آنگاه که از « زبان فارسی » سخن میگوییم نخستین نکته ای که سر ما را به گریبان فرو می برد سیاهی و تلخی این واقعیت است که واژه ی « پارسی » از زبان ما به زبان عربی رفته و به صورت « فارسی » به خودمان بازگشته است، چرا که عرب زبانها بجای حرف « پ » که ندارند، « ف » میگذارند!
این به ما چه میگوید؟!
آیا این بزرگترین نشانه از خوارشماری و خود کم بینی و ناامیدی ما از خودمان نیست که نام زبان مادری مان را نخست از صافی زبان بیگانه بگذرانیم و سپس بر زبان بیاوریم؟!!
اما نکته ی دیگر چیست؟
امروزه زبان پارسی به این دلیل، مورد هجوم زبانهای دیگر قرار گرفته که « تولید علم » در کشور ما بسیار ناچیز و اندک است.
اگر تولید علم از ما باشد، آنگاه این واژه های نوخاسته ی ماست که به زبانهای دیگر راه خواهد یافت.
این نمیشود که ما دست روی دست بگذاریم و هیچ علمی تولید نکنیم و تنها در اندیشه ی برابریابی برای واژگان بیگانه _ که زبان ما را جولانگاه خود کرده اند _ باشیم!
چه بسا مخالفان واژه سازی و برابریابی، اینک فریاد بکشند: « دقیقاً همین است! ما تولید علم نداریم، پس نباید واژه بسازیم! »
شکیبا باشید، که سخن من پایان نیافته است.
همه می دانیم که ما تولید علم نداریم، اما آیا می دانیم چرا؟!
و آیا می دانیم کم نیستند دانشمندانی که در خارج از ایران، تولید علم میکنند و ایرانی هستند؟!
به راستی چرا آنچه که برای ما در بیرون میتواند روی دهد، در درون، ممکن نیست؟!
دوستان در مورد چگونگی خوی ایرانی و ماهیت فرهنگ ما چیزهایی گفتند.
اما مهمترین نکته را نگفتند که من در آغاز سخن خود گفتم: « خوارشماری » و « خود کم بینی ».
ایرانی، ایرانی را سرکوب میکند و خوار میشمارد.
در همین انجمن ها اگر کسی چشمه ی اندیشه اش بجوشد و سخنی نو بگوید و بخواهد دریچه ای دیگر بر چشم اندازی که میشناسیم بگشاید، به راستی چند نفر از ما سخنش را میشنویم و در آن درنگ میکنیم و با چماق منبع و رفرنس بر او نمیتازیم و او را به گناه « ایرانی بودنش » به سخره نمیگیریم؟!
شاید بگویید چنین نیست، اما شوربختانه چنین است!
یک دانشمند ایرانی را میشناختم که آنچه را امروز به نام موتور جستجو در اینترنت میشناسیم، پیش از اینکه آغاز به کار کند، طرح ریزی های مقدماتی کرده بود و مسئله را در چند مجمع علمی داخلی، به بحث گذاشته بود.
سرراست ترین پاسخی که گرفته بود چه میتوانست باشد جز اینکه پوزخند زده و به او فهمانده بودند: « اگر شدنی بود چطور زودتر از ما به فکر آنها نرسیده بود؟! »
حتا نگذاشته بودند طرح اولیه اش را بطور کامل عرضه کند و همین که شنیده بودند او از یک حرکت بزرگ علمی در سطح جهان، سخن میگوید موضوع را منتفی دانسته بودند.
بله دیگر، تا « آنها » هستند که ما آدم نیستیم!
از بس فضای حاکم بر او فشار آورد که کم کم خودش هم باورش شد که خیالپردازی میکند و باید این طرح را کنار بگذارد. پروژه را رها کرد و سرانجام موتورهای جستجو به شکل امروزی اش به کار افتادند. « آنها » کردند و شد.
همین « آنها » در مباحث علوم اجتماعی و مکاتب دهان پر کنی که با شور و غوغا برپا میدارند و در سرتاسر جهان میگسترانند، گاه چندان تنک مایه اند و ته اندیشه هایشان توخالی است که انسان را دچار سرگیجه میکنند!
اما یاد گرفته اند که برای هم کف بزنند و هورا بکشند و حتا گاه شلوغش کنند.
همدیگر را می پذیرند، بزرگ می دارند و باور می کنند. به یکدیگر میدان می دهند.
و از همین روست که در کارهای گروهی، همیشه کامیاب اند.
از این سوی، کدام کار گروهی ما _ چنان که باید _ به سرانجام رسیده است؟!
حتا در ورزش هم فقط یک تنه میتوانیم مدال بگیریم و به اوج برسیم.
تنها خودمان میتوانیم با خودمان کنار بیاییم (البته اگر سم پاشی دیگران، اعتماد به نفس را از ما نستاند و ما را از خودمان ناامید نسازد، و تازه اگر خودباوری ما به بیراهه نرود و بدل به خودکامگی نشود).
درد این است.
باور کنید ما هیچ کم از « آنها » نداریم که هم باید مصرف کننده ی علمشان باشیم و هم بلغور کننده ی کلماتشان!
آنچه ما را فرو می کشد، خود ماییم.
خود کم بینی و خوارشماری ماست که زبان را اینگونه بی در و پیکر و سست میکند!
فرهنگ استبدادی ماست که زبان ما را به انواع چاپلوسی ها و دراز نویسی ها و زیاده گویی ها می آلاید!
بقول دکتر شفیعی کدکنی: این رشد خودکامگی در یک کشور است که یک زبان را شناور می کند. شناوری زبان از نظر استاد، به معنای لگام گسیختن یا به اصطلاح: وا رفتن زبان و نیز تجاوز کردن به حدود کلمات است.
در پایان، این را نیز بگویم: برای اینکه یک واژه ی بیگانه ی علمی را به زبان خود برگردانیم و از آن خود کنیم، حتماً لازم نیست که سرچشمه و خاستگاه آن علم باشیم.
مگر خوراکی را که کسی دیگر پخته است ما درسته قورت می دهیم؟!
مگر هر لقمه ای نباید با دندانهای ما جویده و در ما گواریده شود؟!
.