX : Wednesday 25 July 2007 در ساعت 07:06
آقای فخار عزیز
می توانید مرا همچنان آماتور بنامید و در غیر این صورت: حامد.
من در حال حاضر، لوازم و تجهیزات چندانی ندارم. دوربین من Canon EOS 30D است و یک سه پایه و سر سه پایه ی GITZO دارم، همین! اگر بشود تصمیم دارم که اساساً چیزهای دیگری تهیه کنم. در مورد قرار دادن اینگونه اطلاعات در بخشی به نام امضاء، هنوز لزوم این کار را درک نکرده ام و شاید زمانی، امضای خودم را فعال کنم.
از اینکه نظر خود را بیان کردید خوشحالم. راستش برای من جای تعجب دارد که دوستان با افتتاح تاپیک «فروم عکاسی، افیون عکاسی!» همه یکصدا به این نکته اعتراف میکنند که بیش از اندازه به حاشیه کشیده شدهاند و باید بیشتر به کار عکاسی بپردازند و در واقع با عکسهایشان حرف بزنند، اما در عمل حاضر نیستند در چنین تاپیکی شرکت کنند، عکس بگذارند و درباره ی آثار همدیگر نظر بدهند!
همین کلام کوتاه شما انگیزه ای شد که من عکس دیگری در اینجا به نمایش بگذارم و حسابش را بکنید که اگر تعداد پستها و نظرها زیاد باشد، چه شوری برای عکاسی و تقدیم عکسهای بهتر به این تاپیک، در وجود عکاسان، دمیده خواهد شد. من چندی پیش در تاپیک دیگری که مخصوص نمایش عکسهای خودمان بود، یک عکس گذاشتم اما روزها گذشت و هیچکس یک کلمه هم نگفت، تا جایی که بهتر دیدم عکس را بردارم و بجای آن چند نقطه بگذارم.
اما اجازه بدهید من هم نظر خود را درباره ی اظهارات شما بگویم:
راستش من در هنگام عکسبرداری، دقیقاً نمیدانستم که چه چیزی را می خواهم منتقل کنم! چه بسا در اندیشهی انتقال چیزی نبودم و تنها قصد داشتم که چیزی را ثبت کنم و آن را به دیگران بدهم تا هر چه میخواهند از آن برداشت کنند. به نظر من عکاسی چنین کارکردی باید داشته باشد. شاید عکاس، یک واسطه است که وجودش و حضورش در عکس باید نادیده گرفته شود.
بقول شما سیمهای قفس، خیلی زیاد است اما همین سیمهای زیاد و در هم پیچیده بود که مرا به سوی قفس این پرندهی دلگیر کشاند. شاید انبوه سیمها، چشم را اذیت کنند اما مگر این احساس ناراحتی در چشم، همان احساس آزارندهای نیست که آن پرنده در چشم غمزدهاش دارد؟!
من شاید با گردش به چپ و راست میتوانستم از میان سیمها، راهی برای رسیدن به چشم پرنده، باز کنم ولی ترجیح دادم همین که کادر در برابرم نقش میبندد عکس را بگیرم و حقیقت آن لحظه را (هر چه که هست) به تصویر بکشم. در عکس، پرندهای را میبینیم که سیمهای قفس او را احاطه کردهاند و بر سراسر اندام او سایه انداختهاند. او سراپا در اسارت است و در نگاهش سیمها موج میزنند. چشم ما از تماشای این صحنه، آزار میبیند چون این عکس برای درک آزردگی آن پرندهی اسیر است و او دنیای پیرامون خود را با همین احساس آزار مینگرد. تلفیق چشم پرنده با سیمها، درست نقطهای است که معنا جرقه میزند و عکس به زبان میآید و هستیاش رقم میخورد. این دیدگاه من است و هیچ بدم نمیآید که دیدگاه دیگران را اگر چه مخالف من باشند، ببینم و بخوانم. اما باور من این است که نباید چند تکنیک و ضابطه را کلیشه کنیم و خود را در خدمت کلیشه درآوریم. عکاس باید بتواند برای یک لحظه هم که شده، نگاهها را به سوی عکس خود بکشاند. این جاذبه ممکن است به هر دلیلی، پدیدار شود. تنها حس خوشایند یا زیباییشناسانه نیست که این کشش را سبب میگردد. گاهی هم حس آزارندگی یا بیزاری یا خشم یا شگفتی، میتواند در وجود بیننده برانگیخته شود. مهم این است که یک تماشاگر از میان چندین عکس که در برابرش ریخته، یکباره دست دراز کند و عکس ما را ولو برای یک ثانیه بردارد و نگاه کند و در فکر فرو برود. ما باید به دنبال آن اثرگذاری باشیم و راهی را بپیماییم که به کشش ناگهانی و چه بسا ناخودآگاه بیننده، منتهی شود. در این راه، هر وسیلهای که یاریرسان باشد به کار بسته خواهد شد. ما با انسانها روبروییم و انسانها در قالب و محدودهی یک تکنیک و ضابطه و قانون پابرجا نمیگنجند.
این هم عکسی دیگر که اسمی برایش نگذاشته ام. شما باشید چه اسمی می گذارید؟
[IMG]http://i14.*******.com/4lgj7np.jpg[/IMG]