صفحه 5 از 8 نخستنخست 1 2 3 4 5 6 7 8 آخرینآخرین
نمایش نتایج : از شماره 41 تا 50 , از مجموع 79
Like Tree299تشکر

موضوع: درستی یا نادرستی اصطلاحات عکاسانه مورد استفاده در زبان پارسی

  1. #41
    كاربر همراه
    تاریخ عضویت
    November 2006
    نوشته ها
    231
    تشکر شده
    2147
    تشکر کرده
    817

    پیش فرض

    آنگاه که از « زبان فارسی » سخن میگوییم نخستین نکته ای که سر ما را به گریبان فرو می برد سیاهی و تلخی این واقعیت است که واژه ی « پارسی » از زبان ما به زبان عربی رفته و به صورت « فارسی » به خودمان بازگشته است، چرا که عرب زبانها بجای حرف « پ » که ندارند، « ف » میگذارند!

    این به ما چه میگوید؟!
    آیا این بزرگترین نشانه از خوارشماری و خود کم بینی و ناامیدی ما از خودمان نیست که نام زبان مادری مان را نخست از صافی زبان بیگانه بگذرانیم و سپس بر زبان بیاوریم؟!!

    اما نکته ی دیگر چیست؟
    امروزه زبان پارسی به این دلیل، مورد هجوم زبانهای دیگر قرار گرفته که « تولید علم » در کشور ما بسیار ناچیز و اندک است.
    اگر تولید علم از ما باشد، آنگاه این واژه های نوخاسته ی ماست که به زبانهای دیگر راه خواهد یافت.
    این نمیشود که ما دست روی دست بگذاریم و هیچ علمی تولید نکنیم و تنها در اندیشه ی برابریابی برای واژگان بیگانه _ که زبان ما را جولانگاه خود کرده اند _ باشیم!

    چه بسا مخالفان واژه سازی و برابریابی، اینک فریاد بکشند: « دقیقاً همین است! ما تولید علم نداریم، پس نباید واژه بسازیم! »

    شکیبا باشید، که سخن من پایان نیافته است.
    همه می دانیم که ما تولید علم نداریم، اما آیا می دانیم چرا؟!
    و آیا می دانیم کم نیستند دانشمندانی که در خارج از ایران، تولید علم میکنند و ایرانی هستند؟!
    به راستی چرا آنچه که برای ما در بیرون میتواند روی دهد، در درون، ممکن نیست؟!

    دوستان در مورد چگونگی خوی ایرانی و ماهیت فرهنگ ما چیزهایی گفتند.
    اما مهمترین نکته را نگفتند که من در آغاز سخن خود گفتم: « خوارشماری » و « خود کم بینی ».
    ایرانی، ایرانی را سرکوب میکند و خوار میشمارد.

    در همین انجمن ها اگر کسی چشمه ی اندیشه اش بجوشد و سخنی نو بگوید و بخواهد دریچه ای دیگر بر چشم اندازی که میشناسیم بگشاید، به راستی چند نفر از ما سخنش را میشنویم و در آن درنگ میکنیم و با چماق منبع و رفرنس بر او نمیتازیم و او را به گناه « ایرانی بودنش » به سخره نمیگیریم؟!

    شاید بگویید چنین نیست، اما شوربختانه چنین است!
    یک دانشمند ایرانی را میشناختم که آنچه را امروز به نام موتور جستجو در اینترنت میشناسیم، پیش از اینکه آغاز به کار کند، طرح ریزی های مقدماتی کرده بود و مسئله را در چند مجمع علمی داخلی، به بحث گذاشته بود.
    سرراست ترین پاسخی که گرفته بود چه میتوانست باشد جز اینکه پوزخند زده و به او فهمانده بودند: « اگر شدنی بود چطور زودتر از ما به فکر آنها نرسیده بود؟! »
    حتا نگذاشته بودند طرح اولیه اش را بطور کامل عرضه کند و همین که شنیده بودند او از یک حرکت بزرگ علمی در سطح جهان، سخن میگوید موضوع را منتفی دانسته بودند.
    بله دیگر، تا « آنها » هستند که ما آدم نیستیم!
    از بس فضای حاکم بر او فشار آورد که کم کم خودش هم باورش شد که خیالپردازی میکند و باید این طرح را کنار بگذارد. پروژه را رها کرد و سرانجام موتورهای جستجو به شکل امروزی اش به کار افتادند. « آنها » کردند و شد.

    همین « آنها » در مباحث علوم اجتماعی و مکاتب دهان پر کنی که با شور و غوغا برپا میدارند و در سرتاسر جهان میگسترانند، گاه چندان تنک مایه اند و ته اندیشه هایشان توخالی است که انسان را دچار سرگیجه میکنند!
    اما یاد گرفته اند که برای هم کف بزنند و هورا بکشند و حتا گاه شلوغش کنند.
    همدیگر را می پذیرند، بزرگ می دارند و باور می کنند. به یکدیگر میدان می دهند.
    و از همین روست که در کارهای گروهی، همیشه کامیاب اند.

    از این سوی، کدام کار گروهی ما _ چنان که باید _ به سرانجام رسیده است؟!
    حتا در ورزش هم فقط یک تنه میتوانیم مدال بگیریم و به اوج برسیم.
    تنها خودمان میتوانیم با خودمان کنار بیاییم (البته اگر سم پاشی دیگران، اعتماد به نفس را از ما نستاند و ما را از خودمان ناامید نسازد، و تازه اگر خودباوری ما به بیراهه نرود و بدل به خودکامگی نشود).
    درد این است.

    باور کنید ما هیچ کم از « آنها » نداریم که هم باید مصرف کننده ی علمشان باشیم و هم بلغور کننده ی کلماتشان!

    آنچه ما را فرو می کشد، خود ماییم.
    خود کم بینی و خوارشماری ماست که زبان را اینگونه بی در و پیکر و سست میکند!
    فرهنگ استبدادی ماست که زبان ما را به انواع چاپلوسی ها و دراز نویسی ها و زیاده گویی ها می آلاید!
    بقول دکتر شفیعی کدکنی: این رشد خودکامگی در یک کشور است که یک زبان را شناور می کند. شناوری زبان از نظر استاد، به معنای لگام گسیختن یا به اصطلاح: وا رفتن زبان و نیز تجاوز کردن به حدود کلمات است.

    در پایان، این را نیز بگویم: برای اینکه یک واژه ی بیگانه ی علمی را به زبان خود برگردانیم و از آن خود کنیم، حتماً لازم نیست که سرچشمه و خاستگاه آن علم باشیم.
    مگر خوراکی را که کسی دیگر پخته است ما درسته قورت می دهیم؟!
    مگر هر لقمه ای نباید با دندانهای ما جویده و در ما گواریده شود؟!



    .
    Persian، kouhsar، ashkan 78 و 8 نفر دیگر تشکر می‌کنند.

  2. #42
    كاربر جديد
    تاریخ عضویت
    October 2012
    نوشته ها
    20
    تشکر شده
    44
    تشکر کرده
    63

    پیش فرض

    اگر انسان ها در گذشته های دور راه های ارتباطی همچون امروز داشتند یک زبان واحد می داشتند و چند زبانی نبود. زبان وسیله ارتباط است هرچه زبان ها به هم نزدیکتر باشند پیشرفت انسان سریعتر است. کاش در دنیا فقط یک زبان واحد وجود می داشت. ایمان دارم که در قرن های آینده بسیاری از زبانها کمرنگ شده و زبان واحدی در تمام جهان رایج خواهد شد. در این صورت پیشرفت بسیار سریع و راحتتر، ارتباطات دقیق تر و زندگی لذت بخش تر خواهد بود. تعصبات قومی و فرهنگی فقط وسیله ای بازدارنده در زندگی و پیشرفت علوم هستند و هیچ فایده ای ندارند. اغلب افرادی که ذهن بسته دارند بیشتر به این موضوع پافشاری می کنند تا خودی نشان دهند.
    rustumee تشکر می‌کند.

  3. #43
    Forum Moderator کوروش آواتار ها
    تاریخ عضویت
    October 2011
    نوشته ها
    2,650
    تشکر شده
    18518
    تشکر کرده
    12880

    پیش فرض

    حذف شود .
    ویرایش توسط کوروش : Wednesday 26 December 2012 در ساعت 17:42
    MSRS تشکر می‌کند.

  4. #44
    كاربر همراه
    تاریخ عضویت
    November 2006
    نوشته ها
    231
    تشکر شده
    2147
    تشکر کرده
    817

    پیش فرض

    این ساده انگاری است که دستیابی به « زبان واحد » در جهان را همچون بهشت، آرزومند باشیم.

    زبان واحد یعنی فرو کاستن انسان به یک فرهنگ و یک اندیشه و یک منش!
    و یک یعنی هیچ!

    زبان، زیستگاه و نمود اندیشه و فرهنگ و منش انسانهاست.
    زمانی که می گوییم ای کاش همه ی جهانیان به یک زبان، سخن می گفتند تا به هم نزدیکتر می بودند، اگرچه نیت خیرخواهانه و بشردوستانه ای را با این آرزو به نمایش میگذاریم اما آنچه که پس از تحقق فرضی این خیال در جهان اتفاق می افتد، رویدادی بس شوم، غیرانسانی و ضدبشری خواهد بود.

    آنچه که انسان، امروزه هست و بدان می بالد، برآمده از گوناگونی نژادها، تعدد آراء و تکثر و اختلاف اندیشه هاست.
    اگر همه یکدست و یکسان باشند، نه رقابتی خواهد بود و نه کوشش و انگیزه ای برای فرا رفتن و به برترین جایگاه رسیدن!
    مهمترین عامل پیشرفت در میان انسانها همین حس رقابت و مخالفت کردن و جنگیدن و اول شدن است.

    همین آمریکا را که تنها ابرقدرت جهان است اگر می شد حصاری به پیرامونش بکشیم و راه داد و ستدش را با کشورهای دیگر ببندیم، در خود فرو می پاشید.
    و باز هم اگر می شد قلمرو آمریکا را به سرتاسر کره ی زمین، گسترش دهیم (یعنی تمام کشورها یک کشور شوند) باز هم فرو می پاشید.

    بقول نیچه: « برای آن که نژادگی در کار باشد، نژادگان بسیار می باید در میان باشند و نژادگان گوناگون. »
    (مترجم « نژادگی » را به معنای اصالت، اصیل بودن و ریشه داشتن به کار برده است.)

    اما اگر کسی گمان میکند که نژادها و فرهنگها و اندیشه های گوناگون میتوانند یک زبان واحد داشته باشند و زبان، هیچ ارتباطی به نژاد و فرهنگ و اندیشه ندارد، پیداست که ماهیت زبان و گستره ی نفوذ و اثرش را نمیشناسد!

    .
    Persian، M.Rahimizadeh، کوروش و 2 نفر دیگر تشکر می‌کنند.

  5. #45
    كاربر همراه MSRS آواتار ها
    تاریخ عضویت
    November 2011
    محل سکونت
    ایران عزیز
    نوشته ها
    177
    تشکر شده
    795
    تشکر کرده
    1003

    پیش فرض

    من متوجه نمی شوم چرا تا گفتگو کمی بالا می گیرد برخی دوستان صبرشان کم می شود و شروع به طعنه و نیش و کنایه می کنند
    آخر بحث های خاورمیانه ای دیگر چه صیغه ای است که به یکدیگر بچسبانیم؟
    وقتی کسی حرفی می زند که دارای دلایل خاص خود است، چرا اینگونه جواب دهیم؟
    چرا دائم یکدیگر را به تعصب متهم می کنیم.
    ما که ادعا می کنیم اینجا فضای روشن فکری است و ادبیات متعالی خود را دارد، ما چرا اینگونه برخورد می کنیم؟

    هدف من از شرکت در اینگونه بحث ها رسیدن به یک هدف مشخص است و آن کسب علم و روشن شدن حقایق در ذهنم (که در واقع همان هدف انجمن هاست). وگرنه نه وقت زیادی دارم که در اینجا هدر دهم و نه از بگو مگو لذت می برم.

    از دوستان هم تقاضا دارم اگر حرف دیگران کاملاً هم مخالف نظرشان است، صبر و تحمل خود را از دست ندهند و با ادبیات بهتری با دیگران گفتگو کنند.
    اگر هدف روشن شدن حقیقت است دیگر نیش و کنایه و اتهام زنی به دیگران جایی ندارد.
    ashkan 78، persian.boy، M.Barani و 4 نفر دیگر تشکر می‌کنند.
    بااحترام-صادق
    عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ
    خدا در جانشان بزرگ است. پس غیر در نگاهشان کوچک

  6. #46
    كاربر همراه kouhsar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    January 2007
    نوشته ها
    183
    تشکر شده
    615
    تشکر کرده
    828

    پیش فرض

    سلام
    واقعیت اینه که دانش اغلب ما درباره زبان مادریمون بسیار اندکه و از طرفی در این دوره تقریبا تمام منابع اطلاعاتی ما درباره علوم مدرن به زبان انگلیسی است. پس خواه ناخواه بسیاری از ما دانسته هامون با زبان و فرهنگ بیگانه پیوند خورده و این وسط کافیه ارتباط و اتصال ما با ریشه و اصل خودمون ضعیف باشه تا توی فاز جدیدی از افراط و تفریط بیفتیم.

    فکرش رو بکنید ما در دوره ای هستیم که جایگاه علمی بالایی قرار نداریم و تولید کننده علم نیستیم. مختصر کتاب و مقاله ای هم اگه از گذشته های دور داشتیم که در دوره خودشون سرآمد علوم دوران بودن رو رها کردیم و سراغشون نمیریم. سراغشون هم که بخواهیم بریم بهشون دسترسی نداریم.
    اگه یه فرهیخته ی دلسوزی هم بین ما پیدا بشه و بره توی موزه ها و کتابخانه های غربی ها تا به کتاب های چند قرن پیش خودمون دسترسی پیدا کنه بعضا حتی اجازه کپی برداری یا اسکن هم بهش نمیدن .....

    واقعا معلوم نیست که : این راه را نهایت صورت کجا توان بست ...

    ...

    ریشه چند کلمه ، برای درک بهتر ناآگاهی ما درباره زبان و فرهنگ مادریمان
    چکیده ای از یک مقاله چاپ شده در روزنامه اعتماد :

    Magnet
    واژه Magnet در زبان‌هاي اروپايي از ريشه مگوس (magus) اوستايي - به‌معناي مغ، موبد و مرد مينوي و ديني - است. از آنجا كه اروپاييان كار مغان را جادو و معجزه مي‌دانسته‌اند، ريشه Magie را از نام آنان گرفته، واژگان Magic (جادو)، Magnate (نجيب‌زاده)، Magnet (ربايش، سنگ جادو)، Magnificat (سرود نيايش مريم)، Magnitude (بزرگوار، باشكوه)، Majesty (بزرگي، شكوه، برتري) و واژگاني ديگر را از آن بيرون كشيده‌اند. واژه مجوس در زبان عربي نيز از همين واژه مگوس ريشه گرفته است و آن‌ها Magnetic را مغناطيس مي‌خوانند.

    State
    در زبان اوستايي، واژه ستا (sta) و مصدر ستاتن (statan) و ستاته (stata) به‌كار مي‌رفته، كه در فارسي امروزي ايستادن و ايستاده خوانده مي‌شود و واژه‌هاي ستاد، ايست، استوار، استوان و انبوهي ديگر نيز از اين ريشه گرفته شده است.
    ستا در اوستايي روي‌هم رفته معناي "ماندن، جايگاه، سرزمين و جايي كه مردمان در آن مي‌مانند" مي‌دهد و از اين ريشه، در زبان انگليسي واژگان Stadium (ورزشگاه و جاي گردآمدن مردمان)، Staff (ستاد)، Stage ( سكو، پهنه، جايگاه)، State (استان، دولت، كشور، جايگاه)، Statehood (استان بودن، استقلال)، Stateless (بي‌خانمان، بي‌كشور)، Statesman (كشوردار، دولتمرد)، Static (ايستا، مانا)، Station (جايگاه، ايستگاه)، Stationary (ايستا، ناجنبا)، Statistics (آمار، دانش پردازش چيزهايي كه در جايي هستند)، Statue (تنديس، جسم ايستا و بي‌جنبش)، Status (جايگاه)، Stop (ايست) و انبوهي ديگر از واژگان را پديد آمده است.
    اين واژه در زبان آلماني نيز به‌گونه Staat و Stadt (بخوانيد: شتات) جاي گرفته و در واژگان Staatlich (استان، ملي)، Staatsakt (رخداد كشوري، كار بزرگ)، Stabil (ايستا)، Stab (ستاد)، Stadrat (نماينده شهر، كنسولگر) و بسياري ديگر از واژگان و نيز پيشوند و پسوند روستاها و شهرهاي آلماني و اتريشي جاي گرفته است.

    Card
    از ريشه كرته (karta) پهلوي - به‌معناي لوح گلي كه بر روي آن چيزي مي‌نويسند - گرفته شده و هم‌اكنون در فارسي و آلماني كارت و در انگليسي كارد Card خوانده مي‌شود.

    Post
    در زمان هخامنشيان - براي آن‌كه نامه‌هاي كشوري هرچه زودتر از فرستنده به گيرنده برسد - روشي منظم را فراهم آورده بودند كه در آن سواركاران كارآزموده، نامه يا بسته را جابه‌جا مي‌كردند. براي آن‌كه اين سواران كارهايشان را آسان‌تر و بهتر انجام دهند، در ميان جاده‌ها، برج‌ها و قلعه‌هايي را - هم براي نگهباني از راه و هم براي استراحت و جابه‌جايي اسبان سواران نامه‌بر - ساخته بودند، كه اين برج‌ها را پاست (past) مي‌ناميده‌اند و واژه پاسگاه امروزي در فارسي و Post انگليسي از همين ريشه است.
    Amateur، ashkan 78، Afshin.Prt و 5 نفر دیگر تشکر می‌کنند.

  7. #47
    كاربر فعال persian.boy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    February 2011
    محل سکونت
    سـرزمین اهـورا
    نوشته ها
    782
    تشکر شده
    2925
    تشکر کرده
    4662

    پیش فرض

    با درود دوباره

    به گمانم هر دو سوی گفتگو هر آنچه باید می گفتن رو گفتن ... بهتره به موضوع اصلی تاپیک برگردیم . می دونم یه سری از دوستان مطالب جدیدی رو مطرح کردن که طرف مقابل حس می کنه باید دوباره پاسخ داده بشه ولی خواهش می کنم برای خارج شدن از این چرخه ی بسته ، کمی خویشتن داری کنید و بگذارید تاپیک به موضوع اصلی برگرده ... با توجه به حجم مطالب ، ایمان دارم که خوانندگان برداشت خودشون رو کردن و دیگه نیازی به ادامه ی بحث نیست .

    اما یک نکته که مطرحه اینه که هدف این تاپیک دقیقا چیه ؟ منظور از "درستی یا نادرستی اصطلاحات عکاسانه مورد استفاده در زبان پارسی" چیه ؟ باید برگردان های فعلی رو تحلیل کنیم یا اینکه برگردان های جدیدی رو پیشنهاد بدیم ؟

    اگر هدف خوبی برای این تاپیک متصور باشیم ، به گمانم بهتره به واژه سازی و یافتن برگردان های مناسب بپردازیم . برای مثال در هر کامنت ، فردی که قراره پیشنهاد بده لااقل 10واژه رو ترجمه و ارسال کنه . در نهایت هم بر اساس نظر سنجی ماهانه ، بهترین ها رو به فرهنگستان ارائه بدیم (هر کسی هم مایل بود ، در نوشتار خودش از واژه های نو استفاده کنه) . البته این مورد دیگه از دید مباحث نظری عکاسی قابل بررسی نیست و تاپیک باید به قسمت گفتگوی آزاد انتقال داده بشه .




    با آرزوی بهترین ها
    پسر پارسی
    M.Barani تشکر می‌کند.


  8. #48
    كاربر فعال aidin594 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2009
    محل سکونت
    Sweden
    نوشته ها
    795
    تشکر شده
    4500
    تشکر کرده
    2637

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط کوروش نمایش پست ها

    مثلن پیکسل ! پیکسل یعنی چه ؟ و ریشه این کلمه چیست ؟
    pi X Cel
    پی ضربدر سل می شود پیکسل !!
    از این نمونه ها بسیارند . اما اگر چنین ترکیب هایی در زبان فارسی ساخته شود ، ما جزو نخستین مضحکه کنندگان آن هستیم !!
    صحیح نیست!
    پیکسل برگرفته از picture element می باشد.

  9. #49
    Forum Moderator کوروش آواتار ها
    تاریخ عضویت
    October 2011
    نوشته ها
    2,650
    تشکر شده
    18518
    تشکر کرده
    12880

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط aidin594 نمایش پست ها
    صحیح نیست!
    پیکسل برگرفته از picture element می باشد.
    Etymology
    The chat "pixel" was aboriginal appear in 1965 by Frederic C. Billingsley of JPL, to call the account elements of video images from amplitude probes to the Moon and Mars. However, Billingsley did not bread the appellation himself. Instead, he got the chat "pixel" from Keith E. McFarland, at the Link Division of General Precision in Palo Alto, who did not apperceive area the chat originated. McFarland said artlessly it was "in use at the time" (circa 1963).5

    The chat is a aggregate of account and element, via pix. The chat pix appeared in Variety annual account in 1932, as an abridgement for the chat pictures, in advertence to movies.6 By 1938, "pix" was actuality acclimated in advertence to still pictures by photojournalists.5

    The abstraction of a "picture element" dates to the ancient canicule of television, for archetype as "Bildpunkt" (the German chat for pixel, actually 'picture point') in the 1888 German apparent of Paul Nipkow. According to assorted etymologies, the ancient advertisement of the appellation account aspect itself was in Wireless World annual in 1927,7 admitting it had been acclimated beforehand in assorted U.S. patents filed as aboriginal as 1911.8

    Some authors explain pixel as account cell, as aboriginal as 1972.9 In video processing, pel is generally acclimated instead of pixel.10 For example, IBM acclimated it in their Technical Advertence for the aboriginal PC.
    ویرایش توسط کوروش : Wednesday 26 December 2012 در ساعت 22:52

  10. #50
    كاربر فعال aidin594 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2009
    محل سکونت
    Sweden
    نوشته ها
    795
    تشکر شده
    4500
    تشکر کرده
    2637

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط کوروش نمایش پست ها
    Etymology
    The chat "pixel" was aboriginal appear in 1965 by Frederic C. Billingsley of JPL, to call the account elements of video images from amplitude probes to the Moon and Mars. However, Billingsley did not bread the appellation himself. Instead, he got the chat "pixel" from Keith E. McFarland, at the Link Division of General Precision in Palo Alto, who did not apperceive area the chat originated. McFarland said artlessly it was "in use at the time" (circa 1963).5

    The chat is a aggregate of account and element, via pix. The chat pix appeared in Variety annual account in 1932, as an abridgement for the chat pictures, in advertence to movies.6 By 1938, "pix" was actuality acclimated in advertence to still pictures by photojournalists.5

    The abstraction of a "picture element" dates to the ancient canicule of television, for archetype as "Bildpunkt" (the German chat for pixel, actually 'picture point') in the 1888 German apparent of Paul Nipkow. According to assorted etymologies, the ancient advertisement of the appellation account aspect itself was in Wireless World annual in 1927,7 admitting it had been acclimated beforehand in assorted U.S. patents filed as aboriginal as 1911.8

    Some authors explain pixel as account cell, as aboriginal as 1972.9 In video processing, pel is generally acclimated instead of pixel.10 For example, IBM acclimated it in their Technical Advertence for the aboriginal PC.
    خوب؟

صفحه 5 از 8 نخستنخست 1 2 3 4 5 6 7 8 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •